چرا مسکو حمایت از دمشق را ادامه می دهد؟
کمتر از یک هفته پیش، اظهارات یک دیپلمات ارشد روس درباره سوریه، جنجالی به راه انداخت و بسیاری، سخنان وی را به منزله فاصله گرفتن روسیه از دولت بشار اسد تعبیر کردند. با این حال، «فیودور لوکیانف»، تحلیلگر برجسته روس و رئیس شورای سیاستگذاری خارجی و دفاعی این کشور معتقد است به دلایل فراوان، سیاست مسکو در قبال سوریه تغییر نخواهد کرد.
به گزارش «تابناک»، اظهارات هفته گذشته «میخائیل باگدانف»، معاون وزیر خارجه روسیه، بسیاری از تحلیلگران را به این گمان انداخت که روسیه از حمایت از دولت اسد دست برداشته است. باگدانف ضمن اشاره به اینکه دولت سوریه روز به روز مناطق بیشتری را از دست می دهد، گفته بود احتمال کنار رفتن اسد از قدرت وجود دارد.
واکنش های بین المللی به این سخنان تا حدی شدید و گسترده بود که وزارت خارجه روسیه را به ارائه توضیح و تکذیب این امر واداشت که دولت این کشور از حمایت از دولت مرکزی سوریه دست برداشته است. وزارت خارجه این کشور همچنین تأکید کرد سیاستش نسبت به سوریه هیچ گونه ای تغییر نداشته است.
«فیودور لوکیانف»، رئیس شورای سیاستگذاری خارجی و دفاعی روسیه و سردبیر نشریه «روسیه در امور جهانی»، در مطلبی در این رابطه می نویسد:
سیاست روسیه در قبال سوریه، فراتر از درک بین المللی است؛ زیرا ناظران سعی دارند نیات خود درباره سوریه و خاورمیانه را به این کشور ارتباط دهند.
حقیقت این است که روسیه همواره منافع ملموسی در منطقه داشته است. با این حال، سیاست های این کشور باید از زاویه ای متفاوت نگریسته و توجه شود که این سیاست ها به جای اینکه به خود خاورمیانه ارتباط داشته باشند، به درک کلی مسکو از اینکه روابط بین الملل باید چگونه به پیش برود، مرتبط است. این موضوع بارها به صورت علنی و رسمی از سوی «لاوروف»، وزیر امور خارجه، مورد اشاره قرار گرفته است.
لاوروف در جریان یک کنفرانس خبری در 18 ژانویه سال جاری گفته بود: «اگر کسی بخواهد به هر شیوه ای از زور استفاده کند، به احتمال زیاد ما قادر نخواهیم بود جلوی این کار را بگیریم؛ اما آن ها باید این کار را به صورت یکجانبه انجام دهند و در نتیجه کس دیگری را نمی توان متهم کرد. چنین اقدامی با تأیید شورای امنیت سازمان ملل مواجه نخواهد شد».
وی در سخنان دیگری در 16 ژوئیه گفت: «مدل چگونگی پاسخ جامعه بین المللی به منازعات داخلی در آینده، تا حد زیادی بستگی به نتیجه بحران سوریه دارد».
ثابت قدمی روسیه در قبال سوریه، با وقایعی که سال 2011 در لیبی اتفاق افتاد نیز به طور مستقیم مرتبط است. در آن زمان، مسکو با تصمیم شخصی «دیمیتری مدودیف»، رئیس جمهور وقت، از موضع معمول خود مبنی بر عدم مداخله در امور داخلی دیگر کشورها فاصله گرفت و با اقدام نظامی علیه رژیم قذافی موافقت کرد.
آن اقدام، اکنون به عنوان یک اشتباه – هم از جنبه عملی و هم از جنبه مفهومی – در نظر گرفته می شود؛ در حالی که موضع سفت و سخت روسیه در قبال سوریه، با هدف عدم تکرار این موضوع و جلوگیری از اعمال مدل لیبی درباره منازعات آتی اتخاذ شده است.
از دیدگاه استراتژیست های روس، مدل لیبی به این صورت است: در یک منازعه که برای هر دو طرف آن ویرانگر است، خارجی ها – به زعم خود – طرف «حق» را انتخاب کرده و از طریق مداخله، طرف مذکور در منازعه پیروز می شود.
در دهه اول پس از سال 2000 و در جریان دو دوره ریاست جمهوری پوتین، غرب به گونه فعالی در پی فهم ماهیت واقعی دولت روسیه بود: اینکه آیا این دولت از نوع حافظ وضع موجود است و یا یک دولت انقلابی- تجدیدنظرطلب. اکنون مشخص شده که روسیه در حال تثبیت وضع موجود خود است؛ اما به شیوه ای کم و بیش متفاوت.
مسکو در تلاش برای حفظ اصولی است که به فضای بین المللی ساختار می بخشند؛ ساختاری که روز به روز در حال بی نظم تر شدن و در نتیجه، ناامن تر شدن است. این ربطی به کسب اهرم های نفوذ ندارد؛ بلکه به محافظت از خود مرتبط است.
ولادیمیر پوتین به طور جدی نگران روندهای مخرب در امور جهانی است. رئیس جمهور روسیه به این باور رسیده که هر اقدام قدرت های قدرتمندتر، به ویژه ایالات متحده، تنها موجب بدتر شدن اوضاع می شود. به نظر پوتین، سوریه مثال دیگری از این قضیه است؛ درست همانطور که خود «بهار عربی» این گونه بود.
