همه تلاش امریکا مذاکره روی برگهای ایران است
تلاش دیپلماتیک مکرون، مکمل طرح ترامپ علیه تهران
گفت و گو از عبدالرحمن فتح الهی، عضو تحریریه دیپلماسی ایرانی
دیپلماسی ایرانی – بعد از گمانه زنی هایی که در خصوص سفر ناگهانی محمد جواد ظریف، وزیر امور خارجه به شهر بیاریتز فرانسه، محل برگزاری نشست سران جی ۷ و دیدار و مذاکره با امانوئل مکرون به وجود آمد، شاهد بودیم که رئیس جمهوری فرانسه در نشست مشترک خبری با همتای آمریکاییش از تلاش های کاخ الیزه برای دیدار میان حسن روحانی و دونالد ترامپ طی هفته های آتی و در جریان نشست سالانه مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک سخن گفت. اما به واقع در پس این القاهای کاخ سفید و کاخ الیزه مبنی بر احتمال دیدار سران ایران و آمریکا، علیرغم پاسخ "نه" قاطع تهران، چه سناریو یا سناریوهایی نهفته است؟! دیپلماسی ایرانی در گفت وگویی با مهدی مطهرنیا، استاد دانشگاه، آینده پژوه و کارشناس مسائل بین الملل به دنبال پاسخ به این سوال است که در ادامه می خوانید:
بعد از سفر غیر مترقبه یکشنبه جاری محمد جواد ظریف، وزیر امور خارجه به بیاریتز فرانسه، محل برگزاری نشست سران جی 7 که گمانهزنیها و شائبه های جدی را در میان رسانه ها و کارشناسان ایجاد کرد، شاهد مواضع امانوئل مکرون، رئیس جمهوری فرانسه در نشست مشترک خبری با همتای آمریکاییش مبنی بر احتمال دیدار حسن روحانی و دونالد ترامپ طی هفته های آتی در حاشیه مجمع سالانه سازمان ملل بودیم. اگرچه این مواضع با پاسخ منفی و قاطع تهران، هم از جانب رئیسجمهور و هم از جانب وزیر امور خارجه روبه رو شد، اما اساساً چه سناریویی در القای این دست مسائل توسط پاریس وجود دارد؟
اساساً فرانسه، نه به عنوان یک بازیگر و در چارچوب یک تلاش دیپلماتیک به منظور میانجیگری در تنش ایران و ایالات متحده آمریکا که به عنوان بخشی از پازل تکمیلی نقشه علیه تهران عمل می کند. به این واسطه که شرایط برای محدود کردن دیپلماتیک ایران شکل گیرد. چون بعد از گام های تهران در کاهش تعهدات برجامی، تحولات سمت و سوی دیگری پیدا کرد که چندان مطابق نظر واشنگتن و اروپا نبود. لذا اکنون پاریس سعی دارد ضمن مرتفع کردن نگرانیهای خود از بابت این اقدامات، به خصوص گام سوم ایران در کاهش تعهدات برجامی، شرایطی را شکل دهد که در چارچوب حفظ تحریمهای ایالات متحده آمریکا علیه جمهوری اسلامی، تهران را مقید به تعهدات بیشتری کند. چرا که به هر حال، نه تنها فرانسه که حتی مجموعه بازماندگان در توافق هستهای یعنی 1+4 نمی توانند گامی جدی و اساسی در تقابل با تحریم های ایالات متحده آمریکا و در حمایت عملی از برجام و ایران بردارند. از این رو فرانسه اکنون دست به یک نقشه و طرح جدید زده است که ضمن حفظ ساختار تحریمی کاخ سفید علیه تهران، شرایطی را به وجود آورد که ایران از افزایش سطح تنش ها عقب نشینی کند. اگر دقت کرده باشید مکرون در همین نشست سران جی ۷ به صراحت علاوه بر برجام، پرونده هسته ای و سلاح اتمی در خصوص مسائل دفاعی، دیپلماسی منطقه ای و به نظایر آن سخن گفت. یعنی امتیازاتی که ضمن مرتفع کردن نگرانیهای برجامی، ذیل گام های کاهش تعهدات هسته ای باید ایران به آن مقید و متعهد شود. این یک برنامه هماهنگ شده است. نباید فراموش کنیم که در بحبوحه تلاش های دیپلماتیک چند روز اخیر که با سفر محمد جواد ظریف به پاریس و بعد از آن بیاریتز به اوج خود رسید، هیچ گونه واکنش و موضعی از جانب مایک پمپئو، وزیر امور خارجه ایالات متحده آمریکا، جان بولتون، مشاور امنیت ملی کاخ سفید در خصوص این تلاش ها، چه در سطح رسانه ای وچه در سطح فضای مجازی مطرح نشده است.
