نگاهی به جنگ اوکراین در آستانه نخستین سالگرد آن
اگر مسکو ببازد و کییف ببرد
نویسنده: دکتر سید محمد عیسینژاد
دیپلماسی ایرانی: پس از سالها صلح در قاره سبز، چگونه آتش جنگ دوباره شعلهور شد؟ روسیه پس از چندی سیاست اقرار و انکار، در روز ۲۴ فوریه ۲۰۲۲ (پنجم اسفند ماه ۱۴۰۰) بعد از به رسمیت شناختن استقلال دو جمهوری خودخوانده لوهانسک و دونستک از اوکراین، به این منطقه نیرو اعزام کرد و از آغاز «عملیات ویژه نظامی در اوکراین» خبر داد.
پس از فرونشستن گرد و غبار اولیه ارتش روسیه در اوکراین و هویدا شدن واقعیتهائی چون اشتباه بودن مفروضات مسکو (ضعف شخص ولودیمیر زلنسکی در کسوت یک رئیسجمهور و فرمانده کل قوا، گستراندن فرش قرمز در برابر سربازان روس، ترس اروپا از عواقب حمایت از اوکراین، ارزش و سطح کارائی سلاح انرژی و ...) و اختلافات ریز و درشت در ستاد فرماندهی ارتش روسیه و ناهماهنگیهای بعضاً مضحک و ضعف مفرط تجهیزات ارتش روسیه در برابر تسلیحات ارزان و نه چندان بهروزی چون هایمارس، استینگر و جاولین و مهمتر از همه تاب آوردن اوکراین در برابر موج اولیه حمله و شوک روانی ناشی از آن میشد پیشبینی کرد این جنگ برای مسکو و کییف پیروزی بهتر از مورد پیروس اپیروسی نخواهد داشت. جنگی پرهزینه، بیفایده و فاقد دستاوردهای ماندگار. اما فارغ از روسیه و اوکراین، دیگر بازیگران درگیر این جنگ را میتوان در سه گروه جای داد: طرفداران اوکراین در دو سوی آتلانتیک که با صبر و بردباری به تحقق اهداف طراحیشده امیدوارتر میشوند، طرفداران روسیه که میخواهند به هر قیمتی ضربهای کاری به نظم آمریکاپایه در جهان وارد سازند و منطق سود و زیان انسان اقتصادی چندان مدنظرشان نیست و بالاخره دسته سومی که با انتخاب گزینه بازی نکردن، بهترین فرصتها را نصیب خود کردهاند، شاید هند بهترین نمونه برای کشورهای دسته سوم باشد و مورد استثنایی چین هم که با طرفداری حسابشده و کنترلشده از روسیه و تلاش برای بهرهگیری از فرصتهای اقتصادی این جنگ، به سنجش مزایا و معایب جنگ برای وحدت و یکسره کردن کار تایوان میاندیشد.
آیا خطر بروز یک فاجعه هستهای وجود دارد؟
با اینکه تنها به کار برنده سلاح هستهای در یک جنگ واقعی ایالاتمتحده بوده و نه روسیه اما میتوان ادعا کرد که به لحاظ تفاوت در ایستارها و ادراک محیط، مسکو در عصر شوروی نگاهی آفندی به تسلیحات هستهای داشته است و ایالاتمتحده و متحدان اروپاییاش نگاهی موازنهساز. همچنین به لحاظ محیط داخلی، شاید بتوان احتمالی ولو بسیار ضعیف داد که روزی پوتین ناچار شود اثبات کند تسلیحات هستهای روسیه به اندازه سلاحهای متعارف این کشور ناکارآمد نیستند. از سوی دیگر بیم آن میرود که زلنسکی قانون پل طلائی را در محاسبات خود در نظر نگیرد. این قانون میگوید که اگر دشمنت را در شهری که هزار پل دارد، محاصره کردی، ۹۹۹ پل را تخریب کن و یک پل طلایی را برای فرار دشمن باقی بگذار، البته عکس آن نیز صادق است. با درک این قانون ساده میتوان از تبدیل شدن یک پیروزی میدانی به شکستی فاجعهبار جلوگیری کرد و نیز ضمن فرار از شکستی محتوم به پیروزی باورنکردنی رسید، همانگونه که طارق بن زیاد توانست نام خود را بر ستونهای هرکول حک کند.
اکنون اوکراین تلاش دارد با مجاب کردن متحدان خود، تسلیحاتی آفندی (تانک، هواپیما، موشک و ...) به دست آورد و در بهار جنگ را به درون قلمروی روسیه بکشاند، این هدف و برنامه جاهطلبانه قابل پنهان کردن نیست و زلنسکی هم آن را انکار نمیکند، پس چندان جای تعجب نیست که ارتش روسیه هم بخواهد قبل از تحویل و عملیاتیسازی این تسلیحات غربی، کار اوکراین را در محلی که دونباس مینامد، یکسره کند و توان ارتش، صنایع و کلیت اقتصاد اوکراین را در مناطق شرقی درگیر جنگ و استانهای غربی بحرانزده این کشور به تحلیل برد.
