فرزند راستین پورسینا

امیرکبیر فناوری هسته ای: دکتر اعتماد و معماری برنامه هسته‌ای ایران

۰۹ خرداد ۱۴۰۴ | ۱۶:۰۰ کد : ۲۰۳۳۱۳۸ اخبار اصلی پرونده هسته ای
احسان دستغیب و حسن فتاحی در یادداشت مشترکی به مناسبت درگذشت اکبر اعتماد می نویسند که در این نوشتار بازخوانی کوتاهی است از زندگی و نقش تاریخی مردی که شایسته است با عنوان «عالی‌جناب دکتر اکبر اعتماد» از او یاد کنیم؛ چهره‌ای اثرگذار در تاریخ علمی ایران که اکنون در آرامگاه همدان آرمیده است. منابع مورد استفاده در پانویس‌ها آمده‌اند. 
امیرکبیر فناوری هسته ای: دکتر اعتماد و معماری برنامه هسته‌ای ایران

نویسندگان: حسن فتاحی و احسان دستِـغیـب

دیپلماسی ایرانی: در یکی از روزهای سرد زمستان در همدان، زادگاه بوعلی‌سینا، کودکی در خانواده‌ای ریشه‌دار و خوش‌نام دیده به جهان گشود؛ کسی که سال‌ها بعد با نقشی بنیادین در شکل‌گیری سیاست‌ها و نهادهای هسته‌ای ایران، به‌عنوان «پدر فناوری هسته‌ای ایران» شناخته شد و نامش در تاریخ علمی کشور ماندگار شد. 

این نوشتار بازخوانی کوتاهی است از زندگی و نقش تاریخی مردی که شایسته است با عنوان «عالی‌جناب دکتر اکبر اعتماد» از او یاد کنیم؛ چهره‌ای اثرگذار در تاریخ علمی ایران که اکنون در آرامگاه همدان آرمیده است. منابع مورد استفاده در پانویس‌ها آمده‌اند. 

اکبر اعتماد در خانواده‌ای پرجمعیت و پایبند به اخلاق، نظم و آموزش رشد یافت. در روایت‌های دوران کودکی‌اش، نقش برجستهٔ مادرش در تربیت او پررنگ است. جمله‌ای از او ماندگار شده: «در این دنیا دو چیز را نمی‌توان فراموش کرد؛ یکی مادر و دیگری وطن.»

تحصیلات ابتدایی و متوسطه اول را در مدارس همدان گذراند و از معلمان دلسوز اما فرهیخته آن دوران بسیار یاد می‌کرد. در دبیرستان البرز تهران، معلم ریاضی‌اش با شگفتی از سطح دانش او پرسید کجا درس خوانده‌ای؟ اعتماد با احترام پاسخ داد: «در همدان» و نام آموزگارش را نیز برد

اکبر اعتماد، در ۱۹ دی‌ماه ۱۳۰۹ خورشیدی چشم به جهان گشود؛ در دورانی که ایران هنوز زیر سایه سنگین عقب‌ماندگی بر جای‌مانده از دوران قاجار، دست‌وپا می‌زد. هرچند دودمان قاجار پایان یافته بود، اما آثار بی‌کفایتی آن‌ها همچنان در تار و پود جامعه ایرانی باقی مانده بود. در دوران قاجار، کشور با فاصله‌ای معنادار از تحولات علمی و صنعتی جهان عقب ماند؛ با این‌حال، نباید از ظهور چهره‌های روشن‌اندیشی همچون عباس‌میرزا، امیرکبیر، قائم‌مقام فراهانی و رجال نواندیش عصر مشروطه چشم پوشید. این دوره همچنین شاهد شکل‌گیری نخستین جنبش‌های علمی و فکری در ایران بود. در حوزه علوم انسانی، افرادی چون جلال‌الدین میرزا (فرزند فتحعلی‌شاه) با نگارش آثار تاریخی و تلاش برای بنیان‌نهادن یک هویت ملی، مسیر روشنگری را هموار کردند. در کنار او، افرادی چون طالبوف تبریزی، میرزا فتحعلی آخوندزاده، و میرزا آقاخان کرمانی نیز با رویکردی انتقادی به سنت و دین، مفاهیم نوگرایانه‌ای همچون عقلانیت، وطن‌دوستی و آموزش همگانی را در اندیشه ایرانی وارد ساختند. در علوم پایه نیز، هرچند زیرساختی منسجم وجود نداشت، اما تلاش‌های پراکنده برای اعزام محصلان به فرنگ، تأسیس دارالفنون به همت امیرکبیر، و تعاملات علمی محدود با غرب، بذرهای اولیه دانش نوین را در خاک ایران افکند.

در چنین بستری، اکبر اعتماد در خانواده‌ای پرورش یافت که به او عزت‌نفس و آرمان‌خواهی آموخته بود. پس از اتمام تحصیلات دبیرستان، تصمیم به ادامه تحصیل در خارج از کشور گرفت. او خود نقل کرده است که اندیشه‌ای مصرّانه ذهنش را اشغال کرده بود: «من باید بهترین دانش دنیا را بیاموزم.» تأثیرپذیرفته از شخصیت و اندیشه‌های ابن‌سینا، که الگویی از پیوند دانش و اخلاق برای او بود، رهسپار اروپا شد. ابتدا به کشورهای آلمانی‌زبان سفر کرد، اما به دلیل ناآشنایی زبانی، در نهایت راهی دانشگاه لوزان در سوئیس شد تا مسیر علمی‌اش را با پشتکاری مثال‌زدنی ادامه دهد.

