با عینک خاورمیانه نمی توان در افغانستان حوزه نفوذ ایجاد کرد/تقویت میز افغانستان تنها راه دولت رئیسی برای حل بحران در این کشور
چرا با تطهیر طالبان در داخل کشور شأن ایران را زیر سوال می برید؟
دیپلماسی ایرانی – در حالی که حدود یک ماه و یک هفته تا ۱۷ مرداد، روز خبرنگار فاصله داریم؛ روزی که مصادف است با اقدام تروریستی طالبان در حمله به کنسولگری ایران در مزار شریف و کشته شدن محمود صارمی، روزنامه نگار و مسئول دفتر خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران در مزارشریف و ۸ دیپلمات ایرانی در سال ۷۷، شاهد هستیم که به موازات اوج گیری بحران ناامنی و جنگ داخلی در افغانستان ادبیات اصولگرایان و رسانههای متبوعشان در داخل کشور نسبت به طالبان تغییر معناداری پیدا کرده است و ذیل این تغییر به دنبال تطهیر، تلطیف و حمایت از طالبان برآمدهاند. از نمایندگان مجلس فعلی و کسانی مانند فداحسین مالکی، عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس گرفته که سفیر اسبق ایران در افغانستان هم بوده است تا عبدالله گنجی، مدیرمسئول روزنامه جوان، احمد نادری، نماینده مجلس، حسین شریعتمداری، مدیر مسئول روزنامه کیهان و علی الخصوص علیاکبر رائفیپور که به واقع باید در فهم و درکش از عموم مسائل داخلی و به خصوص سیاست خارجی و حوزه دیپلماسی به جد شک کرد، کسی که به اصطلاح عنوان تئوریسین را هم یدک می کشد. اما فارغ از این تلاش های اصولگرایان و رسانه هایشان برای تلطیف و تطهیر طالبان و دلایل و اهداف پشت پرده آن سوال مهمی که ذهن را درگیر میکند این است که در صورت تصرف کامل افغانستان به دست طالبان و تشکیل حکومت طالبانی، ان چنان که حضرات در داخل عنوان می کنند امنیت ایران تحت الشعاع قرار نمی گیرد؟ آیا به واقع طالبان امروز مشروعیتی برای ارتباط با جمهوری اسلامی ایران قائل است؟ آیا اساسا امکان برقراری مناسبات بین جمهوری اسلامی ایران با طالبان وجود دارد؟ در این راستا دیپلماسی ایرانی برای پاسخ به این سوالات و بررسی تحولات افغانستان، گفتوگویی را با دکتر عبدالمحمد طاهری، کاردار، اولین مستشار و رایزن فرهنگی وزارت امور خارجه ایران در وزارت معارف افغانستان، کارشناس ارشد مسائل غرب آسیا و تحلیلگر ویژه حوزه افغانستان و پاکستان انجام داده است که در ادامه می خوانید:
به موازات تحرکات طالبان در افغانستان شاهد هستیم که جریان داخلی اصولگرا با استفاده از رسانه های متبوع خود سعی در تطهیر و حمایت از این جماعت دارد. در این رابطه حتی کار به جایی رسیده است که تطهیرکنندگان داخلی مقصر شرایط کنونی و ناامنی ها در افغانستان را دولت مرکزی کابل قلمداد می کنند، نه طالبان. حال به عنوان کسی که سال ها سابقه حضور در افغانستان را در کارنامه دیپلماتیک خود دارید تا چه اندازه این گزاره را نزدیک به واقعیت می دانید که در صورت سقوط افغانستان به دست طالبان و تشکیل حکومت توسط آنها، امنیت ایران تحت الشعاع این امر قرار نمیگیرد؟
در پاسخ به این سوال شما باید این نکته اساسی و واقعیت انکار ناپذیر را مد نظر قرار داد که برخلاف جریان تطهیر کننده داخلی طالبان این جماعت (طالبان) هیچ گونه قرابت و اشتراکی با جمهوری اسلامی ایران نداشته و ندارند. این مسئله را نه از دید سیاسی، دیپلماتیک و امنیتی، بلکه از یک خاستگاه نظری مطرح می کنم. چراکه گسل ها و اختلافات بسیار جدی بین طالبان با جمهوری اسلامی ایران وجود دارد که بی شک سبب می شود در صورت سقوط افغانستان به دست طالبان و تشکیل حکومت توسط این جریان، امنیت ایران تحت الشعاع این امر قرار گیرد.
