معرفی کتاب امنیت منطقهای در شرایط آشوب
امنیت منطقهای در شرایط آشوب
نویسنده: دکتر افسانه رشاد، پژوهشگر مسائل راهبردی
دیپلماسی ایرانی: آشوب، بحران و ستیزش را میتوان در زمره ویژگیهای اصلی محیط منطقهای دانست؛ محیطی که تحت تأثیر نیروهای اجتماعی گریز از مرکز قرار داشته و امکان نقشیابی نیروهای نهادی و دولتها را با دشواریهای زیادی روبه رو میسازد. گسترش بحران تحت تأثیر سیاستهای منطقهای امریکا قرار داشته است. مایکل لدین در سال 2002 بر ضرورت بهرهگیری از سازوکارهای مربوط به تخریب سازنده توسط سیاست خارجی و امنیتی امریکا تأکید داشت. چنین رویکردی در زمره زیرساختهای فکری گروههای محافظهکار جدید محسوب میشود. چنین فرآیندی میتواند چالشهای امنیتی زیادی را برای کشورهای منطقهای ایجاد کند. روندی که بوزان و ریچارد لیتل از آن در قالب دولتهای ضعیف و ناکام نام بردند.
گروههایی که در ساختار قدرت امریکا در دوران دونالد ترامپ از جایگاه و موقعیت ویژهای نیز برخوردار شدهاند. بسیاری از واقعیتهای سیاست خارجی امریکا در دوران دونالد ترامپ، شباهت زیادی به الگوهای رفتار ایالات متحده در دوران جورج بوش دارد. جورج بوش تلاش داشت تا از سازوکارهای نظامی برای تأثیر بر معادله قدرت استفاده کند، درحالیکه دونالد ترامپ از دیپلماسی اجبار و الگوهایی بهره میگیرد که میتواند زمینههای لازم برای اثربخشی در سیاست امنیتی امریکا را فراهم کند. طرح موضوع «ناتوی عربی» را میتوان یکی دیگر از چالشهایی دانست که برای امنیت منطقه خاورمیانه طراحی شده، به گونهای که هزینههای مربوط به روندهای سیاست خارجی امریکا را کشورهای منطقهای پرداخت خواهند کرد.
دونالد ترامپ به اهداف اقتصادی خود برای تخلیه منابع مالی کشورهای عرب در حوزه خلیجفارس نایل شده است، درحالیکه کشورهای اروپایی عضو پیمان آتلانتیک شمالی، منابع مالی محدودی برای امنیتسازی تخصیص میدهند، کشورهای عربی خلیجفارس از آمادگی قابلتوجهی برای پرداخت هزینههای دفاعی امریکا برخوردارند. کشورهای منطقهای خلیجفارس عموماً تلاش دارند تا قابلیتهای خود را از طریق ائتلاف با ایالات متحده و مرکزیت نظام جهانی ارتقاء بخشند. از آنجایی که آنان فاقد زیرساختهای لازم برای قدرتسازی در منطقه هستند، بنابراین سیاستهای ایالات متحده را مورد پذیرش قرار خواهند داد.
چنین روندی چالشهای جدیدی را برای امنیت منطقهای جمهوری اسلامی ایران ایجاد خواهد کرد. گسترش بحران و سیاستهای ستیزهجویانه کشورهای عربی بهگونه اجتنابناپذیر به چالشهای جدید منطقهای منجر خواهد شد. ظرفیت نظامی کشورهای منطقه به گونه قابل توجهی افزایش یافته است. چنین فرآیندی، چالشهای امنیتی خاصی را برای منطقه به وجود میآورد. بحرانهای فزاینده منطقهای عامل اصلی بسیاری از چالشهایی است که امکان شکلگیری دولت قوی را با دشواری روبهرو میسازد.