سال‌های فرنگ

اکبر اعتماد در دوران دبیرستان و پیش از عزیمت به اروپا، در فضایی آکنده از گفتمان‌های روشنفکری و سیاسی، به حزب توده پیوست؛ تصمیمی که بعدها آن را ناشی از ناپختگی و شناختی سطحی از ساختار قدرت در شوروی دانست. با این حال، او هیچ‌گاه در دام ایدئولوژی‌های تمامیت‌خواه نیفتاد؛ چرا که برخوردار از آگاهی ملی، حساسیت تاریخی و میهن‌دوستی ژرف بود—ویژگی‌هایی که در کنار نگاه تحلیلی و عقل‌گرای مهندسی‌اش، شاکله هویت فکری و شخصی او را تشکیل دادند.

او در سال ۱۹۵۰ میلادی وارد دانشگاه لوزان سوئیس شد. در این دانشگاه، با تمرکز بر مهندسی برق، توانست با نمراتی ممتاز دانش‌آموخته شود. این دستاورد دروازه ورودش به حوزه‌ای نوظهور و راهبردی در آن زمان را نیز گشود: مهندسی اتمی، که امروزه از آن با عنوان مهندسی هسته‌ای یاد می‌شود. با اطلاع از برنامه آموزش تخصصی این رشته در فرانسه، راهی پاریس شد و به‌واسطه سابقه تحصیلی درخشانش، موفق به پذیرش در این دوره شد. 

اکبر اعتماد در دوران اقامتش در پاریس با چالش‌های جدی مواجه بود. او برای دریافت کمک‌هزینه تحصیلی به سفارت ایران مراجعه کرد و با وعده حمایت مالی روبه‌رو شد، اما این وعده‌ها عملی نشد و هیچ مبلغی به او پرداخت نگردید. نکته قابل‌تأمل آن‌که، در محافل علمی پاریس این تصور رایج شده بود که وی با حمایت یک کارخانه برق که در آن اشتغال داشت، به تحصیل ادامه می‌دهد؛ در حالی‌که واقعیت چیزی جز اتکای صرف به توانایی‌های فردی و اراده شخصی او نبود. سابقه عضویت اکبر اعتماد در حزب توده، در فضای امنیتی آن دوران اروپا، یکی از موانع اصلی در مسیر اقامت و تحصیلش در فرانسه بود و چالش‌هایی جدی برایش ایجاد کرد. اعتماد در نظر داشت دوره دکترای خود را زیر نظر فردریک ژولیوت-کوری  (داماد ماری کوری)، یکی از چهره‌های برجسته علوم هسته‌ای، به انجام برساند. اما مرگ ناگهانی این استاد، موجب گسست در برنامه‌های تحصیلی او شد و در نهایت، او را وادار ساخت تا به سوئیس بازگردد.

در بازگشت به سوئیس، فعالیت خود را در حوزهٔ پژوهش و توسعه علوم هسته‌ای از سر گرفت. در این دوره، تمرکز او بر طراحی و تحلیل سامانه‌های راکتوری بود. سرانجام با دفاع موفق از پایان‌نامه دکترای خود، به عنوان متخصص در مهندسی هسته‌ای و فناوری راکتورها شناخته شد؛ جایگاهی که آغازگر مسیر حرفه‌ای و ملیِ درخشانی برای وی در سال‌های آتی گردید. دکتر اکبر اعتماد در بهار 1963 با مدرک دکترای اتمی و با بهترین امتیاز در موسسه تحقیقات اتمی فدرال سوئیس مشغول به کار شده بود. او ریاست گروه تحقیقاتی حفاظت راکتورهای هسته‌ای را بر عهده گرفت و وضعیت کاری و مالی خوبی داشت. اکبر اعتماد، پس از تثبیت جایگاه خود به‌عنوان یکی از متخصصان برجسته مهندسی هسته‌ای، به تدریج به حلقه نخبگان علمی بین‌المللی راه یافت. مقالات پژوهشی‌اش در نشریات معتبر منتشر می‌شد، به همایش‌ها و کنفرانس‌های علمی دعوت می‌گردید و به‌عنوان مشاور در پروژه‌های مرتبط با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی ایفای نقش می‌کرد. او حتی موفق شد عضویت در انجمن هسته‌ای آمریکا (ANS) را نیز به دست آورد؛ نمادی از پذیرش او در سطوح عالی جامعه علمی جهانی. اعتماد، در اروپا مسیری روشن از پیشرفت علمی و حرفه‌ای را طی می‌کرد و می‌توانست با آرامش در مدار بین‌المللی دانش بماند.اما در ورای این دستاوردهای بیرونی، کشمکشی درونی در او جریان داشت؛گویی آواییپیوسته نام او را می‌خواند. آن صدا، صدای وطن بود. برای اعتماد، ایران نه صرفاً یک سرزمین، بلکه مفهومی تمدنی، فرهنگی و عاطفی بود که با واژه «مادر» از آن یاد می‌کرد. او بارها گفته بود: «وطن، مادر است»؛ و اکنون، این مادر، فرزند خود را به بازگشت فرامی‌خواند.

بوی جوی مولیان

اکبر اعتماد سال‌های اقامت خود در اروپا، از ۱۹۵۰ تا تابستان ۱۹۶۵، را به دو دوره متمایز تقسیم می‌کند: سیزده سال نخست را صرف تحصیل، کار و آموختن کرد؛ و دو سال پایانی را به فعالیت حرفه‌ای و تدریس اختصاص داد. با وجود موقعیت شغلی مناسب و درآمد مطلوب پس از اخذ مدرک دکترا، تصمیم به بازگشت به ایران در او شکل گرفت. او در روایت خود می‌گوید: «زمانی که دانش‌پژوه بودم، با همه دشواری‌ها مسیرم روشن بود. اما پس از آن، احساس می‌کردم دانشم را در اختیار غربی‌ها می‌گذارم؛ در حالی‌که ترجیح می‌دادم این تجربه و تخصص را در خدمت کشور خودم قرار دهم.»