البته برخی از کدها و پالسهای داخلی هم در ایجاد این تلاشهای پاریس بیتأثیر نبوده است. زمانی که در همین چند ماه گذشته تهران به صراحت اعلام می کرد جمهوری اسلامی ایران به هر اندازه و هر زمان که بخواهد می تواند نفت خود را بفروشد و کاخ سفید توان به صفر رساندن فروش نفت ایران را ندارد، امروز شاهدیم که بعد از گذشت نزدیک به 16 ماه از گذشت تحریمهای ایالات متحده آمریکا، فروش نفت ایران چیزی بین ۳۰۰ تا ۵۰۰ هزار بشکه نفت است. بله اگر چه تا کنون مسئله به صفر رساندن فروش نفت ایران از جانب آمریکا محقق نشده است، اما یقینا مهم خود رقم و عدد "صفر" نیست، بلکه فشارهایی است که اکنون بی شک چه مخالف و چه موافق به آن اذعان دارند؛ فشارهایی که هیچ دست کمی از زمانی که فروش نفت ایران به صفر واقعی برسد، ندارد. همین چالش های بزرگ اقتصادی برای کشور سبب شده است که این مسیر و فضا در خصوص احتمال مذاکره میان تهران و واشنگتن قوت بگیرد. از خود دونالد ترامپ که در مواضع تبلیغاتی انتخاباتی بارها عنوان داشته ایران به دلیل مشکلاتش خواهان مذاکره است تا سخنان حسن روحانی که به صورت مستقیم و غیرمستقیم از آمادگی تهران برای مذاکره سخن می گوید. حتی تکاپوهای آقای ظریف در فرانسه از این نشان دارد که تهران برای رسیدن به یک روزنه از هیچ کوششی فروگذار نخواهد بود. شما به وضعیت نفتکش آدریان دریا یا همان گریس ۱ دقت کنید. اگرچه این کشتی با برخی اقدامات تهران نهایتاً از توقیف آزاد شد، اما اکنون چه تکلیفی پیدا کرده است؟ ما شاهدیم که روزها است که این نفتکش در آب های جهان سرگردان است و تهران هم در یک فرار رو به جلو عنوان کرده که محموله و کشتی آن به فروش رسیده است. اما هیچ کشوری حتی خریدار آن جرات ارائه خدمات و حتی پهلوگیری این کشتی را ندارد. پس فشارهای آمریکا اثرگذار بوده و همین اثرگذاری هم فرانسه را بر آن داشته است که ذیل نگاه و برنامه خود، تعهدات جدی را به ایران تحمیل کند تا امتیازات بیشتری را بگیرد و از آن سو نگرانیهای برجامی خود را مرتفع کند.
