مذاکرات هسته ای:
بازی دو سر برد ایران در مواجهه با اعراب

دیپلماسی ایرانی: سیاست کشورهای عربی در قبال ایران و معادلات منطقه ای دچار تحولی قابل توجه شده است. برخلاف تصور رایج، این چرخش دیپلماتیک نه صرفا حاصل فشارهای خارجی، بلکه نتیجه درک جدیدی از موازنه قدرت در منطقه، تحولات میدانی سوریه، افزایش نگرانی نسبت به نقش ترکیه و رژیم صهیونیستی، و نیز کاهش اعتماد به ایالات متحده بهعنوان شریک امنیتی سنتی بوده است. در این میان، ایران توانسته با بهرهگیری از دیپلماسی هوشمندانه از مذاکرات هسته ای به شکلی مطلوب برای پیشبرد سیاست های خود استفاده کند و نقش خود را به عنوان بازیگری منعطف و مؤثر در معادلات غرب آسیا بازتعریف کند. این مقاله نگاهی به تحولات روابط ایران و اعراب و چگونگی بهره وری ایران از مذاکرات هسته ای در تعامل با کشورهای عربی می اندازد.
تغییر رویه کشورهای عربی
چرا کشورهای عربی تغییر رویه دادند؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت که تحول رفتاری کنونی حاصل مجموعهای از عوامل پیچیده و درهمتنیده است. هرچند دلایل مختلفی برای این تغییر قابل طرح است، اما اتفاقات سوریه در این میان، بهرغم آنکه کمتر مورد توجه قرار گرفته، از اهمیت ویژه ای برخوردار است. تا پیش از فروپاشی تدریجی ساختار قدرت دولت بشار اسد، بسیاری از کشورهای عربی برداشت دقیقی از جایگاه و نقش واقعی ایران در معادلات منطقهای نداشتند. خروج تدریجی ایران از صحنه عملیاتی سوریه و همزمانی آن با افزایش نفوذ ترکیه و رژیم صهیونیستی در این کشور، سبب شد تا اعراب برای نخستین بار به وضوح ببینند که ایران نه تنها یک تهدید مطلق برای منافع آن ها نیست، بلکه در مواردی حتی میتواند نقش یک محافظ ضمنی را ایفا کند.
نقش آفرینی ترکیه در سوریه و عراق، که یادآور خاطرات تلخ سلطه عثمانی برای جهان عرب بود، همراه با اقدامات فزاینده و غیرانسانی رژیم صهیونیستی، تبدیل به نوعی زنگ خطر در میان کشورهای عربی شد. آن ها دریافتند که تضعیف ایران می تواند راه را برای نفوذ هرچه بیشتر این دو بازیگر دیگر هموار کند—و این به معنای تضعیف خود آن هاست. به عبارت دیگر، اعراب فهمیدند که ایران اگرچه یک رقیب است، اما حذف آن ممکن است موازنه منطقه ای را به سود رقیبانی خطرناکتر تغییر دهد. در یک کلام، تضعیف سرزمین ایران می تواند به معنای تسخیر سرزمین اعراب باشد.
در کنار این تحولات، عملیات هایی مانند «وعده صادق» و درگیر شدن چند کشور با پیامدهای مستقیم و غیرمستقیم آن برای چندین هفته، موجب طرح سوالات راهبردی در میان رهبران کشورهای عربی شد: تاب آوری کشورهای عربی در برابر بحران ها یا یک جنگ رو در رو تا چه اندازه است؟ در صورت وقوع یک رویارویی گسترده، آیا رژیم صهیونیستی—که هنوز پس از نزدیک به دو سال، موفق به پایان دادن به رویارویی با حماس در غزه نشده—میتواند پشتوانه امنیتی قابل اتکایی برای اعراب باشد؟ همین تردید در خصوص توان دفاعی رژیم صهیونیستی با خاطره عدم واکنش ایالات متحده به حمله یمن علیه تاسیسات آرامکو نیز تقویت شد. آیا ایالات متحده که در آن مقطع چتر حمایتی خود را بر فراز عربستان نگشود، اکنون حاضر است برای دفاع از بحرین یا امارات در برابر پاسخ احتمالی ایران در درگیری با ایالات متحده، هزینه نظامی و سیاسی بپردازد؟ رفتار اعراب در به کنار راندن ایالات متحده و اجبار آن به تمرکز قوا در دیگو گارسیا که برای حفظ آبرو با تبلیغات رسانه ای گسترده به خصوص در رسانه های فارسی زبان همراه بود نشان از درک این مسئله دارد! همچنین، نباید فراموش کرد که حمایت بی قید و شرط دولت جو بایدن از آنچه بسیاری در منطقه آن را «سیاست انتقام جویانه و افسارگسیخته» رژیم صهیونیستی مینامند، معیارهای دوگانه ای را که ایالات متحده در قبال حمایت از رژیم صهیونیستی و بی توجهی به دغدغههای امنیتی اعراب در پیش گرفته، بهوضوح نمایان کرده است. این موضوع به نوعی باعث ایجاد سوالات فراوان و فاصله گیری راهبردی اعراب از ایالات متحده شد.
