علاقه به قدرتمندان

سیاست خارجی ترامپ شاید خام باشد، اما واقع‌گرایانه است

۲۰ اسفند ۱۴۰۳ | ۲۰:۰۰ کد : ۲۰۳۱۵۹۶ اخبار اصلی آمریکا
در دولت او نوعی پذیرش وجود دارد که نظم لیبرال بین‌المللی تنها به لطف قدرت نظامی آمریکا ممکن شد و حالا آمریکایی‌ها دیگر نمی‌خواهند هزینه آن را بپردازند. این همان واقع‌گرایی است – یک واقع‌گرایی خام، فاقد راهبرد و به قول دانشمند علوم سیاسی، استیون والت، یک "واقع‌گرایی نئاندرتالی" – اما در هر حال نوعی از واقع‌گرایی است.
سیاست خارجی ترامپ شاید خام باشد، اما واقع‌گرایانه است

نویسنده: فرح استاکمن Farah Stockman در سال ۲۰۲۰ به هیئت تحریریه نیویورک تایمز پیوست. او چهار سال به‌عنوان خبرنگار نیویورک تایمز سیاست، جنبش‌های اجتماعی و مسائل نژادی را پوشش داد. پیش از آن، در بوستون گلوب کار می‌کرد و در سال ۲۰۱۶ جایزه پولیتزر را برای مقاله‌نویسی دریافت کرد.

دیپلماسی ایرانی: نابودی آژانس توسعه بین‌المللی آمریکا (U.S.A.I.D). تهدید برای تبدیل کانادا به ایالت پنجاه‌ویکم. تحقیر اوکراین. چه اتفاقی در سیاست خارجی آمریکا در حال رخ دادن است؟ برخی آن را از طمع شخصی دونالد ترامپ یا علاقه او به خودکامگان ناشی می‌دانند. این هر دو، ممکن است درست باشد اما هیچ‌کدام داستان را کامل بیان نمی‌کنند. آنچه برای ترامپ بیش از همه مهم است، نه ثروت یک کشور است و نه ایدئولوژی آن، بلکه میزان قدرتش است. او به سلطه بر ضعیفان و احترام به قدرتمندان باور دارد. این راهبردی به قدمت تاریخ است. نام آن واقع‌گرایی است.

البته اشتباه نکنید. بسیاری از اقدامات ترامپ در خارج از کشور، همانند آنچه در داخل انجام می‌دهد، ناشیانه، کوته‌بینانه و بیرحمانه است. اما در دولت او نوعی پذیرش وجود دارد که نظم لیبرال بین‌المللی تنها به لطف قدرت نظامی آمریکا ممکن شد و حالا آمریکایی‌ها دیگر نمی‌خواهند هزینه آن را بپردازند. این همان واقع‌گرایی است – یک واقع‌گرایی خام، فاقد راهبرد و به قول دانشمند علوم سیاسی، استیون والت، یک "واقع‌گرایی نئاندرتالی" – اما در هر حال نوعی از واقع‌گرایی است.

واقع‌گرایان جهان را جایی بی‌رحم و هرج‌ومرج‌زده می‌بینند. برای آن‌ها، امنیت نه از طریق ترویج ایدئولوژی دموکراسی و ایجاد قوانین بین‌المللی که به اجرا نیاز دارند، بلکه از طریق تبدیل شدن به قوی‌ترین قلدر در میدان و اجتناب از درگیری با قلدرهای دیگر حاصل می‌شود. ترامپ می‌خواهد از جنگ با روسیه دوری کند. این یعنی باید نسبت به سرنوشت اوکراین دل‌سختی نشان دهیم.

ریشه‌های واقع‌گرایی به جنگ پلوپونزی بازمی‌گردد، زمانی که آتن، ابرقدرت آن دوران، جزیره ملوس را محاصره و اعلام کرد که اگر مردم آن وفاداری‌شان را اعلام نکنند، مردان کشته، زنان و کودکان به بردگی رفته، و جزیره مستعمره خواهد شد. مردم ملوس اعتراض کردند که آتن حق انجام چنین کاری را ندارد اما آتنی‌ها اهمیتی ندادند. ایده‌های شریف تنها به اندازه ارتشی که از آن‌ها دفاع کند دوام دارند. آتنی‌ها جمله‌ای را بیان کردند که هنوز در تاریخ توسیدیدس مشهور است: "قدرتمندان هر چه بخواهند انجام می‌دهند و ضعیفان آنچه را باید، تحمل می‌کنند."