با این وصف شاهد موج سینوسی از مخالفت و موافقت های نسبی دونالد ترامپ با تلاشهای کاخ الیزه در چند هفته اخیر هستیم. در این رابطه و پیش از مواضع رئیسجمهوری آمریکا در نشست مشترک خبری با مکرون در حاشیه دیدارهای سران جی ۷، کاخ سفید صراحتا تکاپوی دیپلماتیک فرانسه را بدون چراغ سبز واشنگتن دانست. با این وصف آیا ایالات متحده در راستای طرح و برنامه فرانسه هماهنگ عمل می کند؟
در منتهی الیه نگاه ایالات متحده آمریکا تنها یک چیز وجود دارد و آن این است که جمهوری اسلامی ایران باید به هر قیمتی در راستای منافع کاخ سفید گام بردارد. همانگونه که در مصاحبه های پیشین با دیپلماسی ایرانی عنوان کردم، تهران یا باید "متحد استراتژیک" آمریکا در منطقه خاورمیانه باشد یا "قربانی بزرگ"؛ از این رو دونالد ترامپ هیچ گاه خواهان مذاکره و دادن امتیاز به ایران نیست. من صراحتا عنوان می کنم که ایالات متحده آمریکا روی برگهای برنده خود مذاکره نمیکند، بلکه کاخ سفید روی برگ های برنده جمهوری اسلامی ایران گفت وگو خواهد کرد. یعنی مسئله فروش نفت، کشتیرانی، گمرک، بیمه، مسائل بانکی، تحریم های پتروشیمی، معدنی، کمبود شدید بودجه در ایران و نظایر آن به عنوان برگ های برنده آمریکا به هیچ وجه محل مذاکره ترامپ نیست، بلکه آن چیزی که کاخ سفید به دنبال آن است مذاکره روی برگ های برنده ایران یعنی گام های تهران در کاهش تعهدات برجامی، توان موشکی و دفاعی، دیپلماسی منطقه ای و نظایر آن است تا بتواند این برگهای برنده را هم از ایران بگیرد. پس دونالد ترامپ اگر بخواهد موافقتی با طرح مکرون داشته باشد، هیچگاه امتیازی از برگ های برنده خود به تهران نخواهد داد.
در کنار این تحولات دیپلماتیک فرانسه، برخی وقایع معنادار در منطقه خاورمیانه نیز در حال پیگیری است که کانون این اتفاقات اکنون در سوریه و عراق می گذرد. آیا اقدامات اخیر اسرائیل و مواضع بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر رژیم صهیونیستی با تلاش های فرانسه در یک چارچوب و راستا قرار دارند و یا اینکه اساساً تحولات دیپلماتیک را باید از شرایط امنیتی و نظامی منطقه جدا دانست؟
این سادهلوحانه است که بخواهیم تحولات منطقه خاورمیانه را از تلاش های فرانسه جدا بدانیم. اتفاقاً تبعات همین تحولات در خاورمیانه است که تلاش های فرانسه را به اوج رسانده است. لذا باید همه وقایع و اتفاقات را چه در حوزه امنیتی و نظامی و چه در حوزه سیاسی و دیپلماتیک در یک بسته و پکیج دید. آنچه طی حملات اخیر به مواضع ایران و نیروهای وابسته به ایران در سوریه و عراق از جانب اسرائیل روی داده نشانه بارز و آشکار یک جنگ تمام عیار تلآویو در برابر تهران است؛ جنگی که طبق گفته های بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل نه تنها به سوریه، عراق و لبنان که به هر جای دنیا که مواضعی از ایران و نیروهای وابسته به تهران وجود داشته باشد، کشیده خواهد شد. پس شرایط از یک تنش و تخاضم سیاسی و دیپلماتیک، حمله و تهاجم مخفی و محرمانه و یا جنگ نیابتی به واسطه تحریک، تجهیز و توسعه نیروهای معارض مسلح در سوریه و عراق گذشته است. چون اکنون رسما خود اسرائیل وارد جنگ شده است. لذا اکنون جمهوری اسلامی ایران در یک جنگ آشکار با رژیم صهیونیستی قرار دارد که سعی می کند از کنار آن عبور کند. چون به هر حال تبعات تحریمی آمریکا بدون شک بازوی اقتصادی نیروهای نظامی و امنیتی را هم در کشور تحت الشعاع خود قرار داده است. پس تهران به دنبال گذر از این موقعیت حساس با کمترین هزینه است. اما تحولاتی مانند موضع گیری دوشنبه جاری سید حسن نصرالله نشان از این دارد که علی رغم نگاه تهران، زمینه های اصطکاک روز به روز در حال افزایش است. البته میزان بالای حساسیت تهران در برابر اقدامات تلآویو اجازه نخواهد داد شرایط به روال چند هفته گذشته ادامه پیدا کند. پس هر لحظه امکان به شکل گیری کانون درگیری و تخاصم در منطقه وجود دارد.
