ریاض در نشست سه گانه مکه ناکام ماند
امارات به دنبال قربانی کردن عربستان در تنش با ایران
گفت و گو از عبدالرحمن فتح الهی، عضو تحریریه دیپلماسی ایرانی
دیپلماسی ایرانی - چهاردهمین اجلاس سران کشورهای عضو سازمان همکاری اسلامی (OIC) به میزبانی عربستان سعودی و با حضور ۵۷ کشور عضو امروز شنبه 11 خرداد در مکه مکرمه به کار خود پایان داد. پیش از این نشست شاهد برگزاری دو نشست دیگر در قالب نشست نمایندگان کشورهای عربی یا اتحادیه عرب و نمایندگان کشورهای شورای همکاری خلیج فارس بودیم. اساسا دلایل و اهداف برگزاری این نشست چیست؟ آیا عربستان سعودی توانسته است در سایه برگزاری این سلسله نشست ها به نتایج و اهداف مورد نظر خود دست پیدا کند؟ تاثیر آن بر مناسبات و تحولات منطقه چه خواهد بود؟ دیپلماسی ایرانی برای بررسی این مسائل، گفت و گویی را با امیر موسوی، کارشناس مسائل خاورمیانه و پژوهشگر تحولات جهان عرب ترتیب داده است که در ادامه می خوانید:
چهاردهمین اجلاس سران کشورهای عضو سازمان همکاری اسلامی (OIC) به میزبانی عربستان سعودی و با حضور ۵۷ کشور عضو امروز شنبه 11 خرداد در مکه مکرمه به کار خود پایان داد. پیش از این نشست شاهد برگزاری دو نشست دیگر در قالب نشست نمایندگان کشورهای عربی یا اتحادیه عرب و نمایندگان کشورهای شورای همکاری خلیج فارس بودیم. اساسا دلایل و اهداف برگزاری این نشست چیست؟
در یک جمله می توان گفت که دلیل و هدف اصلی نشست های عربستان در مکه مکرمه ایجاد شرایط و بستر لازم در تدارک اجماعی منطقه ای علیه ایران و در کنار آن فضاسازی برای آمدادگی جهان عرب و کشورهای اسلامی در رونمایی از معامله قرن بود.
اما به باور شما در سایه این دو هدف مهم و کلان، عربستان سعودی توانسته است در سایه برگزاری این سلسله نشست ها به نتایج و اهداف مورد نظر خود دست پیدا کند؟ عدم حضور شیخ تمیم بن حمد، امیر قطر، میشل عون، رئیس جمهور لبنان، محمد ششم، پادشاه مغرب و یا مشارکت سطح پایین کشور عمان چه تاثیری بر خروجی این نشست گذاشته است؟
در خصوص دستیابی ریاض به اهداف مد نظر در برگزاری این نشست باید گفت که قطعا سعودی ها نتوانستند به آن اهداف مدنظرشان دست یابند. چراکه این نشست خیلی دیر برگزار شد. اما در کنار آن دو عامل اساسی در به شکست کشاندن این سه نشست بسیار موثر بود؛ ابتدا به ساکن نادیده گرفتن پیشنهاد محمد جواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران در رابطه با توافقنامه و یا پیمان "عدم تعرض" بود که با واکنش منفی ریاض، اختلافات جدی را میان کشورهای عربی و اسلامی ایجاد کرد. چون که بسیاری از این کشورها با این پیشنهاد جمهوری اسلامی ایران موافق بودند و از آن استقبال کردند. همین تعارض نگاه سبب شد که نشست ها با نگاه های مثبتی شروع نشود. زیرا این کشورها تمایل داشتند عربستان سعودی به این پیشنهاد ایران پاسخ مثبت دهد تا از شدت و میزان تنش ها، التهابات و بحران های منطقه کاسته شود.
