بررسی لایه های زیرین اعتراضات امریکا

چرا اعتراض ها به قتل فلوید همه گیر شد؟

۱۹ خرداد ۱۳۹۹ | ۱۶:۰۰ کد : ۱۹۹۲۱۳۶ اخبار اصلی آمریکا
بهزاد آقا میرزایی در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می نویسد: در روزهای اخیر و پس قتل فجیع جورج فلوید مقالات متعددی درخصوص علل، انگیزه ها و سوابق موضوع نگاشته شد و "هر کسی از ظن خود" نور را بر بخشی از تاریخ تیره و تار حقوق سیاه پوستان ایالات متحده تاباند. اما سئوالی که تا کنون بی پاسخ مانده این است که" چرا این قتل بر خلاف موارد مشابه تا این حد بر افکار عمومی در داخل و خارج  از ایالات متحده تاثیر گذاشته و باعث برپایی اعتراضاتی چنین گسترده شده است؟"
چرا اعتراض ها به قتل فلوید همه گیر شد؟

نویسنده: بهزاد آقا میرزایی، دانشجوی روابط بین الملل

دیپلماسی ایرانی: قتل ناجوانمردانه جورج فلوید شهروند سیاه پوست آمریکایی اولین جنایت نژاد پرستانه در ایالات متحده نبوده و بی گمان آخرین آن هم نخواهد بود. حتی اگر از جنگ های استقلال و ماجرای "کوکلوس کلان ها" و اعلامیه لغو برده داری و ... هم بگذریم، در تاریخ معاصر ایالات متحده نیز (اگر چیزی به این عنوان، بتوان برای آن دیار تصور کرد) قتل های مبتنی بر انگیزش های نژاد پرستانه با ضریب تکراری کمابیش بطور یکسان تکرار شده و احتمالا تکرار خواهند شد. 

در روزهای اخیر و پس قتل فجیع جورج فلوید مقالات متعددی درخصوص علل، انگیزه ها و سوابق موضوع نگاشته شد و "هر کسی از ظن خود" نور را بر بخشی از تاریخ تیره و تار حقوق سیاه پوستان ایالات متحده تاباند. اما سئوالی که تا کنون بی پاسخ مانده این است که" چرا این قتل بر خلاف موارد مشابه تا این حد بر افکار عمومی در داخل و خارج  از ایالات متحده تاثیر گذاشته و باعث برپایی اعتراضاتی چنین گسترده شده است؟"

طیف وسیعی از جامعه شناسان سیاسی خصوصا آنانی که از جریانات فرانسوی جامعه شناسی سیاسی (نظیر فوکو، بودیار و ژیژک) متاثر شده اند، معتقدند که دوران "پدیده های تکی" به سر آمده و هر پدیده را باید در ارتباط با سایر پدیده ها و از آن مهمتر در بستری (context ) که پدیده صورت گرفته بررسی کرد. 

این نوشتار موجز در پی پاسخ به این سئوال است که چه عواملی باعث شد قتلِ جوانِ به حاشیه رانده شده در شهری نه چندان مهم، تبدیل به خبر اول همه رسانه ها شود. آن هم خبری که گذشت زمان نه تنها از شدت و قوت آن نکاست، بلکه چنان بهمنی سهمگین از یک توده برف، کوهی ساخت تا بی محابا آن کند که در همه جا مستور است و بر کسی مسطور نیست:

1-  تصویر برساخته شهروند آمریکایی:

منتقدان دمکراسی لیبرال در کشورهای غربی همواره به طعنه می گویند که منظور از برابری "همه" در دمکراسی های لیبرال، برابری شهروندان "مرد سفیدپوستِ مسیحی" است. اگر با تساهل و تسامح بپذیریم که جهان غرب (به عنوان یک واحد کلی) تا حدی از این مرز فراتر رفته و حاضر به پذیرش زنان، رنگین پوستان و پیروان سایر ادیان به عنوان شهروندان درجه یک خود شده است؛ بی گمان این موضوع در مورد شخص ترامپ و تیم اطراف وی صدق نمی کند. ترامپ در هر سه موضوع جنسیت، اقلیت های قومی و دینی، کارنامه به شدت تیره و تاری دارد.

