«ناتوی عربی – اسرائیلی»، مولود تحولات منطقه!
«سناریوی ائتلاف شوم» علیه تهران تا چه اندازه جدی است؟
دیپلماسی ایرانی – نشست دو روزه وزرای خارجه چهار کشور عربی مصر، مراکش، بحرین و امارات با یائیر لاپید، وزیر خارجه اسرائیل و آنتونی بلینکن، همتای آمریکایی اش در «النقب» دیروز دوشنبه به کار خود پایان داد؛ پیش از آن نیز شاهد برگزاری نشست سه جانبه ای در سطح سران مصر، امارات متحده عربی و اسرائیل در شرمالشیخ بودیم. به نظر میرسد دستور کار مشترک هر دو نشست تلاش برای ایجاد جبهه ای واحد در برابر جمهوری اسلامی ایران باشد. برگزاری این دو نشست بعد از مطرح شدن تلاشهای دولت بایدن برای خروج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از لیست گروههای تروریستی و لیست تحریم ها و پررنگ شدن مخالفت ها و انتقادات گسترده در سطح منطقه سبب شده است که کشورهای حاشیه خلیج فارس و اسرائیل برای موازنه سازی به دنبال ایجاد ائتلافی نظامی - امنیتی موسوم به «ناتوی عربی - اسرائیلی» باشند. در این بین برخی تحولات میدانی نظیر اقدام انصارالله یمن در حمله به امارات متحده عربی و عربستان سعودی نیز دور تلاش ها و تحرکات دیپلماتیک منطقه ای را برای تشکیل این ائتلاف ضد تهران بیشتر کرده است. اما به واقع تا چه اندازه فضا و بستر برای تشکیل ناتوی عربی - اسرائیلی وجود دارد؟ اساساً این ائتلاف دارای چه شاخصه و شاکله ای است؟ برنامه ائتلاف مذکور برای تقابل با جمهوری اسلامی ایران چیست؟ پاسخ به این سوالات و پرسش هایی از این دست، محور گفتوگوی دیپلماسی ایرانی با مهدی مطهرنیا، استاد دانشگاه، آیندهپژوه و تحلیلگر ارشد مسائل بینالملل است که در ادامه میخوانید:
با مطرح شدن تلاش آمریکا برای خروج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از لیست گروههای تروریستی و لیست تحریم ها علاوه بر انتقادات گسترده داخلی شاهد مخالفت های کشورهای منطقه نسبت به نوع مذاکرات انجام شده دولت بایدن و اساسا سیاست خارجی دولت فعلی ایالات متحده در قبال تحلات خاورمیانه هستیم که به اذعان این کشورها بایدن به دنبال اجرای سیاست مماشات در برابر ایران و نیروهای همسو در غرب آسیاست. لذا کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس به همراه اسرائیل سعی دارند برای توازن بخشی سیاسی، دیپلماتیک و حتی نظامی و امنیتی جدی تر از گذشته به دنبال ایجاد «ناتوی عربی - اسرائیلی» علیه جمهوری اسلامی ایران باشند. اگرچه این این پروژه طی سال های متمادی فقط در حد حرف و ادعا باقی مانده است، اما به نظر می رسد علاوه بر نگرانی کشورهای منطقه در خصوص ادامه رایزنی های دولت بایدن و در نهایت خروج سپاه از لیست گروههای تروریستی و تحریم های آمریکا و همچنین اقدامات برخی نیروهای نیابتی ایران مانند حوثی ها در حمله به امارات متحده عربی و عربستان سعودی اکنون بیش از پیش فضا برای ایجاد ناتوی عربی - اسرائیلی فراهم شده باشد. حال با توجه به نکات یاد شده و از نگاه شما اساساً می توان شاهد تشکیل این ائتلاف علیه جمهوری اسلامی ایران بود؟
واقعیت امر آن است که آنچه که از آن به عنوان «ناتوی عربی – اسرائیلی» و قبل تر «ناتوی عربی» یاد می شود یک روند، پروژه و پروسه است، نه یک واقعه یا رویداد؛ از این منظر روندها را باید مکان مند، زمان مند و زبان مند دانست. یعنی روندها در یک جغرافیایی مشخص و در یک بازه زمانی با ادبیات و گفتمان سیاسی، دیپلماتیک و امنیتی خود را بر تحولات تحمیل می کنند.
