پایان جنگ مهمتر از آغاز آن است
رئالیسم توسیدیدی و جنگ روسیه با اوکراین
نویسنده: احسان شاکری خوئی، استادیار و عضو هیات علمی گروه علوم سیاسی و روابط بین الملل دانشگاه آزاد اسلامی تبریز
دیپلماسی ایرانی: تحلیل و تفسیر حوادث و رخدادهای سیاسی در عرصه بین المللی، تحت تاثیر متغیرهای مختلفی صورت می پذیرد. نقش و میزانِ تاثیر این متغیرها، قطعاً یکسان نبوده و در عین حال به صورت ترکیبی باید مورد توجه قرار بگیرد. منازعه و جنگ مابین روسیه و اوکراین، ماهیتی فراتر از نزاع دو بازیگر همسایه داشته و در سطوح مختلف خرد و کلان قابل تحلیل است. اگر چه با اتمام این نزاع، وجوهِ مختلف و دلایل و زمینههای بروز این حادثه مکشوف خواهد شد؛ با این حال می توان منطق واقع گرایانۀ قدرت در نظام بینالملل را مهمترین دلیل بروز جنگ روسیه با اوکراین دانست.
ریشههای فلسفی و تاریخیِ چنین گزاره ای به یونان باستان و تحلیل "توسیدید" بازمیگردد. از زمان جنگ های "پلوپونزی" در یونان باستان فیمابینِ دولت شهرِ آتن و اسپارت، تحلیل در باب جنگ و ریشههای آن مورد توجه بوده است. توسیدید، مورخ و تحلیلگر برجسته یونانی که حضوری میدانی نیز در این جنگها داشت با نگاه تیزبینانه و عمیق خود، از ماهیت جنگ پلوپونز و به زعم خود تمامیِ جنگ ها پرده برداشت. توسیدید (پدر واقعگراییِ تاریخی در عرصه بینالملل) جنگ را بنا به طبیعت و سرشت انسان ها از یک سو و مساله امنیت، ترس و قدرت گیریِ بازیگران از سوی دیگر، مرتبط می دانست. از نظر وی قدرتگیریِ آتن و احساس ترس و ناامنی اسپارت از آن و مجموعهای از تنشها و تعارض های موجود، زمینهساز و از عوامل اصلیِ بروز جنگ بوده است. از نظر توسیدید، منشا و خاستگاه جنگها به منطق قدرت و امنیت بازمیگردد. توسیدید در بازسازیِ مذاکرۀ فیمابین "آتن" با دولت شهر "ملوس" که مورد حمایت اسپارت بود به منطق آرمان گرایانۀ ملوسی ها (نظیر امداد خدایان، شرف و افتخار و ایستادگی در مقابل دشمن، نزاع حق و ناحق) پرداخته و از زبانِ فرستادگان و دیپلماتهای آتنی، تمسک به چنین استدلالهایی را رد میکند. آتنی ها، قانون کلیِ طبیعت، مبنی بر حقانیتِ حکومت قوی بر ضعیف را پیش کشیده و اقدام خود را در جنگ و به اسارت گرفتن ملوسی ها، به حکم چنین قانون طبیعی، ازلی و ابدی (به باور خود) مستند میکنند.
بر این اساس ریشه اصلیِ جنگ اوکراین و روسیه را میتوان در تغییر و تحولاتی دانست که در نظام جهانی و اوکراین در سالهای اخیر صورت گرفته است. اوکراین بعد از فروپاشیِ اتحاد جماهیر شوروی به عنوان مهمترین بخش و پارۀ شوروی در میان کشورهای تازه استقلال یافته، در روابط خود با غرب و شرق دچار فراز و فرودهایی بوده است.
در سالهای اخیر و با گرایش اوکراین به غرب و اتحادیه اروپا و زمزمههایی بر گسترش ناتو به حیاط خلوت روسیه، مساله امنیت را برای روسیه (وارث اتحاد جماهیر شوروی و دومین قدرت نظامی جهان) به یکی از اولویتها تبدیل کرد. شکسته شدنِ سد اوکراین برای روسیه، هزینههای متعددی در سایر کشورهای تازه استقلال یافته می توانست ایجاد بکند. برای روسیه، اوکراین مهمترین سدِ نفوذی بود که اگر از دست می رفت به شکل پیاپی، دیگر موانع و سدها در قفقاز و آسیای میانه نیز از دست میرفت. بنابراین روسیه از باب ضرورت امنیتی و حفظِ هژمونیِ خود و با تنها دارایی و داشتههای خود (ابزار نظامی) پا در میدانی سخت و هزینهبر داد.
"هنری کسینجر" استراتژیست کهنهکار آمریکایی که خود بخشی از تاریخ زنده جنگ سرد به شمار میآید در سال ۲۰۱۴ طی مقاله ای در واشنگتن پست، وقوع چنین جنگ و برخوردی را بر مبنای منطق قدرت و رئالیسم پیش بینی کرده بود. کسینجر، میدانِ اوکراین را مسابقه و نمایشی بین غرب (آمریکا و اروپا) و شرق (روسیه) تصور کرده بود. در این نمایش، اوکراین می بایست هنرمندانه مسیر پیشرفت و بقای خود را با عدم تحریک روسیه و در عین حال تعامل و شراکت با غرب تداوم میبخشید. کسینجر، اوکراین را پلی میان شرق و غرب و نه بلوکی برایِ غرب تصور میکرد و هنرِ برخورد متوازن با روسیه و غرب، ضامن بقاء اوکراین تلقی شده بود. از نظر کسینجر، پیشتر این هنر و این توازن سازی، در کشوری چون فنلاند اثبات شده بود.