در مورد «زن ستیز» بودن ترامپ اکثر تحلیلگران فارغ از گرایش های فکری و سیاسی خود بر روی آن توافق دارند.  نگاه مشمئز کننده و ابزاری ترامپ به زنان نه در طول ریاست جمهوری، بلکه پیش از آن همواره مورد انتقاد همگان بوده است. اما ریاست جمهوری او چهره واقعی اش را در موارد دیگر نیز هویدا کرد.

یکی از اقدامات اولیه ترامپ طرح  کشیدن دیوار چین در مرز این کشور با مکزیک بود!! که نمایگر عمق تنفر وی از بخش قابل توجهی از جامعه آمریکایی است. این اقدامات در ماه ها و سال های بعد با ایجاد محدودیت هایی که برای لاتین تبارها و ... اتخاذ شد، شدت یافت.

از سوی دیگر ترامپ در همان ماه های اولیه قانون منع سفر شهروندان کشورهای مسلمان به ایالات متحده را به اجرا گذاشت که هر چند به جز کشورمان، کشورهای محدودی را در بر می گرفت، اما نوع نگاه و توجیه مقامات دولت آمریکایی نشان داد که اسلام هراسی بخش جدایی ناپذیر هیات حاکمه آمریکایی است. به همین دلیل است رفتارهای ناشایست ترامپ و تیم او با افرادی نظیر ایلهان عمر نماینده مسلمان مجلس نمایندگان، نشانگر نوع نگاه هیات حاکمه آمریکا با مسلمانان این کشور تلقی شده است.

بدیهی است در چنین شرایطی کشته شدن یک جوان سیاه پوست نه تنها خشم جامعه سیاه پوستان را بر می انگیزد، بلکه موجب می شود که کل به حاشیه رانده شدگان (marginalized) آمریکا  اعم از جنسیتی، قومی، اعتقادی و...  با قربانی اخیر، همذات پنداری کرده و تصویر خود را در چهره بی جان فلوید جستجو کنند.

2-  شعار اول آمریکا، در حرف و عمل

ترامپ ریاست جمهوری خود را با شعار «اول آمریکا» آغاز کرد و مدعی شد شهروندان ایالات متحده باید بیشترین سود را از تحولات و جریانات سیاسی در داخل و خارج از مزرهای ایالات متحده ببرند. ترامپ در ماه های اول حکمرانی خود به مدد آنچه در زمان پیش از او بنا نهاده شده بود، توانست در اشتغال زایی موفق باشد و نرخ بیکاری را در ایالات متحده به صورت معنا داری کاهش دهد.

ترامپ همچنین توانست این فکر اشتباه را به کشورهای منطقه القا کند که "امنیت کالایی است قابل خریداری" و کشورهای منطقه خلیج  فارس باید امنیت خود را با بهایی گزاف از ایالات متحده "بخرند". ماحصل این تفکر قرادادهای رویایی واشنکتن با کشورهایی نظیر عربستان شد که میلیاردها دلار سود به جیب آمریکا واریز کرد و باعث رونق گرفتن بخش هایی از اقتصاد آمریکا شد.

اما گذشت زمان و رفتار داهیانه و به دور از جنجال جمهوری اسلامی ایران از یک سو و ادبیات بی شرمانه و کاسب کارانه مقامات آمریکایی از سوی دیگر باعث شد که برخی از کشورهای منطقه به سرعت در تصمیم ابتدایی خود تجدید نظر کنند و از عقد قراردهای جدید که به معنی تزریق بیشتر پول به ایالات متحده امریکا بود، اجتناب کنند. 

