«انتقام» اشتباه همیشگی سیاست خارجی واشنگتن
سیاست «چشم در برابر چشم» نمیتواند آمریکاییها را ایمنتر کند
نویسنده: الکس هابسون (Alex Hobson)
دیپلماسی ایرانی: وسوسهانگیز است که بگوییم انتقام، انگیزهای است که سیاست خارجی ایران، یا به طور کلی دشمنان مسلمان، را پیش میراند، اما سیاست آمریکا بیشتر با اهداف منطقهای هدایت میشود. با اینحال، اقدامات و سخنان دونالد ترامپ نشان میدهد که در واشنگتن نیز تمایلی موازی برای انتقامگیری وجود دارد. برای پرهیز از ورود به جنگ با ایران و فراهم کردن شرایط مناسب برای روابط بین ایالات متحده و خاورمیانه، تصمیمسازان آمریکا باید بفهمند که انتقامگیری در سیاست خاورمیانهای آمریکا چه نقشی بازی میکند و چگونه انتقامگیری آمریکایی نهادینه شده و به همیشگی کردن جنگهای بیپایان کمک میکند.
دولت آمریکا و سایر حامیان ترور ژنرال سلیمانی این اقدام را پیشگیرانه، تلافیجویانه و بازدارنده اعلام کردند. ترامپ متعاقبا خاطرنشان کرد که عامل تنبیهی و تلافیجویانه این اقدام، برای توجیه ترور ژنرال سلیمانی کافی است و به دلیل گذشتهای که سلیمانی داشت، مهم نیست که او حملهای فوری علیه آمریکا را طراحی کرده بود یا خیر. همین اظهارات، تعبیری روشن از انتقام آمریکایی را ارائه میدهد.
دیپلماتها، کارشناسان امنیتی و سایر منتقدان آمریکایی که ترور ژنرال سلیمانی را از لحاظ راهبردی اشتباه و باعث افزایش تنشها با ایران و احتمال وقوع جنگ میدانند هم باور دارند که این حمله با توجه به این که اقدامی تلافیجویانه و کیفری بود، ارزشمند است. بسیاری از این افراد حتی متقاعد نشدهاند که ترور ژنرال سلیمانی در ایران بازدارندگی ایجاد میکند و برخی از آنها باور دارند که شهروندان آمریکایی بسیار بیشتر از زمان پیش از حمله با خطر روبه رو هستند، اما از نگاه آنها، انتقامگیری به خودی خود ارزشمند است.
حتی تروریستی نامیدن سپاه پاسداران توسط دولت ترامپ هم نشانهای دیگر از نقش انتقامگیری در سیاست خارجی این دولت است و ارتباط بین ایران و اقدامات تلافیجویانه آمریکا برای حوادث 11 سپتامبر را نشان میدهد. مایک پنس، معاون رئیس جمهوری ایالات متحده با اعلام این که سلیمانی به 10 نفر از هواپیمارباهای حملات 11 سپتامبر کمک کرده بود، به روشنی این ارتباط را نشان داد. این توجیه همانند توجیهات بوش برای حمله به عراق، سردرگمی آگاهانه یا ناآگاهانه را به همراه دارد. در این سردرگمی این حقیقت که ایران و به ویژه ژنرال سلیمانی دوشادوش آمریکا علیه طالبان در افغانستان و علیه داعش در عراق جنگیده اند در پردهای از ابهام قرار میگیرد.
تاریخ معاصر نشان میدهد که انتقام، انتقامگیری بیشتر را به همراه دارد و خشونت تلافیجویانه و تنبیهی توسط ایالات متحده در خاورمیانه، هم از لحاظ اخلاقی مردود و هم از لحاظ راهبردی محکوم به شکست است. این اقدامات بازدارندگی ایجاد نمیکند. مخاطبان سخنان و پیامهای ترامپ پس از ترور سلیمانی، میدانند که همواره پس از حذف او توسط آمریکا به سرعت افراد ضد امریکایی دیگر جایگزین او میشوند و زنجیزهای بیپایان از این جایگزینیها (که اغلب کمترین ارتباطی با یکدیگر ندارند) را برای کشتن پدید میآورد.
این موضع که انتقام را با بازدارندگی برابر میکند نه تنها باعث بدفهمی میشود بلکه به شکلی خطرناک این حقیقت را مورد چشمپوشی قرار میدهد که انتقام، خشونت را رواج میدهد و آمریکاییها (و سایرین را) در معرض خطر بزرگتر حملات آتی قرار میدهد. منتقدان ترور ژنرال سلیمانی باید انتقاد از این اقدام را در زمینهای گستردهتر و با محکوم کردن انتقامگیری آمریکایی در خلیج فارس همراه کنند.
با تاکید بیش از حد بر هیجانی بودن ترامپ به عنوان ریشه این مشکل، پیشینه کشتار هدفمند در منطقه فراموش شده است. در واقع، این گرایش بسیار پیش از ریاست جمهوری ترامپ وجود داشت و بیتردید پس از او نیز به عنوان مشکلی مهم در کاخ سفید باقی خواهد ماند. ترامپ فقط به این دلیل که ساختارهای انتقام آمریکایی در حال حاضر موجود است، میتواند چنین آسان بر مبنای هیجاناتش عمل کند. این ساختارها، پایههای ماندگاری دارند چرا که انتقامگیری ایالات متحده در خاورمیانه به دههها قبل بازمیگردد، زمانی که مثلا سازمان سیا تلاش کرد برای انتقامگیری از حملات علیه آمریکاییها در لبنان، محمد فضلالله، رهبر شیعیان، را ترور کند و به این ترتیب زنجیرهای از انتقام به وجود آمد.
افزایش اهمیت انتقام در کلام سیاسی آمریکا نشانهای آزاردهنده از یک سیاست خارجی آمریکایی است که در آن اقدامات شتابزده سیاسی برای تخلیه هیجانات احساسی به هر اقدامی در راستای رسیدن به پیشرفت واقعی برتری دارد. رهبران آمریکایی همواره به جای حذف تهدید علیه آمریکاییها به حفظ آن پرداختهاند. گرچه پس از حملات 11 سپتامبر، حمله مشابهی علیه آمریکا انجام نشده اما تروریسم هم گسترش و هم رشد یافته است. پاسخ آمریکا به حملات 11 سپتامبر به پیدایش جنبشهای جهادی تازه مانند داعش انجامیده و تهدید حملات از سوی جهادگرایان باقی است.
بنابراین، ترور ژنرال سلیمانی بیشتر یک اقدام انتقامجویانه در جنگی طولانی علیه تروریسم است که در آن روسای جمهوری آمریکا مصمم به کشتن تمام کسانی هستند که به خیال آنها تروریست شناخته میشوند، افرادی که در برخی موارد میتوانند یک مقام خارجی ارشد باشند و توجه به پیامدهای ترور آنها مهم نیست. در نبود یک راهبرد منسجم و یکپارچه، تحمیل انتقام به یکی از تنها نشانههای پیشرفت سیاست آمریکا در خاورمیانه تبدیل شده است. اما انتقام و مجازات، چرخهای بیپایان از اقدامات تلافیجویانه را به وجود میآورد و با پیدایش پیامدهای وارونه، آمریکاییها خواهند فهمید که دکترین انتقامگیری ترامپ – به رغم نویدها برای احیای بازدارندگی – در حقیقت آنها را بیشتر ناامن کرده است.
منبع: فارن پالسی / تحریریه دیپلماسی ایرانی
نظر شما :