اما اگر تور اروپایی زلنسکی توأم با کامیابی باشد، و بتواند تسلیحات مورد تقاضای خود را از متحدین خود تأمین کند، و از دیگر سو، حملات پیشدستانه ارتش روسیه ناموفق باشند، آیا جهان باید خود را در بهار ۲۰۲۳، برای یک زمستان هستهای آماده کند؟ فارغ از تفاوتهای آمار، شکی نیست که شمار کلاهکهای هستهای ارتش روسیه چهار رقمی است و علاوه بر امکان پرتاب از موارد متداولی چون سیلو، لانچرهای متحرک، زیردریاییها و بمبافکنهای استراتژیک به گزینه خاصی چون موشکهای هایپرسونیک زیرکُن نیز دسترسی دارد. روسیه تأکید دارد که گزینه آخر، از هر سد پدافندی خواهد گذشت و نمونههای زمینپایه، هواپایه و دریاپایه آن از اوائل امسال در دسترس یگانهای متناظر ارتش قرار خواهد گرفت.
البته تلاشهای اوکراین، برای آچمز کردن ارتش پوتین منحصر به متحدین اروپایی و آمریکایی نیست، برخی گمانهزنیها از تلاش این کشور برای گشودن جبهه دومی علیه روسیه خبر میدهند، شاید در بادی امر، کشاندن پای روسیه به اختلافات جمهوری آذربایجان و ارمنستان به ذهن متبادر شود، تا از این طریق ترکیه هم به همپیمانان سرسخت خود در ناتو بپیوندد و به جای تلاش برای تعامل و فتح باب گفت وگو بر کوس جنگ با روسیه بکوبد، اما روسها در شرایط کنونی وارد چنین دامی نخواهند شد، اما شاید زلنسکی کماکان کلید معما را در قفقاز جست وجو کند. گرجستان، در اوت سال ۲۰۰۸ میلادی، هنگامی که تلاش میکرد استقلال و تمامیت ارضی خود را بازیابد، با حمله سهمگین روسیه تحت لوای دمیتری مدودف مواجه شد و تا به امروز نتوانسته اوستیای جنوبی و آبخازیا را به چارچوب سرزمینی خود بازگرداند، روز جمعه دهم فوریه بود که ایراکلی غاریباشویلی، نخستوزیر گرجستان گفت که اوکراینیها هر کاری میکنند تا جنگ را به گرجستان نیز بکشانند. وی بازگشت میخائیل ساکاشویلی، نخستوزیر سابق گرجستان به این کشور را نیز به همین امر مرتبط دانست.
همچنین نباید از یاد برد که زلنسکی، پیش از ورود به سیاست یک بازیگر بود، و تاکنون به خوبی نشان داده که میتواند در بازیهای رسانهای و نحوه بازنمایی واقعیات میدانی از ظرفیت هنری و تجارب پیشین خود بهره ببرد. امری که به پذیرش اوکراین و شخص زلنسکی در عرصههای مختلف بینالمللی و انزوای روسیه انجامیده است.
نباید از این نکته غافل شد که روسیه، ارتش سرخ، فرماندهان و سیاستمداران و حتی شخص پوتین هم اکنون نیز هر یک به نوعی درگیر جنگ دومی هستند، رقابت ارتش روسیه با گروه واگنر، امرای ارتش با یکدیگر، سیاستمداران با رقبا و شخص پوتین با اپوزیسیون و شاید بدیلهایی که خود در آستین پرورانده است. کیست که نداند روسیه از دیرباز تا به امروز در انتقال نرم قدرت دچار مشکل بوده و از نظر شاخص فساد مالی نیز در رتبه ۱۳۷اُم قرار دارد و از منظر شاخصهای سطح دموکراسی، آزادی مطبوعات و کسب و کار نیز شرایط مشابهی دارد، پس جامعه روسیه توان تأمین و پشتیبانی از جنگی بزرگ و طولانی را نخواهد داشت و حاکمانش هم توان پذیرش شکست از اوکراین و متحدانش را ندارند.
حال که سلاح گازی روسیه بلااثر شده و زرادخانه ارتش روسیه تحت تحریم به مرور خالی و خالیتر میشود و با از دست دادن قریب به نیمی از تانکها، امکان اجرای راهبرد حمله زرهی با آتش سنگین مقدور نیست و راهبرد هیولای بزرگ که به حمله تودهای شمار عظیمی از پیادهنظام اشاره دارد، نمیتواند دائمی باشد، چه گزینههائی برای روسیه باقی میماند؟ استفاده از سلاحی مخربتر یا گستراندن دامنه جنگ و تلاش برای گرفتار کردن متحدان اوکراین و مبدل کردن جنگ اوکراین به جنگی جهانی.