پیرو این نکته مهم ما شاهد هستیم که بعد از انعقاد پیمان ابراهیم و سنگین تر شدن مناسبات اسرائیل با کشورهای حاشیه خلیج فارس اکنون بیش از هر زمان دیگری واقعیتی به نام «ناتوی عربی - اسرائیلی» در بافت جغرافیایی خاورمیانه با محوریت ایجاد ائتلافی علیه جمهوری اسلامی ایران و با ادبیات و گفتمان خاص «جبهه موافقت» در برابر «محور مقاومت» در حال شکل گیری است.
از این رهیافت بیشک نمیتوان تحولات و اقتضائات ژئوپلیتیک این دوره در منطقه خاورمیانه را با دهه ها و حتی سال های گذشته و مشخصا قبل از سپتامبر ۲۰۲۰ و پس از انعقاد توافق ابراهیم مقایسه و با دیدگاهی کسانی نظیر دیدگاه جمال عبدالناصر که به دنبال ایجاد یک ارتش واحد و متشکل عربی در برابر اسرائیل بود مقایسه کرد. چرا که این خوانش یک خوانش سطحی از ناتوی عربی - اسرائیلی در برابر ایران است.
به هر حال شرایط و تحولات منطقه غرب آسیا در یک پروسه زمانی وضعیتی را سامان داده است که ما شاهد یک همپوشانی و همسویی شدید کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس و اسرائیل بر علیه جمهوری اسلامی ایران هستیم. در ابتدای دهه هشتاد میلادی و مشخصاً از ۱۹۸۱ با شکل گیری شورای همکاری خلیج فارس برنامه های جدیدی برای ایجاد این ناتوی عربی شکل گرفت، کما اینکه در سال ۱۹۸۲ پروژه ایجاد یک نیروی زمینی مشترک بین اعضای شورای همکاری خلیج فارس کلید خورد و در دوران ریاست جمهوری باراک اوباما هم شاهد ایجاد نیروی دریایی مشترک بین اعضای شورای همکاری خلیج فارس تحت عنوان «گروه امنیتی ۸۱» بودیم.
در ادامه این کشورها پلیس ضدتروریسم را با هدف تقابل در برابر قاچاق مواد مخدر، قاچاق سلاح، مبارزه با پولشویی و جرایم سایبری و هکری تاسیس کردند. بنابراین این روند زمان مند و مکان مند نشان می دهد که پروژه تشکیل ناتوی عربی که اکنون با ورود جدی بازیگری به نام اسرائیل به شدت تسریع پیدا کرده است، می تواند امکان ظهور و بروز داشته باشد. لذا پیرو نکات یاد شده و در پاسخ مشخص به سوال شما باید ببینیم که تا چه اندازه ظرفیت برای تشکیل ناتوی عربی در میان کشورهای حاشیه خلیج فارس و به خصوص اعضای شورای همکاری خلیج فارس وجود دارد. اگر در نهایت موفق به تشکیل ناتوی عربی بشوند قطعاً باید دو بازیگر کلیدی هم در کنار آنها قرار گیرد، اول مصر و دوم اسرائیل.
