پنجمین بخش از سلسله یادداشت‌های جدید سرکیس نعوم

تردید امریکا فرصتی است برای جبهه النصره

۰۹ خرداد ۱۳۹۲ | ۱۶:۲۳ کد : ۱۹۱۶۷۸۳ اخبار اصلی خاورمیانه
حزب الله قصدش این است که بگویند نمی‌خواهند اوضاع را از این بدتر کند یا تحولات را به گونه‌ای پیش ببرد که به جنگ داخلی بینجامد. حزب الله می‌داند که بارها تلاش شده تا چنین اتفاقی بیفتد و از آن فاصله گرفته‌ است.
تردید امریکا فرصتی است برای جبهه النصره

دیپلماسی ایرانی: امسال سومین سالی است که دیپلماسی ایرانی یادداشت های سرکیس نعوم، نویسنده و روزنامه نگار مشهور لبنانی را که ماحصل سفر هر ساله وی به امریکا است، با هماهنگی او ترجمه و منتشر می کند. یادداشت هایی که در پی دیدارهای او با مقام های امریکایی در واشنگتن و نمایندگی های جامعه جهانی در نیویورک نوشته شده اند و به دلیل به روز بودن آنها اهمیت خاصی دارند. همانند همیشه نعوم نامی از مصاحبه کننده نمی آورد اگر چه سمت او را ذکر می کند، و به رویه همیشگی اش مصاحبه اش بیش از آن که مصاحبه باشد، گفت وگو و بحثی خواندنی است.

نعوم در مقدمه امسال یادداشت های خود آورده است: در طول 15 سال شاید هم بیشتری که هر سال در ماه مارس به واشنگتن سفر می کنم و نزدیک به پنج هفته ای را که هر سال در آن جا می گذرانم، به اداره های مختلف امریکایی و مراکز پژوهشی متنوع و صاحب نامی که ارتباطات بسیاری با سیاست خارجی و داخلی امریکا دارند، سر زده ام. امسال نیز به عادت هر ساله نزد همه آنها رفتم و به نیویورک که بعضی ها به آن لقب جهان داده اند، نیز سر زدم. با مقام های عالی رتبه نهادهای بین المللی چه اعضای سازمان ملل، چه دیپلمات های کشورهای مختلف و چه پژوهشگران مشهور مراکز پژوهشی فعال در ایالات متحده نیز دیدار کردم و همانند همیشه با برخی از چهره های ذی نفوذ در نهادهای امریکایی و حتی صهیونیستی هم دیدار کردم و به گفت وگو نشستم. در سلسله جدید از یادداشت هایم درباره شرق و غرب جهان عرب و همچنین تحولات خاورمیانه و کشورهای حوزه خلیج فارس، همچنین ایران اسلامی و ترکیه به طور مفصل خواهید خواند. البته افغانستان و پاکستان و کشوری که به تازگی تهدیدی برای امنیت ملی امریکا شده، یعنی کره شمالی نیز از قلم نینداخته ام. درگیری های فلسطینی – اسرائیلی را نیز فراموش نکرده ام.

در این جا پنجمین بخش از سلسله نوشته های جدید سرکیس نعوم را می خوانید:

در دیدار با مقام عالی رتبه سابق امریکایی دیگری که نقشی بارز در بیشتر قضایای خاورمیانه داشت و به رغم سن بالایش همچنان در این زمینه فعالیت می کند، درباره جنگ شیعه و سنی در منطقه پرسیدم؟ گفت: «اعتقاد نداریم که چنین چیزی اتفاق بیفتد.» گفتم: «اتفاق افتاده، و مدت هاست اتفاق افتاده است. و من نمی خواهم در این جا جوسازی کنم. اما من بچه آن منطقه هستم و می شنوم که همه طرف ها چه علنی چه پشت پرده چه می گویند.» جواب داد: «موضوع خطرناکی است. مهم ترین چیز این است که اگر در سوریه رویکرد سنی – شیعی به خود گرفت، از طریق گفت وگو و راه های مسالمت آمیز حل و فصل شود تا پرزیدنت بشار اسد بپذیرد تا از قدرت کنار برود.» پرسیدم چه کسی می خواهد چنین چیزی را تحمیل کند؟ گفت: «قصه سوریه طولانی است. حتی اگر اسد نپذیرد کنار رود (یعنی راه حلی حاصل نشود) یا کشته شود طایفه او جنگ را کامل خواهد تا از پیروانش دفاع کند.» سپس نظر داد: «وضعیت بسیار اسفناکی است. به هر حال سه هفته پیش پرزیدنت اوباما به عنوان مقام رسمی سابقم مرا به حضور پذیرفت و پرسید که چه تحولات جدیدی اتفاق افتاده است و اولویت ها در مشکلاتی که امریکا با آن مواجه است، چیست، و کدام مشکل بیش از همه نیاز به درمان دارد. جواب دادم: عملیات صلح در خاورمیانه، یا درگیری فلسطینی – اسرائیلی یا بعد از آن عربی – اسرائیلی و ایران.»

لبنان به نظر من در مرز جنگ داخلی شیعه – سنی است. اما توافقی که میان جریان های سیاسی لبنانی بارز که تمام سلام، نماینده پارلمان، برای تشکیل دولت جدید حاصل شده این مساله را عقب انداخته است.

