گلایه ای دوستان از همسایه شرقی
صد سال دوستی؛ کشف جزیرهای به نام افغانستان
نویسنده: علی موسوی؛ روزنامهنگار افغان
دیپلماسی ایرانی: یگانگی فرهنگی و تمدنی ما – افغانستان، ایران و تاجیکستان و حتی فراتر از آن – پیشینهای هزاران ساله دارد. در این میان، گرامیداشت از صد سالگی دوستی افغانستان و ایران، اگرچه محملی مناسب برای نکوداشت و یادکرد از این یگانگی دیرسال فرهنگی و تمدنی است؛ اما در عین حال میتواند آسیبزا باشد و بر این قدمت هزاران ساله سایه بیاندازد و آن را به صد سال تقلیل دهد. با این وجود، مایه خرسندی و امید است که اغلب نخبگانی که در این باره قلم زدهاند، بیشتر به یگانگی دیرسال و پایدار این حوزه تمدنی، نظر داشتهاند تا صدسالگی دوستی به مثابه دو واحد سیاسی بیگانه و جداگانه.
نکته مهم دیگر، رویکرد و توجه کمپیشینه نخبگان، رسانهگران و فرهیختگان ایرانی به افغانستان به مثابه گانه غریب و مهجور تمدن کهن پارسی در این اواخر است. بدیهی است که چنین توجهی لازم و ضروری است و پیامدهای مثبت آن در ذهن و ضمیر و زبان ساکنان این بوم و بر برای ابد ماندگار خواهد شد و به مثابه بخشی از تاریخ دوستیمان در گذر روزگاران در خاطرهها خواهد ماند؛ بنابراین نقد و اعتراضی بر این نگاه پررنگ وارد نیست و چه بسا شایان تحسین و ستایش است؛ اما این توجه کمپیشینه، اندکی شگفتانگیز مینماید و این بیم وجود دارد که دیر نپاید و تحت تأثیر جو غالب تحولات سیاسی و معادلات استراتژیک، پررنگ یا کمرنگ شود.
شاید برای شماری از نخبگان ایرانی، پذیرفتنی نباشد؛ اما این انتقاد بر این نیمه ایران بزرگ فرهنگی یا حوزه تمدنی زبان فارسی وارد است که پیش از این، هرگز آنسان که شایسته بوده به افغانستان توجه نکرده و حتی نخواستهاند آن را به درستی بشناسند.
افغانستان در چند ده سال گذشته، روزگار تلخ و سختی را از سر گذراندهاست. این شرایط رقتانگیز از جمله موجب شده تا این کشور از تاریخ و تمدن کهن و پرافتخار خود فاصله بگیرد و از دیگر پارههای پیکره عظیم خراسان باستان دور بیافتد؛ اما دیگر اقالیم عالم عظیم حوزه تمدنی فارسی نباید به این غربت و مهجوریت، دامن میزدند و به جای یگانگی بر بیگانگی آن مهر تایید میزدند.
سرزمین مولوی و سنایی و بیرونی و بوعلی با وجود سقوط به ورطه مرگآور جنگ، هنوز در زیر غبار سنگین رنج روزگاران، شناسه تاریخ کهن خود را بر پیشانی پیر و زخمخوردهاش دارد و قطعهای جداییناپذیر از پازل پرافتخار پارسی محسوب میشود. این اما حتی برای نخبگان، فرهیختگان و اهالی خرد و اندیشه در ایران، آنگونه که بایسته بوده، اهمیتی نداشتهاست.
به رغم حضور میلیونها پناهجوی افغان در ایران، اخبار، وقایع و روایت سیهروزیهای این سرزمین نگونبخت، برای سالیان سال، منطقه ممنوعه رسانههای فعال در ایران محسوب میشدهاست. رویدادهای مربوط به افغانستان حتی در حواشی دور از دیدرس رسانه و رسانهگران در ایران جایی نداشتهاست. مردم بزرگ ایران که از نظر اطلاعات تاریخی، اغلب حافظههای پرمایهای دارند، نسبت به افغانستان نه به عنوان بخشی از یک حوزه تمدنی مشترک؛ بلکه حتی در حد یک جزیره دورافتاده و گمنام هم شناخت ندارند. آنها غالبا نمیدانند که افغانستان و ایران، تاریخ و تمدن یگانهای دارند و بسیاری از مفاخر تمدن کهن فارسی، میراث ماندگار این تمدن بزرگ محسوب میشوند و متعلق به همه اقمار و اقطار آن هستند.
در این میان، توجه غلیظ و پررنگ روزهای اخیر به وقایع و تحولات جاری در افغانستان که از مراجع تقلید تا کانونهای فکری و اندیشهای، رسانهها، مراکز پژوهشی و مطالعاتی، کانونهای آکادمیک، مجامع علمی و دانشگاهی و... را در کنار دستگاههای سیاسی به واکنش برانگیخته و نظرشان را به خود جلب کرده، با این غربت و مهجوریت چندده ساله، همخوانی ندارد و این دغدغه را برمیانگیزد که رویکرد کنونی، تحث تأثیر سیاستها و منافع کوتاهمدت سیاسی، رونق گرفته باشد و با فروکش کردن این جو ملتهب و تغییر منافع مورد نظر به سرعت رنگ ببازد.
با اینهمه و تا زمانی که این فضا همچنان داغ است، باید از آن حداکثر سود را برد و از این محمل مغتنم، فرصتی برای کشف و شناسایی جزیرهای به نام افغانستان ساخت؛ اینکه ما تختهپارههای سوار بر موج، متعلق به یک کشتی طوفانزدهایم که گذار روزگاران، آن را از هم متلاشی و هریک از سرنشینان آن را به اقلیمی دور و مهجور، پرتاب کردهاست؛ آنسان که از پس هزاران سال حتی نمیتوانند همدیگر را بشناسند.
نظر شما :