آنچه ترامپ دنبال میکند
توافق با مضمون تحمیل؟

نویسنده: رسول عبدالهیان، کارشناس ارشد روابط بین الملل
دیپلماسی ایرانی: روابط جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا در چهار دهه گذشته همواره یکی از پرچالشترین محورهای سیاست بینالملل بوده است. با پیروزی مجدد دونالد ترامپ در انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۲۴ و آغاز دور دوم زمامداری او در ژانویه ۲۰۲۵، بار دیگر نگاهها به سوی واشنگتن و تهران دوخته شد؛ آن هم در شرایطی که میراث تنشآلود دوره اول او، بهویژه پس از خروج یکجانبه از برجام و اعمال سیاست فشار حداکثری، همچنان زنده است.
ترامپ در دور دوم ریاستجمهوری خود، اگرچه از تمایل به مذاکره سخن گفته، اما این مذاکره را مشروط به تغییرات بنیادین در سیاستها و برنامههای راهبردی جمهوری اسلامی کرده است. او با صراحت اعلام کرده که غنیسازی اورانیوم در ایران، حتی در سطح پایین (۳.۶۷٪) که در برجام مجاز شمرده شده بود، باید بهطور کامل متوقف شود. از نگاه ترامپ، اگر غنیسازی در خاک ایران قابل پذیرش بود، دلیلی برای خروج او از توافق هستهای در دوره نخست وجود نداشت.
در کنار مسأله هستهای، موضوع برنامه موشکی ایران نیز جایگاه کلیدی در راهبرد دولت ترامپ دارد. او نابودی موشکهای دوربرد ایران و جلوگیری از ساخت مجدد آنها را شرطی غیرقابلچشمپوشی برای هرگونه توافق میداند. این رویکرد، نهتنها منع فنی برنامههای موشکی را دنبال میکند، بلکه با هدف سلب کامل قدرت بازدارندگی ایران در برابر اسرائیل و متحدان آمریکا در منطقه طراحی شده است.
۱. فلسفه خروج از برجام؛ چرا ترامپ دوباره بازنگشت؟
توافق هستهای ایران و ۱+۵ (برجام) که در سال ۲۰۱۵ به امضا رسید، بهعنوان نقطه عطفی در کاهش تنشهای هستهای میان ایران و غرب تلقی میشد. با این حال، دونالد ترامپ از همان زمان نامزدی در انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۱۶، برجام را «بدترین توافق تاریخ» خواند و در سال ۲۰۱۸، آمریکا را بهصورت یکجانبه از این توافق خارج کرد. بسیاری از تحلیلگران در آن زمان خروج آمریکا را ناشی از دلایل سیاسی داخلی، تعهد ترامپ به تغییر رویکرد باراک اوباما، رئیس جمهوری اسبق و همچنین تلاش برای امتیازگیری بیشتر از ایران قلمداد کردند.
با بازگشت ترامپ به قدرت در سال ۲۰۲۵، برخی انتظار داشتند که دولت جدید، شاید با اصلاحاتی، دوباره به میز مذاکرات هستهای بازگردد. اما ترامپ نهتنها از بازگشت به برجام امتناع ورزید، بلکه موضعی بسیار سختگیرانهتر نسبت به گذشته اتخاذ کرد. از نگاه او، اساس برجام به دلیل پذیرش ضمنی حق غنیسازی اورانیوم در خاک ایران معیوب و غیرقابل اصلاح است.
ترامپ معتقد است که هرگونه غنیسازی، حتی در سطح ۳.۶۷٪ که در چارچوب برجام مجاز شناخته شده، بستر بالقوهای برای حرکت بهسوی توانمندی تسلیحاتی فراهم میکند. بنابراین، در منطق ترامپی، بازگشت به برجام یا توافقی مشابه، نوعی عقبنشینی استراتژیک محسوب میشود که با اهداف امنیتی آمریکا و متحدانش بهویژه اسرائیل در تضاد است. او خروج از برجام را نه صرفاً یک تصمیم تاکتیکی، بلکه بخشی از یک راهبرد کلان برای بازطراحی ساختار قدرت در خاورمیانه تلقی میکند.
این نگاه، حاکی از آن است که ترامپ به دنبال توافقی نیست که صرفاً زمانبر باشد و ایران را برای چند سال از ساخت بمب باز دارد؛ بلکه او به دنبال محرومسازی دائمی ایران از ظرفیت غنیسازی است. همین منطق توضیح میدهد که حضور نمایندگان دولت ایالات متحده در مذاکرات مسقط و رم جدی نیست و اهداف پشت پرده در خود دارد که با گذر زمان حقیقت آن آشکار می¬شود.