این گسل ها چیست؟
اولین گسل به گسل سیاسی بازمیگردد. جمهوری اسلامی ایران همان گونه که از نام حکومتش بر میآید برخاسته از دموکراسی است. یعنی اهمیت دموکراسی و نگاه و آرای مردم برای این نظام به قدری جدی است که کلمه «جمهوری» قبل از «اسلامیت» و «ایرانیت» مطرح شده است. در همین راستا دوشنبه هفته جاری مقام معظم رهبری در دیدار با اعضای قوه قضائیه عنوان داشتند که آرای باطله سیزدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری در ۲۸ خرداد ماه، نه به عنوان مخالفت مردم با نظام جمهوری اسلامی ایران، بلکه به عنوان آرای سفیدی است که ذیل آن جامعه به نحوی حمایت خود را از طریق صندوق رای در قبال جمهوری اسلامی ایران نشان داده است. یعنی حاکمیت تا این اندازه برای دموکراسی و آرای مردم اهمیت قائل است که آرای باطله را آرای سفید و حمایت بخشی از نظام جمهوری اسلامی ایران قلمداد می کند. در کنار آن اگر شما به نوع رفتار و نگاه جمهوری اسلامی ایران در حوزه نفوذش در قالب محور مقاومت نگاه کنید، میبینید که تهران ضمن حمایت های سیاسی، دیپلماتیک و میدانی همواره نیم نگاه جدی به دموکراسی در این کشورها دارد. اگر شما به مناقشه چند دهه فلسطین و حتی جنگ یمن نگاه کنید، تنها راه حل جمهوری اسلامی ایران چیست؛ آیا غیر از رفراندوم و همه پرسی است؟! مضافا گروههای فلسطینی از حماس گرفته تا جنبش جهاد اسلامی هم در انتخابات توانستند به قدرت سیاسی دست پیدا کنند، کما این که حزب الله لبنان، جریان های سیاسی وابسته به محور مقاومت در عراق، بشار اسد در سوریه و غیره؛ همه آنها در یک روند سیاسی در کشورشان و در قالب پروسه انتخابات به قدرت سیاسی دست پیدا کردند. این در حالی است که در مقابل طالبان از اساس مشروعیتی برای انتخابات قائل نیست. این جماعت دموکراسی را حرام شرعی می داند و قائل به مدل خلافتی یا همان «امارت اسلامی» هستند. من نمیدانم چرا آقایان که در داخل داعیه حمایت و تطهیر طالبان را دارند نمیخواهند این واقعیت را بفهمند؟!
نکته مهم دیگر به گسل ایدئولوژیک طالبان با جمهوری اسلامی ایران باز می گردد. به هر حال طالبان در تقابل دینی با جمهوری اسلامی ایران با نگرش شیعی قرار دارد. چون خوانش دینی طالبان اساساً برگرفته از تفکرات اهل سنت نیست. چرا که جمهوری اسلامی ایران روابط برادرانه جدی با اهل سنت دارد. اهل سنت و شیعیان برادران دینی هستند. ما همه یک خدا، یک کتاب، یک پیغمبر، یک قبله داریم. روابط دوستانه و صمیمانه جمهوری اسلامی ایران با اهل سنت، چه در داخل و چه در خارج بسیار قوی است، اما طالبان یک قرائت پاکستانی و سعودی از دین دارد که از بنیان شیعیان را خارج از دین اسلام میدانند. بنابراین گسل ایدئولوژیک مذکور هم سبب خواهد شد که در صورت سقوط افغانستان به دست طالبان و تشکیل حکومت با محوریت این جریان یک خطر بالقوه و بالفعل امنیتی برای جمهوری اسلامی ایران شکل بگیرد. متاسفانه این گزاره هم توسط تطهیرکنندگان داخلی و جریان حامی طالبان به عمد نادیده گرفته می شود. در عین حال باید گسل قومی طالبان با جمهوری اسلامی ایران را هم مد نظر قرار داد. بیشتر طالبان از قوم پشتون هستند؛ قومی که به دلایل متعدد داخلی و خارجی نگاه مثبتی به جمهوری اسلامی ایران نداشته و ندارند. اگرچه جمهوری اسلامی ایران بارها با رویی گشاده به دنبال تعامل با همه اقواو جریان های افغانستان بوده است و ذیل این تعامل شاهد روابط خوب جمهوری اسلامی ایران با دیگر اقوام افغانی به خصوص هزاره ها هستیم، اما پشتون ها همواره سعی کرده اند ایران هراسی را در افغانستان رواج دهند. یعنی پشتون ها از اساس سر جنگ، تقابل و ستیز با جمهوری اسلامی ایران دارند. پس مطمئن باشید که تشکیل حکومت طالبان برای ایران چندان هم بی خطر نیست.