نکته دوم اظهارات دونالد ترامپ در توکیو بود. رئیسجمهور آمریکا با آن سخنرانی که در ژاپن داشت عملا با پاشیدن گرد ناامیدی و یاس بر چهره نتانیاهو و محمد بن سلمان، برنامهریزی مدنظر رژیمصهیونیستی و سعودی ها را کاملاً دگرگون کرد. همین دو عامل سبب شد که ابتدا به ساکن نشست کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس پشت درهای بسته برگزار شود تا شدت و میزان اختلافات اعضای آن به بیرون درز پیدا نکند. اما با توجه به اظهار نظرها و مواضع مقامات کویت، عمان و قطر به وضوح میزان اختلافات و تعارض دیدگاه اعضاء با عربستان سعودی مشهود بود و علیرغم تمام پوششهای رسانهای، فضاسازی و جریان سازی ها علیه تهران در نهایت مشخص شد که این نشست محرمانه با یک شکست کامل رو به رو بوده است. مضاف بر آن امارات و بحرین نیز به عنوان کشورهای همسو با عربستان سعودی به حاشیه رفتند. در کنار آن اگر به اجلاس سران عرب نگاه کنید اکثر قریب به اتفاق اعضاء و شرکت کنندگان سخنانی متفاوت از بیانیه پایانی این نشست داشتند. همه این نکات شکست مفتضحانه ریاض در این نشست را می رساند.
نظرتان در خصوص بیانیه پایانی، به خصوص بیانیه سران کشورهای عربی یا اتحادیه عرب چیست؟
در خصوص بیانیه پایانی نیز باید عنوان داشت که یک بیانیه کلی در قالب چند اتهام زنی به تهران بود که چیز عجیب، مهم و غیر منتظره ای هم نبود که اساساً محلی از اعراب ندارد. یعنی تمام برنامه ریزی عربستان سعودی برای برگزاری این نشست با یک شکست فاحش روبه رو بوده است. چون بیانیه پایانی در بردارنده هیچ گونه بند کاربردی و یا توافق جدی اعضاء و شرکت کنندگان برای تقابل با جمهوری اسلامی ایران در منطقه و یا زمینه سازی برای شکل گیری ناتوی عربی، پیگیری مسائل از طریق شورای امنیت سازمان ملل و نظایر آن وجود نداشت. تنها برخی اتهامزنی های پوچ و تو خالی در خصوص جزایر سه گانه، مسئله بحرین و یا یمن بود که از پیش هم میتوانستیم در مواضع و سخنان سران سعودی و اماراتی شاهد آن باشیم. یک بند پایانی هم در خصوص مسئله فلسطین هم به صورت کلی مطرح شد که با عدم توجه یه درخواست محمود عباس برای گنجاندن بندی در بیانیه نشان می دهد این بیانیه با اما و اگرهایی روبه رو است.
چه اما و اگری، یعنی به باور شما بیانیه قبل از آغاز نشست به نگارش درآمده است؟
قطعاً چنین است. شما که به اظهار نظر برخی از کشورها، به خصوص برهم، صالح رئیس جمهور عراق نگاه کنید، می بینید که این بیانیه پیش از برگزاری نشست نوشته شده است. چون بندهای این بیانیه تنها تصدیق کننده مواضع ملک سلمان در نشست بود و هیچ تناسب و سنخیتی با سخنرانی دیگر اعضاء نداشت. حتی کار به جایی رسید که برهم صالح رسما عنوان داشت که عراق هیچ گونه دخالتی در نگارش بیانیه پایانی نشست مکه نداشته است. در کنار آن هم عبدالفتاح سیسی، رئیس جمهور مصر نیز سخنان ملک سلمان در اتهامزنی به تهران را تکرار نکرد و در کنار آن کشور بحرین و امارات متحده عربی اساساً در این نشست چراغ خاموش بودند. پس زمانی که اعضای موثر این نشست چنین مواضعی را مطرح نکرده اند، چطور تنها اتهامات ضد ایرانی ملک سلمان در بیانیه پایانی گنجانده می شود؟! پاسخ آن واضح است؛ چون بیانیه قبل از سخنان اعضاء، خروجی نشست و متناسب با اهداف ریاض نوشته شده بود.
