یک برداشت استراتژیک
نظام بین الملل و خاورمیانه در آنومی و آشوب
نویسنده: حسن فتاحی، نویسنده و مدرس دانشگاه
دیپلماسی ایرانی: در وضعیت آنارشیک محیط بین الملل، بنا به عقیده کنت والتز، «زور عنصر اول، آخر و نهایی در روابط بین الملل است.» در دوره پربحران کنونی فاصله وقوع بحران ها کم، فراوانی آنها زیاد و به علت کاهش سطح خردمندی بازیگران، بویژه کوتاه نگری رهبران، نامدیریت ها زیاد می شوند.
شاید مهمترین دستاورد تاریخ بشر بویژه بعد از تجربه جنگ های ویرانگر قرن گذشته، پی بردن به ضرورت و اهمیت همکاری است. بی تردید منظور همکاری بین قدرت های درجه دوم و سوم نیست بلکه همکاری ابرقدرت ها و قدرت های بزرگ است. همکاری اقتصادی متقابل و چندجانبه، تأسیس سازمان های بین المللی و احترام به مصالح مشترک بشری و موضوعات کلاسیک روابط بین الملل مانند امنیت، غذا، بهداشت، تروریسم، حقوق بشر، صرفا با همزیستی مسالمت آمیز امکانپذیر است، وضعیتی که در حال قربانی شدن در پای گسترش گرایی های ذاتی کاپیتالیسم و طرح های حفظ تفوق حوزه آتلانتیک و همچنین تبدیل شدن به همزیستی رقابت آمیز و خصومت آمیز است.
به نظر می رسد بسیاری از اقدامات ایالات متحده آمریکا و دیگر قدرت های شمالی از سال 2001، نگرش ها را بیشتر قطبی کرده است. این در حالی است که کاهش امریکا ناشی از گسترش بیش از حد، موجب تعارض اصول فکری و رفتاری این ابرقدرت شده است؛ تعارضاتی مانند تبلیغ خودپسندی به عنوان تعریف زندگی خوب و غرق شدن در لذت گرایی فرهنگی که به قول زبیگنیو برژینسکی می تواند برتری آن را به عنوان یک قدرت جهانی به خطر اندازد بویژه با تسلط روزافزون رقبای بالقوه بر «مدرنیته قرن بیست و یکم».
کاهش سطح عقلانیت راهبردی رهبران و افزایش تنش در روابط بین الملل، محیط جهانی را مستعد بازگشت موضوعات نظامی می کند. مدیریت اقتضایی در برخورد با موضوعات حساس نظام بین الملل توسط رهبران جدید در حال اشاعه است که نتیجه گسست رابطه مدیریت استراتژیک با مدیریت بحران است. مدیریت استراتژیک شامل شیوه ها و ابزارها و رویکردهایی است که می توانیم از آنها در مدیریت بحران هم استفاده کنیم اما این طور نیست که مدیریت بحران یکی از روش های مدیریت استراتژیک باشد. امروزه بحران ها پشت سر هم ظهور می کنند و جهان وارد دوره پر بحرانی شده است. میزان آرامش کمتر از دوره قبل است و ثبات محیطی از آن هم کمتر. در این بی نظمی منظم، استراتژیست ها لازم است همانطور که نسبت به ماهیت پویای فرآیند تدوین استراتژی واقف هستند، نه تنها به پیش بینی حرکات طرف مقابل، بلکه به سایر تغییرات در محیط امنیتی نیز توجه کنند تا همواره بن بست ها قابل چاره اندیشی باشند و تلاش کنند دنیا را از انفجار دور نگه داشته و معضلات امنیتی بین المللی خوش خیم باقی بمانند.
شاید در ادبیات علمی هیچ واژه ای به اندازه استراتژی نادرست بکار نرفته باشد. لذا بسیاری از بحثهای استراتژیک بیربط، انتزاعی و بیمعنی هستند، زیرا به تعریف منسجم و منطقی که کلاوزویتز ارائه کرده است، پایبند نیستند. بهطور دقیقتر، انجام یک بحث استراتژیک معنادار با کسی که به کلاوزویتس آشنایی کافی ندارد دشوار است، فقط به این دلیل که چنین مجموعههای منسجمی از نظریه استراتژیک وجود دارد. عدم پایبندی به ساختارهای بسیار ساده ای که کلاوزویتز ارائه کرده است منجر به درک ضعیف از مشکلات می شود و بنابراین هرگونه تلاش برای راه حل را مخدوش می کند. خطوط جداکننده اهمیت سیاست از اقتصاد و نیز جداکننده سیاست، استراتژی و جنگ باید مجددا پررنگ شوند. منظور از پررنگ کردن جدا کردن ماهوی نیست بلکه یادآوری غایت هر کدام از این مقولات است تا در فرایند تصمیم گیری در جای خود تفسیر شوند.
