هجدهمین بخش از کتاب «غریبه»
پنج گلوله برای کودتاچی
انگار که در کابوس بودم، آثار پنج گلوله ای که به جسدش اصابت کرده بود را دیدم: یکی در کبد، یکی در ریه، یکی در شکم، یکی به کمر و آخری که کارش را تمام کرده بود، در گردن.
ادامه مطلبانگار که در کابوس بودم، آثار پنج گلوله ای که به جسدش اصابت کرده بود را دیدم: یکی در کبد، یکی در ریه، یکی در شکم، یکی به کمر و آخری که کارش را تمام کرده بود، در گردن.
ادامه مطلبوقتی که در قصر تو را می پذیرند تو را از گذشته ور یشه هایت قطع می کنند، هر چه توانایی داشته باشند به کار می برند تا قانعت کنند تو خانواده نداری. در دربار زنان بی هویت موج می زد، زنان ناشناختهای که زندگی خود را اندوهگین در انزوا سپری می کردند و این انزوا بر چهره هایشان نقش می بست، بعد از آن که اتاق پادشاه را فریبانه میآراستند
ادامه مطلب