به باور شما سکوت ابوظبی و منامه با چه هدفی بوده است؟
من معتقدم که اکنون ابوظبی برنامه بسیار جدی برای درگیر کردن عربستان در منطقه دارد و سعی می کند به واسطه این تلاش ها و سکوتش کمترین تنش و هزینه برای ابوظبی در سایه مناسبات منطقه شکل گیرد. یعنی همان برنامه ای که عربستان سعودی برای قطر در سوریه در نظر داشت در حال حاضر از جانب امارات متحده عربی برای عربستان سعودی پیاده می شود. به معنی دیگر اکنون ابوظبی سعی دارد ریاض را در تنش با تهران بیش از پیش درگیر کند و خود در سایه این تنش ها قرار گیرد، چون میداند که احتمالا میزان و شدت تبعات این تنش برای کشورهای عربی منطقه بسیار بالا خواهد بود، لذا سعی دارد حتی المقدور از درگیر شدن مستقیم با جمهوری اسلامی ایران پرهیز کند. اما در عین حال خواهان به حاشیه رفتن تهران هم هست. یعنی امارات با کارت عربستان به دنبال تقابل با ایران است. اگر دقت کرده باشید اتفاقاً در زمان حضور جان بولتون در امارات و اتهامزنی مشاور امنیت ملی کاخ سفید در خصوص انفجار بندر فجیره شاهد سکوت معنادار مقامات امارات متحده عربی بودیم. این سکوت نشان از این تلاش ها دارد.
پس با این شکست در سه نشست مکه آیا می توان نشست آتی منامه را در خصوص رونمایی از معامله قرن موفقیتآمیز تلقی کرد؟
قطعاً با شکستی که در مکه برای کشورهای عربی همسو با اسرائیل و آمریکا رقم خورده است، نشست منامه نیز با شکست پررنگتر و فاحشی روبه رو خواهد بود، چرا که از یک سو شاهد مواضع و سخنان روسای جمهور و سران برخی از کشورهای عربی و اسلامی درخصوص ضدیت و مخالفت جدی با معامله قرن بودیم و از سوی دیگر با عدم توفیق بنیامین نتانیاهو در تشکیل کابینه و دولت ائتلافی یقیناً شرایط را برای بسترسازی در خصوص رونمایی از معامله قرن، حتی در داخل سرزمین ها اشغالی با ابهامات جدی روبه رو است. اگرچه جارد کوشنر یک نقشه نمادین را در خصوص به رسمیت شناختن اسرائیل بر جولان اشغالی با امضای دونالد ترامپ به نتانیاهو تقدیم کرد، اما تمام این حرکت ها، حرکت های پوچ و نمایشی است، چرا که در صحنه عمل و واقعیت چیزی تغییر پیدا نکرده است.
اما چرا در شرایط کنونی محمود عباس و تشکیلات خودگردان مانند گذشته همراهی های خود را با برنامه و نقشه آمریکا در خصوص فلسطین، به خصوص در مسئله معامله قرن ندارد؟ اساسا دلایل این میزان مخالفت جدی محمود عباس ناشی از چیست؟
چون مسئله معامله قرن به شدت متفاوت از دیگر اهداف و برنامه های پیشین آمریکا در خصوص مسئله فلسطین بوده است. معامله قرن یعنی فروختن تمام سرزمین فلسطین به اسرائیل. لذا اگر محمود عباس این مسئله را تایید کنند، نه تنها دست به یک خودکشی سیاسی زده است، بلکه به واقع امکان تهدید جانی از طرف مردم مقاوم فلسطین هم وجود دارد. چرا که این مسئله به هیچ وجه و با هیچ منطقی از جانب مردم فلسطین پذیرفته نخواهد بود. لذا خود محمود عباس هم مواضع تندی را هم در نشست مکه و هم در سخنان پیش از آن داشته است.
البته من در اینجا لازم می دانم که به یک کم کاری فاحش رسانههای داخلی در ایران اشاره کنم و آن هم عدم پوشش لازم در خصوص مواضع محمود عباس در حمله جدی و نقد تند به معامله قرن بود. متاسفانه به جای اینکه این دست مواضع را به شدت پوشش دهیم و روی آن تحلیلها و بررسیهای جدی داشته باشیم، با برخی شعارها مانند وی خائن به آرمان فلسطین است و یا محمود عباس نماینده جریان سازشکار و دست نشانده اسرائیل است، آنگونه که باید نتوانستیم روی این دست مواضع که بسیار مهم است آن پوشش لازم را داشته باشیم.