واقعیتهای موجود بیانگر آن است که خاورمیانه در شرایط گذار ساختاری قرار دارد. بنابراین نمیتوان حوادث منطقه ای، الگوی رفتار کشورهای خاورمیانه، چگونگی نقشآفرینی بازیگران فروملی در منطقه و یا سیاست های کاربردی آمریکا در خاورمیانه را به سادگی مورد ارزیابی قرار داد. مورتون کاپلان به این موضوع اشاره دارد که هرگونه پیشبینی و یا آینده پژوهی در دوران گذار همانند حرکت مولکول گاز در محیطی است که نیروهای مختلفی در آن حضور دارند. در خاورمیانه نیروهای تاثیرگذار بینالمللی، سیاسی، اجتماعی و هویتی متنوعی فعالیت دارد.
در خاورمیانه بسیاری از مواضع و رویکرد قدرت های بزرگ در تعارض با واقعیت های محیطی قرار دارد. به همین دلیل است که بحران منطقه ای ادامه یافته است. سیاست بین الملل را چگونگی تاثیرگذاری متقابل نیروهای منطقه ای و بین المللی را شکل می دهد. در محیط هایی که انتظارات فزاینده هویتی وجود داشته باشد، طبیعی است که امکان تحقق تمامی اهداف بازیگران وجود نخواهد داشت. آمریکا، واحدهای اروپایی، اسرائیل و برخی دیگر از قدرت های تاثیرگذار بین المللی در رویکرد منطقه خود اشتباهات زیادی مرتکب شده اند.
کتاب "امنیت در منطقه آشوبزده" توسط زهره پوستینچی و ابراهیم متقی تنظیم شده است. افراد یاد شده در یک دهه گذشته بخش عمدهای از فعالیتهای پژوهشی خود را در حوزههای راهبردی و امنیت منطقهای تخصیص دادهاند.
1. دولت قوی به مثابه رهیافت مرکزی کتاب
نظریههای مختلفی درباره امنیت منطقهای ارائه شده است. اولین بار نظریهپردازانی همانند «کانتوری» و «اشپیگل» تلاش داشتند تا رهیافتهای امنیت منطقهای را بر اساس «نظریه سیستم تابع منطقهای» تبیین کنند. چنین رویکردی میتوانست پاسخگوی نیازهای امنیتی کشورهای منطقهای و قدرتهای بزرگ در دوران جنگ سرد باشد. پایان جنگ سرد تغییرات ساختاری را در نظام بینالملل به وجود آورد. ایالاتمتحده تلاش کرد تا از رهیافتهای «هژمونی نئولیبرالی» برای سازماندهی نظم جدید استفاده کند.
رهیافت هژمونی نئولیبرالی ایالاتمتحده براساس رویکرد جان مرشایمر به منزله «توهم لیبرالی» محسوب شده که زمینه آشوبهای منطقهای را به وجود آورده است. مرشایمر به این موضوع اشاره دارد که «واقعیتهای بینالمللی» براساس ضرورت «موازنه قدرت» شکل میگیرد. الگوهایی که در قالب هژمونی نئولیبرال بهوجود میآید، نظم منطقهای را با چالش روبهرو خواهد ساخت. در چنین شرایطی شاهد ظهور رویکردهایی در ساختار سیاسی و حوزه نظریهپردازی ایران میباشیم.
برخی از کارگزاران حوزه دیپلماتیک وزارت امور خارجه دولت روحانی، نظریه «منطقه قوی» را ارائه دادهاند. چنین رویکردی به مفهوم آن است که دولتها باید بخشی از قدرت خود را به حوزه منطقهای واگذار نموده و بر این اساس به موازنه و ثبات نائل شوند. چنین رویکردی با قالبهای ادراکی نویسندگان کتاب کاملا متفاوت به نظر میرسد. نویسندگان کتاب رهیافت خود را براساس «دولت قوی» تنظیم کردهاند. آنان به این موضوع اشاره دارند که منطقه خاورمیانه با نشانههایی از «ژئوپلیتیک کمربند شکننده» پیوند یافته است.