به جای ارتقای ثبات، کشورهای غربی در صورتی که تغییرات به ابتکار خودشان نباشد، سعی می کنند خود را با این تغییرات وفق دهند تا به زعم خود، از «طرف حق تاریخ» حمایت کرده باشند (حتی اگر این طرف حق، اسلام گرایانی باشند که تا همین دیروز «دشمن» غرب به شمار می رفتند و تحت سرکوب رژیم هایی بودند که تأیید غرب را به همراه داشتند).
«سرگئی کاراگانوف»، تحلیلگر سیاسی برجسته روس، این موضوع را بدین صورت بیان می کند: «در رابطه با همه ادعاهای سیاسی و اقتصادی احتمالی علیه غرب، همه چیز بر پایه این حقیقت قرار داشت که سیاست های غرب عقلائی و قابل پیش بینی است. با این حال، در سال های اخیر، تحولات غرب بیش از هر چیز به سردرگمی کامل منجر می شود».
تفسیر روسیه از وقایع سوریه، کاملاً با تفسیر غرب و جهان عرب متفاوت است. این یک جنگ داخلی تلخ با پس زمینه های مذهبی (سنی ها در برابر شیعیان) و همچنین ژئوپلیتیک (پادشاهی های خلیج فارس علیه ایران) است. آنچه در این نبرد مطرح است، نه برقراری دموکراسی در دمشق، بلکه موازنه قدرت در خاورمیانه است. بر همین اساس، اغلب مشارکت کنندگان در این منازعه، به ویژه خارجی ها، نمی توانند نسبت به آینده سوریه بی تفاوت باشند.
در این میان، همه کارشناسان روس که در حوزه خاورمیانه عربی دارای تخصص هستند، بر این نکته اتفاق نظر دارند که اظهارات موجود درباره اینکه رژیم سوریه حامیان خود را از دست داده و چندپاره شده، صحیح نیست. بخش عمده ای از مردم سوریه، از اسد حمایت می کنند و بیشتر نگران گزینه های بدیلی هستند که از سوی گروه های مخالف مطرح می شود.
در عین حال، در مسکو این درک وجود دارد که با توجه به گستره وسیع مداخله خارجی که هم اکنون در سوریه مشاهده می شود، تصور اینکه اسد در قدرت باقی بماند، دشوار است. اما این ادعا که چند روزی بیشتر از حاکمیت اسد باقی نمانده، سخنی اغراق آمیز است.
در این مقطع، منطق روسیه کاملاً آشکار است. در سوریه، وضعیت شبیه دیالوگی از سریال مشهور روسی «دکتر هاوس» است که می گوید «همه دروغ می گویند». تغییر موضع روسیه هیچ توجیهی ندارد. با رفتن اسد، سوریه یا تمامیت ارضی خود را از دست خواهد داد و یا به دست نیروهایی خواهد افتاد که روسیه را دشمن خود می دانند.
البته حتی در صورت وقوع گزینه دوم نیز تجربه عراق و تا حدودی لیبی تاکنون ثابت کرده که همه برندگان، در نهایت نیازمند متنوع کردن ارتباطات خود، به ویژه به نفع روسیه هستند. مشارکت در راه حل های تحمیل شده از خارج، خطرناک است و نتایج آن نیز به احتمال زیاد فاجعه بار خواهد بود.
از سوی دیگر، روسیه در میان طرف هایی خواهد بود که در رابطه با هرج و مرج آتی، مسئولیت اخلاقی خواهد داشت. پیشنهادها برای برقراری یک فرایند سیاسی که در آن، سوری ها قادر به تعیین سرنوشت خود باشند، یقیناً ایده آل ترین حالت است. اما حتی اگر چنین کاری قابل انجام نباشد نیز دستکم ما پیشنهاد خودمان را ارائه کرده ایم.
در اصل، معنای آنچه «باگدانف» گفته بود، این است: «در شرایط فقدان یک فرایند سیاسی، یعنی چیزی که تاکنون وجود نداشته، و به ویژه پس از اینکه شورشیان به عنوان نماینده قانونی مردم سوریه به رسمیت شناخته شده اند، سوریه به سمت فروپاشی حرکت خواهد کرد».
روسیه نسبت به گسترش اسلام گرایی ]افراطی[ در خاورمیانه نگران است؛ زیرا تقویت افراط گرایان و متعصبین، در نهایت بر مناطق مسلمان نشین روسیه تأثیر خواهد گذاشت. تجربه غم انگیز این ماجرا، پیش از این در جریان جنگ چچن مشاهده شد.
اینجا نیز نکته ای هست که مانند مواضع ژئوپلیتیکی روسیه، بزرگترین ابهام را پیرامون تفسیر موضع روسیه ایجاد می کند. سقوط اسد و خارج شدن روسیه از سوریه، ممکن است برای عزت نفس مسکو دردناک باشد، اما در نهایت، یک فاجعه قلمداد نمی شود.
علاوه بر این، در صورتی که روسیه جایگاه خود به عنوان یک قدرت جهانی را از دست داده و منافع خود را به مثابه یک قدرت منطقه ای تعریف کند، احتمالاً قادر خواهد بود با رها کردن بازی در خاورمیانه پیش از آنکه بیش از حد بحرانی شود، به کناری بنشیند و نظاره گر این باشد که غرب چگونه آنچه «بیداری عربی» می خواند را مدیریت خواهد کرد.
حالا منتظر تغییر بعدی در اوضاع باشید که زمانی رخ خواهد داد که آن ها بفهمند همه چیز دقیقاً آنطور که برنامه ریزان و ایجادکنندگان آن تغییرات انتظار داشتند، پیش نخواهد رفت.
نظر شما :