پوپولیسم ترکتازی میکند
انتخابات انگلیس و عقبگرد جهانی!
صابر گل عنبری، کارشناس مسائل بین الملل
دیپلماسی ایرانی - آنچه پیروزی چشمگیر حزب محافظهکار انگلیس در انتخابات اخیر را بسیار پرمعنا و مفهوم میکند، نه صرفا ذات این پیروزی است که این حزب در طول تاریخ نزدیک به دو سده خود بارها به آن دست یافته، بلکه برندی است که رهبرش بوریس جانسون با آن توانست بزرگترین پیروزی انتخاباتی را از سال 1987 ـ پس از انتخاب مجدد مارگارت تاچر ـ رقم بزند؛ اما این برند همان برگزیت است که جانسون با آن نه تنها توانست بر وعدههای پرطمطراق و کلان جرمی کوربین، رهبر حزب کارگر چون دولتی کردن خدمات عمومی از جمله آب، برق و غیره چیره شود، بلکه جامه قرمز از تن پایگاههای تاریخی این حزب در شمال انگلیس درآورده و آن را آبی رنگ کند؛ نتیجهای که احتمالا سختترین شکست برای حزب کارگر از 84 سال پیش تاکنون یعنی از سال 1935 باشد.
فارغ از معانی داخلی این تحول، از جمله پیروزی ناسیونالیسم افراطی و شکست سوسیالیسم، و بروندادهای آن در سیاست خارجی انگلستان به ویژه در منطقه آشوب زده خاورمیانه که اسرائیل را در صف برندگان آن قرار میدهد و شخص بنیامین نتانیاهو را در صورت عدم صدور محکومیت قضایی در انتخابات مارس آتی کنست و حتی انتخابات آتی درون حزبی لیکود در مقابل گدئون ساعر منتفع خواهد ساخت، اما چنین طرفداری سهمگین انگلیسیها از برگزیت حدیث مفصلی از مجمل وضعیتی جهانی بسیار خطرناکی است که در حال شکلگیری است و این وضعیت در واقع گذار از اتحادیهها، نهادها، همگرایی اقلیمی و بینالمللی و میراثی است که رهیافت بشریت در یک سده اخیر به ویژه پس از دو جنگ جهانی برای تحقق یک زیست جمعی جهانشمول است که جهان خسته از این جنگ را به سمت توسعه حقوق و روابط بینالملل و تشکیل نهاد سازمان ملل کشاند؛ نهادی که هر چند گرفتار ضعف ساختاری و سلطه قدرتهای جهانی است، اما نمیتوان آن را به عنوان دستاورد مهم خرد جمعی بشریت نادیده انگاشت.
در واقع پوپولیستهایی چون دونالد ترامپ و بوریس جانسون، نه عامل این وضعیت گذاری، بلکه تسریع کننده آن در یک پیچ تاریخی هستند و عوامل تکوینی هم زاییده تحولات در هم تنیده اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در غرب در دو سه دهه اخیر است که برآیند آن رشد ملیگرایی پوپولیستی و راست افراطی در مقابل افول جریانهای راست میانه و چپ و سوسیال دموکرات است.
این موج پوپولیستی در غرب چنان شتابی دارد که حتی برخی احزاب و شخصیتهای چپگرا همچون شانتال موف، نظریهپرداز سیاسی بلژیکی راه چاره را در ممارست یک نوع "چپ پوپولیستی" با هدف جلوگیری از استحاله بدنه اجتماعی خود و همراهی آن با راست پوپولیستی و افراطی میدانند که خروجی آن نوعی چرخش گفتمانی در برخی از این احزاب در مسائلی همچون مهاجرت برای مقابله با نفوذ رو به رشد افراطیگرایی فوندامنتالیستی و ناتیویسمی است؛ امری که ادامه این مسیر اشتباه تقابلی، جز نام چیزی از چپگرایی در اروپا و اساسا نقطه تمایزی هم باقی نمیگذارد.
البته این امر تنها مختص اروپا نیست، بلکه در آمریکای لاتین هم که چپگرایی فراز و فرودهای زیادی را تجربه کرده و میکند، سوسیالیسم قرن بیست و یکم نیز که هانس دیتریش پیشنهاد کرد، در ارائه ورژنی کارا از سوسیالیسم متناسب جوامع این منطقه ناموفق بود و برزیل و کشورهای دیگری از آن عبور کردند.
چنانچه شرحش رفت، نقطه کانونی این گذار جهانی از همگرایی به یکجانبهگرایی در غرب به عنوان نقطه ثقل سیاست بینالملل است، اما نشانههای آن را در گوشه و کنار جهان میتوان مشاهده کرد؛ به گونهای که حتی میتوان بحران در شورای همکاری خلیج فارس را نمونهای خاورمیانهای از اتحادگریزی و همگراییستیزی دانست که برگزیت صرفا برگردانی از آن است و در حال اپیدمی شدن است. در حقیقت، اقتدارگرایی نوستالژیک و دگرستیزانه در سیاست خارجی برخی قدرتهای منطقه نیز جلوهای دیگر از این وضعیت است.
از سوی دیگر نیز، هر چند چنین گذاری به ویژه در غرب و در هم شکستن و ضعیف شدن اتحادها و نهادهای قدرتمندی چون اتحادیه اروپا ذاتا میتواند فرصتی برای قدرتهایی چون چین و روسیه شمرده شود، اما چون جایگزین قطعی این وضعیت در درازمدت بازگشت جهان به دوران هرج و مرج بینالمللی خواهد بود، یقینا این فرصت نیز مقطعی است.
به هر حال، واقعیت تلخ انتخابات انگلیس گویای رشد روزافزون همگراییستیزی، یکجانبهگرایی ملیگرایانه، لاغر شدن اتحادیههای منطقهای و بینالمللی، رادیکالیزه شدن روابط جهانی و حرکت در مسیر بازتولید بلوکبندیها بر بنیانهای معمولی است که قبل از جنگ جهانی اول و در فاصله میان آن و جنگ جهانی دوم حاکم بود؛ حتی نهادهایی چون اتحادیه اروپا نیز در آینده بیش از آن که عرصه یک نوع همگرایی جمعی باشند، اسیر یکجانبهگرایی رقابتی به ویژه میان فرانسه به عنوان تنها قدرت اتمی اتحادیه بعد از خروج انگلستان و آلمان قویترین قدرت صنعتی آن تبدیل خواهند شد.
نظر شما :