تحولات سال ۲۰۲۳ میلادی نقطه عطفی در این روند بود. عربستان سعودی، با الگوبرداری از رویکرد امارات متحده عربی، به بیش از یک دهه روابط پرتنش با ایران پایان داد و مسیر احیای روابط دوجانبه را در پیش گرفت. این چرخش دیپلماتیک، به محمد بن سلمان اجازه داد تا تصویر یک رهبر مسئول و آینده نگر از خود ارائه دهد. در سوی دیگر، ایران نیز با استقبال از این توافق، توانست چندین امتیاز پر اهمیت کسب کند. مهمترین آن، کاهش خطر حمایت عربستان از هرگونه حمله مستقیم یا غیر مستقیم به ایران بود—موضعی که حتی در سفر دونالد ترامپ به ریاض نیز حفظ شد.
همچنین، کند شدن روند عادی سازی روابط میان عربستان سعودی و رژیم صهیونیستی، که تا پیش از این محتمل به نظر می رسید، نشان دهندهی نوعی احتیاط از سوی ریاض در توازن میان نزدیکی به غرب و حفظ روابط با تهران است. از جمله نتایج ملموس تر و فوری تر توافق ایران و عربستان، می توان به افزایش شمار حجاج ایرانی در مناسک حج، بهبود شرایط میزبانی، و کاهش محسوس فشارهای امنیتی و اجتماعی بر اقلیت شیعه در عربستان اشاره کرد—امری که در گذشته بارها موجب تنش در روابط دو کشور شده بود. در موضوع یمن نیز عربستان رویکردی محتاطانه در پیش گرفته و از هرگونه اقدام تحریک آمیز یا نقض توافق پرهیز کرده و موضعی نرم تر نسبت به حوثی ها اتخاذ نموده است. به نظر می رسد این تحولات همچنین همسو با تغییر رویکرد کلی ریاض در جهت کاهش تنش های منطقه ای، دستیابی به ثبات پایدار و افزایش تمرکز بر اصلاحات داخلی و توسعه اقتصادی باشد.
همچنین، با در نظر گرفتن نقش محوری عربستان در میان اهل سنت، نزدیکی این کشور به ایران پیام سیاسی مهمی برای دیگر کشورهای سنی مذهب دارد؛ آنها نیز اکنون با اعتماد بیش تری میتوانند به گسترش روابط با تهران بیندیشند. در نهایت، این نزدیکی همچنین به ایران امکان داده است تا جایگاه خود را در سازمان همکاری اسلامی—که مقر آن در جده است—تقویت کند و از این طریق، حضور موثرتری در عرصه های چندجانبه جهان اسلام داشته باشد.
مذاکرات هسته ای و بازی دو سر برد
همه این عوامل تاثیر خود را بر مذاکرات هسته ای گذاشته اند. عملکرد ایران در این دوره از مذاکرات با توجه به تجربیات گذشته تحسین برانگیز بوده است. البته، در تحلیل این روند نباید نقش عوامل فرامنطقه ای را نادیده گرفت. یکی از زمینه های تسهیل کنندهی این تغییر، کاهش تدریجی تمایل ایالات متحده به درگیر شدن در مسائل غرب آسیا و کاهش وزن ژئوپلیتیکی آن در منطقه است—روندی که هم زمان با ظهور قدرت هایی چون چین، هند و روسیه شدت گرفته است. این تحولات، کشورهای عربی را بر آن داشت تا به بازتعریف نقش و جایگاه خود در نظم جدید منطقه ای بپردازند و در پی کسب استقلال نسبی بیش تری در تصمیم گیریهای راهبردی باشند. در این میان، سیاست همسایگی جمهوری اسلامی ایران، به ویژه پس از روی کار آمدن دولت مرحوم رئیسی، بر ایجاد روابط پایدار با کشورهای منطقه و کاهش تنش های غیرضروری تمرکز داشته است. این رویکرد، عملا زمینه را برای رفع سوءتفاهمها، کاهش فضا برای دخالت بازیگران ثالث و تقویت مناسبات دوجانبه با کشورهای عربی فراهم کرده است.