اعتماد، هنگام بازگشت به ایران، انتظار نداشت وارد پروژه‌ای راهبردی شود. به گفته خودش، در مسیر پرواز، این امید را در سر می‌پروراند که شاید بتواند مدیریت یک واحد کوچک نیروگاهی در همدان را بر عهده گیرد و از این طریق خدمت کند. او در آن زمان هیچ آگاهی از ابعاد یا وضعیت برنامه هسته‌ای ایران نداشت، و بازگشتش نه با هدفی برنامه‌ریزی‌شده، بلکه در پاسخ به یک ضرورت درونی و مسئولیت اجتماعی شکل گرفت. 

در اینجا، لازم است نگاهی کوتاه به وضعیت برنامه هسته‌ای ایران در زمان بازگشت اکبر اعتماد داشته باشیم. پیش از ورود او، پروژه‌هایی در این حوزه آغاز شده بود؛ از جمله راه‌اندازی یک راکتور تحقیقاتی ۵ مگاواتی در تهران که با همکاری دانشگاه تهران و برخی نهادهای بین‌المللی در دست اجرا بود. با این حال، پیشرفت پروژه با کُندی و بی‌نظمی همراه بود و عملاً متوقف شده بود. فقدان یک ساختار منسجم اجرایی و نبود مدیریت علمی کارآمد، روند توسعهٔ فناوری هسته‌ای را با چالش‌های جدی مواجه ساخته بود. اکبر اعتماد، پس از بازگشت، با نگاهی سیستماتیک و بر پایه الگوهای سازمانیِ متناسب با دانش روز، به برنامه هسته‌ای ایران جان تازه‌ای بخشید. او نه تنها ساختار پروژه را بازتعریف کرد، بلکه آن را از مرحله‌ای محدود به دانشگاه و پژوهش، به سمت برنامه‌ای سازمان‌یافته و دارای ابعاد صنعتی سوق داد. اعتماد با تأسیس نهادهای تخصصی، تعریف ماموریت‌های مشخص، جذب نیروهای متخصص و برقراری ارتباط با نهادهای بین‌المللی، مسیر حرکت ایران در حوزه فناوری هسته‌ای را از سطحی پراکنده و دانشگاهی، به مداری هدفمند و راهبردی ارتقا داد. نقشی که او ایفا کرد، نه صرفاً مدیریتی، بلکه معمارانه بود. 

اکبر اعتماد هنگام بررسی توقف پروژه راکتور تحقیقاتی تهران متوجه شد مسئولیت آن از دانشگاه تهران به سازمان برنامه و بودجه منتقل شده؛ نهادی تحت ریاست صفی‌اعظم اصفیا، چهره برجسته تکنوکراسی پیش از انقلاب. اصفیا، نماد فن‌سالاری بومی و از مدافعان برنامه‌ریزی متمرکز دولتی در مسیر مدرنیزاسیون ایران بود. پس از انقلاب ۱۳۵۷، مدتی بازداشت شد اما پس از آزادی در ایران ماند و در سال ۱۳۸۷ درگذشت.

اعتماد با درک موقعیت نهادی و فرصت سیاستی پیش رو، مستقیماً به دیدار اصفیا می‌رود. با ارائه مدارک علمی و سابقه حرفه‌ای خود، صراحتاً اعلام می‌کند که به‌عنوان متخصص انرژی هسته‌ای آمادگی دارد در راه‌اندازی پروژه‌ای که عملاً راکد مانده بود، ایفای نقش کند. اصفیا، که به فوریت نیاز به بازتعریف پروژه و بهره‌گیری از نیروی متخصص را دریافته بود، در واکنش می‌گوید: «مرد جوان، تو را خدا رسانده است.»

اعتماد با صراحت به عضویت کوتاه‌مدتش در حزب توده اشاره می‌کند؛ موضوعی حساس که می‌توانست تهدیدی برای آینده‌اش باشد. اما زمانی که صفی اصفیا این مسئله را با شاه در میان می‌گذارد، محمدرضا شاه با نگاهی عمل‌گرایانه پاسخ می‌دهد: «چه اشکالی دارد؟» و با تأکید بر اهمیت خدمت به کشور، هشدار می‌دهد: «مبادا این یک نفر را اذیت کنید».

سرانجام، پروژه راکتور تحقیقاتی دانشگاه تهران، که سال‌ها در مرحله‌ای نیمه‌تعلیق باقی مانده بود، با مدیریت و مداخله تخصصی اکبر اعتماد به بهره‌برداری رسید. این راکتور، با ظرفیت ۵ مگاوات، تا به امروز نیز در چارچوب مأموریت‌های علمی و دارویی فعال است و زیر نظر سازمان انرژی اتمی ایران اداره می‌شود. در فرآیند راه‌اندازی این پروژه، اعتماد همواره از چهره‌ای نام می‌برد که نقشی محوری در پیشبرد برنامه هسته‌ای ایفا کرد: مهدی صرام، از مدیران برجسته اما کمتر شناخته‌شده حوزه انرژی در دهه‌های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰، نقش فعالی در راه‌اندازی راکتور تهران ایفا کرد و از همراهان کلیدی اکبر اعتماد در مراحل اولیه تأسیس سازمان انرژی اتمی ایران بود. همکاری نزدیک این دو، بازتابی از شبکه‌سازی علمی و مدیریتی آن دوران برای پیشبرد پروژه‌های راهبردی است. 

پس از موفقیت پروژه راکتور، اکبر اعتماد با نگاهی راهبردی به توسعه متوازن علم در مناطق کشور، طرح تأسیس دانشگاهی در زادگاه خود، همدان، را پی‌ریزی کرد. این نهاد که بعدها به نام دانشگاه بوعلی‌سینا شناخته شد، با ابتکار و نظارت مستقیم اعتماد شکل گرفت. او به مدت دو سال، بدون دریافت هیچ‌گونه حقوقی، ریاست این دانشگاه را برعهده داشت..

