به مناسبت یکصدمین سالگرد امضای پیمان دوستی
امر فرهنگی و زوال دیگریسازی ایرانی ـ افغانستانی
نویسنده: سبحان یحیائی، عضو هیئت علمی دانشکده ارتباطات، دانشگاه علامه طباطبائی
دیپلماسی ایرانی: ملتهای ایران و افغانستان، تاریخشان ریشه در یک حوزه تمدنی مشترک دارد و گوشت و خونشان در هم آمیخته است. به عبارتی، تداوم خراسان در تمدن پارسی را در افغانستان میبینیم و نزدیکی و قرابت این دو کشور، بیش از همسایگی است و این مرزبندیهای اعتباری سیاسی امروز را نمیتوان دلیلی بر مرزبندی دو ملت هم دانست.
در یکصد سال گذشته، از زمان سلطنت امانالله خان در افغانستان و به تخت نشستن رضا شاه پهلوی در ایران، تا به امروز، هر دو کشور آبستن ناملایمات و جنگها و رنجهای بسیاری بودهاند. در این میان، افغانستان، بیش از ایران از جنگها و حضور نیروهای خارجی و منازعات داخلی زخم بر چهره دارد، اما هر دو سرماخورده یک زمستانیم.
اعراب، مثلی دارند به این مضمون که «ما مخالف پسرعموهایمان هستیم. ما و پسرعموهایمان، مخالف کل جهان هستیم»! علیرغم این موجودیت و فرهنگ مشترک که تاریخ بلندی دارد، قرنی که بر ما گذشت، شواهدی از دیگریسازی متعدد را نیز پیش رویمان میآورد. میزبانی ایران برای خیل مهاجران افغانستانی سالهای جنگ، هرچند اقدام دوستانه و همدلانهای بود، اما ناملایمات و رنجهایی که به واسطهی غیریتسازی با برادران افغانستانی در ایران از جانب دولت و هم از جانب بخشی از شهروندان تحمیل شد، امری نیست که بتوان به سادگی از کنار آن گذشت. ما عکسهای یادگاری خوبی در همهی این سالها کنار هم نگرفتهایم و امروز نمیتوانیم به آلبومی که پر از خاطرات دوستی است، ببالیم.
ما برداران و پسر عموهایمان را که یتیم شده بودند، پناه دادیم، اما به آنان سخت گرفتیم و هر روز غم غربت دوری از خانه و غم نبود پدر را پیش چشمانشان آوردیم. حس دلتنگیشان در خانه ما رفع نمیشد.
اینها را میتوان به حساب سیاستهای دولتی در ادوار مختلف گذاشت. این که تدبیر و تمشیت قابل دفاعی در ایام پیشین در ارتباط با تعامل دو ملت برادر ایران و افغانستان صورت نگرفته است. اما امروز، به واسطه امکانات رسانهای، کار تعامل بین دو ملت از دست دولتها درآمده و شهروندان، بازیگران اصلی این ماجرا هستند.
تجربهی قرن پیش هم نشان داد که دولتها چندان به این حرمت برادری و زمینههای مشترک توجه نکردهاند و نمیتوان به آنها چشم امید بست. هویت فرهنگی مشترک نیازمند پل ارتباطی فرهنگی است. امروز و به واسطه حضور همهگیر و همهجایی رسانهها و حجم بالای مصرف شبکههای اجتماعی، صدای دو ملت بدون واسطه، گفتگویی را شکل داده است که امکان همآمیزی و بازشناسی ریشههای مشترک را فراهم میآورد.
اگر پیش از این چهرههای فرهنگی مشترک که اقبال شهروندان دو ملت را همزمان داشتند، انگشت شمار بودند، امروز این چهرهها، امکان مرجعیت بیشتری برای افکار عمومی دارند. اگر دیروز، محمد کاظم کاظمی، شاعری مهاجر از افغانستان بود که شعرهایش را نوجوانان در کتابهای درسی میخواندند و دوستش میداشتند، امروز نویسندگان و هنرمندان متعددی، هم برای شهروندان شناسا شدهاند و هم امکان گفتگو و تعامل بین شهروندان و آنها برقرار است. اگر تا دیروز، فیلمهای دوبله شده و یا ساخت ایران-که بازیگرانش فارسی را به لهجه ایرانی گپ میزدند و کتابهای چاپ ایران، مهمترین مسیرهای ارتباطی فرهنگی بود، امروز حتی در میان عامه شهروندان ایرانی هم برخی هنرمندان افغانستانی شناخته شده و در دسترس هستند.
در شرایطی که فرهنگ، دست بالا را دارد، مرزبندیها رنگ میبازد. دیگر اینکه هزاره باشی، یا پشتون و یا تاجیک و ازبک فرقی نمیکند. اینکه ترک باشی یا کرد و بلوچ، تو را از پیوند بزرگتر هویتی که گره خوردن به هویت فرهنگی تمدن ایرانی است، باز نمیدارد. آنچه اصالت دارد، امر فرهنگی است که در این میان جریان دارد.
موسیقی به عنوان یکی از ساحتهای فرهنگی، نقشی قابل توجه در این میان دارد. قطعه موسیقایی «جان پدر کجاستی» به خوانندگی همایون شجریان که همدردی و غمشریکی با مردم افغانستان در واقعه حمله تروریستی به دانشگاه کابل بود، امروز بارها و بارها توسط مردمان ایران و افغانستان شنیده میشود و بر فربهگی این زمینه مشترک میافزاید.
البته که موسیقی عامهپسند در میان شهروندان هر دو طرف، خریداران پیوسته و عمومیتری دارد. بدیهی است که نباید این موضوع را به دیده تخفیف نگریست و اصالت موسیقایی را مقدم بر نفس تعامل و گفتگوی مشترک دانست. امروز ما به این زمینههای مشترک فرهنگی نیازمند و البته امیدواریم.
بنابراین، میتوان در پرتو این تعاملات مستقیم شهروندی، به این بازشناسی و احیاء پیوندهای مستحکم برادری امید داشت و این فضای تعامل را به فال نیک گرفت. طبعا پرهیز از نگاههای سلیقهای و انقباضی در این تعامل فرهنگی، راهگشای بسط مودت و دوستی خواهد بود. باشد که زخمهایی که بر چهره خاطرات این دوستی نشسته را هم پاک کنیم. ریشه به جا باد، اگر برگ و بری میرود...
نظر شما :