بعد از او به سراغ سومین مقام عالی رتبه سابق امریکایی رفتم که در اداره های مختلف فعالیت کرده بود و نقشی بارز در حل درگیری های فلسطینی عربی – اسرائیلی داشت، رفتم. در ابتدای دیدار از من درباره لبنان پرسید. جواب دادم: «لبنان به نظر من در مرز جنگ داخلی شیعه – سنی است. اما توافقی که میان جریان های سیاسی لبنانی بارز که تمام سلام، نماینده پارلمان، برای تشکیل دولت جدید حاصل شده این مساله را عقب انداخته است. اما به نظر من او هم وقت زیادی ندارد تا بتواند جلوی این جنگ را بگیرد. مگر این که یک اتفاق ناگهانی مثل ترور شخصیتی بزرگ یا یک حادثه تروریستی بزرگ رخ دهد، پرداختن به این حادثه وقت لبنانی ها را می گیرد. به اعتقاد من حزب الله رهبر جریان 8 مارس است و هم پیمانان او راضی اش کردند که با تشکیل دولت از سوی جریان 14 مارس موافقت کند. آنها قصدشان این است که بگویند نمی خواهند اوضاع را از این بدتر کنند یا تحولات را به گونه ای پیش ببرند که به جنگ داخلی بینجامد. آنها می دانند که بارها تلاش شده تا چنین اتفاقی بیفتد و از آن فاصله گرفته اند. اما این را هم باید دانست که خودداری از این کار به معنای دست کشیدن از هم پیمانی های منطقه ای و طرح های ایدئولوژیک و منطقه ای آن نیست. این بدان معنا است که اگر وارد جنگی از این دست شود طرح خود را حفظ خواهد کرد، اما شاید زمان اجرا و پیشبرد اهدافش با هم پیمانانش را تغییر دهد. قطعا نرمش نسبت به تعیین کسی برای تشکیل دولت به معنای تسهیل بخشیدن به تشکیل آن دولت نیست. مساله چهارم و آخر این که حزب الله به سلام به عنوان نخست وزیر برای جانشینی میقاتی از چند ماه قبل فکر کرده بود. برخی از رهبران آن نیز در خانه تمام سلام در این باره با او صحبت کرده بودند و موضوع تشکیل دولت را با او مطرح کرده بودند. نمی خواهم با این اظهاراتم به سلام توهین کنم اما وقتی که مسئولیت را پذیرفت و خواست دولت را تشکیل دهد دید که کسی آمادگی امتیاز دادن جدی ندارد.» بعد از آن درباره ارتش پرسید، جواب دادم: «ارتش نماینده حقیقی ملت لبنان است، من در نوشته هایم از آن به عنوان "ملت ها" یاد می کنم. با توجه به تقسیم بندی های عمیق و شناخته شده ای که دارد. معتقدم و امیدوارم که اشتباه باشد که عملا ناتوان است، به رغم این که فرماندهان و افسران و عناصر با کفایتی دارد. اما با این حال نمی توان از آن استفاده کرد به ویژه در مرحله ای که قرار است گروهی علیه گروه دیگر وارد عمل شود که دخالتش غیر قانونی محسوب می شود.»

آن چه اکنون می گذرد این است که امریکا روز به روز یا ماه به ماه به تدریج در می یابد که بیش از پیش گرفتار درگیری های سوریه شده است.

نظر داد: «یعنی این ارتش بی طرف باقی می ماند.» نظر دادم: «بله، مگر این که یک اتفاق ناگهانی رخ دهد.» بعد پرسیدم چه خبر از سویه و اوضاع ملتهبش؟ جواب داد: «کار پرزیدنت بشار اسد تمام است. امریکا با عدم موافقتش برای کمک به مخالفانش اشتباه کرد. می توانست نوع خاصی از سلاح ها را به آنها بدهد یا اجازه بدهد که دیگران آن سلاح ها را در اختیارشان بگذارد. عدم اعمال منطقه پرواز ممنوع برای شهروندان سوری عادی نیز اشتباه دیگری بود، اما حاصل شد. اما آن چه اکنون می گذرد این است که امریکا روز به روز یا ماه به ماه به تدریج در می یابد که بیش از پیش گرفتار درگیری های سوریه شده است. در امریکا دو نوع مدرسه فکر وجود دارد. یکی نظری است که همیشه همه را به کمک های انسانی در قضایای مختلف دعوت می کند مثل پناهندگان و غیره، دیگری واقعی است که دعوت به دخالت نظامی مستقیم یا غیر مستقیم با هدف محافظت از مصالح و هم پیمانان می کند. سوریه هم پیمان به حساب نمی آید. اوکی، اما اسد قدرت را از دست رفته می بیند اگر بخواهد زمان طول بکشد یا کوتاهی شود. و اگر امریکا به همین شکل مردد باقی بماند فرصتی به تروریست های اسلام گرای تندرو از جمله "جبهه النصره" می دهد که مردم را جذب کنند. و این باعث می شود تا کشوری شکست خورده (failed state) در سوریه و شاید در کشورهای دیگر منطقه مثل اردن و شاید هم عراق به وجود آید، آیا چنین چیزی از مصالح امریکا پشتیبانی می کند؟»

تحریریه دیپلماسی ایرانی

کلید واژه ها: امریکا سوریه


نظر شما :