سازمان انرژی اتمی ایران

هرچند دیدگاه محمدرضا پهلوی در حکمرانیِ توسعه‌محور از جامعیت و دانش‌محوری ژرفی برخوردار نبود، اما وی در چارچوب سیاست‌های کلان نوسازی و تثبیت موقعیت ژئوپلیتیک ایران، نسبت به مقوله انرژی هسته‌ای حساسیتی راهبردی داشت و از جمله حوزه‌هایی که شخصاً بر آن نظارت می‌کرد، توسعه فناوری و صنعت هسته‌ای بود. سازمان انرژی اتمی ایران، در نخستین گام با هسته‌ای متشکل از تنها دوازده نفر تأسیس شد؛ اما در فاصله‌ای کوتاه به نهادی بزرگ، ساختاریافته و دارای وزن ملی در منظومه علمی و فناورانه ایران تبدیل گردید. نکته‌ای اساسی در مورد این سازمان آن است که برخلاف بسیاری از پروژه‌های فنی-توسعه‌ای آن دوران، تأسیس و مدیریت آن از ابتدا در اختیار متخصصان ایرانی بود. با وجود بهره‌گیری محدود از کارشناسان خارجی، طراحی، برنامه‌ریزی و اداره سازمان انرژی اتمی کاملاً بر عهده نیروهای داخلی بود. اکبر اعتماد با درک دقیق از موانع بوروکراتیک، تأکید داشت این سازمان باید از ساختارهای اداری رایج مستقل باشد تا چابک، تخصص‌محور و مؤثر عمل کند. او استقلال مالی و اجرایی را شرط اصلی موفقیت نهاد دانست. رشد سریع سازمان همچنین از هم‌زمانی آن با جهش درآمدهای نفتی دهه ۱۳۵۰ بهره برد؛ عاملی که به گفته اعتماد، تأمین مالی پروژه‌ها را تسهیل و شتاب توسعه را ممکن ساخت.

در دوران ریاست اکبر اعتماد، سازمان انرژی اتمی ایران به نمادی از پاک‌دستی و کارآمدی تبدیل شد؛ به‌گونه‌ای که حتی پس از استقرار نظام جدید، هیچ نشانه‌ای از فساد مالی در آن یافت نشد. یکی از عوامل کلیدی این موفقیت، حاکمیت شایسته‌سالاری و تقدم تخصص بر جایگاه اداری بود. به‌گفته اعتماد، نظام پرداخت در سازمان بر مبنای مهارت‌های علمی و فنی طراحی شده بود، و حتی بیش از ۴۰ نفر حقوقی بالاتر از رئیس سازمان دریافت می‌کردند. او با اشاره به جذب یک متخصص ایرانی از آمریکا—با حقوقی دو برابر خود—بر این نکته تأکید دارد که این تصمیم از سر واقع‌بینی و برای تأمین نیازهای حیاتی پروژه‌ها اتخاذ شد. این نگاه حرفه‌ای و انعطاف‌پذیر نسبت به ارزش تخصص، نه‌تنها موجب افزایش تعهد و بهره‌وری نیروها شد، بلکه الگویی از مدیریت دانش‌محور در توسعه فناوری‌های پیشرفته را به نمایش گذاشت؛ الگویی که نقش مؤثری در شکل‌گیری یک نهاد ملی قدرتمند و پیشرو ایفا کرد.

در اینجا نمی‌توان از یکی از تلخ‌ترین فصل‌های سرنوشت فناوری هسته‌ای در ایران سخن نگفت. پس از دگرگونی‌های سیاسی سال ۱۳۵۷، گفتمان‌های ضدهویت علمی و ایران‌ستیزانه‌ای مجال بروز یافتند که فناوری هسته‌ای را نه نماد پیشرفت، بلکه خیانت به ملت قلمداد می‌کردند. در چنین فضایی، برخی جریان‌ها خواهان انحلال کامل سازمان انرژی اتمی ایران شدند؛ نهادی که با سال‌ها تلاش، دانش فنی، و سرمایه‌گذاری نهادینه شده بود. دکتر اکبر اعتماد، در خاطرات خود با تلخی از این دوره یاد می‌کند و به انتصاب فردی غیرمتخصص در رأس سازمان اشاره می‌کند؛ فردی که نه تنها فاقد هرگونه پیشینه علمی در حوزه انرژی هسته‌ای بود، بلکه در رشته زمین‌شناسی تحصیل کرده و صرفاً به‌دلیل وابستگی به یکی از جریانات انقلابی، بر مسندِ یکی از راهبردی‌ترین مناصب علمی کشور گمارده شده بود. با این‌حال، واقعیت‌های میدان سیاست و جنگ، نگاه نخستین حکومت به مقوله فناوری هسته‌ای را به‌تدریج دگرگون ساخت. در میانه جنگ ایران و عراق، حاکمیت به اهمیت راهبردی انرژی هسته‌ای پی برد و حتی اکبر هاشمی رفسنجانی خواهان بازگشت دکتر اعتماد شد. اما اعتماد که در تبعیدی غیررسمی در پاریس زندگی می‌کرد، این پیشنهاد را نپذیرفت. او در خاطراتش دلایل این تصمیم را روشن بیان کرده است. این رویداد بازتاب تقابل منطق علم‌محور توسعه با منطق ایدئولوژیک حاکمیت انقلابی و چالشی تاریخی برای نهاد علم در ایران بود.