نکته جالب تر در این میان این است که در واقع، مذاکرات هستهای، فارغ از ماهیت تکنیکی خود، به بستری برای اعتماد سازی منطقه ای نیز تبدیل شدهاند. برخلاف دیدگاه غالبی که این مذاکرات را صرفا در چارچوب تقابل ایران و غرب تحلیل میکند، باید اذعان داشت که بازتاب های این گفتگوها در فضای سیاسی و امنیتی منطقه بسیار محسوس بوده و منجر به تغییراتی در محاسبات راهبردی کشورهای عربی شده است. تهران با درک این واقعیت که نتیجه مذاکرات میتواند در هر دو حالت (توافق یا شکست) مزایایی برای ایران به همراه داشته باشد، نوعی بازی دو سر برد را طراحی کرده است. اگر توافق حاصل شود، ایران میتواند با کاهش تحریمها و بازگشت به بازارهای جهانی، برنامه های توسعه ای خود را پیگیری کند. و در صورت عدم توافق، نزدیکی با کشورهای منطقه و بهرهگیری از دیپلماسی فعال منطقه ای، میتواند بخش قابل توجهی از آثار تحریمها را خنثی کند. این نوع موازنه سازی هوشمندانه در سیاست خارجی، جایگاه ایران را بهعنوان بازیگری منعطف، پیش بین و دارای ابتکار عمل تقویت کرده است، به خصوص اینکه در حال حاضر رژیم صهیونیستی مشغول مشکلات اراضی اشغالی و دشواری های چندلایه حاصل از حمله به غزه و کرانه باختری فلسطین است. در وضعیت کنونی، که رژیم صهیونیستی درگیر بحران های گوناگون و درگیری های پرهزینه در غزه و کرانه باختری است، ایران از فرصت پیش آمده استفاده کرده تا به جای مواجهه مستقیم، تمرکز خود را بر تحکیم روابط منطقه ای قرار دهد. این راهبرد نه تنها قدرت چانه زنی ایران را در سطح جهانی افزایش می دهد، بلکه موقعیت آن را به عنوان بازیگری با ثبات و معتمد در میان کشورهای منطقه تقویت میکند.
در آخر همچنین نباید فراموش کرد که علاوه بر تحکیم روابط منطقه ای، ایران با هوشمندی توانسته تا قدرت لابی گری اعراب را به خدمت بگیرد. کشورهای عربی با یادگیری از تجربیات گذشته لابی نسبتا قدرتمندی را در ایالات متحده تشکیل داده اند تا جایی که توانستند با غلبه بر لابی یهودی، رییس جمهور ایالات متحده را برای اولین سفر خارجی خود به کشورهای خود در منطقه بیاورند. بنیامین نتانیاهو که همچنان ایالات متحده را به همراهی با رژیم صهیونیستی در اقدام نظامی علیه ایران در سال جاری ترغیب میکند، از اعلام ناگهانی دونالد ترامپ مبنی بر آغاز مذاکرات با تهران درباره برنامه هستهای غافلگیر شد. عقبنشینی ناگهانی دیگری از سوی ترامپ—که به توقف حملات هوایی آمریکا به یمن انجامید—نیز رژیم صهیونیستی را در شوک فرو برد که کم و بیش به بمباران نیروهای مقاومت انصارالله ادامه میدهد. گفته می شود هر دو تغییر در سیاست های ایالات متحده، بهویژه تغییر لحن دونالد ترامپ درباره غزه، در پی لابی گری موثر کشورهای حاشیه خلیج فارس صورت گرفته اند. اکنون، ایران توانسته با پیگیری دیپلماسی فعال و کاهش سطح تنش با کشورهای عربی، حتی بخشی از این ظرفیت لابی گری را به نفع خود فعال کند. این مسئله به تهران امکان این را داده است تا از راه کانالهای غیرمستقیم، بر سیاست های واشنگتن اثر بگذارد، هزینه های اجماع سازی علیه خود را بالا ببرد، و در عین حال، به طور تدریجی از انزوای سیاسی-اقتصادی خارج شود.
در مجموع، عملکرد ایران در این دوره از مذاکرات و تحولات منطقهای نشان از یک تغییر فاز در دیپلماسی جمهوری اسلامی دارد؛ تغییری که از سیاست های واکنشی به رویکردی پیش دستانه، هدفمند و بر پایه تعامل سازنده با همسایگان سوق یافته است.
نظر شما :