۲. خواستههای اصلی ترامپ در مذاکرات جدید
دونالد ترامپ در دور دوم ریاستجمهوری خود، مسیر مذاکره با ایران را نه تنها باز گذاشته بلکه بارها از آمادگی برای توافق سخن گفته است. با این حال، چارچوبی که او برای چنین توافقی در نظر گرفته، عملاً آنقدر محدودکننده و یکسویه است که از نگاه تهران، بیشتر به بیانیه تسلیم شباهت دارد تا یک توافق متوازن.
نخستین و بنیادیترین خواسته ترامپ، لغو کامل برنامه غنیسازی اورانیوم در ایران است؛ نه فقط توقف موقت یا محدود به درصدی خاص، بلکه نابودی کامل چرخه سوخت هستهای و ممنوعیت دائمی غنیسازی، حتی در سطوح پایین. ترامپ استدلال میکند که حفظ حتی حداقلی از ظرفیت غنیسازی، به معنای حفظ توانایی بازگشتپذیر به سطح تسلیحاتی است. از نگاه او، اگر ایران واقعاً برنامهای صلحآمیز دارد، هیچ دلیلی برای اصرار بر غنیسازی داخلی وجود ندارد.
دومین خواسته راهبردی ترامپ، نابودی کامل موشکهای دوربرد ایران و توقف دائمی برنامه توسعه موشکی با برد بالاست. این خواسته بهویژه از منظر نگرانیهای امنیتی اسرائیل اهمیت دارد. ترامپ بر این باور است که هیچ توافقی بدون خلع سلاح موشکی ایران نمیتواند پایدار و قابل اعتماد باشد، زیرا حتی در صورت حذف توان هستهای، وجود موشکهای دوربرد، همچنان تهدیدی بالقوه برای متحدان آمریکا در منطقه باقی خواهد ماند.
ترامپ همچنین خواهان ایجاد سازوکار دائمی نظارتی بینالمللی بر تأسیسات نظامی و موشکی ایران است؛ اقدامی که از نگاه جمهوری اسلامی، تجاوز به حاکمیت ملی تلقی میشود.
در کنار اینها، خواستههای دیگر دولت ترامپ عبارتاند از:
- توقف کامل شبکه¬سازی و حمایت ایران از گروههای مسلح در خاورمیانه
- پایان فعالیتهای نیابتی ایران در منطقه
- بازنگری در سیاست دفاعی منطقهای ایران با هدف تضمین امنیت اسرائیل و کشورهای عربی همپیمان آمریکا
در مجموع، این خواستهها تصویری از یک توافق تسلیمطلبانه را ترسیم میکند که جمهوری اسلامی در صورت پذیرش آن، بسیاری از مؤلفههای قدرت سخت و بازدارندگی خود که دستاورد گران قیمت سربازان و دانشمندان کشورمان است را از دست خواهد داد. با این شرایط، طبیعی است که نخبگان کشور با دیده تردید و احتیاط به هرگونه مذاکرهای با چنین چارچوبی بنگرند.
۳. پاسخ ایران: مقاومت، توازن یا مذاکره مشروط؟
در برابر رویکرد سختگیرانه و فراگیر ترامپ، ایران به اتخاذ سیاستی چندلایه و پیچیده ناچار شده است. تصمیم¬گیران و تصمیم¬سازان کشور بهخوبی آگاه هستند که پذیرش کامل خواستههای ایالات متحده، بهویژه در زمینه توقف دائمی غنیسازی و خلع سلاح موشکی، نهتنها به تضعیف قدرت دفاعی و هویتی نظام میانجامد، بلکه پیام روشنی از عقبنشینی راهبردی برای مخالفان و متحدان منطقهایاش ارسال خواهد کرد.
با این حال، فشارهای اقتصادی ناشی از تحریمها، بهویژه پس از بازگشت ترامپ و تشدید مجدد سیاست «فشار حداکثری»، وضعیت اقتصادی کشور را بیش از پیش شکننده کرده است. گرچه تهران توانسته با اتکا به منابع داخلی و همکاری با چین و روسیه بخشی از این فشارها را مهار کند، اما تأثیرات آن بر جامعه و ساختارهای اقتصادی – اجتماعی، غیرقابل انکار است.
در این شرایط، ایران تاکنون رویکردی دو وجهی اتخاذ کرده است: از یک سو، مقاومت سیاسی و امنیتی در برابر خواستههای یکجانبه ترامپ را در دستور کار قرار داده، و از سوی دیگر، درهای مذاکره را بهصورت مشروط باز نگه داشته است. مقام معظم رهبری بارها اعلام کرده که مذاکره تنها زمانی معنا دارد که با حفظ اصول و بدون پیششرطهای تحقیرآمیز انجام شود. به بیان دیگر، ایران خواهان مذاکرهای است که نه بر پایه تسلیم، بلکه بر پایه توازن منافع بنا شود.