ولی آیا به واقع نشست منامه به معنای فروختن سرزمین فلسطین است؟
یقین چنین است. اجلاس منامه برای خرید سرزمین فلسطین برنامه ریزی شده است. در قالب این طرح قرار است کل مردم فلسطین یا به صحرای سینا مصر انتقال پیدا کنند و یا به خاک اردن بروند و کل فلسطین به صهیونیست ها واگذار شود تا حاکمیت این اراضی به اسرائیل شود، لذا تمام جریان های فلسطینی از اسلام گرایان تا ملی گرایان، اندیشه های چپ و حتی محور سازشکاری مانند محمود عباس هم با هیچ منطقی نمی توانند معامله قرن را بپذیرند.
پس مواضع متفاوت عبدالفتاح سیسی، رئیس جمهور مصر در نشست مکه ناشی از این مسئله است؟
بله. چون قرار است بر اساس معامله قرن بخش اعظم فلسطینیهای آواره به صحرای سینا انتقال پیدا کنند ولی این منطقه جزء مناطق بسیار مهم برای مصر است. از این رو عبدالفتاح سیسی هم مخالفت های جدی با معامله قرن دارد. علاوه بر آن مسئله دیگری که باعث ناراحتی میان قاهره و ریاض شده است به مسئله سودان باز می گردد. همان گونه که می دانید از دیرباز سودان حیاط خلوت مصر بوده است، اما با فعالیتهای امنیتی و دیپلماتیک امارات متحده عربی و عربستان سعودی در خاک سودان اکنون نگرانی های جدی برای مصر پیش آمده است. لذا اگر چه مصر همواره همراهی های جدی را به برنامههای ریاض و ابوظبی داشته است، ولی این بار مصر به دلیل منافع خود، هم به واسطه درگیر شدن صحرای سینا ذیل رونمایی از معامله غرب و نیز تهدیدات امنیتی در سایه تحرکات عربستان و امارات متحده عربی در سودان مخالفت های جدی با این برنامه ها را داشته است. همین مسئله هم باعث شده است که اردن هم مخالفت های جدی با معامله قرار داشته باشد، اگرچه که پادشاه این کشور به دلیل برخی ملاحظه کاری ها این مخالفت ها را علنا بروز نمی دهد.
ناکامی بنیامین نتانیاهو در تشکیل دولت ائتلافی چه تاثیری بر رونمایی از معامله قرن گذاشته است؟ اساساً با توجه به این میزان از اختلاف نظر در میان جریانهای سیاسی اسرائیل امکان تحقق معامله قرن حتی از جانب خود صهیونیست ها تا چه اندازه مهیا است؟
یقینا شرایط رژیم صهیونیستی از عربستان سعودی و امارات متحده عربی بهتر نیست، اگر بدتر نباشد. لذا اکنون تروئیکای پشتیبان معامله قرن در منطقه یعنی بحرین، امارات متحده عربی و عربستان سعودی با مشکلات ریز و درشتی مواجهند. همین مشکلات سبب شده تا عملاً نتوانند حمایت جدی از رژیم صهیونیستی داشته باشند. از آن طرف نیز شدت اختلافات داخلی صهیونیستها در اراضی اشغالی هم مزید بر علت است و در مجموع شرایطی را شکل داده است که عملا رونمایی از معامله قرن را به حاشیه برده است. حتی اکنون شرایط به جای رسیده است که نتانیاهوه نخست وزیر اسرائیل لیبرمن را خائن به آرمان اسرائیل و صهیونیسم معرفی کرد چرا که وی (لیبرمن) باعث شکست تلاش های نتانیاهو در تشکیل دولت شد. ولی هوشمندی نتانیاهو آنجا بود که دستور به انحلال پارلمان تازه تاسیس اسرائیل داد، چون اگر این دستور داده نمیشد پارلمان شخص دیگری را به عنوان نخست وزیر جدید و مامور تشکیل کابینه و دولت ائتلافی اسرائیل معرفی میکرد. اما چون کشورهای عربی منطقه و به خصوص دونالد ترامپ تمام برنامه های مد نظر خود را روی بنیامین نتانیاهو طراحی کردند، سعی داشتند همراهی خود را با تصمیم نتانیاهو داشته باشند تا با انحلال پارلمان، شرایط را برای انتخابات مجدد و ابقای وی (نتانیاهو) به عنوان نخست وزیر رژیم صهیونیستی شکل دهند. البته در این مدت تا زمان برگزاری انتخابات آتی نتانیاهو کماکان نخست وزیر قانونی رژیم صهیونیستی خواهد بود و به این واسطه واشنگتن، ریاض، منامه و ابوظبی با محوریت نتانیاهو برنامه خود را پیش خواهند بود.