کاهش شدید قیمت نفت که اوایل سال جدید میلادی آغاز شده بود تا آن جا پیش رفت که برای اولین بار در تاریخ ایالات متحده، قیمت نفت منفی شد. به عبارت دیگر تولید کنندگان برای نفت خود نه تنها وجهی دریافت نمی کردند، بلکه در هر بشکه مبلغ سه دلار هم می دانند تا شاید مخازن مالامال نفتی شان برای نگه داری تولیدات آتی اندکی خالی شود. بدیهی است که این وضعیت از نظر اقتصادی و حتی سیاسی برای ایالات متحده گران تمام شود و صاحبان صنایع نفتی خصوصا نفت شل (که هزینه بالایی دارد) ضرر هنگفتی را متوجه خود ببیند و مجبور به اخراج و تعدیل نیرو شوند.

همه گیر شدن بیماری کرونا در ایالات متحده در کشاکش تنش های نفتی اوضاع را از گذشته هم بدتر کرد. قرنطینه، تعطیلی اجباری و عواقب پس از آن فشار هنگفتی را بر ایالات متحده وارد کرد. بر اساس آماری که اخیرا توسط شبکه CBS منتشر شده، بیش از  2 میلیون 760 هزار نفر در ماه می (اردیبهشت ماه)  شغل خود را از دست داده اند و میزان متقاضیان کار به عدد باور نکردنی بیش از 42 میلیون نفر رسیده است. بر اساس همین گزارش تاثیر پاندمی ویروس کرونا، به مدت یک دهه احساس خواهد شد و تقریبا 8 هزار میلیارد دلار از رشد اقتصادی کشور خواهد کاست. 

اما آنچه درد شهروندان ایالات متحده را بیشتر می کند، بی توجهی دولت به خواسته های آنان است. مردم احساس می کردند علی رغم همه مشکلات هنوز بخش عمده ای از درآمد ناچیزشان به عنوان مالیات صرف ماجراجویی های بی فایده نظامی در سایر کشورها می شود. در حالی که بخش عمومی حتی از تامین ماسک و پوشش محافظ برای کادر بهداشت و درمان ناتوان است.

ترامپ در روزهای آغازین ریاست خود طرح درمان همگانی اوباما موسوم به Obama Care که مقبولیت عمومی داشت را کنار گذاشت و باعث شد که بخش های قابل توجهی از جامعه از پس پرداخت هزینه مراجعه به مراکز درمانی هم برنیایند. فشارهای اقتصادی و ناتوانی دولت در کنترل بیماری که به ابتلای حدود 2 میلیون نفر و مرگ بیش از 112 هزار نفر انجامیده، این طنز تلخ را در اذهان تداعی کرد که شعار "اول آمریکا" در یک موضوع محقق شد و آن شیوع بیماری کرونا است.

3- تحول در نقش رسانه

هر چند تا کنون در مورد اهمیت رسانه (خصوصا رسانه های بی حد و مرز دیجیتال) در پوشش دادن اتفاقات و تحولات، سخنان زیاد به میان آمده، اما کمتر کسی به تحول ماهوی (paradigm shift) در نقش رسانه ها پرداخته است. از قضا بخش قابل توجهی از ضربه عظیمی که به هیمنه پوشالی ایالات متحده وارد شد، نیز به همین دلیل است.
تا پیش از قرن اخیر، سخن از نقش رسانه ها در جامعه (Mediation) بود و اینکه رسانه ها نقش بسیار مهمی در تحولات جامعه دارند. بر اساس این تفکر رسانه ها همانند نقشی که مثلا در جنگ آمریکا علیه عراق داشتند با آب و تاب وقایع را تحت پوشش قرار می دادند و با پر رنگ کردن بخشی از تحولات و کم رنگ کردن بخشی دیگر به جهت دادن افکار عمومی کمک می دادند.