اجازه دهید روی هم این جمله آخر شما تمرکز کنیم. به واقع ظرفیت، توان و تمایل کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس و همچنین اسرائیل برای تشکیل این ناتوی عربی - اسرائیل تا چه اندازه جدی است؟ آیا خروج احتمالی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از لیست گروههای تروریستی و تحریمهای آمریکا در کنار اقدامات گروه های نیابتی تهران به موازات برگزاری نشست سه جانبه شرمالشیخ با حضور نمایندگان امارات متحده عربی، اسرائیل و مصر و همچنین نشست شش جانبه در اسرائیل و قبل تر از آن قراردادهای تسلیحاتی گسترده با کشورهای اروپایی و آمریکا از طریق بازیگران حاشیه خلیج فارس می تواند کاتالیزوری برای ایجاد ناتوی عربی - اسرائیلی باشد؟
تمام نکاتی که به آن اشاره داشتید از نشست سه جانبه شرم الشیخ تا نشست شش جانبه اسرائیل و یا مذاکرات دولت بایدن برای خروج سپاه پاسداران از لیست گروههای تروریستی در کنار اقدامات برخی نیروهای نیابتی ایران بسترساز ایجاد ناتوی عربی خواهد بود، اما این مسائل تمام کننده نیستند. چرا که در این بین باید چند نکته کلیدی را مدنظر قرار داد. اول آنکه به نظر من در فضایی که آمریکا تلاش دارد منطقه خاورمیانه و غرب آسیا را مطابق با خواست و نگاه خود ذیل مهار چین و سیطره بر هاتلندعلیا، آن هم بعد از جنگ اوکراین باز تعریف کند، اسرائیل به مراتب قوی تر و خطرناک تر از گذشته خواهد بود.
به عبارت روشن تر اسرائیل تلاش دارد در این فضای جدید یک بازتعریف امنیتی، نظامی، سیاسی، دیپلماتیک، اقتصادی، تجاری و حتی اجتماعی در منطقه با هدف همزیستی با جهان عرب برای تقابل با ایران داشته باشد. واقعیت آن است که در گذشته اسرائیل در یک انزوای دیپلماتیک قرار داشت و بسیاری از کشورهای جهان اسلام و نیز جهان عرب به دلایل متفاوت، نه توان و نه تمایلی برای برقراری روابط با اسرائیل را نداشتند. اکنون آنچه در منطقه غرب آسیا و به خصوص در حاشیه خلیج فارس می گذرد به نوعی پوست اندازی این منطقه در جهت ورود بازیگر جدیدی به نام اسرائیل است. در این شرایط قطعاً اسرائیل دیگر وابستگی امنیتی و نظامی به آمریکا ندارد، بلکه سعی خواهد کرد خلاء حمایت آمریکا را با اولویت تقویت روابط و گسترش مناسبات با کشورهای پیرامونی رفع کند.
البته نکته بسیار مهمتر اینجاست که اسرائیل با مدیریت آمریکا این پوست اندازی منطقه را به گونهای پیش خواهد برد که در نهایت «امنیت مشترک» بین اسرائیل و کشورهای منطقه شکل بگیرد. یعنی امنیت کشورهای عربی، امنیت اسرائیل و بالعکس امنیت اسرائیل، امنیت کشورهای عربی خواهد بود. در این صورت یقین بدانید فضای بسیار حساس و خطرناکی برای جمهوری اسلامی ایران شکل خواهد گرفت.
صدالبته پیرو مصاحبه های قبلی که با دیپلماسی ایرانی داشتم عنوان کرده بودبم که من معتقدم سالهاست ما در این فضا زیست می کنیم. چرا که واقعیت های جاری در منطقه غرب آسیا به ما نشان می دهد اکنون امنیت مشترک کشورهای عربی و اسرائیل تا حدود بسیار زیادی محقق شده است و جمهوری اسلامی ایران هم عملاً در یک جبهه قرار دارد که تنها بازیگرش خود جمهوری اسلامی ایران است.
متاسفانه نشست سهجانبه شرم الشیخ مصر و به خصوص نشست شش جانبه در خود اسرائیل با حضور نمایندگان بحرین، امارات متحده عربی، مصر و مراکش با دستور کار ایجاد یک ائتلاف علیه جمهوری اسلامی ایران به خوبی و به وضوح گویای آن است که این پوست اندازی سیاسی، امنیتی و دیپلماتیک در جغرافیای خاورمیانه و شمال آفریقا به جدیت در حال پیگیری است.