سیاست‌گذاری هسته‌ای برای ایران

اکبر اعتماد نقش کلیدی در سیاست‌گذاری صنعت هسته‌ای ایران داشت. هنگامی که شاه از او خواست برنامه اتمی را پیش ببرد، او یک‌ماه مهلت خواست تا طرحی دقیق ارائه دهد. در این مدت، با رویکردی تحلیلی، وضعیت تولید، توزیع و مصرف برق را بررسی کرد. یافته‌هایش نگران‌کننده بود: بسیاری از مناطق هنوز به شبکه برق متصل نبودند و تولید برق پاسخ‌گوی رشد صنعتی و شهری کشور نبود. این ارزیابی پایه‌گذار نگاه راهبردی اعتماد به توسعه انرژی هسته‌ای شد. پس از پایان مهلت، اعتماد به دیدار شاه می‌رود و طرح خود را ارائه می‌دهد. در آن جلسه، صراحتاً دو اصل بنیادین را برای موفقیت برنامه هسته‌ای ایران مطرح می‌کند: وسعت و شتاب. به تعبیر او، برنامه باید در مقیاسی بزرگ طراحی شود و با سرعتی بالا به اجرا درآید؛ چرا که هم نیاز کشور فوری بود و هم فرصت تاریخی برای ورود به باشگاه فناوری‌های پیشرفته، محدود.

خیلی زود پس از تأسیس سازمان، اکبر اعتماد وارد مذاکرات رسمی با کشورهای اروپایی، به‌ویژه آلمان غربی و فرانسه می‌شود. در چارچوب این مذاکرات، طرح احداث نیروگاه هسته‌ای بوشهر پایه‌ریزی می‌گردد. در طرح کلان توسعه، احداث ۲۰ واحد نیروگاهی در چشم‌انداز بلندمدت پیش‌بینی می‌شود؛ عددی که ایران را در آستانه پیوستن به جمع کشورهای دارای ظرفیت هسته‌ای گسترده قرار می‌داد. اعتماد در یک مصاحبه تلویزیونی از ایده‌ای سخن می‌گوید که در آن زمان بی‌سابقه بود: استفاده از انرژی اتمی برای تولید آب شیرین. این ابتکار، نشان از رویکرد آینده‌نگر او به کارکردهای چندمنظوره انرژی هسته‌ای داشت. سنجش افق فکری اعتماد با همتایانش در کشورهای همسایه، به‌ویژه در حوزه خلیج‌فارس، تفاوت سطح راهبردی دیدگاه‌ها را به‌روشنی آشکار می‌سازد. 

برخی ناظران، اکبر اعتماد را با ایگور کورچاتوف، معمار صنعت هسته‌ای شوروی، مقایسه کرده‌اند. تفاوت اساسی آن‌که کورچاتوف در نظامی بسته و ایدئولوژیک عمل می‌کرد، در حالی‌که اعتماد با وجود محدودیت منابع، از آزادی عمل نسبی برخوردار بود. این تفاوت، به او امکان داد نهاد علم و فناوری را بر پایه عقلانیت تکنوکراتیک، نه الزامات ایدئولوژیک، بنیان‌گذاری کند. در این میان، کار اعتماد از منظر دیگری دشوارتر بود: او کار را در شرایطی آغاز کرد که زیرساخت علمی ایران در حوزه فیزیک و فناوری هسته‌ای به‌مراتب ابتدایی‌تر از شوروی زمان کورچاتوف بود و ناگزیر، بسیاری از سنگ‌بنای این مسیر را یک‌تنه و از صفر بنا نهاد.

اکبر اعتماد برنامه‌ریزی راهبردی صنعت هسته‌ای ایران را بر مبنای دو اصل بنیادین طراحی کرده بود: تعامل فعال با قدرت‌های فناورانه جهانی و حفظ استقلال ساختاری در بلندمدت. به‌عبارت دیگر، ریل‌گذاری‌ای نهادی‌، به‌گونه‌ای که ایران بتواند هم از همکاری با کشورهای صاحب فناوری‌های پیشرفته بهره‌مند شود، و هم وابستگی بلندمدت به خارج نداشته باشد.یکی از محوری‌ترین اهداف او، ایجاد چرخه کامل سوخت هسته‌ای در داخل کشور بود؛ چرخه‌ای که شامل استخراج، غنی‌سازی، مصرف در راکتور و در نهایت مدیریت پسماند می‌شود. با این حال، تا زمان تحقق کامل این ظرفیت در داخل، او واردات اورانیوم غنی‌شده را به‌عنوان یک اقدام میانه‌مدت پیگیری کرد تا جریان تأمین سوخت برای راکتورها دچار وقفه نشود. در یک اقدام مهم و هوشمندانه ، اعتماد برای ایران در یک کنسرسیوم بین‌المللی غنی‌سازی اورانیوم مستقر در فرانسه، سهام خریداری کرد. هدف از این سرمایه‌گذاری، تضمین جایگاه ایران در زنجیره جهانی تأمین سوخت هسته‌ای و برخورداری از حق دسترسی پایدار به منابع غنی‌سازی بود.

در افق برنامه‌ریزی فناوری هسته‌ای ایران، اکبر اعتماد حتی چشم‌انداز غنی‌سازی اورانیوم با استفاده از فناوری لیزری را که در آن زمان هنوز در مراحل تحقیقاتی اولیه در سطح جهان بود، مد نظر قرار داشت.در همین دوران، ساخت نیروگاه هسته‌ای بوشهر، با همکاری آلمان غربی، با شتاب قابل‌توجهی در حال پیشرفت بود. اما با وقوع انقلاب ۱۳۵۷، پروژه در مرحله‌ای حساس متوقف شد. اعتماد در خاطرات خود روایت می‌کند که شرکت آلمانی پیمانکار، مجموعه‌ای از تجهیزات اصلی نیروگاه را در قالب ۳۶ کشتی به مقصد خلیج‌فارس ارسال کرده بود. با این‌حال، به‌دلیل بی‌ثباتی سیاسی و فروپاشی نظم اجرایی کشور، امکان تخلیه بار فراهم نشد. کشتی‌ها هفته‌ها و ماه‌ها در انتظار بهبود وضعیت ماندند، اما سرانجام، بدون تحویل محموله، خاک ایران را ترک کردند.آن محموله هرگز به کشور بازنگشت.عتماد، سال‌ها بعد، با تلخی از این رویداد یاد می‌کند و می‌گوید: «سرانجام، به جای آن مسیر شفاف و محاسبه‌شده، گرفتار سازوکارهای مبهم و پرهزینه همکاری با روس‌ها شدیم.»

