جنگ اوکراین و تجربه تاریخی
چگونه از تکرار تاریخ جلوگیری کنیم
نویسنده: مهران کرمی، روزنامه نگار و تحلیلگر مسائل سیاسی
دیپلماسی ایرانی: روابط کشورها در یک بستر تاریخی همچون الگوهای رفتاری انسان از یک الگوی تکرار شونده پیروی میکند. این روزها که خاک اوکراین و منطقه شمال دریای سیاه، صحنه حضور نظامیان روس است، بهتر میتوان این تکرار الگوهای تاریخی را دید.
گر چه در سدههای نوزدهم و بیستم این منطقه شاهد درگیریهایی میان امپراتوریهای تاریخی چون عثمانی، اتریش، پروس و آلمان و روسیه تزاری یا اتحاد شوروی بودیم که در نگاه اول اغلب آنها از میان رفته و به دهها دولت-ملت تبدیل شدهاند، اما خوی امپراتوری روسیه تزاری که در رفتار و منش تاریخی ولادیمیر پوتین نمود پیدا کرده، مناسبات کهن در این منطقه را که به تعبیر ساموئل هانتینگتون بر گسل تمدنی اسلاوی- غربی و ارتودکس-کاتولیک استقرار یافته، زنده کرده است. تفاوت معنادار این رویداد با رویدادها و جنگهای دو قرن گذشته در دو نکته است که پوتین از درک آنها ناتوان بوده و به همین دلیل این جنگ را بیش از آن که به نمایش قدرت روسیه بدل سازد به صحنه نمایش ناتوانی دیکتاتورهای قدرتمند در برابر مردم بی سلاحی که با وجود از دست دادن نیروی هوایی و زرهی ارتششان در ساعتهای اول همچنان پس از چند هفته مقاومت میکنند و سومین قدرت نظامی جهان را زمینگیر کرده اند. این تفاوت معنادار در ناتوانی دیکتاتوریها در مقابل مقاومت مردمی و دولت برخوردار از پشتیبانی ازادانه مردم است. نکته دیگر را میتوان در پوشش زنده جنایتهای ناشی از جنگ کنونی یافت. حمله سنگدلانه هواپیماها، موشکها و تانکهای روسی به اهداف غیر نظامی و قربانی گرفتن انسانهای بیدفاع، نوعی از تصاویر تاریخی را بازسازی میکند که در گذشته دور از چشم دوربینها و نگاه تیزبین شبکههای اجتماعی و فضای مجازی به شکلی خاموش رقم میخورد.
آنچه نبرد یک سویه جاری را از گذشته متمایز و افکار عمومی جهانی حتی در روسیه را علیه خشونت و جنایت در این جنگ برانگیخته و به سطح بیزاری از جنگ آن هم با هدف کشورگشایی ارتقا داده همین وقوع جنایت در جلو چشمان میلیاردها انسان است که توسط شهروند خبرنگاران و به مدد تکنولوژی و ابزار رسانهای در دسترس همه انسانها فراهم آمدهاست و وقوع هر جنگی را با هر هدفی در آینده با هزینههای فراوان همراه میکند. این نکته کلیدی بود که پوتین از درک آن ناتوان ماند تا شبیهسازی تارریخیاش این بار بومرنگوار به سوی خودش و کشورش کمانه کند. با این حال روسیه نه تنها در اوکراین بلکه در جاهای دیگر نیز بر همان سیاست شبیهسازی اصرار دارد و شاید دیگرانی نیز درس ناموخته از همین سه هفته جنگ در ذهنشان زمینهسازی برای آفرینش چنین ایدههایی را ترسیم میکنند.