در چنین منطقهای هیچگونه امیدی به ظهور منطقه قوی وجود ندارد، زیرا دولتها دارای تفاوتهای فرهنگی، ساختاری، ادراکی و کارکردی هستند. در چنین شرایطی، هرگونه تلاش برای ایجاد انسجام منطقهای را میتوان بخشی از توهم لیبرالی کسانی دانست که رویکرد خود را در قالب منطقه قوی تبیین کردهاند. محور اصلی تفکر و رهیافت تحلیلی نویسندگان کتاب مربوط به سازماندهی «دولت قوی» بوده که مبتنی بر رهیافتهای رئالیستی به منزله مکتب سیاست قدرت است.
2. فصول کتاب
کتاب «منطقه قوی» در شش فصل تنظیم شده است. هر یک از فصلهای کتاب بخشی از نشانههای منطقه آشوبزده را تبیین میکند. فصل اول کتاب، اختصاص به «ویژگیهای منطقه آشوبزده» دارد. منطقه آشوبزده در شرایطی ایجاد میشود که نشانههایی از بیثباتی ساختاری و ناپایداری در کنش قدرتهای بزرگ به وجود آید. ظهور نشانههای منطقه آشوبزده مربوط به سالهای 1991 به بعد بوده که به گونه تدریجی تکامل پیدا کرده است. نشانههای مربوط به امنیت منطقهای در سالهای بعد از جنگ سرد با تغییراتی همراه شده است. امنیت منطقهای در ساختار دوقطبی مبتنی بر نشانههایی از سیستمهای تابع منطقهای بوده است.
فصل دوم کتاب در تبیین الگوی کنش «بازیگران ساختاری و چگونگی کنترل محیط منطقهای» مربوط است. در سالهای جنگ سرد، نقش محوری در شکلبندیهای امنیت منطقهای مبتنی بر مشارکت قدرتهای بزرگ بوده است. در دوران بعد از جنگ سرد، زمینه برای تغییر در نقش بازیگران منطقهای مشاهده میشود. ظهور جنگهای نیابتی، افزایش نقش ملی عربستان، ایران و ترکیه در محیط راهبردی غرب آسیا و افزایش تضادهای محیطی را میتوان در زمره نشانههایی از بحرانهای نوظهور دانست؛ بحرانهایی که میتواند تأثیر خود را بر الگوی رفتار امنیتی کشورهای مختلف به جا گذارد.
فصل سوم کتاب در تبیین نشانههای «سنگربندی امنیتی و گسترش بحران» تنظیم شده است. فصل سوم به این موضوع اشاره دارد که امنیت منطقهای غرب آسیا در دوران بعد از جنگ سرد با نشانههایی از «آشوب» و «بیثباتی امنیتی» شکل گرفته است. واحدهایی همانند عربستان، محور اصلی تعارض خود را با ایران قرار دادهاند. همکاری عربستان با کشورهای جهان غرب و تلآویو، نشانههایی از «سنگربندی پرمخاطره» علیه ایران را نشان میدهد. تمامی الگوهای رفتار منطقهای در دوران موجود، مبتنی بر نشانههایی از رویارویی با ایران خواهد بود.
در شرایطی که تهدید امنیتی علیه ایران افزایش مییابد، طبیعی است که سازوکارهای کنش رفتاری، الگوی سیاست راهبردی و سازوکارهای مربوط به بازیگران منطقهای و قدرتهای بزرگ، معطوف به اتخاذ «سیاست سدبندی و سنگربندی» در برابر ایران خواهد بود. برخی از نهادها و گروههای سیاسی ایران برای کاهش مخاطرات ناشی از الگوی رفتار تهاجمی امریکا و بازیگران منطقهای، از «الگوی منطقه قوی» حمایت به عمل میآورند. واقعیت آن است که امکان شکلگیری منطقه قوی در محیط امنیتی آسیای جنوب غربی وجود ندارد.
