نگاهی به دو کلیدواژه پرکاربرد «مذاکره» و «حمله نظامی» دولت ترامپ در قبال ایران
در جستوجوی «توافق» میان دندانهای «جنگ»

مهدی بازرگان، روزنامه نگار
دیپلماسی ایرانی: در تازهترین اظهارنظرهای ترامپ علیه ایران، او مجددا دو راه برای برخورد با تهران را مطرح کرد؛ یکی «حمله نظامی» و دیگری از طریق «توافق». به ادعای رئیسجمهور آمریکا، «ترجیحش بر توافق ایران است» و در ادبیاتی که میان تهدید و دعوت در نوسان بود، بیان کرد «اگر مجبور به مداخله نظامی در مورد ایران شویم، برای آنها وحشتناک خواهد بود. لذا من ترجیح میدهم با ایران مذاکره کنم؛ مطمئن نیستم که همه با من موافق باشند».
بامداد یکشنبه، خبرگزاری رویترز از واکنش کاخ سفید به رد درخواست مذاکره دونالد ترامپ از سوی ایران پرده برداشت. پاسخی که چندان خوشایند مقامات آمریکایی نبود و آنها را به موضعگیری دوباره واداشت. این بار، لحن کاخ سفید بیش از پیش رنگ تهدید به خود گرفت. آنها تأکید کردند که تنها دو راه پیشروی ایران قرار دارد؛ «پذیرش توافقی که مطلوب آمریکا باشد یا رویارویی نظامی». در همین راستا، «برایان هیوز»، سخنگوی شورای امنیت ملی کاخ سفید، در بیانیهای با ادبیاتی تحکمآمیز مدعی شد: «امیدواریم حکومت ایران بهجای ترور، منافع مردم خود را در اولویت قرار دهد».
اما در سوی دیگر این ماجرا، رهبری عصر شنبه در بیاناتی صریح، حقیقت این اصرار بر مذاکره را فاش کردند. ایشان تأکید کردند که اصرار برخی دولتهای مستکبر بر مذاکره، نه برای حل مسائل، بلکه تلاشی برای تحمیل اراده و خواستههای خود است. جمهوری اسلامی ایران هرگز چنین توقعاتی را نخواهد پذیرفت. رهبر انقلاب در ادامه به طرح کلی دشمنان اشاره کردند؛ طرحی که هدف آن، تحت فشار قراردادن ایران از مسیر معیشت مردم بود. ایشان هشدار دادند که تحریمهای قدرتهای بزرگ تأثیرگذار است، اما تمام ماجرا به آن ختم نمیشود؛ مشکلاتی نیز وجود دارد که به تحریم ارتباطی ندارد. در همین حال، دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، در مصاحبهای با شبکه فاکس بیزینس، از ارسال نامهای به رهبر عالی ایران خبر داد. او که همچنان به دنبال بازکردن باب مذاکره بود، اظهار کرد خواستار گفتوگو با ایران شده است. بااینحال، ترامپ در ادامه، موضع اصلی خود را آشکار و بار دیگر تأکید کرد «باید اقدامی انجام شود، زیرا ایران نباید به سلاح هستهای دست یابد»؛ سخنی که نشان میداد سیاست آمریکا همچنان بر پایه فشار و تهدید استوار است نه دیپلماسی واقعی.