با این خوانش نظری شما در خصوص گسل های سیاسی، ایدئولوژیک و قومی طالبان با جمهوری اسلامی ایران، کالبدشکافی روی مواضع و ادله جریان تطهیرکننده طالبان در داخل ایران داشته باشیم؛ در این خصوص نخستین مسئله ای که جریان داخلی حامی طالبان روی آن تاکید دارد این است که چرا به موازات پاکستان، عربستان سعودی، قطر، ترکیه، امارات اکنون که آمریکا، روسیه، چین، اتحادیه اروپا، ناتو و حتی شورای امنیت موجودیت طالبان را به رسمیت شناخته اند و به دنبال برگزاری نشست، مذاکره و گفت وگو با آنها هستند، ایران هم نباید موجودیت طالبان را به رسمیت بشناسد و با آنها وارد تعامل و دیالوگ سیاسی شود؟! پاسخ شما در خصوص این گزاره چیست؟
من پاسخ را بسیار کوتاه و روشن عنوان می کنم. هیچ کدام از بازیگران فرامنطقهای که شما نام بردید از آمریکا گرفته تا روسیه، چین، اروپایی ها و ... همسایه دیوار به دیوار افغانستان نیستند؛ هیچ کدام از آنها مرز مشترکی با افغانستان ندارد؟ بنابراین عملکرد طالبان، تحولات افغانستان، سقوط این کشور به دست طالبان و تشکیل حکومت طالبانی تاثیر مستقیم منفی و مخربی بر امنیت آنها ندارد، این در حالی است که با وجود کیلومترها مرز مشترک ایران با افغانستان یقین بدانید طالبان یک خطر بالقوه و بالفعل امنیتی برای جمهوری اسلامی است. من نمیدانم چرا حضراتی که در داخل سعی می کنند طالبان را تطهیر کنند نعل وارونه می زنند و واقعیت ها را در نظر نمی گیرند؟! ایران هزاران کیلومتر مرز مشترک با دو کشور پاکستان و افغانستان دارد. طالبان جریان اصلی حامی گروههایی است که اقدامات مخربی در کنار مرزها و حتی داخل جمهوری اسلامی ایران انجام داده اند. آقایانی که از آمریکا، روسیه، چین و اتحادیه اروپا مثال میزنند باید بدانند که شرایط ژئوپلتیکی ایران به کلی متفاوت از این کشورها است. در کنار آن قطعاً نوع نگاه عربستان، قطر، امارات، ترکیه و بهخصوص ISI (اطلاعات ارتش پاکستان) نسبت به طالبان به دلیل همان اختلافات و گسل هایی که در پاسخ به سوال قبلی شما اشاره کردم به شدت متفاوت از جمهوری اسلامی ایران است. در این رابطه من معتقدم طالبان می تواند اهرم جدی برای عربستان سعودی، اماراتیها و پاکستانی ها به منظور ضربه زدن به امنیت جمهوری اسلامی ایران باشد، خصوصا اگر طالبان کل افغانستان را تصرف کند و حکومت طالبانی را شکل دهد. چون نباید حمایتهای مالی، نظامی، لجستیکی و علی الخصوص آبشخورهای ایدئولوژیک و دینی طالبان توسط این کشورها با محوریت سعودی ها را نادیده گرفت.
پیرو این کالبد شکافی و نگاه آسیب شناسانه یکی دیگر از مواضع و ادله جریان حامی و تطهیرکننده طالبان این است که طالبان امروز با طالبان سه دهه پیش تفاوت معناداری پیدا کرده است؛ طالبان فعلی به سمت انعطاف سیاسی و ایدئولوژیک رفته و در این راستا مذاکره با آمریکا، روسیه، جمهوری اسلامی ایران و ... را در دستور کار قرار داده است. در کنار آن طالبان اقتضائات جدید اجتماعی و فرهنگی افغانستان را هم پذیرفته است. لذا نباید با متر و معیار سی سال پیش به طالبان کنونی نگاه کرد. پاسخ شما به این گزاره حمایان داخلی طالبان چیست؟
در پاسخ به این گزاره هم من معتقدم که شرایط میدانی و نظامی کنونی افغانستان سبب شده است که طالبان به فکر انعطاف سیاسی و دیپلماتیک، ذیل نمایش گفت وگو و مذاکره با آمریکا، روسیه، چین، کشورهای اروپایی، شورای امنیت، جمهوری اسلامی ایران و ... برای قبضه کامل قدرت بیفتد. چون یقین بدانید طالبان به بخشی از قدرت در افغانستان قناعت نمیکند. طالبان همه حکومت و همه قدرت در افغانستان را میخواهد و به کمتر از آن رضایت نمی دهد. در این مسیر هم از هر ابزاری، ولو انعطاف سیاسی و دیپلماتیک و عدول از بخشی از اصول خود، البته به صورت موقت بهره میبرد. چرا که طالبان امروز با توجه به تجربیات گذشته به این واقعیت رسیده است که برای رسیدن به کل قدرت باید آن تحجر قبلی را به شکل نمایشی و صد البته موقت کنار بگذارد تا فشارها و موانع جهانی برای رسیدن به قدرت را از طریق مذاکره با کشورهای منطقه ای و فرامنطقه ای تا زمان تشکیل خلافتش در افغانستان به محاق روند؛ زمانی که به قدرت رسید، طالبان واقعی و آن خوی متحجرانه خود را نشان می دهد. ضمن اینکه هر سازمانی برای بقای خود و متناسب با فضای زمانی و مکانی نیاز به یک سری اصلاحات و رفورم دارد. یقین طالبان هم از این قاعده مستثنی نیست. چون اگر سازمان ها دست به اصلاح نزنند دچار آنتروپی مثبت می شوند و این به معنای مرگ و اضمحلال آن سازمان است. پس اگر طالبان امروز به دنبال افزایش نفوذ و قبضه کامل قدرت است باید این اصلاحات را انجام دهد. لذا این اصلاحات برای بقا و به دست گرفتن کل قدرت است، نه برای همکاری با بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای. پیرو این نکته مشی میانه فعلی طالبان در قالب مذاکره و گفت وگو با جمهوری اسلامی ایران صرفاً یک فرصت طلبی است.