فصل چهارم کتاب مربوط به نشانههای «بحران امنیتی در سوریه، عراق و یمن» بوده است. هر یک از حوزههای جغرافیایی یاد شده در دومین دهه قرن 21 با نشانههایی از بحران پیوند یافته و زمینه گسترش مناقشه را اجتنابناپذیر میسازد. تمامی نشانههای کنش بازیگران نشان میدهد که میزان انسجام و همبستگی آنان برای تحقق اهداف و حل مسالمتآمیز اختلافات بسیار محدود است. در چنین شرایطی، هر بازیگری تلاش میکند تا به حداکثر منافع راهبردی خود نایل شود.
فصل پنجم کتاب در تبیین «روندهای مدیریت بحران امنیتی آسیای جنوبغربی» اشاره دارد. برای تبیین شکلبندی و ضرورت امنیت منطقهای آسیای جنوب غربی، لازم است تا اصلیترین ویژگی الگویی، ساختاری و کارکردی این منطقه تبیین گردد. وضعیت مبتنی بر آشوب از این جهت مورد تأکید قرار میگیرد که میزان تضادهای هنجاری ایران، عربستان، مصر، ترکیه و تلآویو به گونهای افزایش یافته که امکان کنترل آن از طریق شکلگیری «منطقه قوی» امکانپذیر نخواهد بود.
از آنجایی که قدرتهای بزرگ نیز تلاش دارند تا از سازوکارهای محدودسازی و مقابله با ایران استفاده نمایند، طبیعی است که انگیزه بازیگران منطقهای برای مقابله با جمهوری اسلامی در حال افزایش است. اگرچه انگاره «منطقه قوی» از مطلوبیت لازم برای صلحسازی برخوردار است، اما تحقق چنین هدفی در شرایط آشوب امکانپذیر نخواهد بود. در این فرآیند، میزان رقابتهای منطقهای افزایش مییابد. تضادهای ایران، عربستان و تلآویو در ارتباط با بحرانهای محیطی گسترش یافته و تابعی از سازوکارهای مربوط به امنیت غربگرا خواهد بود.
الگوی رفتار کشورهای منطقهای در ائتلاف با قدرتهای بزرگ، بر اساس نشانههایی از تضاد ادامه خواهد یافت. بنابراین ایران چارهای جز بهرهگیری از سازوکارهای مربوط به «سیاست تهدید در برابر تهدید» و «موازنه قدرت منطقهای با سایر بازیگران محیطی چالشساز» ندارد. عدم تشخیص دقیق شاخصهای منطقهای، مشکلات سیاستگذاری خارجی را در حوزههای بحرانی افزایشخواهد داد. «مورگنتا» به این موضوع اشاره دارد که تمامی کشورها در برخورد با محیطهای بحرانی و یا بازیگرانی که در صدد تغییر درمعادله قدرت میباشند، با اشتباهات تاکتیکی روبرو میشوند.
مورگنتا ناکامی راهبردی کشورها را ناشی از تشخیص نادرست ماهیت و شاخصهای رفتار سیاسی سایر بازیگران میداند. آشوبسازی در محیط منطقهای مربوط به شرایطی است که معادله ساختاری کنش بازیگران تحت تأثیر نیروهای گریز از مرکز و آشوبساز قرار میگیرد. به طور کلی میتوان نیروها و روندهایی را در فضای آشوبساز مشاهده نمود که از قدرت فرادولتی برخوردار میشوند. دولتهای شکننده را باید واقعیتهای سیاست در عصر آشوب دانست. جنگ و منازعه در دنیای امروز نتیجه یکسری از حوادث و تصمیمگیریهایی است که زیرساختهای بنیادین برای ثبات را با ناپایداری روبه رو میسازد.
