کاری که پوتین کرد
جنگ اوکراین، فصل جدید تاریخ
دیپلماسی ایرانی: 24 فوریه 2022 روزی که ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه یک تهاجم تمام عیار را علیه اوکراین آغاز کرد، یکی از مهم ترین روزهای تاریخ دهه های اخیر رقم خورد.
ورود تانکهای روسی برای حمله به اوکراین نقطه اوج خشم فزاینده کرملین نسبت به گسترش ناتو به حوزه نفوذ شوروی سابق در دوران پس از جنگ سرد بوده و پوتین ایالات متحده و ناتو را متهم کرد که تعهدات اوایل دهه 1990 خود را مبنی بر عدم گسترش ائتلاف ناتو در بلوک شوروی سابق، نقض کرده اند.
گویی پوتین میخواهد اعلام کند که جنگ در اوکراین به جهان پس از فروپاشی شوروی پایان خواهد داد و در فضای جدید هژمونی منطقهای روسیه افزایش یافته و جهان چندقطبیتر شکل خواهد گرفت.
تاریخ همواره شاهد رویدادهایی بوده که به عنوان کاتالیزور برای موقعیت های خاص عمل کرده اند. رویدادهایی که می توانند دوران قبل و بعد خود را ارجاع دهند. چنانچه حملات تروریستی 11 سپتامبر 2001 مبنایی برای تقسیم تحولات قبل و بعد از این حادثه شد. به نظر می رسد حمله روسیه به اوکراین نیز مبنایی برای تقسیم بندی تاریخ باشد که بعد از آن پایان نظم جهانی موجود آغاز می شود و در یک دوره گذار چند قطبی شدن، با وقوع جنگ ها و درگیری ها در استفاده از زور و قدرت شکاف در روابط بین الملل عمیق تر خواهد شد.
پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی، جهان شاهد یک نظم مبتنی بر اصول کاملا لیبرال متکی بر موقعیت تک قطبی قدرت آمریکا در نظام بینالملل بود. نظمی که هرگز به مزاق پوتین خوش نیامده و بهانه تبدیل شدن اوکراین به یک دموکراسی مدرن و غربی، هراس از نظمی بود که می توانست امیدهای بازسازی یک حوزه تحت رهبری روسیه را از بین ببرد.
اوکراین با موقعیت جغرافیایی حائل میان روسیه و غرب نقش کاتالیزوری را خواهد داشت که پوتین را در دستیابی به آفرینش یک دنیای جدید کمک می کند. ماهیت اوکراین به عنوان یک میدان جنگ نتیجه کریدور ژئوپلیتیکی است که شبه جزیره اروپا را به هسته اصلی "هارتلند" اوراسیا متصل می کند.
پوتین به خاطر ایجاد یک منطقه حائل تحت کنترل روسیه و نظم امنیتی به رهبری ایالات متحده در اروپا، جنگ اوکراین را به راه انداخته است. هدف پوتین این است که لوهانسک و دونتسک در شرق اوکراین که هم مرز با روسیه هستند را به صورت جمهوریهای مستقل جدا کند. سپس این مناطق را به شبه جزیره استراتژیک کریمه در جنوب اوکراین در دریای سیاه متصل کند و در یک دامنه ژئوپلیتیک گستردهتر جنگ را فراتر از اوکراین گسترش داده و در ادامه مسیر به سوی غرب و اتصال به شهر بندری اودسا در کرانه دریای سیاه به منطقه ترانس نیستریا دست یابد که در مرز با مولداوی قرار دارد. حرکت روسیه به ترانس نیستریا تهدیدی بالقوه برای حاکمیت مولداوی خواهد بود، که مانند اوکراین علاقه فزاینده ای به پیوستن به ناتو نشان داده است.
با شروع این فاز جدید از جنگ، لایهای از منطقه حائل آشکار می شود که تا کنون ناتو و روسیه را از تماس مستقیم و خصمانه در طول جنگ سرد و پس از آن باز داشته است. بنابراین اگر پوتین به ترانس نیستریا دست یابد، مولداوی میدان نبرد بعدی خواهد بود که در شکل گیری دنیای خطرناک جدید ایفای نقش خواهد کرد. الحاق مولداوی راه را برای نشانه گرفتن کشورهای بالتیک و همچنین مرزهای لهستان، اسلواکی، مجارستان و رومانی باز می کند تا بتواند یک ساختار امنیتی جدید در امتداد خطوط مرزی جدید ایجاد کند.
این ساختار جدید می تواند جایگزین نظم جهانی پس از جنگ سرد باشد که بر اساس معماری امنیتی در اروپا و مبتنی بر امکان پیوستن کشورهای همسایه روسیه به ناتو بنا شده بود. ایالات متحده با استفاده از ضعف روسیه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تلاش کرده تا دیگر هرگز چالشی برای تسلط خود در اروپا نداشته باشد. ائتلاف ناتو به رهبری ایالات متحده به طور پیوسته در دهه های 1990 و 2000 با استقبال کشورهای همسو با اتحاد جماهیر شوروی مانند لهستان، جمهوری چک، بلغارستان و رومانی برای پیوستن به این ائتلاف به سمت شرق گسترش یافته است. اکنون نیز کشورهایی مانند فنلاند و سوئد آشکارا در مورد پیوستن به ناتو صحبت میکنند که گواهی براین معماری جدید امنیتی در اروپا است.