علیرغم نکات حضرتعالی بسیاری بر این باورند که اساساً تفاوت های معنادار گفتمان اسرائیلی با کشورهای حاشیه خلیج فارس و شمال آفریقا نظیر مراکش و مصر به گونه ای است که با وجود انعقاد پیمان ابراهیم و پیشتر از آن پیمان کمپ دیوید این مهم به عنوان مانع جدی برای ایجاد ناتوی عربی - اسرائیلی عمل می کند. آیا شما منکر وزن و نقش این پارامتر هستید؟
بله در سایه نکتهای که شما به آن اشاره کردید قطعاً همسویی و همپوشانی فرهنگی، سیاسی، امنیتی، اقتصادی و ... ناتوی اروپایی در میان اعضای آن بسیار بیشتر از بازیگران خاورمیانه است، لذا این تفاوت ها و اختلافات می تواند روند و پروسه، نه رویداد تشکیل ناتوی عربی - اسرائیلی را قدری کُند نماید، اما در این بین اسرائیل بعد از پیمان کمپ دیوید و پیمان ابراهیم فضای جدیدی را شکل داده است که به جای تمرکز روی اختلافات و تفاوت ها گفتمانی به دنبال پررنگ کردن نقاط مشترک است.
در این بین تحولات منطقه و نقشآفرینی جمهوری اسلامی ایران در خاورمیانه به همراه عملکرد نیروهای نیابتی اش فضای بسیار مناسبی را در اختیار اسرائیل قرار داده است که به این مهم دست پیدا کند. از همین روست که بازم تکرار می کنم کلید واژه ای به نام ناتوی عربی - اسرائیلی یک پروژه و روند است، نه یک رویداد؛ لذا به نظر میرسد که بعد از پیمان کمپ دیوید و پیمان ابراهیم جریان یا جبهه موافقت عملا در فضایی حرکت میکند که نه تنها دولتهای متعلق به کشورهای حاشیه خلیج فارس که حتی به نظر میرسد ملتها و جوامع این کشورها عملاً پذیرش اسرائیل و برقراری روابط دیپلماتیک را به عنوان یک واقعیت انکارناپذیر برای خود هضم کردهاند.
یعنی دیگر مانند گذشته آن مقاومت سیاسی و مردمی و یا آن حساسیت دیپلماتیک در خصوص برقراری روابط با اسرائیل وجود ندارد. پس در آیندهای نزدیک علاوه بر عمان، بحرین، امارات، مراکش، سودان با شیب بسیار تندتری برقراری روابط دیگر کشورهای باقیمانده منطقه با اسرائیل در دستور کار قرار خواهد گرفت. در این شرایط قطعاً ایران توان بازیگری فعالی ندارد. یعنی جبهه موافقت در آینده نزدیک سایه سنگینی بر محور مقاومت خواهد داشت.
البته باید این نکته را خاطر نشان کرد که اکنون دایره نفوذ جبهه مقاومت به کشورهای حاشیه خلیج فارس و شمال آفریقا محدود نمیشود. در این بین ترکیه و جمهوری آذربایجان هم می توانند نقشآفرینی لازم را داشته باشند. همین چند هفته پیش شاهد سفر رئیس جمهور اسرائیل به ترکیه بودیم. این سفر نقطه عطفی در روابط آنکارا و تلآویو در سطوح گوناگون بود تا جایی که اردوغان خود را مهیای سفر نخست وزیر اسرائیل هم کرده است. بنابراین تمام تحولات منطقه به صورت موزاییک وار به هم ارتباط دارند و از همدیگر تاثیر می پذیرند و بر همدیگر تاثیر می گذارند.
اجازه دهید قدری روی نشست شش جانبه اسرائیل تمرکز کنیم که با محوریت ایالات متحده آمریکا برگزار شد. آیا این نشست می تواند نقطه عطفی برای ایجاد ناتوی عربی - اسرائیلی باشد؟
ببینید ایالات متحده برای گذر از هارتلندنو با هدف تمرکز بر هارتلندعلیا و مهار چین سعی می کند اسرائیل را در یک فضای زیستی دیپلماتیک قرار دهد که اقتصاد مشترک، امنیت مشترک، سیاست مشترک در آن شکل بگیرد. حال با در نظر گرفتن این نکته کلیدی قطعاً اولویت تلاش آمریکا فارغ از اینکه دولت بایدن روی کار باشد یا ترامپ یا هر رئیس جمهور دیگری این خواهد بود که در کمترین زمان اختلافات و چالش های کشورهای حاشیه خلیج فارس و دیگر بازیگران منطقه با اسرائیل حل شود تا به شکل پررنگی بستر برای تعریف یک فضای مشترک، چه در قالب اقتصاد مشترک، سیاست مشترک، دیپلماسی مشترک، امنیت مشترک و ... محقق شود. قطعاً برگزاری نشست هایی مانند نشست شش جانبه اسرائیل کمک شایانی هم به واشنگتن و هم به تل آویو در این زمینه خواهد کرد.
