دیپلماسی آمریکا، کلید پایداری در منطقه
چه شد اسرائیل و ایران از آستانه جنگ، پا پس کشیدند؟
دیپلماسی ایرانی: تک و پاتک های ایران و اسرائیل در دو هفته اول آوریل، سپهر راهبردی خاورمیانه را شدیدا دگرش داد. اکنون روشن شده که هماوردی میان این دو کشور، امنیت منطقه ای را شکل خواهد داد و برای آینده ای قابل پیش بینی، سیاست در خاورمیانه را به پیش خواهد راند. تهران و تل آویو، هریک دیگری را دشمن شومی می بیند که باید با ابزارهای نظامی شکست اش داد. اگر این هماوردی خطرناک کنترل نشود، می تواند سرانجام نزاعی را برانگیزد که پای آمریکا را هم به یک جنگ پرهزینه باز خواهد کرد. اکنون این برعهده واشنگتن است که یک راهبرد دیپلماتیک را طراحی کند تا نیروهای تشدیدی را آرام ساخته و از تکرار آنچه در آوریل میان ایران و اسرائیل رخ داد، جلوگیری کند.
هنگامی که اسرائیل به کنسولگری ایران در دمشق حمله کرد، تهران راهبرد خود را دگرش داد. ایران اقدام اسرائیل را به عنوان یک تحریک چشمگیر تعبیر کرد که نیازمند واکنش مستقیم است. رهبران ایران، دلیل چندانی نمی دیدند که اگر نتوانند بازدارندگی را بازنشانی کنند، اسرائیل بیشتر تشدید نکند، نه تنها در سوریه بلکه در لبنان و حتی در قلمروی ایران.
با این حال، گستره واکنش ایران، غافلگیرکننده و نگران کننده بود. البته تهران از قبل دیگران را از قصد خود باخبر کرد و واکنش برنامه ریزی شده اش را از گذر میانجیگران اروپایی و عرب به اطلاع آمریکا رساند. پس از آن با روانه کردن صدها موشک و پهپاد به سمت اسرائیل، روشن ساخت که دیگر به صبر راهبردی ادامه نخواهد داد و هر گاه هدف حمله قرار گیرد، پاسخ خواهد داد. اسرائیل بیشتر پهپادها و موشک های ایران را با کمک اردن، انگلستان و آمریکا ردیابی کرد. تهران احتمالا چنین نتیجه ای را انتظار داشت. قصد ایران، تحریک به یک جنگ نبود و تنها اراده اش برای حمله به اسرائیل را نشان داد. با این حال، اسرائیل هم با حمله موشکی به یک پایگاه مهم هوایی در مرکز ایران واکنش نشان داد. به نظر می رسد که این حمله، به چرخه کنونی حملات متقابل خاتمه داد اما همچنین تایید کرد که قواعدی که سال ها بر جنگ سایه دو طرف حاکم بود، دیگر برقرار نیست. اکنون، هر حمله ای از یک طرف، واکنش مستقیم طرف دیگر را به دنبال خواهد داشت و زمینه یک جنگ بزرگتر را فراهم می کند.
واشنگتن و متحدانش خواهان پرهیز از چنین تشدیدی هستند و تهران این را می داند. بلافاصله پس از حمله به کنسولگری دمشق، آمریکا و شرکایش در سراسر اروپا و خاورمیانه فورا دست به کار شدند تا از تبدیل بحران به یک جنگ جلوگیری کنند. آمریکا ایران را مطمئن ساخت که از برنامه اسرائیل برای حمله به کنسولگری خبر نداشته و سپس در موضع گیری های عمومی و نیز از گذر میانجی ها، نگرانی خود را درباره خطرات یک جنگ بزرگتر بیان کرد. دیپلمات های عربی و اروپایی، که پیام های واشنگتن را می رساندند، مستقیما با مقام های ایرانی صحبت کردند و تهران را ترغیب کردند که واکنشی نشان ندهد اما همچنین تاکید کردند که چنانچه چنین چیزی رخ دهد، باید که سنجیده و به اندازه باشد با گستره و اهدافی محدود تا به تشدید بیشتر نیانجامد. پس از تلافی ایران، واشنگتن و متحدانش، جهت تلاش های خود را متوجه اسرائیل کردند تا دایره واکنش اش را محدود سازد.
این گسیل دیپلماتیک، موفق شد که بحران را کنترل کند و همچنین روشن ساخت که بالاترین اولویت آمریکا، جلوگیری از تبدیل جنگ غزه به یک درگیری منطقه ای و کشیده شدن پای ایالات متحده به جنگ پرهزینه دیگری در خاورمیانه است. عاملی که به سود واشنگتن عمل می کند، آن است که نه ایران و نه اسرائیل، به رغم نمایش قدرت اخیرشان، خواهان یک جنگ مستقیم نیستند.