به عنوان نمونه، تاکتیکها حکم میکند که آمریکا هرگونه تهاجم روسیه به اوکراین را در خط رود دنیپر شکست دهد، در حالی که سیاست خواستار توقف آن در شمال اروپاست زیرا اولاً خط قرمز آمریکا به هیچ وجه اروپای شرقی و از جمله اوکراین نیست بلکه اروپای غربی و بطور مشخص مدار کنترلی نژاد آنگلوساکسون است و ثانیاً زیرا دفاع متحرک برای حفظ سرزمین کافی نیست و باید تمام خط تدارکاتی هزاران کیلومتری بصورت مطمئن و مستمر کارکرد داشته باشد. همین امر در مورد دفاع اسرائیل از بلندیهای جولان نیز صدق میکند.
وانگهی اگر از سیاستگذاران انتظار نداشته باشیم که تاریخدان باشند و به ما نگویند که پس چگونه تخصص لازم برای سیاستگذاری حرفهای دارند اما تشکیل کادری از استراتژیست ها ضروری است که باید کار قانع کننده ای انجام داده، به حساسیت های تاریخی اهمیت دهند، شکاف های موجود در بینش رهبران و مورخان را به هم آورند و عدم انسجام مفاهیم را کنار بزنند و استعارههای مرتبطتری را پیشنهاد کنند. از جمله باید متغیرهای مستقل و وابسته و نیز متغیرهای مداخله گر را به خوبی بشناسند و ارزش گذاری کنند. اگر این فرایند از نظر فنی بدرستی اتفاق بیفتد، پوشیده نیست که خاورمیانه هیچگاه با سلیقه بازیگران منطقه مدیریت نشده و همیشه متغیر مداخله گر قدرت های بزرگ بر روابط کشورهای منطقه سایه سنگین داشته و خواهد داشت.
تحلیل صحیح ترکیبی از نگاه میکرومتری به علاوه کلان نگری مدنظر مارشال مک لوهان – رب النوع شناخت پیشینی از آینده ارتباطات – است که معتقد بود جوامع به سمت و سویی میروند که علاوه بر تخصصی شدن نیازمند یک نگاه کلینگر و جامع نیز هستند زیرا جزئی نگری ضمن تخصصی شدن دیدگاه، اما ممکن است موجب بی توجهی به طیف دیگری از موضوعات نوعا مبتلابه شود که در بادی نظر ممکن است غیر مرتبط به نظر رسند.
در یک تحلیل استراتژیک، در خاورمیانه ائتلاف ها و اتحادهای نظامی از سر گرفته می شوند؛ ائتلاف هایی که با شکاف های مذهبی (شیعه و سنی)، سیاسی (محور مقاومت و جبهه موافقت)، و تناقض فلسفی و ایدئولوژیک ایران و اسرائیل و تعارضات خورد و کلان بسیار دیگر تکمیل و تشدید می شود.
خاورمیانه کنونی در حال سبزه آرایی با حلقه های چند منظوره مکمل ناتو با ابتکار ایالات متحده امریکاست. گسترش ناتو به شرق مهمترین تهدید ترکیبی حقوقی، نظامی، سیاسی و ژئواستراتیک و هیدروپالیتیک فرا روی منافع ملی طیفی از کشورهای مخالف نظم بین الملل لیبرال، مانند ایران، روسیه و چین است.
تهدیدهای ترکیبی با سنتزهای جدید؛ از «پیوستن به نسل پپسی» و «دموکراسی مصرفکننده» که به عنوان جایگزینی برای دموکراسی سیاسی برای تغییر اجتماعی در سراسر جهان است گرفته، تا ناتوئیسم و ایجاد پیمان های امنیتی که یاد آور «سیاست اتفاق نظر استراتژیک» رونالد ریگان است و این بار از اسرائیل همانند یکی از ایالت های 50 گانه آمریکا دفاع خواهد کرد.
نظر شما :