در عین حال هم نشست سه جانبه شرم الشیخ مصر و هم نشست شش جانبه اسرائیل نشان می دهد که اکنون پروژه ایجاد ناتوی عربی - اسرائیلی با مدیریت کلان ایالات متحده آمریکا، همکاری امنیتی - اطلاعاتی اسرائیل با تکبه بر توان نظامی مصر و قدرت اقتصادی و تجاری کشورهای خلیج فارس شکل جدیدی به خود گرفته است. به هر حال شورای همکاری خلیج فارس به عنوان نقطه کلیدی و آغازین ایجاد ناتوی عربی از همان سالهای ابتدایی پس از انقلاب اسلامی ایران با هدف شکل گیری یک بلوک سیاسی، اقتصادی، نظامی و دیپلماتیک در برابر تهران پا به عرصه وجود گذاشت که بیش از نیمی از ذخایر نفت خام و حدود یک چهارم منابع گازی جهان را در اختیار دارد و در سوی دیگر وزن سیاسی برخی از کشورهای حاشیه خلیج فارس مانند قطر با وجود کوچکی جغرافیا به قدری پررنگ غیرقابل انکار است که میتواند مولود تحولات معناداری در خاورمیانه باشد.
با توجه به تمام نکاتی که عنوان داشتید در یک سناریولوژی اساساً ناتوی عربی - اسرائیلی چه اقتضائاتی خواهد داشت؟
در یک سناریولوژی و با توجه به تحولات منطقه و برگزاری نشست هایی مانند نشست سه جانبه شرمالشیخ و نشست شش جانبه اسرائیل باید اولین و محتمل ترین سناریو را سناریوی «ائتلاف شوم» دانست.
شوم از چه جهت؟
شوم از آن جهت که محور و کانون تقابل این ائتلاف صرفا و صرفا جمهوری اسلامی ایران خواهد بود. چون حضور کشورهایی مانند مصر، امارات متحده عربی، بحرین و مراکش در نشست اسرائیل و از طرف دیگر حمایت های غیرمستقیم و چراغ سبزهای غیرعلنی دیگر کشورهای حاشیه خلیج فارس از عربستان و عمان گرفته تا کویت، قطر و در کنار تلاش ترکیه و جمهوری آذربایجان برای تعمیق مناسبات با اسرائیل مبین یک عامل ضد امنیتی تمام عیار علیه تهران با هدف محصور کردن کشور در مرزهای خود است.
راهکار تقابلی ایران در این سناریوی ائتلاف شوم که به باورتان ذیل تحولات منطقه محتمل ترین سناریو است چه خواهد بود؟
احتمالاً ایران با توجه به بازیگران محور مقاومت به ناچار باید دست به یک موازنه سازی بزند، اما به نظر میرسد با توجه به تنگناهای ژئوپلتیک و استراتژیک در سایه تحولات جاری در منطقه خاورمیانه و همچنین تغییرات موجود در محیط سیاسی داخلی جمهوری اسلامی و مهمتر از آن اقتضائات متزلزل و شکننده اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و معیشتی جامعه ایران بی شک ایران در قبال موازنه سازی در برابر ائتلاف شوم دچار محدودیت های جدی خواهد بود.