قصه دوگانه ترامپ از مذاکره تا حمله نظامی
از آغاز دولت دوم دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، تأکید مداوم او و اعضای کابینهاش بر دو واژه «مذاکره» و «حمله نظامی» بهعنوان تنها گزینههای موجود برای حلوفصل پرونده هستهای ایران، جای سؤالهای زیادی را در سیاستهای بینالمللی و دیپلماتیک باقی میگذارد. درواقع، این دو واژه بهعنوان نمادهای اصلی استراتژی ترامپ در قبال ایران مطرح میشوند. اما چرا ترامپ این دو گزینه را بهطور مداوم در سخنان خود تکرار میکند؟ آیا او واقعا معتقد است تنها این دو گزینه قابل اجرا هستند یا به دنبال استراتژی دیگری است که مذاکره و حمله نظامی را بهعنوان ابزار فشاری به کار گیرد؟ مذاکره در سیاست ترامپ چگونه تعریف میشود؟ آیا منظور از مذاکره، دستیابی به توافقی است که در آن ایران تمامی خواستههای آمریکا را بدون هیچگونه مصالحهای بپذیرد؟ یا ممکن است که ترامپ تنها به دنبال استفاده از مذاکره بهعنوان ابزاری برای فشار بیشتر بر ایران باشد؟ در این صورت، آیا مذاکره تنها بهعنوان یک تاکتیک است یا واقعا تمایلی به رسیدن به توافق در قالب مذاکرات جدی وجود دارد؟
در مقابل، معنای «حمله نظامی» در سیاست ترامپ چیست؟ آیا او بهطور جدی به گزینه نظامی علیه ایران فکر میکند یا اینکه استفاده از این واژه بهعنوان ابزاری برای ایجاد ترس و فشار بیشتر در مذاکرات است؟ چه عواملی ترامپ را وادار میکند حمله نظامی را بهعنوان یکی از گزینههای اصلی مطرح کند و آیا این گزینه به معنای اقدام نظامی مستقیم است یا صرفا تهدیدی برای تقویت موقعیت آمریکا در مذاکرات؟ در نهایت، آیا ترامپ واقعا توانایی اتخاذ یکی از این دو گزینه را دارد یا اینکه در پی بازی پیچیدهتری است که در آن، مذاکرات و تهدید به حمله نظامی برای دستیابی به اهداف سیاسی و اقتصادی به کار گرفته میشود؟
مذاکره و توافق مدنظر ترامپ
از عصر جمعه و پس از انتشار نامهای که بهطور ادعایی از سوی ترامپ به رهبر انقلاب ارسال شده بود، توجهها دوباره به سمت خواستههای رئیسجمهور ایالات متحده برای مذاکره با تهران جلب شده است. این مسئله موجب شده تا سؤالی اساسی در میان تحلیلگران شکل بگیرد که ترامپ از این اصرار بر مذاکره با ایران به دنبال چه نوع توافقی است؟ برای یافتن پاسخی دقیقتر، باید به محتوای یادداشت اجرائی ترامپ که در تاریخ ۱۶ بهمن/ ۲۸ ژانویه امضا شد، بازگردیم. این یادداشت که به منظور بازگرداندن سیاست «فشار حداکثری» علیه ایران تدوین شده، بهخوبی نشان میدهد که ترامپ از این فشارها و مذاکره چه هدفی دارد.
ترامپ بهعنوان رئیسجمهور آمریکا، در صورتی که بخواهد نهادها و دستگاههای اجرائی را به انجام دستورات خود ملزم کند، از سه نوع سند استفاده میکند؛ «فرمان اجرائی»، «اعلامیه» و «یادداشت اجرائی». حدود یک ماه پیش، رئیسجمهور آمریکا با امضای یادداشت اجرائی جدید، سیاستهای جدیدی را در قبال ایران اتخاذ کرد. این یادداشت بهطور کلی از نظر حقوقی جایگاه پایینتری نسبت به فرمان اجرائی دارد و قدرت اجرائی کمتری را شامل میشود. برخلاف فرمانهای اجرائی که باید در نشریه رسمی دولت منتشر شوند، یادداشت اجرائی نیازی به انتشار عمومی ندارد، اما کاخ سفید خلاصهای از آن را در قالب یک گزارهبرگ (Fact Sheet) منتشر کرد. محتوای این یادداشت بر سه محور اصلی متمرکز است: «جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای و موشکهای بالستیک قارهپیما»، «خنثیسازی شبکههای تروریستی مرتبط با ایران» و «مقابله با توسعه موشکی و سایر توانمندیهای نظامی ایران».
این سند به مقامات آمریکایی دستور میدهد که اقدامات مختلفی را انجام دهند. وزیر خزانهداری موظف است فشار اقتصادی حداکثری را از طریق تحریمها و مکانیسمهای اجرائی علیه ایران و ناقضان تحریمها اعمال کند. وزیر امور خارجه نیز موظف به اصلاح یا لغو معافیتهای تحریمی و همکاری با وزیر خزانهداری در راستای کاهش صادرات نفت ایران است. نماینده دائم آمریکا در سازمان ملل نیز باید با همکاری متحدان واشنگتن، تحریمها و محدودیتهای بینالمللی علیه ایران را احیا کند. ترامپ و تیمش به وضوح اعلام کردهاند هدف از فشارهای جدید، وادارکردن ایران به پذیرش یک توافق جامع است که نهتنها محدودیتهایی بر برنامه هستهای ایجاد میکند، بلکه بر مسائل موشکی، منطقهای و حتی داخلی ایران نیز تأکید دارد. به این ترتیب، دولت ترامپ در تلاش است با اعمال تحریمهای بیسابقه، ایران را به جایی برساند که مذاکره را تنها گزینه ممکن ببیند.