البته در این میان تلاش های سیاسی و دیپلماتیک کاخ سفید برای ایجاد ائتلاف نظامی بین المللی مد نظرش در تنگه هرمز و خلیج فارس به نام اسکورت کشتی های تجاری و نفتکش ها پروسه ای است برای این که شرایط امنیتی ایران در این منطقه به شدت محدود شود و برخی اقدامات در خصوص دور زدن تحریم ها ناکام بماند. ضمن اینکه حتی اگر تنگه هرمز نیز به واسطه بحران نظامی و امنیتی بسته شود، پیش از آن که تهدیدی برای اقتصاد آمریکا باشد، شرایط را برای ضربه زدن به چین، هندوستان و اروپا به عنوان رقبای تجاری آمریکا شکل می دهد. پس آمریکا با این برنامه دو هدف را دنبال میکند؛ اول به شکست کشاندن اقدامات ایران در دور زدن تحریم ها و محدود کردن نظامی و امنیتی ایران در تنگه هرمز. دوم، ضربه اقتصادی به چین و قاره سبز. از اینرو حضور استرالیا، ژاپن، کره جنوبی، برخی از کشورهای اروپایی و حتی اسرائیل زمینه اجماع جهانی را به منظور حمایت و عملیاتی کردن برنامه کاخ سفید را در اختیار دونالد ترامپ قرار می دهد. البته ایالات متحده آمریکا در برخورد نظامی با ایران هیچ گونه عجله ای ندارد. چون باید این نیروها استقرار پیدا کنند.
نکته مهم دیگر این است که در زمان کنونی دونالد ترامپ به دنبال عملی کردن گام دوم در استراتژی نظامیش یعنی نمایش اقدام به حمله نظامی است. همان گونه که من در مصاحبه پیشین با دیپلماسی ایرانی به صراحت عنوان کردم اکنون رئیس جمهوری آمریکا با تلاش های خود برای ایجاد ائتلاف بینالمللی نظامی به دنبال نمایش اقدام به حمله نظامی علیه ایران است که گام بسیار مهمی در تقابل با ایران است. لذا نباید فریب نام این مرحله را خورد. چون این اقدام یک تصمیم نمایشی نیست، بلکه یک گام جلوتر از تهدید نظامی است و تنها یک پله تا انجام عملیات نظامی فاصله دارد. البته این اقدام کاخسفید در راستای راهبرد ایالات متحده آمریکا در خصوص خاورمیانه بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر است. چون واشنگتن سه گام را از سال ۲۰۰۱ برای غرب آسیا ترسیم کرده است؛ اول مدیریت ناامنی، دوم توازن ضعف و اکنون در حال برداشتن گام سوم یعنی مدیریت امنیت نسبی برای چیرگی و تثبیت هژمونی خود در این منطقه است. پس در مجموعه نکاتی که به آن اشاره شد و نیز تحولات دیپلماتیک که در فرانسه پیگیری شد، می توان به این نتیجه رسید که شرایط، چه در حوزه سیاسی و دیپلماتیک و چه در حوزه امنیتی و نظامی، هم در قلب قاره سبز و نشست سران جی 7 و هم در خاورمیانه در یک قالب و چارچوب قرار دارند.