شاید این پرسش برای برخی خوانندگان پیش آید که دکتر اکبر اعتماد، با سابقه‌ای عمیق در بنیان‌گذاری برنامه هسته‌ای ایران، چه دیدگاهی نسبت به «برجام» داشت. پاسخ کوتاه آن است که دیدگاه ایشان نسبت به این توافق، بسیار منتقدانه و با رویکردی محتاطانه همراه بود. به‌گفته خودش، سطحی از تعهدات هسته‌ای که ایران در قالب این توافق پذیرفت، غیرقابل قبول بوده است. از منظر او، این برجام با جایگاه فنی و حقوقی ایران در معادلات بین‌المللی انرژی هسته‌ای سازگار نبود. در عین حال، ضروری‌ است اشاره کنیم که دیدگاه نویسندگان این مقاله با موضع دکتر اعتماد در این زمینه تفاوت دارد. بین سال‌های ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۲، ساختار سیاست‌گذاری کشور تحت تأثیر استقرار دولتی با گرایش‌های پوپولیستی و فاقد انسجام راهبردی قرار گرفت؛ دولتی که در طول یک دوره هشت‌ساله، بخش قابل توجهی از ظرفیت‌های ایران در حوزه دیپلماسی، اقتصاد و توسعه علمی را تحلیل برد. با وجود ضعف‌های ساختاری در نظام تصمیم‌گیری، محدودیت در بهره‌گیری از نیروی کارشناسی و فقدان نگاه بلندمدت، این دولت تا سال‌های پایانی از از حمایت نهاد‌های عالی‌رتبهٔ نظام نیز برخوردار بود؛ عاملی که امکان اصلاح‌پذیری فرآیندهای اجرایی را با مانع مواجه ساخت.

پیامد این وضعیت، ورود ایران به عرصه مذاکرات هسته‌ای در ابتدای دهه ۱۳۹۰ از موضعی آسیب‌پذیر بود: تحت فشار تحریم‌های بین‌المللی، محدودیت منابع ارزی و کاهش ظرفیت‌های چانه‌زنی در سطح منطقه‌ای و جهانی. در چنین شرایطی، گزینه‌های راهبردی کشور به‌شدت محدود شد و فضای تصمیم‌گیری در عمل به انتخابی میان دو گزینه پرهزینه تقلیل یافت.

با این حال، باید توجه داشت که در چنین شرایطی، اتخاذ رویکردی مبتنی بر واقع‌گرایی دیپلماتیک، حکمرانی داده‌محور و تنظیم‌گری هوشمندانه، مسیر توافق را از یک بن‌بست ژئوپولیتیکی به‌سوی نوعی گشایش نسبی هدایت کرد. از این منظر، برجام را می‌توان در بستر واقعیات آن زمان، یک دستاورد اجتناب‌ناپذیر و در عین حال مؤثر ارزیابی کرد که توانست به‌طور موقت، فشارهای بین‌المللی را کاهش داده و فضای تنفس اقتصادی برای کشور فراهم آورد.

پرسش بنیادین‌تر اما این است که چگونه کشوری با این سطح از منابع انسانی، علمی و استراتژیک، به نقطه‌ای می‌رسد که باید به خواسته‌هایی تن دهد که از منظر حقوق بین‌الملل، مشروعیت‌شان محل تردید است؟ چرا وضعیت به‌گونه‌ای پیش رفت که یک رئیس‌جمهور ایالات متحده ئیس‌جمهوری که رفتار و گفتار او بیش از آن‌که بازتاب عقلانیت سیاسی باشد، تابع نوعی خودشیفتگی رسانه‌ای و منطق نمایش است، با ادبیاتی تحقیرآمیز توافقی چندجانبه را یک‌جانبه لغو کند، و سپس خواهان توقف کامل چرخه سوخت ایران شود؟ چه کسانی بستر را برای جولان او فراهم کردند و از همه مهم‌تر: چرا اساساً شرایطی فراهم شده که طرف مقابل خود را در موضع مطالبه‌گری مطلق ببیند؟

پاسخ به این پرسش‌ها، بیرون از چارچوب این نوشتار است، اما آنچه می‌توان در چهارچوب علوم سیاسی و حکمرانی به آن اشاره کرد، فقدان تسلط تصمیم‌گیران بر منطق روابط بین‌الملل و دانش حکمرانی در عصر پیچیده وابستگی متقابل جهانی است. در نبود تحلیل نهادی از قدرت، ساختارهای باثبات و دیپلماسی پیش‌نگر، فرصت‌های استراتژیک از دست می‌رود و کشور در موقعیت‌های انفعالی قرار می‌گیرد که راه‌های انتخاب، یکی پس از دیگری مسدود می‌شوند.