ایران می داند که اسرائیل، یک کشور هسته ای با توانمندی های متعارف برتر است و جنگ با اسرائیل نهایتا به جنگ با آمریکا خواهد کشید. اسرائیل هم می داند که یک درگیری بزرگ با ایران، حزب الله را وادار می سازد تا موشک های بسیار بیشتری را به سوی شهرها و تاسیسات نظامی اسرائیل پرتاب کند. با این حال، اگر قرار است که آتش بس کم توان کنونی میان دو طرف پابرجا بماند، واشنگتن باید عمیقا دخالت کند. باید از نزدیک با اسرائیل کار کند تا نگرانی های امنیتی این کشور را چاره سازد و باید بنایی را بر پیشرفت دیپلماتیکی که در این هفته ها با ایران به دست آورده، برسازد.
در این میان، چشم انداز یک تشدید خطرناک دیگر بر منطقه سایه افکنده است. حمله اسرائیل به رفح می تواند رویارویی تازه ای را کلید بزند اگر ایران و متحدانش احساس کنند که برای جلوگیری از نابودی حماس و با توجه به وخامت شرایط انسانی در باریکه غزه، ناچارند که دست به کار شوند. یک آتش بس بلندمدت میان اسرائیل و حماس نیز می تواند زمینه را برای نزاع بیشتر فراهم آورد چرا که دست اسرائیل را برای تمرکز بر حزب الله باز می گذارد – همان گونه که اشاره کرده است که چنین قصدی دارد – یا یک بار دیگر به اهداف ایران در سوریه حمله کند. ایران و اسرائیل، اکنون آماده جنگ نیستند اما اگر همچنان یکدیگر را به عنوان یک تهدید مرگبار ببینند که باید تنها با ابزار نظامی با آن روبه رو شد، در آن صورت جنگ آینده میان آنان، قطعی خواهد بود.
آماده سازی دو کشور برای چنین جنگی، موازنه امنیتی منطقه را به اشکال گوناگونی دگرگون خواهد کرد. نخست از گذر رقابت جنگ افزاری. دو طرف پس از مبادله اخیر نظامی، تلاشهایشان برای دستیابی به توانمندی های تک و پاتک را افزایش خواهند داد: موشک، پهپاد و جت های جنگنده (برای اسرائیل). انباشت این جنگ افزارها، نه تنها جنگ میان دو طرف را محتمل تر و ویرانگرتر می کند بلکه همچنین در سراسر منطقه به یک گرایش ناپایدارساز به تقویت نظامی دامن می زند. اینجاست که تهران با درک اینکه احتمالا نمی تواند همپای رقابت جنگ افزاری متعارف پیش برود، چه بسا تلاش هایش برای دستیابی به سلاح هسته ای را افزایش دهد.
چنانچه ایران بخواهد توانمندی های نظامی اش را در مرز اسرائیل تقویت کند، اسرائیل هم چه بسا با تقویت حضور نظامی و اطلاعاتی اش در مرزهای ایران واکنش نشان دهد. جمهوری آذربایجان و اقلیم کردستان در شمال عراق از گذشته هم به میدان عملیات نظامی اسرائیل تبدیل شده اند. اسرائیل احتمالا این جای پا را گسترش خواهد داد که به فشار دیپلماتیک و نظامی ایران بر آذربایجان و کردستان خواهد انجامید.
گسترش احتمالی مشارکت های اسرائیل در خلیج فارس می تواند پیامدهای بسیار بیشتری داشته باشد. اسرائیل پیوندهای رسمی نزدیکی با بحرین و امارات عربی متحده دارد و این کشورها در کنار عربستان، در زمینه های اطلاعاتی و امنیتی با اسرائیل همدستی می کنند. برای این کشورها، امکان یک پیمان دفاعی با واشنگتن، خود یک چالش به شمار می آید. آنها خواهان چنین تضمینی هستند اما این کار همچنین آنها را هدف هرگونه نزاعی قرار می دهد که ایران در آن درگیر باشد. موشک های ایران می تواند ظرف چند ثانیه به سواحل آنان برسد؛ یک توافق دیپلماتیک هم این واقعیت را دگرش نمی دهد. طعنه ماجرا این است که یک پیمان دفاعی در سناریویی جذابتر است که تنش های میان ایران و آمریکا کاهش یابد.
این است که کشورهای خلیج فارس، احتمالا تلاش خواهند کرد که دست کم هم اکنون، در محدوده خاکستری میان ایران و اسرائیل باقی بمانند اما حفظ یک موازنه در رویارویی با فشار یکی از طرف ها برای بازداشتن دیگری از قلمرو و حریم هوایی شان، دشوارتر خواهد شد. اسرائیل به واشنگتن فشار می آورد تا نفوذ خود بر پایتخت های عربی را برای جلب همکاری آنان به کار گیرد و ایران هم در مقابل کسانی را که همکاری کنند از پیامدهای آن برحذر می دارد. جمعیت های عرب هم که از جنگ غزه انگیخته اند، به دولت های خود فشار خواهند آورد که به اسرائیل کمک نکنند. برای نمونه، اردن دشواری عبور از این خطوط نبرد را تجربه کرد. انتقاد مردمی از همکاری اردن با آمریکا برای سرنگونی پهپادهای ایران، دولت اردن را مجبور کرد تا انتقادهایش از کردار اسرائیل در غزه را افزایش دهد.