محیط تهدیدات ژئوپلیتیک روسیه هنگامی چالش برانگیزتر می شود که متحدان ایالات متحده در ناتو به هزینه های بیشتر برای دفاع و تقویت قابل ملاحظه قابلیت های متعارف خود متعهد می شوند. چنانچه آلمان بزرگترین اقتصاد اروپا متعهد شده تا با تغییر الگوی 30 ساله میزان هزینه های دفاعی خود را تا 100 میلیارد یورو در سال جاری افزایش دهد و سالانه 2 درصد از تولید ناخالص ملی را صرف هزینه های دفاعی کند که به معنای بزرگترین بودجه دفاعی در اروپا خواهد بود.
این اوصاف نشان از یک تقابل دوباره دو بلوک دارد با این تفاوت که مرزهای بلوک غرب در مقایسه با زمان جنگ سرد به سمت شرق تغییر کرده است. این تقابل با به خطر انداختن صلح در اروپا، بازگشت به قبل از جنگ و برگرداندن اعتماد بین روسیه و غرب را دشوار می سازد.
از سوی دیگر با نقشی که جنگ اوکراین در تغییرات گسترده ساختار روابط بین الملل خواهد داشت، جهان جدید با قدرت ها و هژمونی های بیشتر اداره خواهد شد. چنانچه اگر جامعه جهانی به روسیه اجازه دهد اوکراین را تحت سلطه خود درآورد، الگویی برای دیگر دولت ها خواهد بود تا با استفاده بیشتر از زور و ماجراجویی های نظامی هنجارهای بینالمللی مانند حاکمیت و استقلال سرزمینی همسایگان را به چالش بکشانند. زنگ خطری برای ایالات متحده که باید بر چین هم که در حال تبدیل شدن به جدی ترین تهدید نوظهور و تهدیدی اساسی برای حاکمیت ملی و استقلال تایوان است، تمرکز کند.
بهره گیری از این الگو امکان جنگ های بیشتر و نابودی برخی کشورها را فراهم می آورد که در آن میل به احیای گذشته برخی امپراطوری های سابق تسکین می یابد. پوتین با ادعای سرزمینی بر مناطقی از اوکراین هنجار حفاظت از تمامیت ارضی یک کشور را تضعیف میکند و در نتیجه مدل وستفالیایی با تأکید بر حاکمیت دولت –ملت ها و محکوم کردن مداخله دولتهای دیگر در امور داخلی را زیر سوال می برد. در حالی که جهان از سال 1945، از جنگ میان قدرت های بزرگ فارغ بوده، تهاجم روسیه به اوکراین اطمینان به انقراض جنگ بین دولتی را به عنوان راهکاری جهت حل و فصل اختلافات ژئوپلیتیکی حل نشده از بین می برد. جنگهایی که می توانند تعادل سیاسی موجود را تغییر دهند و سرعت تاریخ را به شدت افزایش دهند.
با تصمیم پوتین برای تهاجم نظامی امنیت جهان کمتر شده و جهان به سمت و سویی می رود که روابط سیاسی می تواند به طور فزاینده ای با قدرت نظامی تعیین شوند. چنانچه موسسه بین المللی مطالعات استراتژیک IISS” “رقم رسمی هزینه های نظامی روسیه در سال 2021 را 62.2 میلیارد دلار تخمین زده است.
در حالی که جهان با وحشت به وقایع اوکراین نگاه می کند، سنگ بنای استراتژی کرملین بر ایجاد نظم جهانی جدید توسط روسیه به عنوان یک قدرت مسلط، رقیب آمریکا و ناتو نهاده شده و پوتین درصدد است تا یکی از بزرگترین دستاوردهای بشریت -سیستم مبتنی بر قوانین- را به پایان رساند و یک جنگ بزرگ با اوکراین را به عنوان یک راهکار اساسی برای تغییر سیستم موجود انتخاب کرده است.
آنچه واضح است این که معماری قدرت جهانی با درگیری اوکراین توسط یک رقابت پویا و پیچیده بر سر نقاط استراتژیک در برابر چشمان ما در حال تغییر است. همچنین روابط قدرت و استراتژیهای به کار گرفته شده توسط بازیگران مختلف در ترسیم چشم اندازی از نظم جهانی چند قطبی است که تضاد میان آنها به طور فزاینده آینده جهان را متحول کند.
در آخر اینکه رخدادها و وقایع فصل های تاریخ را تغییر می دهند و جنگ در اوکراین هم فصل دیگری از تاریخ را رقم می زند تا جهان را وارد دورهای غیرقابل پیشبینی و بی ثبات کند.
نظر شما :