اخراج جان بولتون تبعات منفی روانی دیپلماتیک را برای کاخ سفید به همراه دارد

در صورت سیاسی شدن پرونده هسته ای ایران، دلیلی برای ماندن در برجام وجود ندارد

۲۳ شهریور ۱۳۹۸ | ۱۵:۰۰ کد : ۱۹۸۶۱۷۱ آمریکا پرونده هسته ای انتخاب سردبیر
محمد مرندی در گفت و گو با دیپلماسی ایرانی بر این نکته تاکید دارد: در آمریکا چیزی به نام فشار بیشتر بر ایران وجود ندارد. لذا اگر کاخ سفید و تل آویو بخواهند از مسیر آژانس برنامه خود را پیش ببرند، دیگر باید برجام را یک باره کنار گذاشت. البته در این میان اروپایی ها تبعات منفی آن را بسیار خوب درک می کنند. لذا از هر تلاشی برای حفظ آن و عدم سیاسی کردن پرونده هسته ای ایران جلوگیری خواهند کرد.
در صورت سیاسی شدن پرونده هسته ای ایران، دلیلی برای ماندن در برجام وجود ندارد

گفت و گو از عبدالرحمن فتح الهی، عضو تحریریه دیپلماسی ایرانی 
دیپلماسی ایرانی
– با تغییر مهره ای نظیر جان بولتون در صفحه شطرنج سیاسی ایالات متحده آمریکا برخی بر این باورند که اهداف و دلایل متعددی در پس این اقدام دونالد ترامپ نهفته است. اما به واقع دلیل یا دلایل این پوست اندازی در ساختار کاخ سفید ناشی از چیست؟ در این رابطه دیپلماسی ایرانی به گفت وگو با محمد مرندی، عضو هیئت علمی دانشکده زبان‌ و ادبیات خارجی، متخصص مطالعات آمریکا، فارغ‌التحصیل مقطع دکترای ادبیات زبان انگلیسی از دانشگاه بیرمنگام انگلستان و از پایه‌گذاران مؤسسه مطالعات آمریکای شمالی و اروپا در دانشگاه تهران نشسته است که در ادامه می خوانید: 

با توجه به اینکه از نگاه بسیاری از کارشناسان و ناظران امر حذف جان بولتون از ساختار سیاسی ایالات متحده آمریکا عملاً هیچ گونه تغییری در شرایط ایران ایجاد نمی کند و در سایه حضور چارلی کوپرمن می توان این گونه برداشت کرد که اساساً نگاه دونالد ترامپ در خصوص سیاست خارجی روال سابق را خواهد داشت، چرا او دست به این پوست اندازی، آن هم در ماه های منتهی به انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۲۰ زده است؟

به نظر می رسد که اساسا شخصیت و نگاه جان بولتون در حوزه سیاست خارجی از کره شمالی گرفته تا ونزوئلا، ایران، سوریه، افغانستان و دیگر مسائل به دلیل آن که دربردارنده سیاست های به شدت افراطی و حضور مستقیم در انها بود سبب شد تا دونالد ‌ترامپ دیگر توان مدیریت و تحمل وی را نداشته باشد. چون این نگاه با برنامه و نگاه رئیس جمهوری امریکا مغایرت داشت. به هر حال جان بولتون به واسطه آنچه که انجام داده و بیان داشته است در میان رسانه ها و افکار عمومی و حتی کشورهای همسو با آمریکا به خصوص هم پیمانان سنتی آنها یعنی قاره سبز محبوبیت چندانی نداشت. مضاف بر این که فراموش نکنیم جان بولتون علی‌رغم تمام نگاه تند و خصمانه اش به همه مسائل به خصوص ایران دارای یک هوشمندی، خود رایی و غرور بود، اما زمانی که ما به ازای همین غرور و خودرایی به اضافه شیفتگی شخصیتی در دونالد ترامپ می یابیم، سبب می شود که در بهترین حالت به واسطه تقابل و مخالفت های آشکار و جدی بولتون با رئیس جمهوری، ترامپ بیش از این نتواند سکان مشاور امنیت ملی کاخ سفید را به وی بسپارد. مضافا این که دونالد ترامپ به واسطه اقتضائات شخصیتی، نگاه سیاسی و نیز تعدیل در سیاست خارجی خود برای کسب برخی از برگ برنده ها دست به این تغییر مهره های سیاسی در ماه های منتهی به انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۲۰ ایالات متحده آمریکا زده است. از طرف دیگر چون حضور بولتون در هیات حاکمه کاخ سفید این شائبه را ایجاد می کرد که وی خط مشی های واشنگتن را تعیین می کند به هیچ وجه باب میل ترامپ نبود. چون رئیس جمهوری امریکا هم که دچار خود شیفتگی شخصیتی است این تصور را داشت که در سایه بولتون قرار خواهد گرفت. لذا حذف بولتون به این واسطه صورت گرفت.

