به مناسبت یکصدمین سالگرد امضای پیمان دوستی
روی گور همه تفرقه ها گل بزنید
نویسنده: سید موسی حسینی، عضو هیات علمی دانشگاه علوم طبی کابل، دبیر کانون علمی ـ فرهنگی نخبگان افعانستان
دیپلماسی ایرانی: شاید در بین تمام کشورهای جهان، کمتر دو کشوری را بتوان یافت که به اندازه ایران و افغانستان از لحاظ تاریخی، فرهنگی و اجتماعی قرابت و پیوند و روایت های مشترک داشته باشند. اگر رقابت های استعمارگران جهانی برای تقسیم جهان نبود، اکنون شاید این دو سرزمین با دو نام متفاوت در جغرافیای سیاسی جهان وجود نداشت.
گاهی که بر حسب اتفاق در میان مردم جامعه در این طرف و یا آن طرف این مرزهای سیاسی قرار می گیری، احساس می کنی که گفتارها، رفتارها، مراسم، اعیاد، جشن های باستانی، رسم و رسوم خانوادگی، ضرب المثل ها و... همه رنگ و بوی آشنا دارند. وقتی با فروشنده ای در این دیار یا آن دیار صحبت می کنی، یا وقتی در اداره ای درخواست می نویسی و یا آدرسی را بر روی معابر می خوانی، نیازی به واسطه و مترجم برای فهمیدن و فهماندن نداری. چون در درازنای تاریخ با هم بوده ای...
یادم است که در دوران کودکی در روستایی از ولایت بامیان باستان، در کنار آموزش قرآن کریم، کتاب حافظ شیرازی هم می آموختیم که حلاوت آن تا کنون در روح و روانم جاری است و کدام اهل ذوق ساکن در ایران فعلی است که بگوید سنایی غزنوی از دیار غریب است؟
آن وقت است که بهتر درک می کنی استعمارِ پیر چگونه با سیاست «تفرقه بینداز و حکومت کن»، چقدر هوشمندانه و هدفمندانه با شمشیرِ مرزهای سیاسی، در میان این حوزه تمدنی بزرگ و باشکوه افتاد و آن را به نام های مختلف تکه تکه کرد؛ و استعمارگران امروزی چگونه با روشهای نوین این سیاست موثر را ادامه می دهند...!
محمد کاظم کاظمی شاعر اندیشمند، این سیاست را چنین توصیف کرده است:
بادی وزید و دشت ســترون درست شد طاقی شکست و سنگ فلاخن درست شد
شمشــیر روی نقشـــه جغـــرافـــیا دوید این سان برای مـــا و تو میهن درست شد
یعنی که از مصـــالح دیـــوار دیگــــران یک خــــاکــریز بین تو و من درست شد
لذا آنانکه از میان این دو جامعه، اندک اندیشه و مطالعه ای در تاریخ دارند، حسرتی غمناک از این گذشته نه چندان دور و اندوهی دردناک از این روند جاری و جدایی ها در دل دارند و آمال و آرزویشان این است که کاش این مرزهای جداکننده سیاسی که غرض ورزان در تلاش برای قطور ساختن آن هستند، روزی فقط در حد یک نشانی باشد و بس...
وقتی شهردار هرات باستان، به بهانه تفکیک هویت ملی خواستارجایگزینی کلمه هندی «سرک» به جای «خیابان» شد، نجیب بارور، شاعر اهل افغانستان چنین پاسخ داد:
ارزش خاک بخـــارا و سمــــرقندِ عــــزیز نزد ما با گوهــر و لعل بدخشانی یکی است
ما اگرچون شاخهها دوریم از هم، عیب نیست ریشــۀ کولابی و بلخــی و تهرانی یکی است
از درفش کــــاویان آواز دیگـــر میرســد: بازوان کـــاوه و شمشیر سامانی یکی است
چیست فرق شعـــر حافظ، با سـرود مولوی؟ مکتب هندی، عراقی و خراسانی یکی است
فرق شعــر بیدل و اقبال و غالب در کجاست؟ رودکی و حضرت جامی و خاقانی یکی است
این همنوایی وهمدلی یک شاعر ساکن در جغرافیای افغانستان امروزی با صائب «تبریزی» شاعر سده یازدهم و ساکن در تبریز و اصفهان است که کلمه «خیابان» را در شعرش اینگونه به کار برده بود:
چشم می پوشی ز گلکشت خیابانِ بهشت در کمین جلوه ی سروِ دلارای که ای؟
سیاست های جاری کشورها متاثر از عوامل مختلفی است که گاهی به چنین همدلی ها و پیوندها آسیب می زند. برخی کوتاه اندیشان دو جامعه نیز گاهی در دام سیاست های جداکننده می افتند. اما وظیفه اندیشمندان و دلسوزان این حوزه تمدنی بزرگ و مشترک این است که برای تقویت و توسعه ارتباطات و همدلی ها بین دو جامعه تلاش کنند و در برابر اندیشه های درونی و بیرونی که چون موریانه تلاش دارند ریشههای این دوستی ها را به روش های مختلف مورد هجوم و آسیب قرار دهند، عاقلانه و هدفمندانه در صحنهها حضور داشته باشند...
راهکار نجیب بارور در این راستا چنین است:
هر کُجا مـــرز کشیدند، شما پُل بزنید حرف «تهران» و «دوشنبه» و «سرپُل» بزنید
مشتی از خاک «بخارا» و گِل از «نیشابور» با هم آرید و به مخروبه ی «کابل» بزنید
هرکه از جنگ سخن گفت، بخندید بر او حرف از پنجـــره ی رو به تحمل بزنید
نه بگویید، به بتهای ســـــیاسی نه، نه! روی گور همــهی تفـــرقهها گل بزنید
دخــتران قفس افتاده ی «پامیر» عزیز گُلی از باغ خــراسان به دوکاکل بزنید
جـــام از «بلخ» بیارید و شراب از «شیراز» مستی هر دو جهــان را به تغزل بزنید
قاصدک حرف مرا، پیش ز من میآرد زعفران را به روی سوسن و سنبل بزنید
تو و او و من و ما هیچ به جایی نرسد حرف «تهران» و «دوشنبه» و «سرپُل» بزنید
هرکجا مرز... ببخشید که تکرار آمد فرض بر این که کشیدند، دوتا پُل بزنید
به امید همدلی های بیشتر
نظر شما :