این راهبرد بهوضوح نشان میدهد که ترامپ معتقد است «مذاکره از موضع قدرت» تنها راه به نتیجه رسیدن با ایران است. دولت او قصد دارد با تشدید تحریمها و فشارهای اقتصادی، ایران را به نقطهای برساند که دیگر قادر به ادامه وضعیت موجود نباشد. در همین راستا، یادداشت اجرائی جدید، وزارت خزانهداری را موظف کرده است که همه بخشهای اقتصادی ایران ازجمله نفت، بانکداری، پتروشیمی و فناوری را تحت فشار قرار دهد. هدف نهایی ترامپ از این سیاست، رسیدن به یک توافق جامع با ایران است که در آن محدودیتهای دائمی برای برنامه هستهای، کنترل بر توان موشکی ایران و کاهش نفوذ منطقهای این کشور لحاظ شود. در این راستا، ترامپ و تیم او به طور خاص به دنبال دستیابی به توافقی هستند که همه مؤلفههای قدرت ایران را تضعیف کند.
با توجه به اینهمه فشار، واشنگتن به طور همزمان در پی احیای «مکانیسم ماشه» است که میتواند تحریمهای بینالمللی علیه ایران را از نو به اجرا درآورد. علاوهبراین کاخ سفید قصد دارد همکاریهای امنیتی و نظامی با اسرائیل و کشورهای عربی منطقه را افزایش دهد تا فشارهای امنیتی بیشتری علیه ایران وارد کند. در نهایت، با این سیاستها، آمریکا قصد دارد ایران را به مذاکرهای وادار کند که از آن، هیچ گزینه دیگری برای تهران باقی نماند. این فشارها به طور کلی در جهت وادارکردن ایران به پذیرش شرایطی است که هم از نظر هستهای، هم از نظر موشکی و هم در سطح نفوذ منطقهای برای آمریکا و متحدانش مطلوب باشد.
جایگاه استعاری «حمله نظامی» در سپهر فکری ترامپ
دونالد ترامپ همواره بهعنوان سیاستمداری پیشبینیناپذیر شناخته شده است. او در کنار استفاده مکرر از کلیدواژههایی مانند «مذاکره و توافق»، به طور همزمان بر طبل تهدید نظامی نیز میکوبد. این راهبرد دوگانه در سخنان اخیر مقامات آمریکایی و اسرائیلی نیز بازتاب داشته است. آدام بویلر، فرستاده ویژه آمریکا در امور گروگانها، بهتازگی مدعی شده که نابودکردن برنامه هستهای ایران برای آمریکا و اسرائیل دشوار نیست. همزمان لیندسی گراهام، سناتور جمهوریخواه، خواستار توقف کامل فعالیتهای غنیسازی اورانیوم در ایران شده است. در همین راستا، ایال زمیر، رئیس جدید ستاد کل ارتش اسرائیل، اعلام کرده که سال جاری میلادی، سال جنگ با تمرکز بر غزه و ایران خواهد بود. تنشها تنها به اظهارات سیاسی محدود نشدهاند. نیروی هوایی آمریکا و اسرائیل بهتازگی یک رزمایش مشترک بر فراز دریای مدیترانه برگزار کردهاند که شامل تمرین بمباران اهداف دوردست و سوختگیری هوایی بوده است. برخی تحلیلگران معتقدند که این تمرینات، آمادهسازی برای هدف قراردادن تأسیسات هستهای ایران است. اما مقوله جنگ یا حمله نظامی چه مفهومی و کارکردی در سپهر فکری ترامپ دارد؟
برای درک بهتر این موضوع، میتوان به تحلیل جاناتان سویت، افسر اطلاعاتی سابق ارتش آمریکا، در نشریه «هیل» رجوع کرد. به گفته او، «ترامپ در حال استفاده از تاکتیکی به نام «مه جنگ» است؛ مفهومی که نخستین بار از سوی کارل فون کلاوزویتس، استراتژیست نظامی آلمانی، مطرح شد. این مفهوم به شرایطی اشاره دارد که در آن، ابهام و فشار موجب سردرگمی فرماندهان و پیچیدهشدن ارزیابیهای نظامی میشود. ترامپ با بهرهگیری از این استراتژی، نهتنها در سیاست داخلی، بلکه در دیپلماسی بینالمللی نیز نیات واقعی خود را پنهان میکند. درباره ایران، سیاست ترامپ همچنان با پیچیدگیهایی همراه است. هرچند او سیاست «فشار حداکثری» را در پیش گرفته، اما هنوز به اقدامی نظامی دست نزده است. با این حال، تصمیم اخیر او برای ارسال بمبهای دو هزار پوندی به اسرائیل -که پیشتر از طرف جو بایدن متوقف شده بود- نشان از احتمال افزایش تنشها دارد. گزارشهایی نیز منتشر شده که آمریکا ممکن است بمبهای بزرگتری را در اختیار اسرائیل قرار دهد که توانایی تخریب تأسیسات هستهای ایران را دارند».
