پیامدهای بحران اخیر تهران و واشنگتن برای نظم جهانی
ایران در طوفان ژانویه دوست و دشمن واقعی را شناخت
نویسنده: دیمیتری ترنین(Dmitri Trenin)
دیپلماسی ایرانی: بحران ژانویه 2020 بین ایران و ایالات متحده اگرچه به یک جنگ منتهی نشد، اما روندهای جدیدی را آشکار کرد که در حال شکل دهی نظم جهانی هستند. با چنین روندی باید منتظر حضور چندین قدرت در عرصه جهانی باشیم.
پس از ترور سردار سلیمانی، بسیاری از کشورهای جهان با نگرانی به اوضاع می نگریستند. تقریبا هیچ یک از کشورها حتی اسرائیل و عربستان اظهار نظر قاطعی در این باره نداشتند. جالب تر اینکه نه متحدان ایالات متحده و نه شرکای ایرانی هیچ کدام به کمک دو کشور نیامدند.
تصمیم ترور ژنرال سلیمانی نه متاثر از استیضاح دونالد ترامپ، رئیس جمهوری ایالات متحده بلکه بیشتر متاثر از حمله سال نو به سفارت آمریکا در بغداد بود. این ترور ریسک زیادی در بر داشت، چرا که ممکن بود با حمله پرتلفاتی از سوی ایران مواجه شود. در ادامه شاهد پاسخ قاطع تر آمریکا و در نتیجه فرو افتادن در باتلاق جنگ بودیم.
بدین منظور ایالات متحده از کانال های دیپلماتیک مختلف برای ارتباط با ایرانی ها استفاده کرد تا نشان دهد که حذف ژنرال سلیمانی یک اقدام تلافی جویانه بوده است و قصد ندارد یک کارزار نظامی گسترده را راه بیندازد.
رهبری ایران با ارزیابی اوضاع، تصمیمی راهبردی و منطقی گرفت. هدف تهران این بود که ایران را در مقابل چشم جهانیان قربانی سیاست های ماجراجویانه دولت ترامپ نشان دهد، و از سوی دیگر از شرایط موجود برای بیرون راندن نیروهای آمریکایی از عراق استفاده کند.
بحران ژانویه ثابت کرد که مسکو، ایران را متحدی محدود به میدان سوریه و جنگ علیه داعش می بیند. به علاوه، راهبرد ایران در منطقه که عموما به دست سلیمانی اجرایی می شد، نیازمند حمایت روسیه نبود. همچنین ارتش و بخش اطلاعاتی روسیه چندان سلیمانی را به خود نزدیک نمی دید. ولادیمیر پوتین تنها رهبر جهان بود که در اوج بحران ژانویه به خاورمیانه سفر کرد تا موقعیت روسیه در سوریه و همکاری هایش با ترکیه را تثبیت کند. منافع کلیدی، ژئوپلتیکی، و ژئوراهبردی روسیه در خاورمیانه و شمال آفریقا هم اکنون در شرق مدیترانه متمرکز شده است. مسکو همچنین برنامه هایی برای بهره مندی از پتانسیل های موجود در کشور لیبی دارد.
بحران ژانویه همچنین نشان داد که چین هنوز برای یک رویارویی تمام عیار با ایالات متحده آماده نیست. به رغم حضور گسترده چین در خاورمیانه، این کشور از محدودیت های نظامی – سیاسی و فقدان تجربه دیپلماتیک رنج می برد. به علاوه چین تمامی منافع اقتصادی منطقه ای اش را بر ایران متمرکز نکرده است و با بسیاری از کشورها از جمله دشمنان ایران منافع مشترک دارد.
علی رغم اظهار نظرهای بلندپروازانه مقامات اروپایی، اتحادیه اروپا بارها ثابت کرده است که برای تبدیل شدن به یک بازیگر راهبردی صلاحیت ندارد. مثال آن را هم در اظهار نظرهای مقامات این اتحادیه پس از ترور ژنرال سلیمانی و هم در همراهی با ایالات متحده پس از خروج از برجام به روشنی می توان دید.
در پنج سال گذشته روسیه توانسته بازیگری آشکار در خاورمیانه باشد. موفقیت روسیه نه به خاطر حضور پایگاه هایش بلکه بیشتر به خاطر تمرکز بر منافع مختص خود، دانش درونی اش از منطقه، و توانایی اش در مدیریت منابع و ابزارهاست. روسیه توانسته است با گستره ای از بازیگران کلیدی بدون تکیه بر آنها روابط خود را گسترش دهد.
هند هنوز در مراحل ابتدایی تبدیل شدن به یک قدرت بزرگ است. با این حال نقش هند در منطقه، آسیای جنوب شرقی، و آسیای جنوبی رو به گسترش است.
در مجموع، جنگ اخیر ایران و ایالات متحده نشان داد که نقش و اهمیت همه قدرت های جهانی در سیستم بین الملل در حال کوچک شدن است. این اتفاق در نتیجه دستیابی قدرت های منطقه ای به توانایی های نظامی است. کاهش شدید تحمل قدرت های جهانی در مقابل خسارت های انسانی، اعتراض بسیاری از کشورها از اینکه ابزاری در خدمت منافع اقتصادی باشند یا میدان جنگ های راهبردی قرار گیرند، و روند جهانی و رو به رشد برای اولویت دهی به منافع داخلی و اولویت به سیاست های اقتصادی – اجتماعی در مقابل سیاست خارجه را نیز می توان اضافه کرد.
منبع: کارنگی اروپا / تحریریه دیپلماسی ایرانی
نظر شما :