در کنار این موضع سیاسی، ایران تلاش کرده وزن راهبردی خود در منطقه را گرچه با دشواری حفظ کند. هرچند پس از سقوط دولت بشار اسد و تغییر موازنه در سوریه، نقش عملیاتی ایران در این کشور کاهش یافته و روابط راهبردی با روسیه وارد فاز محتاطتری شده است، اما تهران همچنان تلاش دارد از طریق تثبیت حضور در عراق و تقویت جریانهای همسو در لبنان و یمن، نفوذ منطقهای خود را تا حد امکان حفظ کند. با این حال، واقعیت آن است که توان شبکه مقاومت نیز به دلیل فشارهای مالی، اطلاعاتی و تغییر معادلات میدانی، نسبت به سالهای گذشته تضعیف شده ولی قطع نشده است.
از نگاه جمهوری اسلامی، نمایش ضعف در برابر ترامپ، تنها به تشدید مطالبات او خواهد انجامید. بنابراین، سیاست «مذاکره بدون تسلیم»، که همزمان بر حفظ توان داخلی و حفظ گزینههای دیپلماتیک تأکید دارد، محتملترین مسیر انتخابی ایران در این دوره خواهد بود.
۴. موقعیت منطقهای و بینالمللی
راهبرد ترامپ علیه ایران، برخلاف ظاهر یکجانبهاش، بر پایه شبکهای از حمایتهای منطقهای و جهانی بنا شده است. در این میان، سه محور اصلی شامل اسرائیل، کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس، و اروپا نقشآفرین هستند؛ هرکدام با منافع، دغدغهها و میزان تأثیرگذاری متفاوت.
اسرائیل، متحد راهبردی و محرک پشتپرده
در رأس حامیان سیاست ضدایرانی ترامپ، اسرائیل قرار دارد؛ کشوری که از نخستین روزهای روی کار آمدن ترامپ در سال ۲۰۱۶، قاطعانه از خروج آمریکا از برجام و اتخاذ سیاست فشار حداکثری پشتیبانی کرده است. بازگشت ترامپ به قدرت در ۲۰۲۵، بار دیگر امیدواری تلآویو را برای اعمال محدودیتهای ساختاری علیه برنامه هستهای و موشکی ایران زنده کرده است. مقامات اسرائیلی بهطور آشکار خواهان توافقی سختتر با ایران یا حتی تغییر رژیم هستند و هرگونه مصالحهای که به حفظ توان غنیسازی یا موشکی ایران منجر شود را یک شکست امنیتی میدانند.
کشورهای عربی خلیج فارس: حمایت از راهبرد ضدایرانی، با چاشنی احتیاط
بازیگران عرب حاشیه خلیج فارس بهویژه عربستان سعودی، امارات متحده عربی و بحرین موافق سیاستهای فشار ترامپ هستند، چراکه تضعیف ایران را به معنای تقویت موقعیت خود در منطقه میدانند. با این حال، تجربه تنشهای نظامی و حملات پهپادی در سالهای اخیر، آنان را به سمت احتیاط بیشتر سوق داده است. کشورهای عربی اکنون تلاش دارند در کنار نزدیکی به واشنگتن، کانالهای پشتپردهای برای تنشزدایی با تهران نیز فعال نگه دارند تا از درگیری مستقیم نظامی دور بمانند.
اروپا: ناتوانی در میانجیگری، تضعیف نقش سنتی
اتحادیه اروپا که در سالهای اولیه برجام نقش میانجی فعال و حافظ توافق را ایفا میکرد، در برابر سیاستهای جدید ترامپ عملاً به بازیگری کماثر و سردرگم تبدیل شده است. کشورهای اروپایی، اگرچه با خروج آمریکا از برجام مخالفاند و خواهان حفظ مسیر دیپلماسی هستند، اما ناتوانی آنها در تأمین منافع اقتصادی ایران و بیارادگی در برابر تحریمهای ثانویه آمریکا، از دست رفتن اعتماد تهران به نقش مستقل اروپا را موجب شده است. در نتیجه، اروپا نه توان مهار ترامپ را دارد، نه قدرت اقناع ایران برای بازگشت به میز مذاکره بر اساس خواستههای جدید آمریکا.