در مقایسه با جو بایدن که معمولا در واکنش به تحولات جهانی عمل میکند، ترامپ خود را فردی میداند که باید دستور کار جهانی را تعیین کند. او از کشورهای مختلف، بهویژه اعضای ناتو، خواسته که سهم بیشتری در تأمین هزینههای دفاعی جهانی بپردازند. ترامپ از کشورهای ناتو درخواست کرده که پنج درصد از تولید ناخالص داخلی خود را برای امنیت اختصاص دهند. در نهایت به نظر میرسد که ترامپ همچنان به تاکتیک «مه جنگ» متوسل میشود. این استراتژی ممکن است در کوتاهمدت برای آمریکا مفید باشد، اما در درازمدت، میتواند این کشور را با چالشهای جدیدی مواجه کند. تنها زمان مشخص خواهد کرد که این سیاست، آمریکا را به موقعیتی قدرتمندتر خواهد رساند یا برعکس، این کشور را درگیر بحرانی تازه خواهد کرد.
رقص با دو گزینه
پیرو آنچه گفته شد و در تحلیل نهایی سیاستهای دولت ترامپ در قبال ایران، مشاهده میشود که رئیسجمهور آمریکا در تلاش است تا ایران را به وضعیتی سوق دهد که هیچ گزینهای جز تسلیمشدن در برابر خواستههای آمریکا نداشته باشد. در این مسیر، ترامپ به طور همزمان از دو ابزار اصلی استفاده میکند؛ «مذاکره» و «تهدید به حمله نظامی». این دو ابزار به طور مداوم در استراتژی او قرار دارند و هرکدام به نوعی برای فشار بیشتر بر ایران عمل میکنند. استفاده از مذاکره از سوی ترامپ، ممکن است در نگاه اول بهعنوان یک راهحل دیپلماتیک به نظر برسد، اما در واقعیت هدف ترامپ از این مذاکره، تحمیل شرایطی است که ایران را به پذیرش محدودیتهای بیشتری وادار کند. این محدودیتها تنها به برنامه هستهای محدود نمیشود، بلکه به مسائل موشکی و حتی نفوذ منطقهای ایران نیز کشیده میشود، بنابراین مذاکره در سیاست ترامپ بهعنوان یک ابزار فشار بیشتر در نظر گرفته میشود تا به ایران نشان دهد که اگر خواستههای واشنگتن را نپذیرد، گزینههای دیگری مانند تحریمهای شدیدتر یا حتی گزینه نظامی در پیش است.
تهدید به حمله نظامی نیز بخشی از این استراتژی است که ترامپ از آن برای ایجاد ترس و دلهره در میان مقامات ایرانی استفاده میکند. او به وسیله تهدید به اقدام نظامی، سعی دارد تا ایران را در موقعیتی قرار دهد که در آن، تمام محاسبات سیاسی و استراتژیک ایران تغییر کند. در این فضا، ترامپ به ایران پیام میدهد که اگر به خواستههای آمریکا تن ندهد، هزینههای سنگینی برای آن کشور در پی خواهد داشت.
این بازی پیچیده، در حقیقت به نوعی از ایران خواسته میشود که انتخابی بین پذیرش تغییرات عمده در سیاستهای هستهای، موشکی و منطقهای خود و مواجهه با تحریمها و تهدیدات نظامی سنگینتر انجام دهد. ترامپ با این روش، میخواهد ایران را به جایی برساند که احساس کند نمیتواند وضعیت موجود را حفظ کند و تنها راه برای بقا، تسلیمشدن در برابر فشارهای خارجی است. در نهایت، استراتژی ترامپ بهعنوان یک آزمون و چالش برای ایران عمل میکند. این چالش نهتنها در حوزه هستهای، بلکه در ابعاد گستردهتری از سیاستهای منطقهای و داخلی ایران نیز تأثیر خواهد گذاشت. درصورتیکه ایران تحت فشار این استراتژی قرار بگیرد، میتواند به تغییراتی در سیاستهای خود دست یابد یا حتی به طور کامل به مذاکره با آمریکا تن دهد./شرق
نظر شما :