اما در سال های اخیر تئوری جدیدی تحت نام "سیطره رسانه بر جامعه" (mediatization) ظهور کرد که مدعی است رسانه به جامعه وابسته نیست که بخواهد بخشی از تحولات را مهمتر یا کم اهمیت تر جلوه دهد. بلکه این جامعه است که به شدت تحت تاثیر رسانه قرار گرفته است. در تعبیر جدید رسانه منتظر تحولات نمی ماند تا آن ها را به سلیقه خود پوشش دهد، بلکه این خود رسانه است که تحولات را می سازد.

ترامپ و تیم اطراف از درک این تحول عاجز بودند و نگاهشان به رسانه در بهترین صورت به اواخر قرن بیست (اگر نگوییم دوران جنگ سرد) بر می گشت. تیم ترامپ فکر می کرد بها دادن به رسانه ای خاص نظیر فاکس نیوز (رسانه سنتی جمهوری خواهان) و تحقیر رسانه های مستقل تر مانند CNN باعث اهمیت یافتن یکی و به حاشیه رفتن دیگری می شود. از نگاه ترامپ توئیتر شیپوری بود در دست او تا هر زمان بخواهد "در صور بدمد" و در شهر جار بزند که "هین منم طاووس علیین شده" ، غافل از اینکه رسانه خود را وامدار جامعه هم نمی داند، چه رسد به سیاست و شخص رئیس جمهور!

اما رسانه توئیتر که ترامپ بیشترین بهره را از آن می برد، بزرگترین ضربه را به ترامپ زد. توئیتر قبل از شروع بحران اخیر با اضافه کردن لینک های امکان راستی آزمایی سخنان رئیس جمهور، عملا ترامپ را پیشاپیش خلع ساخت و اجازه نداد در جریان قتل جرج فلوید توئیت های ترامپ یکه تاز جریان های خبری باشند، رسانه های دیگر نیز کما بیش وضع مشابهی داشتند. شاید هیچ رسانه ای به اندازه سی ان ان که بارها مورد تحقیر ترامپ  قرار گرفت، اعتراضات (خصوصا اعتراضات در نزدیکی ساختمان کاخ سفید) را مورد پوشش قرار نداد. اقدامات دیگر مانند سیاه کردن رنگ لوگوی رسانه هایی نظیر اینستاگرام و توئیتر به نشانه همسویی با معترضین هر چند اقداماتی نمایشی بودند اما تاثیر خوبی بر افکار عمومی گذاشتند. 

ترامپ مدتها پیش باید می پذیرفت که رسانه ها کارکردی ورای کارکرد سنتی خود یافته اند. پناه بردن او به پناهگاه جنگ های اتمی در درون کاخ سفید پیام روشنی داشت. در دنیای جدید، رسانه اثری  بیشتر از سلاح اتمی دارد. این نکته دقیقا موضوعی بود که ترامپ از آن غافل بود. ترامپ هیچگاه تعامل با رسانه ها را تجربه نکرده است. او عادت دارد  با زبان تحقیر و تحکم با رسانه ها سخن بگوید. این عادت بد، مانند سایر عادت های زشت دیگر او، سرانجام کار دست چهلم و پنجمین ساکن کاخ سفید داد و آتشی را برافروخت که شعله هایش موجب خاموشی چند ساعته چراغ های همان کاخ سفید شد.

کلید واژه ها: تظاهرات در امریکا تظاهرات ضد نژادپرستی تظاهرات ضد ترامپ ایالات متحده امریکا دونالد ترامپ


( ۲ )

نظر شما :

محمد ۱۹ خرداد ۱۳۹۹ | ۱۷:۴۷
خوشایند نیست گفتن این حرف ولی از همین الان باید کاخ سفید را برای جوبایدن آب و جارو کنند . در ضمن ، ریاست جمهوری ترامپ دوباره به ما یادآوری کرد که اولا ، بسیار فرق است بین روسای جمهور مختلف امریکا ، دوما ، تاثیر یک رئیس جمهور در کاخ سفید بر روی مردم ایران ، اگر بیشتر از خود امریکایی ها نباشد کمتر نیست