بسیاری از اشتباهات تاکتیکی را میتوان انعکاس رویاگرایی نهفته در ذهنیت تصمیمگیران مختلف آمریکایی دانست. مورگنتا صراحتا بیان میدارد که: «سیاستهای آمریکا در آسیا، خاورمیانه و آمریکای لاتین ناشی از این موضعگیری سادهپندارانه است. توجیه جنگ ویتنام و ناتوانی ما در ایجاد رابطه با کمونیست نیز در همین نکته نهفته است. نظریه و اقدامات ضد شورش، از جمله سوء قصدهای وسیع به اشخاص طی برنامه فونیکس در ویتنام و اقداماتی که برای قتل دولت مردان صورت گرفته، ناشی از همین موضع گیری است. رهیافت خرافی در سیاست خارجی آمریکا گرایش آسیب شناختی دیگری را تقویت می کند که عبارت است از اجتناب از شناخت یک واقعیت خطرناک و عدم برخورد موثر با آن. مک کارتیسم، نه تنها فراگیرترین نمونه رهیافت خرافی بود، بلکه یکی از افراطیترین نمونههای این گونه قضاوت های نادرست محسوب میشود».
فصل ششم کتاب مربوط به ارزیابیهای دولت قوی و منطقه قوی در آسیای جنوبغربی است. ترور سردار سلیمانی را میتوان یکی از شاخصهای اصلی منطقه آشوبزده در آسیای جنوبغربی دانست. در فضای امنیت آشوبزده هر بازیگری تلاش میکند تا از سازوکارهای تهدید علیه دیگری استفاده کند. رویاگرایی رندانه دونالد ترامپ و گروههای محافظهکار در سیاست خارجی امریکا منجر به افزایش آشوب و ستیزشهای منطقهای میشود. باراک اوباما به این موضوع اشاره داشت که محور اصلی سیاست امنیتی امریکا را موازنهگرایی منطقهای تشکیل میدهد، درحالیکه دونالد ترامپ سیاست آشوب را از طریق تغییر در موازنه منطقهای پیگیری میکند.
فروش تجهیزات نظامی فراگیر به عربستان، زیرساختهای چنین فرآیندی را منعکس میسازد. اختلاف در بازیگران منطقهای به گونهای افزایش پیدا کرده که هیچ نشانهای از شکلگیری «منطقه قوی» را نشان نمیدهد. سیاست ترامپ در راستای گسترش تضادهای منطقهای در حوزههای مختلف جغرافیایی است. حمایت فراگیر ترامپ از حکومت عربستان و گسترش جنگهای منطقهای منجر به واکنش حوزههای ساختاری ایالات متحده بهویژه کنگره در برابر سیاستهای منطقهای دونالد ترامپ خواهد شد. در دوران آشوب و بحرانهای منطقهای، نه تنها نظام منطقهای دچار بیثباتی و ستیزش خواهد شد، بلکه زمینه ظهور نشانههایی از دولت شکننده را اجتنابناپذیر میسازد.
نتیجه
در سالهای بعد از جنگ سرد، میتوان شاهد فرآیندی بود که براساس آن روابط بازیگران منطقهای با کشورهای همجوار یا قدرتهای بزرگ براساس دو الگو سازماندهی شده است. الگوی اول معطوف به گسترش «همبستگیهای منطقهای» و درک یکسانی از الگوی امنیت منطقهای است. این امر در حوزه واحدهای منطقهای به انسجام و همکاری منطقهای منجرمیشود. تلاش برای سازماندهی پیمانهای منطقهای در زمره چنین ضرورتهایی تلقی میشود. طبعا تحقق چنین اهدافی در خاورمیانه کار دشواری خواهد بود. الگوی همبستگی منطقهای با برخی از چالشهای بینالمللی روبه رو شده است.