اگر صادق باشم، احتمالاً من در برابر آتن زانو می‌زدم و برای نبردی مخفیانه در آینده، زنده می‌ماندم. اما رهبران ملوس شجاع‌تر از من بودند. آن‌ها تصمیم گرفتند بجنگند. نتیجه چه شد؟ مردانشان قتل‌عام شدند، زنان و کودکان به بردگی گرفته شدند، و جزیره مستعمره شد. آیا آن‌ها قهرمان بودند یا احمق؟ اگر آن‌ها را قهرمان می‌دانید، شما یک بین‌الملل‌گرای لیبرال هستید که معتقد است صلح و امنیت به حکومت‌های عادل و پیروی از قوانین روشنفکرانه بستگی دارد اما اگر آن‌ها را احمق می‌دانید، پس شما یک واقع‌گرا هستید.

هفته گذشته در کاخ سفید، ترامپ نقش یک آتنی را بازی کرد. زمانی که به ولودیمیر زلنسکی، رئیس‌جمهوری اوکراین گفت: "شما در حال حاضر برگ برنده‌ای ندارید"، او درباره موقعیت راهبردی کشورش صحبت می‌کرد، نه درباره ایده‌های شریف یا ارزش‌های مشترک. یکی از دلایل این‌که این دولت، چنین سردرگم‌کننده می نماید، این است که سیاست خارجی آمریکا دهه‌ها برعکس واقع‌گرایی بوده است. جنگ‌های اصلی در واشینگتن، به‌ویژه در دهه‌های اخیر، میان نئومحافظه‌کارانی بوده که می‌خواستند از طریق جنگ، دموکراسی را گسترش دهند و لیبرال‌هایی که می‌خواستند از طریق قدرت نرم مانند قراردادهای U.S.A.I.D. برای تقویت جامعه مدنی، این کار را انجام دهند.

برای سال‌ها، متفکران واقع‌گرا یا به دانشگاه‌ها تبعید شده بودند یا نادیده گرفته می‌شدند. هانس مورگنتا Hans Morgenthau، یکی از بزرگ‌ترین دانشمندان علوم سیاسی قرن بیستم و از مشهورترین واقع‌گرایان نسل خود، به دولت جانسون توصیه کرد که جنگ ویتنام را گسترش ندهد، اما در سال ۱۹۶۵ کنار گذاشته شد. جرج کنان در سال ۱۹۹۷ در همین صفحات علیه گسترش ناتو استدلال کرد و هشدار داد که این اقدام، نظامی‌گری روسیه را شعله‌ور می‌کند و دموکراسی این کشور را تضعیف خواهد کرد. اما کسی به او گوش نداد. برنت اسکوکرافت به رئیس‌جمهور جرج دبلیو بوش گفت که حمله به عراق اشتباهی بزرگ خواهد بود، اما پس از آن به حاشیه رانده شد.

اما در سال‌های اخیر، واقع‌گرایی در واشینگتن در حال رشد است. نهادهای سیاست‌گذاری واقع‌گرا مانند "اندیشکده کوئینسی برای دولتمداری پاسخگو"، اندیشکده اولویت‌های دفاعی، و مرکز تحلیل راهبرد کلان ایالات متحده در مؤسسه رَند، ظهور کرده‌اند. برچسب "واقع‌گرا" اکنون به طیفی از افراد در دولت جدید اطلاق می‌شود، از جمله معاون رئیس‌جمهور جی‌دی ونس، وزیر امور خارجه مارکو روبیو، و مدیر اطلاعات ملی، تولسی گبرد. یکی از مهم‌ترین متفکران واقع‌گرای این دوره، البریج کولبی، نامزد ترامپ برای معاونت سیاست‌گذاری در وزارت دفاع است.

سناتور اریک اشمیت، جمهوری‌خواه از میزوری، اخیراً در شبکه فاکس نیوز اعلام کرد: "ما در حال ورود به عصر جدیدی از واقع‌گرایی آمریکایی هستیم." چه چیزی این تغییر مسیر را رقم زده است؟ تا حدی، ناامنی؛ انگیزه اصلی همه گردن‌کشان.