یعنی طالبان در سایه این گفت وگو ها با جمهوری اسلامی ایران و سوء استفاده از توان تهران، سعی دارد ایران را دور بزند. با توجه به قرائن و شواهد طالبان، نه تنها مشی میانهای ندارد، بلکه به مراتب خشنتر هم شده است. این واقعیت در بستر جنگ داخلی افغانستان و بحران ناامنی گسترده این کشور کاملاً مشهود است. زمانی که واقعیات و مطالعات میدانی این نکته غیرقابل انکار را گوشزد میکند باید نتیجه گرفت که مشی میانه فعلی طالبان در قبال کشوری مانند ایران یک فرصت طلبی است. یعنی طالبان به این هوشمندی سیاسی و دیپلماتیک رسیده است که با نمایش انعطاف از توان ایران استفاده کند، پس چرا ما هم این هوشمندی را به کار نبریم؟! ضمن اینکه باید این واقعیت مهم را هم در نظر بگیریم که حتی اگر بپذیریم طالبانی که با آمریکا در دوحه مذاکره میکند و به جمهوری اسلامی ایران نمایندگانی می فرستد، مشی میانه را در پیش گرفتهاند و با طالبان سه دهه پیش تفاوت معناداری پیدا کرده است، اما نمی توان این واقعیت را هم نایده گرفت که این طالبان نماینده کل جریان طالبان افغانستان و پاکستان نیست؛ طالبانی که امروز مذاکره با آمریکا و جمهوری اسلامی ایران را در دستور کار قرار داده است در خوشبینانهترین حالت نماینده یک سوم طالبان در افغانستان و پاکستان است، باقی دو سوم طالبان که تحولات میدانی در افغانستان را پیش می برند قائل به گفت وگو با جمهوری اسلامی ایران و مذاکره با آمریکا نیستند؛ اعتدال و مشی میانه را قبول ندارند و قائل به انعطاف و عدول از اصول و مبانی فکری خود نیستند. لذا طالبانِ امروز هم به مراتب خشن تر از سه دهه پیش عمل می کند. موید این نکته میزان خشونت های بی سابقه ای است که طی یکی دو سال اخیر در جنگ افغانستان توسط طالبان شکل گرفته است.
با همه این تفاسیر شاید مبنای جریان تطهیرکننده و حامی طالبان در داخل کشور همان مثل معروف «دشمنِ دشمن من، دوست من است» باشد و با در نظر گرفتن این گزاره که ایالات متحده آمریکا دشمن مشترک جمهوری اسلامی ایران و طالبان است به فکر توجیه همکاری و حمایت تهران از طالبان باشند و ذیل این توجیه، نگاه غایی شان را افزایش حوزه نفوذ در افغانستان بدانند؟
این دیگر از آن حرف ها بود!
تحلیل حضرات تطهیرکننده داخلی طالبان و نگاه رسانههای متبوعشان است، نه من!
