به مناسبت یکصدمین سالگرد امضای پیمان دوستی
ایران و افغانستان و تنهاییشان
نویسنده: دکتر سیدمهدی حسینی تقیآباد، متخصص تاریخ ایران بعد از اسلامی و عضو کارگروه اوراسیای انجمن ایرانی مطالعات منطقهای دانشگاه تهران
دیپلماسی ایرانی: به یاد دارم هنگامیکه در سال 1393 در صدد انتخاب نام بودیم برای کتابشناسی که با همکاری و کمک استاد محترم سرکار خانم دکتر الهه کولایی در موضوع کتابهای فارسی مربوط به حوزه اوراسیای مرکزی و افغانستان مشتمل بر بخشهای «تاریخ و جغرافیا»، «دین، فرهنگ و اجتماع»، «اقتصاد، انرژی و ترانزیت»، «سیاست، امنیت و مسایل نظامی» و «روابط خارجی» گرد آورده بودیم، به یاد مقاله مهم و خواندنی استاد محمدعلی اسلامی ندوشن با عنوان «ایران و تنهائیَش» افتادم، مقاله بلندی مربوط به اردیبهشت 1375 که نام آن بر پیشانی یکی از کتابهای ایشان نیز که این مقاله در آن آمده، حک شده است.
بههنگام انتخاب نام برای کتابشناسی، بیش از پیش دریافتم که افغانستان نه پارهای از جغرافیای اوراسیای مرکزی و در ابعاد کوچکتر آسیای مرکزی است و نه شبه قاره، نه به شرق آسیا تعلق دارد و نه به غرب آسیا و به شکل واقعی ذیل هیچیک از مجموعههای امنیتی منطقهای و بینالمللی مختلف نیز نمیگنجد؛ و به راستی افغانستان تنها و منفرد است، و چنین بود که با صلاحدید دکتر کولایی نام آن اثر شد: «کتابشناسی اوراسیای مرکزی و افغانستان»، عنوانی که به خوبی گویا است... اینچنین بود که آن حس تنهایی ایران که در اندیشه و باور من نیز، مشابه بسیاری دیگر نشسته بود به افغانستان نیز تسری یافت، آری افغانستان نیز تنهاست و چه بسا که این سرنوشت ازلی و ابدی، ستونهای اصلی آن موجودیتی است که بهمنزلهی ایران تاریخی و فرهنگی میشناسیم؛ سرنوشتی که ریشه در سرشت و ماهیت ایران تاریخی دارد و هم موجب فخر و موید اصالت است و هم در جهان پرتلاطم و بپچیدهتر از همیشهی کنونی، اسباب نگرانی و یادآور ضرورت هشیاری و توجه است و درست در همین نقطه است که پذیرش صادقانه و آگاهانهی تفاوتها و اختلافهای طبیعی دو همسایه با بیشترین اشتراکاتِ قابل تصور، گام اول است برای حرکت به سمت مطلوبی که همانا دستیابی دو استوانهی اصلی ایران بزرگ تاریخی به سطح شایستهای از همکاریها و همافزاییها برای یاری یکدیگر بهمنزله دو «تنها» در عرصه منطقهای و بینالمللی است. در این میان، صیانت از زبان فارسی که مهمترین معبر این پیوند عظیم فرهنگی و تاریخی و رشتهی محکم قرابت و همکاری دو کشور از سطح مردم تا مقامات است، یک اولویت است. ایرانیها و افغانستانیها تألیفات یکدیگر، ترجمههای یکدیگر، اشعار یکدیگر و مرثیههای یکدیگر و... را میخوانند و میفهمند، و این گسترهای است که از متنهای هزار ساله مربوط به دورهی یگانگی طرفین تا توییتهای همین ساعت و لحظه را دربرمیگیرد که بسیار مهم است و باید قدرش را دانست. تقویم خورشیدی نیز همین است. اسلام، آیین عموم ایرانیان و افغانستانیها نیز در رأس همین اشتراکات است؛ این سرمایهها را باید قدر دانست و از آنها محافظت کرد و در تقویت و اعتلایشان کوشید.
مجال حاضر را مغتنم میشمارم و چند جملهای از مقاله پیشتر ذکر شدهی استاد اسلامی ندوشن را میآورم: «چرا گفتیم او در گذر تاریخ تنها بوده است؟ برای آنکه وضعی نه چون دیگران داشته. سرزمینهای دیگر کموبیش در یک گروه تمدنی مشترک جای میگیرند، مثلاً: کشورهای امریکای جنوبی و مرکزی، افریقای سیاه، افریقای شمالی، کشورهای عربی خاورمیانه، خاور دور، اروپای غربی، اروپای شرقی، کشورهای شبه قاره هند؛ هر یک را که نگاه کنیم، البته با تفاوتهای جزئی، میبینیم که وجوه مشترکی با هم دارند. اما چون به ایران میرسیم، او را یک واحد تمدنی منفرد مییابیم. چرا چنین است؟ نخست باید به سراغ جغرافیا برویم، آنگاه بر اثر آن تاریخ میآید که خود تا حد زیادی تاثیر گرفته از جغرافیاست...»
نظر شما :