محور شرق: چین، روسیه و تغییر موازنه ژئوپلیتیک
در برابر فشارهای غرب، روابط ایران با چین و روسیه ابعاد گستردهتری یافته است. امضای قراردادهای بلندمدت اقتصادی، همکاریهای انرژیمحور، و همراستاییهای استراتژیک در نهادهایی مانند سازمان همکاری شانگهای، به ایران فرصت داده است تا در حدی از انزوای کامل بگریزد. با این حال، این همکاریها همچنان محتاطانه و مبتنی بر منافع متغیر طرفیناند؛ چین و روسیه خواهان بیثباتی بیشتر در منطقه نیستند، و از این رو، ترجیح میدهند نقش متوازنتری میان تهران و واشنگتن ایفا کنند.
۵. چشمانداز آینده؛ راهی به سوی جنگ یا توافق؟
روابط ایران و آمریکا در نقطهای حساس و تعیینکننده قرار گرفته است؛ جایی که هر دو طرف نه خواهان جنگ هستند، و نه آمادگی کامل برای مصالحه را دارند. این وضعیت، ترکیبی از بازدارندگی، تهدید، و چانهزنی را رقم زده است که میتواند به یکی از سه سناریوی کلیدی منجر شود.
۱. توافق جدید؛ اما بر پایه شروط سختتر
در این سناریو، ترامپ موفق میشود با استفاده از اهرم فشار اقتصادی، تهران را به میز مذاکره بکشاند. اما برخلاف برجام، اینبار محور مذاکرات نه کاهش تحریمها، بلکه لغو کامل غنیسازی، خلع سلاح موشکی و محدودسازی نفوذ منطقهای ایران خواهد بود. چنین توافقی تنها در صورتی ممکن است که ایران یا دچار یک بحران اقتصادی داخلی عمیق شود یا توازن قدرت در داخل نظام بهگونهای تغییر کند که جریانهای میانهرو بتوانند از موضعی عملگرایانهتر وارد گفتوگو شوند.
۲. تداوم تقابل کنترلشده
این سناریو محتملترین مسیر کوتاهمدت به نظر میرسد. ایران و آمریکا ممکن است همچنان به مسیر تحریم – مقاومت ادامه دهند؛ در حالی که هیچیک خواهان درگیری مستقیم نیستند، اما بهواسطه بحرانهایی مانند حمله به نفتکشها، حملات سایبری، شیطنت¬های اسرائیل یا درگیریهای نیابتی در منطقه، سطح تنش بهصورت دورهای افزایش مییابد. در این وضعیت، گفتوگوها ممکن است تنها در قالب تبادل پیامهای غیررسمی یا میانجیگریهای محدود باقی بماند.
۳. درگیری نظامی محدود یا تمامعیار
گرچه هیچیک از طرفین خواهان جنگ فراگیر نیستند، اما زنجیرهای از سوءتفاهمها، تحریکهای میدانی یا تغییرات سیاسی داخلی در هر دو کشور میتواند زمینهساز یک درگیری ناخواسته شود. بهویژه در صورت حمله مستقیم اسرائیل به تأسیسات حساس ایران، یا برخورد نظامی ایران با نیروهای آمریکایی در خلیج فارس، احتمال واکنش زنجیرهای وجود دارد. درگیری محدود، حتی اگر کنترل شود، میتواند فضای منطقه را برای مدت طولانی به بیثباتی بکشاند.
آیا ترامپ واقعاً خواهان توافق است؟
پاسخ این سؤال به نگاه ترامپ نسبت به سیاست خارجی بازمیگردد: او برخلاف رؤسای جمهور سنتی آمریکا، علاقهمند به نمایش توافق بهعنوان یک «پیروزی شخصی» است؛ به شرط آنکه بتواند محتوای آن را بهگونهای ارائه دهد که نشاندهنده تسلیم کامل طرف مقابل باشد. از اینرو، اگر ایران حاضر به پذیرش اصول بنیادین مورد نظر ترامپ نباشد، او ترجیح میدهد توافقی صورت نگیرد تا اینکه توافقی ضعیف را امضا کند.
و آیا ایران از غنیسازی دست خواهد کشید؟
به نظر میرسد پاسخ منفی است. غنیسازی نه فقط از نظر فنی، بلکه از نظر نمادین، تبدیل به خط قرمز جمهوری اسلامی و همچنین مردم کشورمان شده است. پذیرش توقف آن بهمعنای پذیرش شکست یک پروژه ملی و ایدئولوژیک است که طی دو دهه، هزینههای اقتصادی و سیاسی زیادی بابت آن پرداخت شده است. از اینرو، حتی در صورت فشارهای شدید، احتمال اینکه ایران تنها حاضر به پذیرش محدودیتهایی موقت و قابل بازگشت شود محتمل¬تر است تا لغو کامل آن.
نظر شما :