اوکراین با تحریک روسیه و تحمیل قمار جنگ به همسایۀ زخم خورده خویش، دقیقاً در پازل منافع غرب بازی کرد و نتیجهاش علاوه بر تخریب زیرساختهای اوکراین، ایجاد نفرت میان دو ملت و کشور روسیه و اوکراین شد.
البته روسیه نیز در قمار جنگ اوکراین، هزینههای گزاف و سختی را متحمل شد و خواهد شد. جنگ روسیه با اوکراین را نه منازعۀ میان دو کشور، بلکه در سطح جهانی و مساله نظم و نظام بینالملل در چارچوب پارادایم واقع گرایی نیز باید جستجو کرد. نظام بین الملل بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، نظامی آمریکا محور و با نقش آفرینی و قدرتِ اجماع سازیِ امریکا بود. این نظم و عواقب و مدیریت آن برای روسیه، مطلوب نبود و حتی حقارت بار نیز بود.
فروپاشی شوروی از درون، مشکلات اقتصادی و تکنولوژیک این کشور، افول و غروبِ جذابیت و پرستیژ بینالمللی روسیه و کاهش محسوس حضور روسیه در اقمار سابقِ خود نظیر بسیاری از کشورهای اروپای شرقی، گرجستان، آذربایجان، اکراین، ویتنام و... در کنار تحریمهای روسیه از جانب غرب و اروپا و اخراج این کشور از G8 نمونهای از تحقیر ها و چالش هایی بود که از جانب نظام بینالملل بر روسیه تحمیل میشد.
ملت روسیه و حاکمانِ امروزش، بعد از تجربه تلخ فروپاشی و افول ایدههای مارکسیستی و سوسیالیستی با ابتناء بر تاریخ و فرهنگِ تزاری و اقتدارگراییِ خود از یک سو و فرهنگِ ملی گرایی روسی، درصدد احیای موقعیت خود در نظام بینالملل برآمدند.
از یاد نباید برد که در تاریخ روسیه، امیال توسعه طلبانه و امپریالیستی و تمایل به توسعه مرزهای خود بسیار دیده میشود. امپراتوری عثمانی، ایران، ژاپن، اروپای شرقی طعمِ تلخِ چنین امیال و غرایزی را از جانب فرهنگ و نظام اقتدارگرا و جاه طلب روس ها چشیدهاند.
ولادیمیر پوتین با تداومِ تاریخیِ رویه اقتدارطلب و تزاری، سوار بر ناسیونالیزم و توسعه طلبی روسی شده و با جنگ اوکراین درصدد برهم زدن نظام بینالمللی برای ارتقاء جایگاه روسیه است. گویی روس ها با دکترین "تخریب سازنده" در عرصه سیاست خارجی با برهم زدن تعادل و نظم موجود (به واسطۀ مداخله های نظامی) می خواهند نظم مطلوب خود را طرح ریزی کنند. در مساله استقلالِ اوستیای جنوبی از گرجستان، جنگ و اشغال کریمه در اوکراین، مدیریت در جنگ اخیر قراباغ در قفقاز، حضور فعال در مذاکرات هستهای ایران، رد پای چنین دکترینی را میتوان به وضوح دید. در جنگ با اوکراین و به رسمیت شناختن استقلال مناطق لوهانسک و دونتسک نیز چنین دکتری به کار گرفته شده است.
جنگ روسیه و اوکراین نه نزاعِ میان دو کشور، بلکه در سطحی عمیق تر، نزاع بر سرِ منطق قدرت، امنیت و توسعۀ نفوذ و قدرت در عرصه بینالمللی باید تلقی شود. ملاحظات اخلاقی و توجیه های قانونی و انسانی در این میان جز پوششی بر اراده های قدرت، نباید تلقی شود. اگر چه دلایل و اسباب دیگری - چون دست اندازی به منابع غنی و موقعیت استراتژیک و ژئوپلتیکیِ اوکراین توسط روسیه و یا دام و تلۀ غرب و آمریکایِ بایدن برای بی اعتباری روسیه در جهان و تحمیل هزینه های سنگین مادی و معنوی به این کشور و شکستنِ ائتلاف های محتملِ روسیه، چین و هندوستان – که با منطق رئالیسم قابل توجیه است نیز میتواند مورد توجه قرار بگیرد.
به تعبیر هنری کسینجر از نمایندگان برجسته مکتب رئالیسم، آغازِ جنگ مهم نیست، پایان جنگ و چگونگیِ پایان آن بسیار مهم است. روسیه، اوکراین و بسیاری از کشورها، در قمار جنگی که فراتر از نزاع دو کشور است درگیر شدهاند. تحولات آتی و مدیریت پایان جنگ نشان خواهد داد که برنده و بازندۀ این قمار، کدامین کشورها در نظام بین الملل خواهند بود؛ روسیه، اوکراین و یا ناظران و حامیان طرفین جنگ روسیه و اوکراین؟!
نظر شما :