اگر مبنای حمایت و تطهیر داخلی از طالبان این است که از اساس این نگاه غلط است. یعنی در واقع اگر ملاک تحلیل این باشد که قطعاً ایران نقشه خود را روی یخ کشیده است، چون دولت بایدن به دنبال عملیاتی کردن مفاد توافق دوحه و خروج نیروهای نظامی آمریکا از افغانستان است. به دنبال آن ناتو هم به دنبال خروج نیروهایش از این کشور است. پس تا سپتامبر سال جاری و زمان خروج کامل این نیروها دیگر دشمن مشترکی بین جمهوری اسلامی ایران و طالبان نمی ماند، آن زمان دیگر همکاری ایران و طالبان ذیل گزاره دشمنِ دشمن من، دوست من است دیگر نمی تواند ادامه یابد. چون نهایتا تا سه ماه دیگر دشمن مشترکی در افغانستان باقی نمی ماند. آن وقت است که گسلهای طالبان با جمهوری اسلامی ایران خود را نمایان می کند و تبعات امنیتی قدرت گیری طالبان برای جمهوری اسلامی از حالت بالقوه به شکل بالفعل بروز و ظهور پیدا می کند؛ حکومتی که با این سطح از خشونت به دنبال گرفتن قدرت است مطمئن باشید در قبال همسایگان هم به شکل بدتری رفتار می کند. من نمیدانم چرا از حضراتی که در داخل کشور به نبال تطهیر طالبان هستند و در این راستا در رسانههای متبوعشان قلم فرسایی میکنند و یا نطق های آن چنانی ایراد می کنند این گزاره را فراموش می کنند؟! آنهایی که برای تطهیر و حمایت از طالبان دست به جعل تاریخ میزنند، میخواهند به چه برسند؟! باور کنید با جعل تاریخ، واقعیت ها و دشمنی طالبان با جمهوری اسلامی ایران تغییر نمی کند؟! سوال مهمتر اینجاست که این آقایان در داخل با صرف نیرو، هزینه و توان ها کشور دارند از چه جریانی، از چه کسانی و با چه کارنامه ای دفاع می کنند؟! اصلا مگر طالبان چیزی برای دفاع دارد؟! چرا با این مواضع شان جمهوری اسلامی ایران را زیر سوال میبرید؟!
یقین بدانید مواضع و ادله جریان تطهیرکننده طالبان در داخل نوعی بیحرمتی به جمهوری اسلامی ایران است که بخواهیم نظامی با این اقتدار و صلابت در منطقه و جهان را آن قدر ذلیل، خوار و زبون کنیم که با یک مشت تروریست وارد گفت وگو شویم، آن هم در شرایطی که اقتدار ملی ما در حوزه دیپلماتیک و میدانی به جایی رسیده است که ما سال هاست صحنه تقابل را به سطح ابرقدرت های جهان از ایالات متحده تا انگلستان، فرانسه، آلمان، روسیه و چین در قالب ۱+۵ کشانده ایم. حتی اکنون جمهوری اسلامی ایران، ایالات متحده آمریکا را به عنوان ابرقدرت جهانی برای مذاکره به رسمیت نمی پذیرد و درخواست های مکرر دولت ترامپ و بعدتر بایدن را برای مذاکره قبول نمی کند. حال با این وزن دیپلماتیک چرا واقعا باید آنقدر شان ایران و ایرانی و نظام جمهوری اسلامی را پایین بیاوریم که با یک جماعتی مانند طالبان وارد دیالوگ شویم؟! باز هم تاکید می کنم این یک بی حرمتی به صاحت نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران است؛ کشوری که در منطقه خاورمیانه که نه، بلکه در نقشه تعاملات جهان یک بازیگر مهمی است چرا باید با حمایت از طالبان اینگونه شان خود را زیر سوال ببرد؟! من به عنوان یک کارشناس سیاسی و دیپلمات این مواضع را مطرح میکنم که مبنای تحلیل خود را بر اساس نگاه انسان گرایانه قرار داده است. اساس و بنیان تحلیل من تجربیات شخصی است که در سایه سال ها حضور در افغانستان به دست آوردم. نگاه سیاسی حزبی برخی از افراد و جریانات در داخل برای من ملاک نیست، ملاک برای من نگاه انسان گرایانه است؛ نه اینکه به اهداف و مواضع برخی از این آقایان در حمایت و تطیهر از طالبان اشراف نداشته باشم، کاملاً به آنها واقف هستم، اما من هیچگاه نگاه انسان گرایانه و واقعیت ها را فدای برخی منافع غیرواقعی نمی کنم؛ واقعیت هایی که با گوشت و پوست خود در سایه سال ها حضور در افغانستان به عینه دیده ام. چون اگر مبنای تحلیل را بر اساس منافع حزبی و سیاسی پیش ببریم قطعاً واقعیات وارونه جلوه داده می شود و تصوری از واقعیت به مخاطب عرضه می شود، نه خود واقعیت؛ من در جایگاه یک فردی با نگاه انسان گرایانه در پاسخ به سوال شما سعی می کنم واقعیت هایی را مطرح کنم که با چشم خود نظاره کرده ام. طالبانی که نیروهایش به راحتی شرط بندی میکردند که آیا میتوانند یک پسربچه را در حین دوچرخهسواری با اسلحه مورد هدف قرار بدهند و یا یک زن را در ورزشگاه کابل به دلیل صحبت کردن با یک نامحرم اعدام کردند، چگونه می تواند با حمایت داخلی ما ایرانی ها همراه شود؟!