در سایه حواشی پیش آمده در قالب پرونده فساد اداری مالی بنیامین نتانیاهو و خانوادهاش، اساساً امکان پیروزیش در انتخابات پارلمانی پیش رو تا چه اندازه جدی است؟
با توجه به شکست نتانیاهو در تشکیل کابینه ائتلافی و دستور به انحلال پارلمان، اکنون امکان پررنگ شدن پرونده فساد وی وجود دارد، به خصوص اینکه جریان های رقیب سعی خواهند کرد که نتانیاهو را از گردونه رقابت های سیاسی انتخاباتی خارج کنند. البته در این میان شکست نتانیاهو در همراهی سایر احزاب هم می تواند باعث ریزش آرای مردمی او شود. در کنار آن اگر مسئله بازپرسی و یا دستگیری نخست وزیر و خانوادهاش در این مدت صورت گیرد، عملاً به مرگ سیاسی بنیامین نتانیاهو و شکست در انتخابات آتی خواهد انجامید.
ولی با توجه به اهمیت نتانیاهو برای دونالد ترامپ و نیز برخی از کشورهای عربی منطقه امکان دخالت این کشورها برای پیروزی مجدد و نیز به حاشیه کشاندن پروندههای فساد نخست وزیر اسرائیل وجود دارد؟ اساسا در این وزن کشی دستگاه قضایی اسرائیل پیروز خواهد بود یا جریان سیاسی حامی نتانیاهو؛ اگر چه که ما در برخی از موارد برخورد جدی مانند ایهود اولمرت و یا موشه کاتسا را از دستگاه قضایی اسرائیل شاهد بوده ایم؟
من معتقدم که دستگاه قضایی رژیم صهیونیستی استقلال عمل خود را خواهد داشت و چندان اهمیتی به شرایط سیاسی و دیپلماتیک نمی دهد. حتی اگر شرایط سیاسی و دیپلماتیک حاکم بر منطقه و سرزمین های اشغالی حساس باشد. چون پیش از این هم در بحبوحه جنگ های رژیم صهیونیستی با محور مقاومت ما شاهد شدت عمل دستگاه قضایی اسرائیل برای دستگیری و محاکمه ایهود اولمرت بودیم.
از طرف دیگر این نکته را هم باید بگویم که دونالد ترامپ اگرچه که هماهنگی و همراهی بیشتری با بنیامین نتانیاهو دارد، اما بیش از آنکه برای یک شخصیت خاص انرژی صرف کند به دنبال اجرا و عملیاتی کردن برنامه و پروژه خود است. لذا اگر در روزها و هفته های آتی پرونده فساد مالی اداری نتانیاهو رویکرد جدی پیدا کند امکان دارد ترامپ هم به دنبال شخص دیگری باشد. به هر حال دیگر جریانهای راستگرای صهیونیستی هم مخالفتی با معامله قرن ندارند و خواهان اجرایی کردن آن هستند. پس کاخ سفید استراتژی خود را به خاطر یک مهره به تعویق نخواهد انداخت. اگرچه امکان دارد برخی حمایت ها را از نتانیاهو صورت دهد، اما این حمایت ها آنقدر جدی نخواهد بود که تمام برنامه های دونالد ترامپ را در خصوص معامله قرن تحتالشعاع قرار دهد، به خصوص اینکه فرصت چندان زیادی تا انتخابات سال ۲۰۲۰ ایالات متحده آمریکا باقی نمانده است و رئیس جمهوری آمریکا برای رونمایی از معامله قرن و کسب دستاورد جدید در مسئلهی فلسطین تلاش جدی خواهد داشت، چون ترامپ برای پیروزی در انتخابات پیش رو به حمایت لابیهای صهیونیستی نیاز وافری دارد.
نظر شما :