عراق در جنگ میان ایران و اسرائیل، از هر کشور دیگری بیشتر آسیب می بیند. عراق به عنوان خط مقدم دفاع در برابر حملات موشکی ایران، از اهمیت بیشتری برخوردار خواهد شد و این فاکتور، آمریکا را ترغیب می کند تا جای پای نظامی اش را در عراق حفظ کرده یا حتی گسترش دهد. ایران هم همچون گذشته، فشار بر دولت عراق را برای بیرون کردن نیروهای آمریکایی افزایش خواهد داد.
تشدید میان ایران و اسرائیل، می تواند آمریکا را وادار سازد که برنامه هایش برای کاهش جای پای نظامی در خاورمیانه را کنار گذارد. اگر هدف واشنگتن پرهیز از درگیرشدن در یک جنگ منطقه ای است، پس باید پایداری منطقه ای را تضمین کند. غریزه واشنگتن این است که بر عضلات نظامی اش برای بازداری ایران تکیه کند اما در عمل نیازمند یک راهبرد عمدتا غیرنظامی برای کنترل و مدیریت منازعه است. در گام نخست، آمریکا باید تمام توان دیپلماتیکش را به کار گیرد تا جنگ در غزه را خاتمه دهد و در پی آن مسیر جدی و پایداری را برای حرکت به سمت یک دولت معتبر فلسطینی دنبال کند. جنگ غزه، محرکه های تشدیدی میان اسرائیل و ایران را تقویت می کند و تنها با پایان این جنگ می توان از جوشش آن کاست.
پایان یک جنگ، نباید آغاز یک جنگ دیگر در لبنان باشد. اسرائیل و حزب الله باید صلح سرد میان خود را دوباره بازنشانی کنند، همانطور که از سال 2006 تا هفتم گذشته برقرار بود. موفقیت در این زمینه همراه با گام هایی در مسیر یک راه حل سیاسی برای مسئله فلسطین، برای عادی سازی میان اسرائیل و عربستان سعودی و نیز اسرائیل و بقیه جهان عرب الزامی است. قطعه نهایی این پازل هم خود ایران است: مدیریت تهدید ایران علیه اسرائیل، باید فراتر از تسلیح اسرائیل و تثبیت هراس از تلافی آمریکا در دل تهران باشد. آمریکا همچنین باید یک تکاپوی دیپلماتیک را در پیش گیرد، همانند تلاش هایش برای میانجیگری میان اسرائیل و حزب الله در شش ماه گذشته، تا خطوط قرمزی را میان ایران و اسرائیل برقرار سازد. هر طرفی باید آن نوع تحریکاتی را که عامل تشدید می بیند، روشن سازد و توافقی ضمنی برای پرهیز از عبور از آن خطوط قرمز بدست آید. برای چنین فرایندی، اما، آمریکا و ایران باید تنش های میان خود را با از سرگیری گفت وگوها بر سر برنامه هسته ای و مسائل منطقه ای – که سال گذشته در عمان آغاز و بعد از هفتم اکتبر متوقف شد – کاهش دهند. به سود آمریکاست که این گفت وگوها را از سر بگیرد، گفت وگوهایی که می تواند درجه حرارت میان ایران و اسرائیل را کاهش دهد. چنین کاهش تنشی، پیش از هرگونه امکان پیشرفت دیپلماتیک در زمینه برنامه هسته ای ایران – که با هماوردی اخیر ایران و اسرائیل فوریت بیشتری یافته – یک ضرورت است.
نکته درخشان در بحران آوریل این بود که واشنگتن و تهران طی دو هفته، پشت صحنه با هم گفت وگو می کردند. این ارتباط، نقشی کلیدی در جلوگیری از یک فاجعه داشت. آمریکا در گام بعدی دیپلماتیکش، باید از این روزنه استفاده کند تا ریسک یک جنگ بزرگتر را کاهش دهد. باید با ایران در مجموعه ای از مسائل منطقه ای گفت وگو کند، از جمله تهدید حوثی ها علیه کشتیرانی بین المللی در دریای سرخ، و بنایی را بر شالوده تلاش های دیپلماتیک پیشین، برای آرام کردن مرزهای اسرائیل و لبنان، برسازد.
اکنون زمان آن نیست که آمریکا دوباره به گزینه های نظامی به عنوان نخستین دستاویز خود روی آورد. شرایط خطرناک امنیتی منطقه، نیازمند آن است که واشنگتن درونمایه دولتمداری آمریکا را درک کند.
منبع: فارن افرز/ تحریریه دیپلماسی ایرانی/۱۱
نظر شما :