نکته بسیار مهم تری که در سوال شما مطرح شد به ایجاد حوزه نفوذ ایران در افغانستان، ذیل همکاری با طالبان باز می گردد. قطعاً طالبان به ایران اجازه ایجاد و توسعه حوزه نفوذ نخواهد داد. حالا را نبینید که طالبان با ما سرِ گفت وگو دارد. چون همان گونه که قبلا اشاره کردم اکنون طالبان به دلیل شرایط میدانی و نظامی حمایت هر جریان و کشوری برای رسیدن به قدرت را می پذیرد، اما در صورتی که حکومت را تشکیل دهد مطمئن باشید بر اساس مبانی فکری، سیاسی و ایدئولوژیک خود عمل میکند. یعنی اینجا عربستان سعودی، پاکستان و حتی آمریکاست که دستور میدهد طالبان چه رفتاری در برابر جمهوری اسلامی ایران داشته باشد! پس خواب ایجاد حوزه نفوذ در افغانستان در سایه همکاری با طالبان برای جمهوری اسلامی ایران به هیچ وجه تعبیر نخواهد شد. طالبان در افغانستان مانند گروه های مقاومت در عراق، یمن، سوریه، لبنان، فلسطین و دیگر کشورهای خاورمیانه عمل نمی کنند. این فکر به شدت غلط را بگذاریم کنار که با همان روش اخراج آمریکا از خاورمیانه و تشکیل گروه های مقاومت، حوزه نفوذ خود را در افغانستان هم ایجاد کنیم. چون طالبان از اساس زیر چتر نفوذ عربستان سعودی، پاکستان و آمریکا قرار دارد. طالبان حتی بدون اجازه آنها آب نمی خورد، آن وقت ما چگونه انتظار داریم با حکومت طالبانی یک حوزه نفوذ در افغانستان تشکیل دهیم؟! اساساً بحران کنونی افغانستان به دلیل عملکرد فاجعه بار آمریکاییها است؛ ایالات متحده با اشغال افغانستان از دو دهه پیش بحران ناامنی و جنگ داخلی را در این کشور را آغاز کرد و طی بیست سال گذشته با عملکرد خود و نیروهای ناتو به این ناامنی و بحران دامن زد و حالا با این این پایان بدتر، ذیل خروج نیروهایش، بحران را در افغانستان به اوج رسانده است. در این بین هم فضای گل آلود این سال ها تنها به سود طالبان و کشورهایی مانند پاکستان و عربستان سعودی بوده است؛ بعد ما به فکر ایجاد حوزه نفوذ در ایم بلبشوی افغانستان هستیم؟ این حضرات در داخل یا خود را به نفهمی زده اند یا درکی از واقعیات سیاسی، دیپلماتیک، امنیتی و میدانی افغانستان ندارند و آن را نمی فهمند. البته تعجبی هم ندارد، چون آقایان فقط بلدند در روزنامه ها و رسانه هایشان بنویسند و در مجامعی سخنرانی بیهوده داشته باشند؛ کسانی هیچ گاه پا در افغانستان نگذاشته اند و نمی دانند افغانستان چه اقتضائاتی دارد و با خوانش نظری و دور از واقعیت برای مردم و جمهوری اسلامی ایران تز صادر می کنند. یعنی متاسفانه با عینک حوزه نفوذ ایران در خاورمیانه به افغانستان نگاه می کنند. این نگاه کاملاً غلط است و قطعا نتیجه کاملاً عکس میدهد. یعنی با همکاری با طالبان به جای ایجاد حوزه نفوذ برای ایران در افغانستان شاهد ناامنی در کنار مرزهای شرقی کشور خواهیم بود.
پس به باور شما اساساً مناسبات فعلی ایران با طالبان به کل غلط است؟
خیر. من معتقدم نباید تطهیر و حمایتی در داخل از طالبان شکل بگیرد. اما در عین حال ما باید از اهرم طالبان برای مدیریت افغانستان استفاده کنیم. زمانی که آمریکا با طالبان مذاکره میکند و آن را به رسمیت می شناسد یعنی به فکر خروج از افغانستان نیست، بلکه میخواهد شرایط را از حالت نظامی به حالت امنیتی در آورد تا کماکان بتواند نظرات و نفوذ خود روی دو رقیب مهمش یعنی چین و جمهوری اسلامی ایران داشته باشد. به یقین و پیرو مصاحبه قبلی با شما معتقدم که آمریکا به طور تام و تمام خاک افغانستان را ترک نمیکند، به همین دلیل طالبان را وارد معرکه کرده است تا بتواند به عنوان نیروهای نیابتی از آن استفاده کند و هر زمان که خواست مشروعیت و توجیهی برای بازگشت به افغانستان داشته باشد. بنابراین ما هم باید از اهرم طالبان استفاده کنیم، نه اینکه فضا را برای تطهیر و حمایت از آنها ایجاد کنیم و به فکر همکاری بلندمدت و حامی تشکیل حکومت طالبانی باشیم. پیشتر هم گفتم با توجه به قرائن و شواهد طالبان، نه تنها مشی میانهای ندارد، بلکه به مراتب خشنتر هم شده است. این واقعیت در بستر جنگ داخلی افغانستان و بحران ناامنی گسترده این کشور کاملاً مشهود است. زمانی که واقعیات و مطالعات میدانی این نکته غیرقابل انکار را گوشزد میکند باید نتیجه گرفت که مشی میانه فعلی طالبان در قبال کشوری مانند ایران یک فرصت طلبی است. یعنی طالبان به این هوشمندی سیاسی و دیپلماتیک رسیده است که با نمایش انعطاف از توان ایران استفاده کند، پس چرا ما هم این هوشمندی را به کار نبریم؟!
