روایت زندان سخت یک زن
آنها را وادار می کردند که هر شب به رادیو گوش کنند، با وجود دیوارهای ضخیمی که آنها را از یکدیگر جدا می کرد، این به ملیکه اجازه می داد تا داستان مردمی خانواده ای که از همه چیز محروم بودند را بیان کند.
ادامه مطلبآنها را وادار می کردند که هر شب به رادیو گوش کنند، با وجود دیوارهای ضخیمی که آنها را از یکدیگر جدا می کرد، این به ملیکه اجازه می داد تا داستان مردمی خانواده ای که از همه چیز محروم بودند را بیان کند.
ادامه مطلبعلاوه بر این که خواهرشان فردا روزی مادر و پدر و مربیشان می شود، و نوری برایشان در آن شب طولانی بی پایان می شود، امیدشان می شود و جلوی فروپاشی و تسلیم شدنشان را می گیرد. کسی که وادارت می کند که همچنان انسانی امیدوار بمانی.
ادامه مطلببعد از کودتا، ملکیه با تنگنای دردناکی مواجه شد. پدر تنی اش تلاش کرده بود پدری که سرپرستش بود را بکشد، در حالی که در این تقابل، اولی کشته شد، و در حالتی هیجان زده، ملیکه فرستاده شد تا با کل خانواده اش زندانی شود.
ادامه مطلبسوز، دختر سبزه با موهای قهوه ای بلند، نقشی اساسی در این حکایت دارد. او بود که بعد از آن برای مدت کوتاهی کمک کرد همدیگر را ببینیم، مثل غول چراغ جادو. در شرق، چیزی تصادفی نیست، تقدیر همه چیز را معین می کند.
ادامه مطلبکتاب پیش رو با عنوان "غریبه" (الغریبه) خاطرات زنی است که پدرش رئیس ستاد ارتش بوده اما اتهام کودتا متوجهش می شود و به همراه خانواده اش به زندان ابد محکوم می شود. آقای ژنرال در زندان می میرد ولی دختر که از خردسالی به زندان وارد شده به همراه خانواده اش در زندان به زندگی خود ادامه می دهد. آن دختر «ملیکه اوفقیر» است که بعد از آن که مورد عفو قرار می گیرد و بعد از ۲۰ سال از زندان آزاد می شود، و بعد از آن که از مغرب به فرانسه می رود، شروع می کند خاطرات دوران زندان خود را به رشته تحریر در می آورد.
ادامه مطلب