طرح دولت روحانی تا چه اندازه با واقعیتهای جاری منطبق است؟
عدم وجود توان دیپلماتیک داخلی برای تبیین درست ابتکار صلح هرمز
گفت وگو از عبدالرحمن فتح الهی، عضو تحریریه دیپلماسی ایرانی
دیپلماسی ایرانی – بعد از تحولات و اتفاقاتی که در خلیج فارس و تنگه هرمز، به خصوص حمله پهپادی به تاسیسات نفتی عربستان سعودی صورت گرفت، ناامنی در منطقه خلیج فارس و تنگه هرمز را به شکل جدیدی افزایش داد. در این راستا جمهوری اسلامی ایران برای مدیریت ناامنی در مهرماه سال جاری طرحی موسوم به ابتکار صلح هرمز را مطرح کرد. این طرح بر اساس گفته های محمد جواد ظریف، وزیر امور خارجه با مشارکت هشت کشور وابسته به آن شامل پادشاهی عربستان سعودی، جمهوری عراق، سلطنت عمان، امارات عربی متحده، دولت کویت، دولت قطر، پادشاهی بحرین و جمهوری اسلامی ایران طراحی و تبیین شده است. اما سوال اینجا است که ابتکار صلح هرمز تا چه اندازه با واقعیت های منطقه منطبق است؟ از طرف دیگر آیا جمهوری اسلامی می تواند این طرح را عملیاتی کند؟ پاسخ به سوالات و پرسش هایی از این دست، محور گفتوگوی دیپلماسی ایرانی با مهدی مطهرنیا، استاد دانشگاه، آینده پژوه و کارشناس مسائل بین الملل است که در ادامه میخوانید:
شما از آن دست کارشناسانی بودید که همواره در گفت و گوهای خود از جدیت طرح ناتوی عربی با برنامهریزی ایالات متحده آمریکا و حمایت مالی عربستان سعودی و امارات متحده عربی برای افزایش فشار بر ایران و محدود کردن نفوذ تهران در منطقه سخن گفتید. در کنار آن طی ماه های اخیر کاخ سفید نیز برنامهای برای ایجاد یک ائتلاف نظامی در تنگه هرمز به منظور حفاظت از نفتکشها و کشتیهای تجاری بینالمللی مطرح کرده است. این در حالی است که حسن روحانی، رئیس جمهوری ایران اول مهرماه سال جاری از ابتکار دولت برای پایان دادن به ناامنی ها در منطقه خلیج فارس در قالب طرح موسوم به ابتکار صلح هرمز سخن گفت که رونمایی آن در سخنرانی سالانه سران کشورها در هفتاد و چهارمین نشست مجمع عمومی سازمان ملل انجام شد. با توجه به برنامه و طرح های امریکا در منطقه از ناتوی عربی و ایجاد ائتلاف نظامی دریایی در تنگه هرمز و تحولاتی که در طول چند ماه اخیر در منطقه روی داده است، این طرح ایران تا چه اندازه میتواند با شرایط و واقعیت ها منطبق باشد؟ از طرف دیگر آیا جمهوری اسلامی می تواند این طرح را عملیاتی کند؟
در خصوص پاسخ به این سوال مهم شما باید گفت که بیش از آنکه یک طرح، ولو طرح مثبت و سازنده، اهمیت داشته باشد، این قدرت اجرایی طراحان و توان سیاسی و دیپلماتیک کنشگران دخیل در این طرح ها است که می تواند آینده آن را در خصوص عملیاتی شدن یا نشدنش رقم بزند. لذا اگر ایالات متحده آمریکا با حمایت مالی عربستان سعودی و امارات متحده عربی بهدنبال ایجاد ناتوی عربی و یا تشکیل ائتلاف نظامی در تنگه هرمز و دریای عمان است، باید دید که ظرفیت، پتانسیل و توان سیاسی، دیپلماتیک، نظامی، امنیتی و اقتصادی این بازیگران در جامه عمل پوشاندن به این طرح ها تا چه اندازه است و یا اگر جمهوری اسلامی ایران به دنبال تحقق ابتکار صلح هرمز در منطقه غرب آسیا است، باید دید که استعداد تهران برای عملیاتی کردن آن تا چه اندازه است؟ با توجه به این نکته است که باید توان و وزن هر کدام از این بازیگران را با همدیگر مقایسه کرد. پیرو این نکته به نظر می رسد در یک مقایسه سطحی بدون شک این ایالات متحده آمریکاست که به عنوان ابرقدرت نظامی و اقتصادی جهان میتواند ضمن تحقق طرح های خود، باعث به شکست کشاندن برنامه های ایران با هر نامی بشود. حتی اگر این طرح برای گسترش صلح و ثبات و موسوم به ابتکار صلح هرمز باشد؛ مادامی که این طرح در بردارنده منافع ایالات متحده آمریکا نباشد، اساساً تحقق آن در این شرایط غیر ممکن است.