علاوه بر طالبان نگاهی هم به دولت کابل داشته باشیم. با توجه به اینکه مدتی مشاور سیاسی مستقیم آقای محمد حنیف اتمر، وزیر امور خارجه افغانستان بودید و در سایه شناختی که از شخصیت و نگاه ایشان دارید آیا رئیس دستگاه سیاست خارجی افغانستان خواهد توانست در سایه همکاری با دیگر بازیگران و به خصوص ایران، کشورش را از بحران کنونی نجات دهد؟
اینجا مشکل آقای اتمر نیست، بلکه ریاست جمهوری آقای اشرف غنی است که متاسفانه از یک سو چالش ها و مشکلات جدی برای افغانستان ایجاد کرده است و از طرف دیگر بحران های متعددی را هم در پیگیری مناسبات افغانستان با همسایگان پیرامونیش به وجود آورده است. چون اشرف غنی یک مهره بسیار ضعیف و گوش به فرمان آمریکاییهاست، در حالی که آقای کرزی به عنوان رئیس جمهور پیش افغانستان از استقلال رویه بیشتری برخوردار بود. به همین دلیل می توانستیم روی عملکرد دولت افغانستان و همکاری با جمهوری اسلامی ایران بیشتر امید داشته باشیم. اما در زمان آقای اشرف غنی من این تمایل به همکاری از سوی دولت کابل را بسیار ضعیف می دانم. ضمن اینکه بحران در افغانستان اکنون به یک نقطه اوج رسیده است. مجموعه بازیگران منطقهای و فرامنطقهای حاضر در بحران افغانستان اجازه نمی دهند که به این سادگی ها جنگ داخلی در این کشور به اتمام برسد. با همه این اوصاف و با توجه به شناخت شخصیم از وزیر امور خارجه افغانستان که از نزدیک محمد حنیف اتمر می شناسم، خوشبختانه ایشان فردی است با مهارت ادراکی بسیار بالا که بر واقعیات و الزامات برقراری، تداوم و تعمیق روابط با قدرتی به نام جمهوری اسلامی ایران اشراف دارد. لذا اگرچه من معتقدم آقای اتمر در طول سال هایی که با او به عنوان مشاور مستقیمش کار کرده ام، فرد بسیار پیچیدهای است، اما به نقش و جایگاه ایران در حل و فصل بخشی از چالشهای افغانستان باور داشته و دارد و در این راستا همواره سعی کرده است که تلاش جدی برای استمرار روابط با ایران را در دستور کار قرار دهد. ضمن این که اتمر به عنوان یک سیاستمدار کهنه کار افغانستانی در کارنامه خود تصدی وزارتخانه هایی نظیر وزارت داخله، معارف، احیا و انکشاف دهات و نیز مشاور امنیت ملی افغانستان در دولت وحدت ملی را دارد و اکنون به عنوان وزیر امور خارجه افغانستان مشغول به فعالیت است. مضافا ایشان سال ها پیش از شکل گیری دولت در افغانستان در ایران فعالیت داشته است. بنابراین به خوبی بر توان و قدرت ایران اشراف دارد. مجموعه نکات فوق این واقعیت را گوشزد می کند که آقای اتمر نیک می داند که نباید ایران را به عنوان یک فرصت از دست بدهد. پس مطمئن باشید که اگر آقای اتمر به عنوان سکان دار دیپلماسی این کشور نتواند نگاه اشرف غنی را در خصوص نقش و جایگاه ایران در حل بحران افغانستان اصلاح کند، من بعید می دانم فرد دیگری توان انجام چنین مهمی را داشته باشد. پس حضور آقای اتمر یک فرصت، هم برای افغانستان و هم برای ایران تا بتوان به این بحران فائق آمد.