اما نکته مهم اینجاست که اگر طبق گفته های شما احتمال وجود درگیری میان تهران و تل آویو به واسطه اقدامات صهیونیست ها به شدت پررنگ است، چرا اساساً نتانیاهو اقدامات اخیر را به صورت آشکار و در قامت یک جنگ تمام عیار نشان داده است. آیا این دست اقدامات در صورت درگیری و واکنش تهران به ضرر تل آویو نیست؟
به سوال بسیار مهمی اشاره کردید. پاسخ به این پرسش مهم باید در چند نکته پی گرفته شود؛ اول این که تحولات داخلی اسرائیل و نگرانی نتانیاهو از انتخابات باعث شده است که وی به دنبال یک اقدام در خصوص انحراف افکار عمومی و جذب آرا باشد. در سایه این نکته یقیناً دولت مستقر تلآویو به برخی اقدامات برای قدرتمند نشان دادن خود نیاز دارد تا بتواند همچنان بنیامین نتانیاهو را به عنوان نخست وزیر حفظ کند. پس در یک نگاه کلان و راهبردی این اقدامات به ضرر اسرائیل نیست چون برخی برنامههای مشترک با کشورهای عربی منطقه و ایالات متحده آمریکا در صورت پیروزی و تشکیل دولت نتانیاهو وارد فاز عملیاتی خواهد شد. لذا انجام این عملیات برای بقای نتانیاهو در قدرت حتی در صورت واکنش تهران و نیروهای همسویش بسیار حیاتی است.
نکته دوم و کلیدی تر به این واقعیت باز میگردد که حتی اگر اقدامات اسرائیل به واکنش ایران منجر شود دقیقا آن چیزی است که نتانیاهو انتظارش را می کشد. چرا که باید این سناریو را هم در نظر داشت، احتمالاً تمامی اقدامات اسرائیل علیه مواضع ایران و نیروهای همسو با آن در لبنان، عراق و سوریه بسترسازی برای ایجاد یک تنش گسترده تر و کلان تر در منطقه است و چون امنیت اسرائیل به امنیت ایالات متحده آمریکا و حتی قاره سبز گره خورده است به تدریج زمینه برای اجماع نظامی بین المللی علیه ایران شکل خواهد گرفت.
چون همان گونه که اشاره کردم از یک سو علیرغم نگاه غایی تهران با اتفاقاتی نظیر سخنان سید حسن نصرالله اکنون بسترها برای تنش وجود دارد و از آن سو میزان حساسیت در اقدامات تل آویو هم اجازه نمی دهد که سکوت تهران چندان ادامه پیدا کند. از این رو صهیونیست ها با اشراف بر این واقعیت است که سعی دارند با پررنگ کردن تنش ها و علنی کردن آن، رفته رفته زمینه گام نهادن ایران در مسیر مد نظر اسرائیل را شکل دهند. یعنی همان گونه که اقدام تهران در ساقط کردن پهپاد و سکوت دونالد ترامپ دقیقا چیزی بود که کاخ سفید برای توجیه اقدامات بعدیش به آن نیاز دارد، اکنون این حملات اسرائیل به سوریه و عراق نیز چون زمینه برای واکنش و اقدام احتمالی تهران را در پی دارد می تواند همان کارکرد را پیدا کند. نکته مهم تر بر این واقعیت اشاره دارد که سنت سیاسی و دیپلماتیک ایالات متحده آمریکا به سبب گذار از هارتلند نو و نو هارتلند به سمت هارتلند علیا یعنی آسیای جنوب شرقی و به خصوص چین سبب شده است که شرایط برای مدیریت نوین خاورمیانه از جانب کاخ سفید پی گرفته شود. به ویژه که دونالد ترامپ هم به شدت با هزینه کرد نظامی و اقتصادی آمریکا در خاورمیانه مخالف است. پس از اسرائیل اکنون به این نتیجه رسیده است که باید تا پیش از پررنگ تر شدن سیاست آمریکا به تدریج زمینه استقلال عمل خود را چه در حوزه سیاسی و دیپلماتیک و چه در حوزه نظامی و امنیتی در منطقه علیه نیروهای مخالفش شکل دهد.