در این راستا حتی ایالات متحده آمریکا با هیمنه و قدرت نظامی و اقتصادی خود نتوانسته است آنچنان که باید طرح های خود مانند ایجاد ائتلاف نظامی دریایی در تنگه هرمز و یا تشکیل نیروی ناتوی عربی را به سرانجام برساند، پس چگونه می توان انتظار داشت که جمهوری اسلامی ایران با بضاعت خود بتواند این طرح مهم را در قالب ابتکار صلح هرمز به پیش ببرد. حال سوال مهمی که باید پرسید این است که اساساً جمهوری اسلامی ایران در سپهر سیاسی و دیپلماتیک جهانی چه جایگاهی را در میان نیروهای پیشران و تاثیر گذار بین المللی دارد که بتواند با تکیه بر آن ابتکار صلح هرمز را پیگیری کند. لذا من معتقدم که ابتکار صلح هرمز بیش و پیش از آن که بتواند در جهان واقعیت عملی شود، در قالب شعار قابل ارزیابی است.
یعنی به باور شما ابتکار صلح هرمز یک پروپاگاندای سیاسی از جانب تهران است؟ اگر چنین است این پروپاگاندا به چه منظور پی گرفته شده است؟
همانگونه که به آن اشاره کردم طرح ابتکار صلح هرمز بیش از آنکه یک طرح واقعی باشد، یک شعار و پروپاگاندای سیاسی است. چون جمهوری اسلامی ایران می خواهد با دادن این شعارها و بیان طرحهایی مانند ابتکار صلح هرمز در قالب همان پروپاگاندای سیاسی تلاشی به منظور تغییر چهره ایران و نمایش وجهه ای صلح طلب را در شرایط ملتهب کنونی داشته باشد. یعنی اکنون خود دولت بیش از هر بازیگر دیگری در منطقه و جهان بر این واقعیت اشراف دارد که ابتکار صلح هرمز در شرایط واقعی نمی تواند از سوی نیروها و بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای در قالب یک پیمان و الگوی تفاهم سیاسی و دیپلماتیک مورد ارزیابی قرار گیرد، اما به هر حال تهران سعی دارد با پیشنهاد کردن چنین طرح هایی، حداقل در سمت وسو دهی به افکار عمومی جهانی به منظور ترسیم چهرهای فعال در جهت افزایش صلح و ثبات در منطقه تلاشهای خود را داشته باشد که بتواند در برابر موج ایرانهراسی و تکاپوهای سیاسی، دیپلماتیک و رسانهای ایالات متحده آمریکا و کشورهای عربی منطقه در خصوص کاهش نفوذ ایران در منطقه غرب آسیا مقاومت کند. در همین راستا تلاش هایی مانند کنفرانس بغداد و پیمان سنتو در قبل از انقلاب و یا طرح سازمان و پیمان "اکو" در زمان جمهوری اسلامی ایران همواره به عنوان الگویی برای تفاهم منطقهای مطرح بوده است، اما در حوزه عملیاتی هیچ کدام از این طرح ها نتوانستند اهداف و منافع طراحان خود را محقق کنند.