اگرچه برخی از تحلیلگران و استراتژیستهای مسائل راهبردی براین اعتقادند که در این حوزه جغرافیایی، همبستگیهای منطقهای کمتری وجود دارد. به هرمیزان که چندین بازیگر با یکدیگر در وضعیت ائتلاف و همکاری فراگیرتری قرار گیرند، امکان ایجاد ثبات و تعادل افزایش خواهد یافت. خاورمیانه فاقد چنین شاخصهایی خواهد بود. بنابراین پیش بینی فرایندها، اثرگذاری بر بازیگران، کنترل سیاست قدرت و امنیت در این منطقه کار دشواری خواهد بود. در شرایطی که ائتلاف سازی کار دشواری باشد، در آن شرایط زمینههای درک غیرمشخص آینده محور اصلی سیاستگذاری در ارتباط با مسائل منطقهای خاورمیانه خواهد بود. مقدم به این موضوع اشاره دارد که نقشیابی ایران در محیط منطقهای بدون توجه به سازوکارهای کنش رقابتی سایر بازیگران امکانپذیر نخواهد بود. در نگرش مقدم، حوزه ژئوپلیتیکی آسیای جنوب غربی ماهیت ساختاری دارد.
در نتیجه میتوان به این موضوع اشاره داشت که در شرایط بحران و آشوب امنیتی بخش قابلتوجهی از کشورهای عرب منطقهای، الگوی رفتار سیاسی خود با ایران را بر اساس رویارویی و سنگربندی شکل دادهاند. کشورهایی همانند عربستان، اردن و امارات متحده عربی، سطح روابط امنیتی و دیپلماتیک خود با تلآویو را ارتقاء دادهاند. چنین رویکردی به مفهوم آن است که تضادهای امریکا و کشورهای منطقهای علیه ایران در حال افزایش است. بهرهگیری از مفهوم «منطقه قوی»، ماهیت ایدهآلیستی داشته و نمیتواند بهعنوان الگوی مناسب و مساعد برای تحقق اهداف راهبردی ایران مورد استفاده قرار گیرد. در چنین شرایطی، بهرهگیری از سیاست «دولت قوی» به جای «منطقه قوی»، اصلیترین ضرورت امنیتسازی منطقهای محسوب میشود.
ویژگی اصلی دولت شکننده را باید در نشانههایی از جنگ و منازعه در دنیای مدرن جستجو کرد. دولت شکننده واقعیت اجتنابناپذیر عصر آشوب و بیثباتی در محیط منطقهای خاورمیانه بوده است. بر اساس نگرش آنان، در دوران موجود نه تنها منازعه وجود دارد، بلکه برخی از منازعات از لحاظ هزینه انسانی بسیار ویرانگرتر از قبل هستند. تصور متعارف از منازعه شدید یعنی جنگ و ستیزش بین دولتها در حال افزایش است. چنین فرآیندی شکلگیری همبستگیهای منطقهای و همچنین کنش همکاریجویانه قدرتهای بزرگ با بازیگران منطقهای خاورمیانه را با دشواری روبرو ساخته است.
چنین نیروهایی میتواند تاثیر خود را در ثبات، موازنه و چالشهای امنیتی خاورمیانه به جا گذارد. منطقه آشوبزده میتواند تحت تأثیر نیروها و بازیگران مختلفی شکل گرفته و زمینههای گسترش بیثباتی ساختاری را به وجود آورد. آسیای جنوب غربی در زمره چنین مناطقی محسوب میشود؛ حوزه جغرافیایی که در آن نشانه ثبات کاهش یافته و بازیگران در شرایط منازعه ایفای نقش میکنند. چنین وضعیتی را میتوان به عنوان بخشی از فرآیند و سازوکارهای بحرانسازی دانست. به همان گونهای که بازیگران در عصر آشوب از تنوع بیشتری برخوردار میشوند، طبیعی است که مؤلفههای ساختاری نیز دچار بیثباتی و گسست خواهد شد.
کتاب «امنیت منطقهای در شرایط آشوب: دولت قوی یا منطقه قوی» نوشته زهره پوستینچی و ابراهیم متقی(مدیر گروه مطالعات راهبردی)، به امنیت در خاورمیانه، گروهک تروریستی داعش و امنیت داخلی ایران میپردازد. این کتاب توسط انتشارات دانشگاه عالی دفاع ملی تهران منتشر شده است.
نظر شما :