شاه و ژنرال هسته‌ای

شاه ایران در میان ژنرال‌های نظامی و صنعتی‌اش، خوش‌اقبالی بزرگی داشت: یک ژنرال هسته‌ای به نام اکبر اعتماد. رابطه او با شاه، برخلاف فضای تملق‌آلود اطراف دربار، صریح، محترمانه و واقع‌گرایانه بود. اعتماد خود روایت می‌کند که در نخستین سال بازگشتش، شاه در بازدیدی از یک نمایشگاه علمی با دیدن پیشرفت اندک، خشمگین شد و دستور قطع بودجه را داد. اما اعتماد بلافاصله پاسخ داد: «اعلیحضرت، اگر استاد راهنمای من در دانشگاه هم چنین واکنشی نشان می‌داد، من هیچ‌گاه دکتر نمی‌شدم. تحقیق زمان می‌برد.» شاه پس از مکثی دستور را لغو کرد. در ماجرایی دیگر، وقتی شاه از او خواست برنامه هسته‌ای ایران را طراحی و اجرا کند، اعتماد شرط گذاشت که شاه در کارش، از جمله عزل و نصب‌ها، دخالت نکند—و شاه پذیرفت. اعتماد همواره با استدلال علمی و شفافیت با شاه گفت‌وگو می‌کرد. در دیداری با یک مقام آفریقای جنوبی، وقتی شاه خواستار کاهش قیمت سوخت اورانیوم شد، اعتماد در برابر مهمان خارجی گفت: «برعکس، جا دارد قیمت آن را دو برابر کنید؛ ما همچنان خریداریم.» او پس از پایان جلسه و در گفت‌وگویی خصوصی به شاه می‌گوید که سهم سوخت در هزینه نیروگاه ناچیز است، اما استمرار تأمین آن حیاتی است؛ اگر تولید آفریقا جنوبی به‌دلیل قیمت پایین متوقف شود، ایران با بحران روبه‌رو می‌شود. حتی با دو برابر شدن قیمت، خرید همچنان به‌صرفه است. شاه منطق اعتماد را می‌پذیرد.

ناکامی بی‌بی‌سی 

در غیاب رسانه‌ای حرفه‌ای و مستقل که از سلطه و تحمیلات حکومتی در امان باشد، بی‌بی‌سی فارسی به‌تدریج به مرجع خبری بخش وسیعی از فارسی‌زبانان بدل شده است؛ جایگاهی که صرفا نه حاصل اعتماد ، بلکه برخاسته از خلأ جدی در نظام رسانه‌ای داخل کشور است. نام «بنگاه سخن‌پراکنی بریتانیا» برای ایرانیان آشناست؛ رسانه‌ای پرمخاطب که پیوسته با تردیدهایی درباره بی‌طرفی‌اش همراه است. بی‌بی‌سی فارسی با تکیه بر مجریانی کارآزموده، چارچوبی منسجم و درک دقیق از ذهنیت مخاطب ایرانی، به‌خوبی قواعد بازی و شیطنت رسانه‌ای را فراگرفته و به‌کار می‌گیرد. مهارت این رسانه در انتخاب واژگان و تولید چارچوب‌های مفهومی ـ چه در عرصهٔ سیاست جهانی و چه در پوشش مسائل ایران ـ بارها نمایان شده است؛ از جمله در نام‌گذاری بازیگران میدانی، همچون اطلاق عنوان «جنگجو» به نیروهای داعش، یا طرح پرسش‌های جهت‌دار در گفت‌وگوهای زنده. با این‌حال، گاه میهمانانی هوشیار و صریح، در برابر این مهندسی رسانه‌ای ایستاده‌اند. نمونهٔ شاخص آن، گفت‌وگو‌های سال ۲۰۰۹ و ۲۰۱۱ دکتر اکبر اعتماد با بی‌بی‌سی است؛ که در آن، وی با صراحت از حق ایران در دستیابی به چرخهٔ کامل سوخت هسته‌ای دفاع کرد و با ارجاعی تاریخی، به ماجرای سهام ایران در شرکت یورودیف پرداخت. او ضمن یادآوری تعهدات عمل‌نشدهٔ فرانسه- کشوری که بی‌مسئولیتی‌اش در قبال تعهدات، به یک رویه دیرپا تبدیل شده و اعتماد به چنین بازیگری، چیزی جز ساده‌انگاری راهبردی و نادیده‌انگاشتن تجربهٔ تاریخی نیست- تأکید کرد که تحولات داخلی، توجیه‌گر عدول از قراردادهای بین‌المللی نیست؛ روایتی مستند که زوایای حقوقی و سیاسی یکی از مهم‌ترین پرونده‌های هسته‌ای ایران را روشن می‌سازد.

اکبر اعتماد در بخشی از گفت‌وگوی خود، بی‌اشاره مستقیم به جمهوری اسلامی، نگاهی انتقادی به رویکرد دوگانه غرب نسبت به ایران ارائه می‌دهد. با طرح این پرسش که «آیا ایران ناپایدارتر از پاکستان هسته‌ای و کودتا‌دیده است؟» مرز خود را از سیاست داخلی جدا می‌سازد و سخنش را در چارچوب منافع ملی ایران بیان می‌کند. او نه از موضع حاکمیت، بلکه از جایگاه یک کارشناس بلندپایه و میهن‌دوست، از حق ایران در دسترسی به فناوری‌های پیشرفته دفاع می‌کند. و اما جمله‌ای که به‌مثابه تیر خلاص، صریح و بی‌پرده بر آنتن بی‌بی‌سی می‌نشیند: «غرب دروغ می‌گوید». اعتماد تأکید می‌کند که کشورهای غربی هرگز داوطلبانه فناوری‌های حساس را در اختیار ایران نخواهند گذاشت. تنها زمانی با ایران وارد گفتگو شدند که دریافتند توان بومی در غنی‌سازی اورانیوم، به نقطه‌ای برگشت‌ناپذیر رسیده است. چهره‌ای که بی‌تردید به حقوق بنیادین ملت ایران باور داشت و به‌روشنی می‌دانست که مردم ایران، افزون بر انرژی هسته‌ای، از حقوقی گسترده‌تر دیگری نیز بایستی برخوردار شوند؛ اما با تکیه بر حوزهٔ تخصصی‌اش، دسترسی به دانش و فناوری را نه امتیازی سیاسی، بلکه حقی طبیعی و مسلم برای مردمان این سرزمین می‌دانست.