زمانی که ایالات متحده ابرقدرت بی‌رقیب جهان بود، آمریکایی‌ها می‌توانستند از قدرت نظامی خود برای ترویج دموکراسی استفاده کنند و اساساً بر منافع چین در تایوان و منافع روسیه در اوکراین چشم‌ ببندند. اما امروز روسیه و چین موشک‌های مافوق صوتی دارند که ارتش آمریکا هنوز راه مؤثری برای مقابله با آن‌ها نیافته است. چین اکنون قادر است ماهواره‌های آمریکایی را در فضا از کار بیندازد و سیستم‌های GPS را که اقتصاد و ارتش آمریکا به آن‌ها وابسته‌اند، نابود کند و گفته می‌شود که روسیه نیز در حال آزمایش چنین سلاح‌هایی است.

آمریکایی‌ها برای جنگ با چین آماده نیستند. در واقع، بخش زیادی از ظرفیت صنعتی لازم برای چنین جنگی اکنون در خود چین است: نتیجه ساده‌لوحی بین‌الملل‌گرایان لیبرالی که تصمیم گرفتند چین را به کارخانه جهان تبدیل کنند. با این وجود، ایالات متحده و متحدانش در مجموع قوی‌تر از تیم روسیه و چین هستند، البته اگر متحد باقی بمانند. اما بسیاری از آمریکایی‌ها دیگر تمایلی ندارند که به‌خاطر ایده‌های شریف در خارج از کشور بجنگند، به‌ویژه پس از جنگ‌های فاجعه‌بار در عراق و افغانستان.

سؤال اینجاست که ترامپ کدام نوع از واقع‌گرایی را در پیش خواهد گرفت. واقع‌گرایان تهاجمی مانند جان مرشایمر، جنگ با چین را احتمالی بسیار واقعی و فوق‌العاده جدی می‌بینند و هر موضوع دیگری را حاشیه‌ای می‌دانند. در مقابل، واقع‌گرایان تدافعی استدلال می‌کنند که قدرت‌های بزرگ نباید اقداماتی انجام دهند که باعث شود دولت‌های ضعیف‌تر به تقویت خود بپردازند. اینجا جایی است که ترامپ با بسیاری از واقع‌گرایان تفاوت دارد. استیون والت به من گفت که هیچ واقع‌گرای واقعی تهدید به الحاق کانادا، غزه و گرینلند نمی‌کند.

در حالی که ترامپ برخی از عناصر واقع‌گرایی را در آغوش گرفته – تسلیم شدن در برابر قدرتمندان و قربانی کردن ضعیفان – جنگ‌های تعرفه‌ای و تهدیدهای او علیه همسایگان صلح‌طلب، ممکن است به همان اندازه پرهزینه باشد که ماجراجویی‌های نظامی نظم لیبرال پیشین. راجان منون Rajan Menon، استاد ممتاز کالج شهری نیویورک، به من گفت که افرادی که انتظار دارند دولت ترامپ "طبق الگوی واقع‌گرایی" عمل کند و خویشتن‌داری نشان دهد، "به‌شدت ناامید خواهند شد."

در دیدار کاخ سفید، زلنسکی به ترامپ یادآوری کرد که این جنگ روزی می‌تواند به آمریکایی‌ها نیز آسیب برساند. زلنسکی گفت: "شما اکنون آن را احساس نمی‌کنید، اما در آینده احساس خواهید کرد."

ترامپ از این حرف ناراحت شد و پاسخ داد: "تو این را نمی‌دانی. به ما نگو که قرار است چه چیزی احساس کنیم."

برای ترامپ، آمریکا یک قدرت بزرگ است که روسیه جرأت حمله به آن را ندارد و اوکراین یک مهره‌ای است که می‌توان آن را قربانی کرد. اما مسئله درباره قدرت‌های بزرگ این است که همه آن‌ها سرانجام رو به افول می‌روند. واقع‌گرایی نئاندرتالی آن‌ها را نجات نمی‌دهد. پس از آنکه آتن جزیره ملوس را غارت کرد، اخبار وحشیگری آن در همه جا پیچید. متحدانش علیه آن برگشتند. آتن جنگ را باخت. در نهایت، مشخص شد که ایده‌های شریف اهمیت دارند.

منبع: نیویورک تایمز / تحریریه دیپلماسی ایرانی/۱۱

کلید واژه ها: واقع گرایی رئالیسم دونالد ترامپ ایالات متحده امریکا امریکا سیاستمداران امریکا سیاست خارجی امریکا دیپلماسی ترامپ دولت ترامپ واقع گرایان واقع گرا جنگ چین روسیه اوکراین ولودیمیر زلنسکی ولادیمیر پوتین امریکا و چین چین و امریکا روسیه و امریکا امریکا و روسیه


( ۲ )

نظر شما :