در این راستا همان گونه که من در مصاحبه های پیشین با دیپلماسی ایرانی عنوان کردم دیگر اسرائیل برای ایالات متحده آمریکا دیگر شکل حیاتی ندارد. این واقعیت از سال 2003 به بعد در ادبیات امنیتی ایالات متحده آمریکا این مسئله کلید خورده است. البته نه به این معنا که دیگر اسرائیل برای واشنگتن اهمیت راهبردی نداشته باشد. بلکه تاکید من این است که آمریکایی ها به تقلیل نقش تل آویو روی آورده اند. ببینید واشنگتن شرکای خود را در سه سطح تعریف می کند، سطح "حیاتی"، "کلیدی" و "مهم". با این دید کاخ سفید در قرن بیستم تل آویو را شریک حیاتی خود می دانست، ولی در آستانه قرن 21 و سال های بعد از آن با تغییر و تحولات شدید منطقه خاورمیانه که ناشی از حضور مستقیم خود واشنگتن بود، اسرائیل به جایگاه شریک کلیدی تنزل یافت؛ شریک کلیدی که اگر مسئله خود را با اعراب حل نکند، به صورت یک پروسه فرسایشی تبدیل می شود که تنها اتلاف وقت، انرژی و سرمایه آمریکا در روابط بین الملل را در پی دارد و این برای واشنگتن و به خصوص شخص دونالد ترامپ قابل قبول نیست. پس بهترین فرصت برای واشنگتن به منظور رهایی از این اتلاف سرمایه سیاسی و دیپلماتیک در این مقوله خود ترامپ و معامله قرن است تا چاره ای برای حل مناقشه دیرینه اعراب و اسرائیل در طول مدت زمامداری خود بیابد. اگر چه اخیراً تلاشهای دونالد ترامپ و جارد کوشنر در خصوص عملیاتی کردن معامله قرن با شکست روبه رو شده است و می تواند میزان هزینه کرد آمریکا را به واسطه حمایت از اسرائیل در منطقه افزایش دهد. اما کاخ سفید از هر طریق ممکن به دنبال آن است که این پروسه را، چه در دوره اول ریاست جمهوری و چه احتمالاً در دوره آتی پیگیری کند تا میزان هزینه کرد سیاسی و اقتصادی آمریکا به واسطه حمایت از اسرائیل در منطقه خاورمیانه کاهش یابد. فلذا اگر معامله قرن تحقق یابد این عامل سکون انرژی آمریکا در خاورمیانه را با شتاب و به سرعت به انتقال قدرت ایالات متحده از هارتلند نو یعنی خاورمیانه به هارتلند علیا یعنی آسیای جنوب شرقی بدل می شود. با این ضرباهنگ یقیناً آنچه به شدت مورد نیاز اسرائیل است، استقلال در حفظ امنیت خود در خاورمیانه است.
علاوه بر این نکات اگر تلاش های دیپلماتیک مکرون به نتیجه برسد، یقیناً گسل تهران - واشنگتن کاهش پیدا خواهد کرد که یقینا در راستای منافع اسرائیل نیست. لذا نتایاهو با ایجاد این درگیری از یک سو به دنبال آن است که تهران با واکنش خود امنیت منطقه و تلاش های دیپلماتیک را تحت الشعاع قرار دهد و از سوی دیگر با حضور دیگر بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای، عملاً شرایط برای هرگونه تلاش دیپلماتیک در راستای کاهش تنش به محاق رود. در این راستا است که نخست وزیر اسرائیل در آستانه انتخابات پارلمانی ضمن اعلام مواضع صریح و آشکار در حمله به نیروهای همسو با ایران در منطقه، نگرانی خود را از تحولات دیپلماتیک اخیر در فرانسه هم نشان می دهد. پس تمامی مسائل در یک قالب می گنجد.