به سراغ نمونه تاریخی دیگری برویم که از قضا به کشور خود ما مربوط میشود. کشوری که در تاریخ 200 ساله اخیرش به تکرار قربانی این قدرتنمایی روسی در مرزهایش بودهاست. 75 سال پیش چنین روزهایی ایران آوردگاه نظامی و دیپلماتیک قدرتهای بزرگ جهانی پس از پایان جنگ دوم جهانی بود که مدت پنج سال ایران را صحنه اشغال توسط قوای متفقین ساختهبود. در زمستان 1324 به موجب توافق سه قدرت روس، انگلیس و امریکا مقرر شد همه نیروهای نظامی سه کشور خاک ایران را ترک کنند. نیروهای امریکایی و انگلیسی سر وقت از ایران رفتند ولی نظامیان شوروی استالینی نه تنها خاک ایران را ترک نکردند بلکه در شرق و غرب تهران با هدف فشار بر دولت وقت برای گرفتن امتیاز، به پیشروی ادامه دادند و از جدایی خواهی فرقه دموکرات در آذربایجان حمایت کردند. آنها همچنین امتیاز نفت شمال را از دولت ضعیف وقت طلب کردند. در این شرایط دو واقعه به هم دست دادند تا خواب استالین برای ایران تعبیر نشود. یکی این که امریکا آن زمان تنها قدرت هستهای بود و تهدید هستهای هری ترومن، استالین را که به کارگیری این سلاح را در ژاپن دیدهبود از صرافت اجرای نقشهاش برای جدا کردن آذربایجان و کردستان از ایران منصرف کند. عامل دیگر که نقش کلیدیتری برای ما ایرانیها دارد و آن مهارت دیپلماتیک احمد قوام سیاستمدار کارکشته و نخستوزیر وقت بود که با دادن وعده امتیاز نفت شمال، روسها را به خروج از ایران ترغیب کرد و پس از عملی شدن خروج، او تعیین سرنوشت در این باره را به مجلس سپرد تا برای همیشه پای متجاوزان روس از کشور برچیده شود. توافق قوام سادچیکف، سفیر وقت روسیه(به سطح توافق میان نخست وزیر یک کشور با سفیر کشور دیگر که نابرابری تحقیرآمیز سطوح مذاکره کننده را به رخ میکشاند، دقت کنید) نتیجه آن تهدید هستهای و این بندبازی دیپلماتیک قوام، آزادی ایران از اشغال و حفظ یکپارچگی کشور بود.
اینک یک بار دیگر شرایط روز را ببینیم. آن سه کشور(امریکا، انگلیس و روسیه) در کنار سه بازیگر مطرح جهانی دیگر با مقامات ایرانی پشت میزی نشستهاند که قرار است در باره برنامههستهای ایران تصمیم بگیرد. مذاکرات از سال 92 با آغاز به کار دولت روحانی شروع شد و پس از دو سال به برجام انجامید. اما دونالد ترامپ در سال 97 از آن خارج شد و تحریمهایی که تا آن زمان سابقه نداشت، بر ایران تحمیل شد. جو بایدن، رئیس جمهور بعد از ترامپ با شعار بازگشت به برجام پا به کاخ سفید گذاشت. این مذاکرات در ماههای پایانی دولت روحانی از سرگرفته شد و در دولت سید ابراهیم رئیسی ادامه یافت و در ایستگاه آخر که تقریبا توافق نهایی شدهبود به ایستگاه جنگ اوکراین و تجاوز روسها رسید تا این بار نیز باجگیری روسی میداندار شود. روسها که این بار خود زیر شدیدترین تحریمهای تاریخ قرار گرفتهبودند شرط موافقت با اجرای توافقنامه را تضمین معافیت همکاری با ایران از این تحریمهای غرب عنوان کردند و تنها زمانی اجازه نهایی شدن مذاکرات را صادر کردند که دولت امریکا اعلام کرد تضمین لازم را به روسیه در توافقنامه جدید دادهاست. اعلام موافقت روسیه با توافقنامه برجام در دیدار سرگئی لاورف با همتای ایرانیاش حسین امیرعبدالهیان در مسکو از نظر سطح مذاکرات(مقایسه شود با دیدار نخست وزیر ایران و سفیر روسیه در تهران) یک گام به پیش است.
مرور این وقایع تاریخی نشان از واقعیتی عبرت آموز دارد که تاریخ همچنان جلو چشمان ما تکرار میشود ولی نباید این ارمغان تمدن نوین یعنی بهرمندی از قدرت اینترنت و رسانههای اجتماعی برگرفته از آن که نقش بی بدیلی در به صحنه آوردن افکار عمومی در حمایت از تصمیمات درست دولتمردان و به چالش کشیدن تصمیمات نادرست آنان دارند نادیده گرفتهشود. در واقع دلیل این که شخصیتی چون پوتین در پیشبرد اهداف توسعه طلبانهاش در اوکراین چنین زمینگیر میشود در همین ناتوانی از بهرهگیری از رسانه و افکار عمومی در جهت اهدافش است. رویدادی که میتوان آن را با این گزاره صورتبندی کرد. حکومتها در عصر فنآوریهای رسانهای نمیتوانند بدون حمایت رسانهای و افکار عمومی سیاستهایشان را پیش ببرند و آگاهی عمومی تنها عنصری است که میتواند از تکرار الگوهای فاجعهبار تاریخی پیشگیری کند.
نظر شما :