در کنار نکاتی که اشاره شد پارامتر دیگر حضور دولت جدید در ایران است. به هر حال ما در آستانه روی کار آمدن دولت سید ابراهیم رئیسی هستیم که به نظر میرسد بر خلاف دولت حسن روحانی به دنبال تقویت مناسبات منطقه ای است. این در حالی است که در عین حال ظن همگرایی و همسویی بیشتر دستگاه سیاست خارجی دولت جدید با نهادهای انتصابی هم می رود، لذا این انتظار وجود دارد که این دولت بر اساس این نگاه، تعامل بیشتری با طالبان داشته باشد. در عین حال بسیاری هم معتقدند که چون کشور با چالش های متعدد اقتصادی، معیشتی، دیپلماتیک و همچنین سلامت در داخل کشور مواجه است، بحران افغانستان از اولویت های بسیار پایین تری برای سید ابراهیم رئیسی برخوردار است. در سایه این نکات ارزیابی شما از نگاه دولت جدید در قبال مسئله افغانستان چیست؟
در این خصوص باید چند نکته مهم را مد نظر قرار دارد؛ اول اینکه مناسبات منطقهای و به خصوص پرونده افغانستان به دلیل تحمیل شدن مذاکرات برجامی به دولت حسن روحانی از دستور کار خارج شد. یعنی شدت و گستردگی مذاکرات دیپلماتیک دستگاه سیاست خارجی با اعضای ۱+۵ سبب شد که بیشترین توان دیپلماسی کشور در توافق هستهای صرف شود و مناسبات منطقه ای در حاشیه قرار گیرد. ضمن اینکه متاسفانه دولت هم نگاه چندان جدی به توسعه مناسبات منطقه ای نداشت. از طرف دیگر روی کار آمدن دولت اشرف غنی احمدزی که نگاه مثبتی به جمهوری اسلامی ایران نداشت موجب شد که تحول چندان مثبتی در مناسبات تهران و کابل طی این سال ها شکل نگیرد. نکته بعدی به شرایط اسفبار کشور در در دوران دولت جدید باز می گردد. در این رابطه من معتقدم که سید ابراهیم رئیسی در بدترین زمان ممکن از آغاز حیات سیاسی جمهوری اسلامی ایران قدرت را به دست گرفته است؛ کشور با انبوهی از چالش ها و مشکلات اقتصادی، معیشتی، سلامت، فرهنگ، اجتماع و حتی بحران گسل ملت با حاکمیت مواجه است. بنابراین قطعاً اولویتهای دولت بیشتر روی مناسب مسائل داخلی خواهد بود. ضمن اینکه ایران در مقوله سیاست خارجی اکنون با اولویت هایی مانند احیای برجام و همچنین مسائل مربوط به توان موشکی، نفوذ منطقهای و روابط سرد با کشورهای حاشیه خلیج فارس مواجه است. از این رو احتمالاً مسئله پرونده افغانستان در اولویت های بعدی قرار می گیرد. با همه این تفاسیر من اعتقاد دارم بحران افغانستان و جنگ داخلی در این کشور اکنون به نقطه ای رسیده است که دولت سید ابراهیم رئیسی لاجرم برای جلوگیری از تبعات منفی امنیتی آن برای کشور مجبور است نگاه جدی به پرونده افغانستان داشته باشد و علیرغم مشکلات و معضلات متعدد داخلی به فوریت فکری برای همسایه شرقی ما بکند. یعنی وزارت امور خارجه دولت وی باید راه حل عاجلی برای آن داشته باشد.
و از نگاه شما این راه حل چیست؟
تقویت میز افغانستان در وزارت امور خارجه می تواند یک راه حل عاجل برای حل پرونده افغانستان باشد. متاسفانه در طول سال های اخیر میز افغانستان مانند گذشته و در دوران آقای بیگدلی فعال نبود. ایشان در دوره زمامداریشان بسیار فعال بودند و برنامه های متعددی در خصوص تقویت مناسبات تهران و کابل داشتند به نحوی که شرایط برای تعمیق و گسترش روابط بین دو کشور از ابعاد مختلف و به شکل مناسبی در حال آماده سازی بود. در همان زمان سفیر وقت ایران آقای بهرامی هم فعالیتهای بسیار خوبی در افغانستان داشتند. در آن دوره بود که برای تقویت واحد فرهنگی روابط ایران و افغانستان قرار شد که مستشاران فرهنگی به این کشور اعزام شود که قرعه فال به نام من افتاد. لذا باید دولت جدید آقای رئیسی میز افغانستان در وزارت امور خارجه مجدداً احیا کند و به دنبالش بحران این کشور را به شکل جدی در دستور کار دستگاه دیپلماسی قرار دارد. اگر این میز فعال شود یقینا میتواند برای بحران امنیتی و چالش های مرزی، فرهنگی، اقتصادی و تجاری دو کشور راه حل داشته باشد. چون ما ناگزیریم برای دفع بحران ناامنی در افغانستان و سرریز آن به مرزهای شرقی کشور هر چه سریعتر سر و سامانی به میز افغانستان بدهیم.
نظر شما :