به اهمیت گام سوم ایران در کاهش تعهدات برجامی اشاره داشتید. با این وصف و در یک نگاه کلان گام سوم و تبعات آن به سود تهران خواهد بود یا به ضرر منافع کشور تمام خواهد شد؟
ایران اکنون در یک شرایط بسیار خاص، پیچیده و چند لایه دیپلماتیک قرار دارد که از یک سو نه میتواند از گام های خود در کاهش تعهدات برجامی پا پس بکشد و نه تمایلی هم دارد که شرایط برای افزایش میزان اصطکاک و تنش با جامعه جهانی شکل بگیرد. اما واقعیت این است که اگر تهران کماکان گام های خود را در کاهش تعهدات برجامی بردارد یقیناً شرایط برای افزایش تنش بیش از پیش شکل خواهد گرفت. اگر چه آمریکا و به خصوص اروپا از یک سو نگران این گام های تهران هستند، اما از طرف دیگر همین اقدامات تهران میتواند زمینه اجماع جهانی علیه کشور را شکل دهد و حتی در یک نگاه بدبینانه بستر فعال شدن مکانیسم ماشه را توسط بازیگران اروپایی حاضر در برجام محقق کند.
اتفاقا همین نکات است که سبب شده تا محمد جواد ظریف تحرکات دیپلماتیک خود را بعد از کشورهای عربی منطقه خلیج فارس به سمت کشورهای حوزه اسکاندیناوی اروپا بکشاند تا چهره ای منعطف و طالب مذاکره از ایران در آستانه ورود به گام سوم در کاهش تعهدات برجامی نشان دهد و از ظرفیت سیاسی آنان در جهت کاهش تنش ها استفاده کند. زمانی که وزیر امور خارجه سوئد به صراحت اعلام می کند که آقای ظریف بدون دعوت رسمی این کشور وارد استکهلم شده، نشان می دهد که تهران هم از هر طریق ممکن به دنبال مذاکره است تا بتواند پیش از آغاز گام سوم و البته با حفظ عزت در در راستای کاهش تنش گام بردارد.
پس مسئله خط اعتباری ۱۵ میلیارد دلاری خرج از برگ های برنده آمریکا نیست؟
اول اینکه اهدای چنین اعتباری با واکنش و چراغ سبز آمریکا همراه نبوده است. ثانیاً اینکه حتی یک سنت از این ۱۵ میلیارد دلار در شبکه بانکی به ایران انتقال داده نخواهد شد. یعنی یک اعتباری است که قرار است احیانا در آینده در اختیار ایران قرار بگیرد، آن هم با شروط بسیار عجیب و غریب. از همه اینها گذشته اروپا قرار است که با این اعتبار کالاهای اساسی ایران را خریداری کند. پس اعطای اعتبار 15 میلیارد دلاری هیچ کدام از برگهای برنده دونالد ترامپ را خرج نکرده است. حتی در خصوص مسئله احتمال معافیت های تحریم نفتی هم باید بگویم که من بسیار بعید و آن را نزدیک به صفر می دانم که دونالد ترامپ بخواهد حتی برای یک روز معافیت های محدود تحریمی را در خصوص فروش و صادرات نفت به ایران بدهد. زمانی که تهران به صراحت عنوان می کند اگر آمریکا تحریم های اقتصادی خود را بردارد و دوباره در قالب 1+5 به برجام متعهد شود، می تواند گفت وگوهای خود را، نه به صورت مذاکرات دو جانبه، بلکه به صورت مذاکراتی در قالب ایران و 1+5 و فقط در حوزه برجام پی بگیرد به صراحت نشان می دهد که در شرایط کنونی، هم تهران و هم واشنگتن عزم خود را برای یک تنش تمامعیار جزم کرده اند.
نظر شما :