از موضع و واکنش سیاسی و دیپلماتیک بازیگران منطقه ای و بین المللی نسبت به ابتکار صلح هرمز به فضای سیاسی داخلی در کشور و میزان انطباق این ابتکار صلح هرمز با اقتضائات این فضا بپردازیم. در این راستا بسیاری از کارشناسان و ناظران امر از جمله حضرتعالی در گفت و گوهای پیشین با دیپلماسی ایرانی معتقد بودید که اساساً ابتکار صلح هرمز، نه تنها از جانب بازیگران منطقهای و فرامنطقهای نمیتواند مورد عنایت قرار گیرد، بلکه حتی در فضای سیاسی داخلی نیز آنچنان که باید این طرح مورد استقبال قرار نخواهد گرفت. حال سوال اینجا است که اگر این طرح در تضاد با منافع بازیگرانی چون آمریکا و عربستان است و به همین دلیل واشنگتن و ریاض اهمیتی به آن نمی دهند، چرا این طرح از سوی جریان های سیاسی داخلی در ایران آن گونه که باید مورد عنایت قرار نگرفت؟
دلیل آن به وضعیت نامطلوب دولت حسن روحانی در سپهر سیاسی کشور باز می گردد. لذا یقیناً، نه تنها ابتکار صلح هرمز، بلکه هرگونه پیشنهاد، موضع و طرح دولت در هر بعدی، چه سیاسی، چه دیپلماتیک، چه اقتصادی، چه اجتماعی از سوی جریان های اصولگرا و حتی از سوی جریان های اصلاح طلب و معتدل نیز با واکنش منفی روبه رو خواهد شد. به هر حال شرایطی که بعد از خروج دونالد ترامپ از برجام شکل گرفت، باعث شد که ضمن رقم خوردن شکست بزرگ دیپلماتیک برای تهران و به تبع آن شکسته شدن هیمنه سیاسی دولت روحانی، بستر برای مانور نیروهای تندرو مخالف برجام و مذاکره، هم در ایران و هم در ایالات متحده به وجود آید و در ادامه یک فضای رادیکال میان تهران و واشنگتن شکل گرفت. این فضای رادیکال در داخل ایران در کنار ناکارآمدی دولت نسبت به مدیریت شرایط باعث شده است که اساساً موضوعات و پیشنهادهای دولت با انتقادات و واکنش های سرد روبه رو شود. در یک جمله من میتوانم بگویم که اکنون چند سال است که ما شاهد نفی دولت جمهوری اسلامی ایران توسط جمهوری اسلامی ایران هستیم و مطمئن باشید که با پررنگ تر شدن فضای انتخاباتی مجلس یازدهم و بعد از آن انتخابات ریاست جمهوری، بیش از پیش شاهد رادیکال شدن فضای سیاسی و اجتماعی جامعه خواهیم بود. در یک کلام رادیکالیسم علیه رادیکالیسم شکل خواهد گرفت. به بیان دیگر ما طی ماه های منتهی به انتخابات و مجلس شورای اسلامی و بعد از آن ریاست جمهوری باید شاهد به وجود آمدن نیروهای رادیکالیسم تقابلی سیاسی و اجتماعی در برابر همدیگر باشیم که فحاشی، هتاکی، اقدامات، تصمیمات و مواضع به دور از خرد و فهم سیاسی را به منظور تخریب دولت و جریان مقابل به اوج خود خواهند رساند. پس طبیعی است در چنین فضایی هیچ گونه تصمیم و پیشنهادی، به خصوص در حوزه سیاسی و دیپلماتیک، آن هم با محوریت مذاکره با کشورهایی مانند عربستان سعودی، امارات متحده عربی و بحرین در قالب ابتکار صلح هرمز نمی تواند از سوی جریان های سیاسی داخلی منتقد دولت مورد عنایت و استقبال قرار گیرد. اتفاقا من معتقدم که دولت به واسطه همین طرح با موج بیشتری از انتقادات و توهینها روبه رو خواهد شد و بیش از پیش دستگاه سیاست خارجی متهم به غرب زدگی، بی ثباتی سیاسی و خود فروختگی دیپلماتیک خواهد شد.