پاسخ به پرسش گزینههای باقیمانده برای روسیه وقتی بغرنجتر میشود که دو نکته را نظر بگیریم هیچ یک از طرفین، آمادگی لازم برای گفت وگو را ندارند و دیگر نمیتوان به میانجیگری ترکیه درگیر زلزله مهیب اخیر و پسلرزههای سیاسی آن در آستانه انتخابات هم چندان امیدوار بود. همچنین نباید از یاد برد که روسیه دچار تحریم شده و در عمل اوکراین برای تأمین هزینههای جنگ متحدین ثروتمند و سخاوتمندی دارد.
تا به اینجا روسیه و اوکراین هر یک چه به دست آوردهاند؟
روسیه که از قبل کریمه را به خاک خود منضم کرده بود ادعا دارد که در صحنه میدانی توانسته لوهانسک در منطقه شرقی دونباس اوکراین را به کنترل خود درآورده و در تلاش برای تسلط بر همه مناطق دونتسک است. همچنین روسیه توانسته خسارات اساسی به بخش کشاورزی، بنادر، خطوط مواصلاتی، کارخانجات، نیروگاهها، پالایشگاهها و منابع انسانی اوکراین وارد سازد، در مقابل اوکراین هم توانسته دومین ارتش دنیا را با افولی سه پلهای مبدل به پنجمین قدرت کند و ابهت و هیمنه مسکو را بشکند و البته به طور چشمگیری به اتحادیه اروپا و حتی ناتو نزدیک شده است. پس اوکراین زمین و زیرساخت از دست داده و روسیه جایگاه و ارتش متعارف. همچنین فنلاند و سوئد نامزد عضویت در پیمان آتلانتیک شمالی شدهاند و این یعنی تهدیدی جدید برای روسیه آن هم در مرزهای سابقاً آرام و طولانی اسکاندیناوی و حتی شمالگان. برای درک بهتر این موارد، شاید لازم باشد اهداف اولیه روسیه، به عنوان آغاز کننده جنگ را مرور کنیم. روسیه سال گذشته اهداف خود از حمله به اوکراین را چنین فهرست کرد: نازیزدایی اوکراین، خلع سلاح این کشور، رفع نگرانیهای امنیتی خود و اجابت درخواست کمک لوهانسک و دونستک.
چه خواهد شد؟
اگر مسکو این جنگ را ببازد، زلزلهای سهمگینتر از فروپاشی شوروی را تجربه خواهد کرد و اگر کییف ببرد، ممکن است با حملهای هستهای مواجه شود. پس شاید عاقلانهترین کار آمادگی دو طرف برای مذاکره و گفت وگو باشد. گفت وگوئی برای صلح و با عقبنشینی از مواضع اولیه و آمادگی برای امتیازدهی. در این راه شاید بیش از هر نکته لازم باشد به نقش سیاستمداران (در مقیاس محلی) و محیط بینالمللی (در سطح کلان) تأکید کرد. نباید فراموش کرد جنگ جهانی دوم از همسایگی اوکراین (لهستان) آغاز شد، آن هم توسط قدرتی که حس میکرد شان و حیثیتش لگدکوب شده است، و در عصری که بریتانیا (ابرقدرت آن دوران) دچار افول شده بود. البته جهان امروز به مراتب پیچیدهتر شده، و انسانها از وقایع تاریخی درس گرفتهاند، اما نهاد بشر چندان تغییر نکرده است. پس تا دیر نشده باید طرفین جنگ، پلی واقعبینانه بین هستها و بایدها بزنند.
این جنگ چه درسهائی به ما میدهد؟
بدون پاسداری از صلح، خطر بروز جنگ وجود دارد حتی در قاره اروپا و قرن بیست و یکم
سیاستمداران برای آغاز یک جنگ نباید به برآوردهای شخصی و نظرات زیردستان اکتفا کنند، به خصوص اگر خودکامه باشند
وسعت و جمعیت بیشتر و استعداد و زرادخانه بزرگتر لزوما به معنای پیروزی نیست
موقعیت کشورها همواره ثابت نمیماند
اعضای ناتو میتوانند متحد شوند
ایده جنگ ترکیبی چندان موفق نبود
حوزه خارج نزدیک روسیه، مستعد چالشهای بیشتری است
جنگ احتمالی چین با آمریکا و متحدانش بر سر تایوان بسیار سهمگینتر خواهد بود
جنگ بزرگ و طولانیمدت برندهای ندارد.
شاید بعضی از این موارد تکراری باشند و بدیهی قلمداد شوند، اما نباید از بازگوئی و بازخوانی واهمه داشت و از یاد برد در جهان سوژهها و ابژهها، گاهی اوقات همه چیز به ذهنیت و ادراک بازیگر بستگی دارد و نه لزوماً عامل عینی و بیرونی.
نظر شما :