چشم‌آبی‌ها

خاطرات اکبر اعتماد نشان می‌دهد که برخلاف تصور رایج مبنی بر وابستگی مطلق شاه به آمریکا، او مطیع بی‌چون‌وچرای واشنگتن نبود. اعتماد با اشاره به خطاهای شاه، تأکید می‌کند که استقلال نسبی در تصمیم‌گیری‌ها وجود داشت. به‌گفته او، آمریکایی‌ها تمایلی به پیشرفت مستقل ایران در فناوری هسته‌ای نداشتند و از ارائه بسیاری از کمک‌ها خودداری می‌کردند. به‌گفته دکتر اعتماد، برخلاف ارتش، در حوزه انرژی هسته‌ای ایران ارتباط گسترده‌ای با آمریکا نداشت و حتی از مهندسان آرژانتینی در این صنعت استفاده می‌شد. او اشاره می‌کند که غربی‌ها تلاش داشتند ایران را با این استدلال که «نفت و گاز کافی دارید، نیازی به انرژی اتمی نیست» از توسعه هسته‌ای بازدارند؛ استدلالی کلیشه‌ای که هنوز هم گاهی تکرار می‌شود. در مقابل، رویکرد نخبگان ایرانی این بود که منابع نفتی سرمایه نسل‌های آینده است و باید با نگاهی مسئولانه و بلندمدت از آن حفاظت و بهره‌برداری شود.

نام جاوید وطن

در زمان نگارش این مقاله، خبر درگذشت دکتر اکبر اعتماد، نخستین رئیس سازمان انرژی اتمی ایران، چهره‌ای اثرگذار در توسعهٔ فناوری هسته‌ای کشور، همچنان در صدر توجه جامعه علمی و رسانه‌ای قرار دارد. او که سال‌ها پیش از انقلاب، از مهم‌ترین پایه‌گذاران زیرساخت‌های هسته‌ای ایران بود، اکنون در زادگاهش همدان به خاک سپرده شده است؛ شهری که به نام بوعلی‌سینا شناخته می‌شود و اعتماد نیز علاقهٔ شخصی به این چهرهٔ تاریخی داشت. با وقوع انقلاب، و احتمال بروز ناسازگاریِ حاکمیت جدید، اندکی پیش از بهمن ۱۳۵۷ ایران را ترک کرد.  او پس از مهاجرت به فرانسه، با وجود اختلاف دیدگاه با نظام سیاسی جدید ایران، هنگامی که از سوی نمایندگان صدام حسین پیشنهاد همکاری دریافت کرد، قاطعانه آن را رد و تصریح کرد که در شرایط جنگ، حاضر به هیچ‌گونه همکاری با دشمن کشورش نیست. در طول اقامتش در پاریس نیز همواره از ایران دفاع کرد و نگاه امیدوارانهٔ‌ خود را به آیندهٔ علمی کشور حفظ کرد.

در پایان این نوشتار، شاید مهم‌ترین پرسش آن باشد که میراث دکتر اکبر اعتماد برای نسل جوان ایران چیست؟ او دانشمندی ریشه‌دار در فرهنگ و تاریخ ایران بود که با آگاهی و مسئولیت‌پذیری، پاسدار هویت ملی و منافع بلندمدت کشور شد. با وجود تبعید و دشواری‌های فراوان، پیوندش با ایران هرگز گسسته نشد. این ارتباط نه شناسنامه‌ای یا شغلی، بلکه درونی و آگاهانه بود. اعتماد باور داشت ساختن ایران از دوست‌داشتن آگاهانه آن آغاز می‌شود و این دوست‌داشتن، هنگامی اصالت می‌یابد که با دانش، تعهد و عمل همراه باشد./نشریه صدا

کلید واژه ها: سازمان انرژی اتمی اکبر اعتماد احسان دستغیب حسن فتاحی شاه ایران و امریکا پرونده هسته ای ایران تاسیسات هسته ای تاسیسات هسته ای ایران


( ۷ )

نظر شما :

پروفسور بالتازار ۰۹ خرداد ۱۴۰۴ | ۱۸:۱۹
به ضرب دگنک که نمی‌شود کسی را امیرکبیر کرد ! چون مرحوم کراواتی بوده و متعلق به عهد به زور طلایی شده پهلوی و موضوع داغ روز هم انرژی هسته ای، اینشتین رقیب پیدا کرده؟
ابراهیم قدیمی ۰۹ خرداد ۱۴۰۴ | ۱۹:۲۷
دکتر اعتماد در مورد برنامه های هسته ای ایران سنگ بسیار بزرگی برداست گه در توان اقتصاد مورد نیاز جامعه ایرانی نبود۔پز عالی هسته ای وشکم خالی روستائی باهم نمی خواند۔هرچه در امد نفت بود در برنامه های نظامی وهستهای میرفت۔تا انجا که در نوشتارها دیده ام سوخت هستهای هم محدودیت های مقداری در جهان دارد۔که طول عمر ان زیاد ۴نیست۔البته چند نیروگاه هستهای در محل های مناسب لازم است۔حکومت میخواست پنج ونیم میلیون بشکه نفت استخراجی را توجیه کند۔انرژی تجدید پذیر باید درصد قابل ملاحظای در تولید انرژی کشور باشد۔
ابراهیم قدیمی ۰۹ خرداد ۱۴۰۴ | ۱۹:۳۳
امیر کبیر هم اگر گاماس گاماس پیش میرفت وبد مستی نمی کرد وضع ایران با ادامه کار امیر کبیر بهتر میشد۔
ناشناس ۰۹ خرداد ۱۴۰۴ | ۲۰:۰۴
نوشدارو بعداز مرگ سهراب