ذیل نکته آخر شما آیا ظرفیت و استعداد دیپلماتیک کشور، آن هم در دوره آقای ظریف به واسطه فضای سیاسی داخلی، توان بیان درست این طرح را، هم در داخل کشور و هم در سطح منطقه ای و بین الملل ندارد؟ در حالی که همین دستگاه دیپلماسی توانسته بود مذاکرات فشرده و جدی را در قالب برجام با ۶ ابر قدرت جهانی به نتیجه برساند؟ آیا مقاله اکتبر محمد جواد ظریف در روزنامه "الرای" کویت با محوریت تبیین و تشریح جزییات ابتکار صلح هرمز کافی نیست؟
خیر. چون مشکل فراتر و اساسی تر از آن است که بخواهیم از توان و استعداد دیپلماتیک دستگاه سیاسی و دیپلماتیک دولت دوازدهم برای تبیین درست ابتکار صلح هرمز در داخل کشور و فضای بینالمللی سخن بگوییم. واقعیت این است که مشکل ما به تعریف و فهم نادرستمان از دیپلماسی و سیاست خارجی باز می گردد. در این راستا من معتقدم که دیپلماسی در جمهوری اسلامی ایران یک موجود ابتر است. چراکه مقوله سیاست خارجی متکی بر خرد ورزی سیاسی منتهی بر یک مرکزیت اقتدارگرای دولتی نیست، بلکه دیپلماسی ما در چارچوب مرکزیت ایدئولوژیک فرادولتی غیر قابل نقد، تعریف و تبیین میشود. لذا مبتنی بر این نوع از دیپلماسی ما نمی توانیم وارد عرصه تعامل با جهان، ذیل طرح هایی مانند صلح هرمز و عملیاتی کردن شگردهای گوناگون دیپلماتیک شویم. زیرا برای تبیین طرح ها و پیشنهادهای منطقی و واقع بینانه دیپلماتیک با دیگر کشورها باید از نگاه ایدئولوژیک فرادولتی غیر قابل نقد عبور کنیم. چون همین نگاه ایدئولوژیک فرادولتی است که تمام تکنیک ها و تاکتیک های دیپلماتیک را ابتر و حتی اخته میکند. به گونهای که حتی دیپلمات برجسته و باهوشی مانند محمدجواد ظریف را الکن در بیان پیشنهادها، تبیین درست طرح ها، محدود و دست و پا بسته می کند.
با این تفاسیر سوال بسیار مهمی که باید از شما پرسید این است که اگر به جای حسن روحانی و دولت، ابتکار صلح هرمز از سوی همان مرکزیت ایدئولوژیک فرادولتی غیرقابل نقد پیشنهاد می شد، آیا بازهم شاهد همین برخورد سرد جریان های سیاسی داخلی می بودیم؟ آیا وضعیت نگاه بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای نسبت به این طرح تغییر نمی کرد؟
واقعیت آن است که در طول یک دهه اخیر جامعه جهانی، به خصوص ایالات متحده آمریکا دیگر رئیسجمهور اسلامی ایران را به عنوان محور تصمیمات کلان و راهبردی ایران، از جمله مصالحه، مذاکره و نحوه تعامل با جهان نمی شناسد. برای اثبات این مدعا شواهد عینی بسیار زیادی وجود دارد. از ارسال نامه های مکرر باراک اوباما، رئیس جمهوری سابق ایالات متحده آمریکا به رهبری گرفته تا سخنان و مواضع دونالد ترامپ، مایک پمپئو و برایان هوک مبنی بر اینکه هیچ کدام از اظهارنظرهای حسن روحانی و محمد جواد ظریف را به عنوان موضع رسمی جمهوری اسلامی ایران قلمداد نمی کنند. لذا کاخ سفید معتقد است که نمیتوان روی ظرفیت شخصیتی حسن روحانی و محمد جواد ظریف در خصوص مذاکره و یا مصالحه حساب باز کرد. از این رو مادامی که طرح ابتکار صلح هرمز از سوی رئیس دولت مطرح شده باشد، موضع رسمی جمهوری اسلامی ایران نیست. به خصوص که حاکمیت هیچ گونه نظر مثبت و حمایتی از آن نداشته است. هممین یک واقعیت کافی است تا کشورهای منطقهای و بینالمللی به این باور برسند که اساساً این طرح نمی تواند به واقعیت نزدیک شود. اما در پاسخ به سوال شما من معتقدم با وجود این شرایط حتی اگر این طرح از سوی حاکمیت نیز مطرح می شد، در اثر شرایط حساس و سیال منطقه و نیز نگرانی بازیگران منطقهای و فرامنطقهای از قدرت گیری ایران نمیتوانست مورد استقبال قرار گیرد. اگرچه این احتمال وجود داشت که اگر این طرح از سوی حاکمیت مطرح می شد، در فضای داخلی قدری با استقبال گرمتری توام می بود. ولی با تمامی این تفاسیر و با توجه به مخالفت قدرت های بزرگ و نگرانی کشورهای منطقهای از فراتر رفتن قدرت ایران در غرب آسیا، انجام و پذیرش چنین طرح هایی در وضعیت کنونی، حتی در شرایطی که ایران به نام نظام جمهوری اسلامی نباشد با چالش های جدی روبه خواهد بود. چرا که از منظر تاریخی پررنگ تر شدن قدرت ایران در منطقه، حتی در دوران پهلوی همواره با نگرانی دیگر کشورها مواجه بوده است.
نظر شما :