قطره های یک موج
تحوّل مفهوم انقلاب به اعتراض در جنبش بدون رهبر آمریکا
محمدمهدی بندرچی، کارشناس ارشد مطالعات منطقه ای
دیپلماسی ایرانی: هر آمریکایی معترض، برگی از دفتر یک اعتراض سراسری است. تفاوت های رنگ و هویت و دین و ایالت و ... باعث نشده تا جنبش آنان به سنگربندی های کاخ سفید نرسد. خواسته همه معترضان بلکه تمام مردم آمریکا یک چیز است. حق حیات باید در قانون و عمل ایالات متحده تأمین شود. حقی که نگهبانان قانون نقض می کنند. جنبشی که قرار بود ندای برابری طلبی برای سیاهان باشد به اصلاحات در کلیّت پلیس رسید. رسیدن اعتراضات به مقابل کاخ سفید کار را به مقابله با ساختاری کشاند که قادر به حفظ این حق اساسی نیست. قطعاً قتل یک سیاه پوست جرقه ای از جنس خودسوزی بوعزیزی است ولی چگونه بدون لوترکینگ یا مالکوم ایکس جنبشی با چاشنی خشونت به وسعت یک آمریکا تعمیم دادنی است؟
شعارهای هر آمریکایی قطره ای از یک موج است. موجِ کشتن ما را متوقف کنید. صف معترضان بی انتهاست. همانگونه که نام سیاهان یا سایر کشتگان آمریکایی به دست پلیس یک سیاهه بلند بالاست. درِک چاوین، افسری که فلوید را زیر پایش کشت، پیش از این 18 شکایت مردمی را در پرونده خود جای داده است. دو عنصر به هم رسیده اند تا آتش خشم ملت را شعله ور کنند. نخست نام قربانیان و عنصر دیگر ناامیدی مردم از تأمین اساسی ترین اصل حمایتی در قانون اساسی آمریکاست. حق حیات که نمی تواند بدون روند قانونی از هیچ انسانی دریغ شود. حق آزادی و مالکیت نیز سلب شدنی نیست. مردم می خواهند پلیس های خطاکار اخراج شوند نه اینکه مورد تفقّد قرار گیرند. آمریکایی ها این روزها می نویسند ما کشوری را می خواهیم که پلیس حافظ ما در تجمعات باشد و به جای انداختن در ماشین خلافکاران به شکایت ما رسیدگی کند. می گویند ما کشوری می خواهیم که در آن نیروهای فدرال به اعتراضات مسالمت آمیز حمله نکنند. البته اعتراضات اخیر شامل خشونت در برخی شهرها هم بوده است. هدف اصلی این خشونت ها نیروهای پلیس هستند. واکنش پلیس به اعتراضات نیز عامل شکل گیری خشونت هاست.
آشوب، زبان ناشنیده هاست. دکتر کینگ، بنیانگذار رهبر سیاهان آمریکا با این جمله بیان کرد که وقتی آمریکا عدالت را به تاخیر می اندازد، ما بارها و بارها در موقعیت تکرار این خشونت ها و آشوب ها قرار خواهیم گرفت. ظاهراً مشکل با اصلاحات در ساختار پلیس حل نمی شود. نیوجرسی جایی که اصلاحات پلیس به همراهی آنها و مردم منجر شده باز هم شاهد جنبش اعتراضی است و البته با پلیسی که دوشادوش معترضین آمریکایی است. در لویی ویل مردم آشوب کردند اما وقتی صاحب یک مغازه کشته شد و یا وقتی مردی را شبانه هدف گرفتند در حالی که دوربین بدنی پلیس از لحظه قتل فیلم برداری نکرده بود، رئیس پلیس اخراج شد. از زمان لیندون جانسون در دهه 60 رهبران سیاسی واقف بودند که آمریکا ساختارهایی به نفع سفید پوستان دارد و سازندگان این نابرابری همانان هستند. ماهیّت مشکل را باید در ساختاری جست که او 80 سال پیش بیان کرده بود. ترامپ وارث این ساختار و البته حافظ آن است. او می خواهد ساختار موجود را برای احقاق حق جورج فلوید کارآمد نشان دهد. معترضان در مقابل کاخ سفید می خواهند ثابت کنند که این ساختار کارآمد نیست.
ساختار عبارت است از یک نظام شامل کشوری که چرخ دنده هایش عامل تضمین حیات ملی است. وقتی ساختاری دچار ناکارآمدی است، مواجه با آشوب مردمی در سطح کشوری است. در دوران داغی بازار مارکسیسم، دوای این بیماری انقلاب بود. انقلاب ها اغلب منتهی به ساختارهای ایدئولوژیک شدندکه نظم جدید را با رهبری ایدئولوژی یا ایدئولوژیک پیوند می زدند. دوران انقلاب ها طی شد و فرو ریختن دیوار برلین به معنای انتهای محبوبیت انقلابی گری است. ضرورت تغییرات ساختاری از طرق دموکراتیک پدیده هایی چون اردوغان یا ترامپ و حتی پوتین را بیرون می آورند. راه باقیمانده همین اعتراض ضدساختاری است. محافظه کارانی پوپولیست مثل ترامپ می خواهند نهادگرایی مطلوب خویش را تعریف کنند در حالی که ذات محافظه کاری نخواهد گذاشت بر نظم پیشین آنچنان بشورند که خواسته های روی زمین مردمی عینیت بیابند بلکه ساختارگرایی پوپولیستی میوه لجبازی بعضا ملی گرایانه سیاست مداران ترامپی است.
انتساب جنبش اعتراضی به یک گروه چپ و تروریستی اعلام کردن آن یا ذکر اسم کشورهایی که آمریکائیان به آنها حساس شده اند مثل ایران، نه تنها گره گشا نیست بلکه وضع را بدتر می کند. فرق بسیاری بین حمله ریگان به دانشگاه برکلی در زمان فرمانداری کالیفرنیا و تهدیدهای ترامپ به ریختن ارتش در خیابان ها وجود دارد. امروز نشانی از آن تهدیدهای کمونیسم و یا چپ گرایی افراطی نیست چون شوروی نیست. انجیل گرایی ترامپ هم تصویرگر سیمای ریاکاری است. قدم بسیار مهمی است که سیاستمداران بفهمند این جنبش ها رهبری ندارند. به قول نخست وزیر موقت ایران در سال 57، اولین رهبر خود شخص "اعلیحضرت" است که باعث عصیان مردم شد. آمریکا پُر پژواک ترین کشور جهانی است. هرچه از هنر و اندیشه در آنجا رخ دهد به زودی الگوی اندیشه و عمل جامعه جهانی است. اعتراض ساختاری بدون نیاز به هیچ رهبر مشخصی وسیع تر، سریعتر، درمان ناپذیرتر و غیر انقلابی است. مواجهات شجاعانه برخی سیاستمداران گمنام با رئیس جمهور حاکی از رهبر یافتن حرکتی است که اصالتاً فاقد رهبری است. در صورت پیروزی این اعتراض ساختاری به هرشکلی، پس از آن دنیا سریعاً مشغول به کپی سازی و مونتاژکاری از این مدل اعتراضی است.
نظر شما :