با اینحال فقط می توان به همین سناریوی ائتلاف شوم بسنده کرد یا سناروی های دیگری را هم وجود دارند؟
یقینا سناریوهای دیگری هم وجود دارند که نسبت به سناریوی ائتلاف شوم از شانس تحقق کمتری برخوردار هستند. همچنانی که در ادامه ما میتوانیم احتمالا تحقق «سناریوی ائتلاف خنثی» را هم شاهد باشیم. سناریوی مذکور بر این نکته تاکید دارد که اگر همگرایی و همکاری کشورهای حاشیه خلیج فارس و اسرائیل در یک پیمان نظامی و امنیتی شکل بگیرد، اما در ادامه آمریکا به هر دلیلی عدم همکاری مستحکم با این ائتلاف در دستور کار قرار دهد نهایتا سناریوی ائتلاف خنثی شکل خواهد گرفت؛ ائتلافی که علیرغم وجود عینی توان اثرگذاری مانند ائتلاف شوم با تمرکز روی تقابل با جمهوری اسلامی را ندارد.
البته با توجه به نفوذ تاریخی کشورهایی چون آمریکا، انگلستان و فرانسه در خاورمیانه این همکاری و همگرایی ها نسبی به نظر می رسد، نه قطعی. لذا به دلیل آنکه فعلا دولت بایدن سیاست خارجی خود را بر یک نگاه نئورئالیستی تدافعی، ذیل خوانش جریان دموکرات گذاشته است و همین امر سبب اختلافات جدی کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس با محوریت ریاض و ابوظبی با دولت فعلی ایالات متحده شده است می تواند در کوتاه مدت و حداقل تا زمان برگزاری انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۲۴، ائتلافی نسبتاً خنثی را سامان دهد.
در حالی که ایده آل ترین شکل ممکن برای کشورهای حاشیه خلیج فارس روی کار آمدن رئیس جمهوری نظیر دونالد ترامپ با نگاه رئالیستی تهاجمی است تا زمینه و فضا برای تحقق سناریوی ائتلاف شوم شکل بگیرد که تاثیرات خاص و شگرفی بر تحولات منطقه داشته باشد که به شدت می تواند دایره نفوذ ایران در منطقه خاورمیانه را محدود و شکننده کند.
اما اگر در ادامه شاهد تداوم و تشدید عدم همکاری آمریکا با ائتلاف عربی و اسرائیلی باشیم در نهایت سناریوی «ائتلاف سست و لرزان» شکل خواهد گرفت، کما اینکه از سال ۱۹۸۱ میلادی و آغاز به کار شورای همکاری خلیج فارس به واسطه نوع مناسبات داخلی کشورهای عضو و هم تحولات منطقه نمیتوان این سناریو را به طور کامل نادیده گرفت.
اگر هم در ادامه مجموعه اختلافات کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس و همچنین تفاوتهای ماهوی اسرائیل با این بازیگران روز به روز ظهور و بروز بیشتری پیدا کند و در ادامه سیاست نئورئالیسم بایدن هم بر خاورمیانه کماکان ادامه پیدا کند در نهایت سناریوی «ائتلافِ ضد ائتلاف» محقق می شود. به هر حال دو عدم قطعیت یعنی عدم همکاری آمریکا با کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس به خصوص در دوران دولت بایدن و همچنین عدم همگرایی، همسویی و همکاری کامل و مستحکم کشورهای حاشیه خلیج فارس با همدیگر می تواند نوعی ائتلاف ضد ائتلاف را به وجود آورد، کما اینکه در بهار سال ۹۸ شمسی شاهد پاسخ منفی و خروج مصر از ارتش واحد عربی یا همان طرح اولیه ناتوی عربی بودیم.
به باور شما سناریوی ائتلاف ضد ائتلاف چه ویژگی خواهد داشت؟
همان طور که گفتم اگر اختلافات میان کشور حاشیه خلیج فارس و نیز تفاوت ماهوی نگاه اسرائیل با جهان اسلام و جهان عرب و همچنین عدم همکاری آمریکا با ائتلاف مد نظر را نظاره گر باشیم ناتوی عربی در سطح کلان و موضعگیری دیپلماتیک ظهور پیدا خواهد کرد، اما در صحنه میدان شکل عینی به خود نخواهد گرفت.
نظر شما :