پس به نظر شما اساساً عدم حضور جان بولتون می تواند دربردارنده پوست اندازی دونالد ترامپ در حوزه سیاست خارجی داشته باشد؛ حتی اگر این پوست اندازی بسیار نرم و حداقلی باشد؟

چنانی که قبلاً اشاره کردم به نظر نمی‌رسد که دونالد ترامپ بخواهد تغییر جدی و یا تعدیل بسیار پررنگی در نگاه خود در خصوص سیاست خارجی داشته باشد، اما با این وصف من معتقدم که اخراج جان بولتون از ساختار سیاسی ایالات متحده آمریکا می‌تواند پیامدها و تبعات منفی روانی را برای کاخ سفید از یک سو و تبعات مثبت روانی برای جامعه جهانی از سوی دیگر فراهم کند. به این معنا که برای مثال اخراج بولتون می تواند سیاست و راهبرد فشار حداکثری بر جمهوری اسلامی ایران را از نظر روانی به چالش جدی بکشاند. 
به بیان دیگر اکنون کشورها از نظر روانی با آزادی عمل بیشتری در برابر آمریکا دست به تقابل خواهند زد. چون حضور جان بولتون به معنای وجود یک دیوار آهنین در برابر آنها بود که اکنون این سد آهنین فرو ریخته است. هر چند که فرو ریختن این سد آهنین تغییر جدی در سیاست خارجی دونالد ترامپ ایجاد نمی کند، اما این باور در جهان شکل گرفته است که اراده آمریکایی برای توسعه هژمونی از نظر روانی با یک اما و اگرهای جدی روبه رو شده است و به تبع آن دیگر بازیگران توان تقابل بیشتری با سیاست های کاخ سفید را خواهند داشت.

به تبعات روانی اخراج جان بولتون در مناسبات جهانی اشاره کردید. با این نگاه اساساً این تصمیم دونالد ترامپ چه تاثیری بر "تیم ب" خواهد داشت؟ 

قطعاً عزل جان بولتون از سمت مشاور امنیت ملی کاخ سفید می تواند به تضعیف تیم ب بینجامد از این جهت که اکنون محمد بن سلمان، محمد بن زائد و بنیامین نتانیاهو در جایگاه دیگر اضلاع این تیم به واسطه همان تبعات روانی اخراج جان بولتون که به آن اشاره کردم دچار یک اصطراب و نگرانی نسبت به اراده، توانمندی، جدیت و انسجام ایالات متحده آمریکا در پبشبرد منافع آنها و از آن مهمتر میزان اعتنای دیگر کشورهای جهان به دستورات کاخ سفید شده اند. یعنی اکنون اراده ایالات متحده آمریکا در نزد افکار عمومی تضعیف شده است.

با این تفاسیر آیا مایک پمپئو نیز می‌تواند سرنوشتی مشابه جان بولتون پیدا کند؟

قطعاً نه تنها مایک پمپئو که تمام اعضای کاخ سفید می توانند سرنوشتی مشابه جان بولتون پیدا کنند. به دلیل آن که ما شاهد یک بی ثباتی بسیار پررنگ در تصمیمات و اقدامات دونالد ترامپ در طول تقریبا سه سال گذشته هستیم، از این رو امکان دارد فردا در یک پیام توییتری دیگری پمپئو و یا هر کس دیگری را از مقامش برکنار کند. البته در کنار این مسائل باید به این نکته مهم اشاره کنم که تفاوت شخصیتی جان بولتون با مایک پمپئو نیز باعث شد که شرایط برای برکناری جان بولتون شکل گیرد. چنانی که قبل تر اشاره کردم یک غرور، هوشمندی و خود رایی در رفتار بولتون وجود داشت که سبب تنش های جدی با ترامپ شده بود، در صورتی که مایک پمپئو بیشتر تابع دستورات و نظرات دونالد ترامپ است. از این رو ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا با رفتارها و نگرش شخصیت هایی مانند مایک پمپئو بیشتر همراهی می کند تا مخالفت های کسانی چون جان بولتون. ولی باز هم تاکید می کنم که این مسئله نمی تواند یک تضمین قاطع و صد درصدی را به مایک پمپئو و دیگر شخصیت های این چنینی برای تداوم حضورشان در مناصب و پست های خود بدهد.

به یکی دیگر از ابعاد تبعات روانی اخراج جان بولتون از کاخ سفید اشاره کنیم. در این راستا بسیاری از کارشناسان معتقدند که عزل بولتون می‌تواند امید پررنگ تری را در کاخ الیزه به منظور تداوم تلاش هایشان برای گرفتن چراغ سبز کاخ سفید نسبت به اعطای خط اعتباری ۱۵ میلیارد دلاری یا یورویی به ایران ایجاد کند. از نگاه شما این مسئله تا چه اندازه می تواند نزدیک به واقعیت باشد؟

 به هرحال چنانکه گفتم تبعات روانی اخراج جان بولتون سسب شده است که دیگر کشورهای جهان نیز با فرو ریختن این سد آهنین راه هموارتری را در پیش روی خود ببینند. بنابراین طبیعی است که فرانسه نیز اکنون دوباره یک امید پررنگ نسبت به احیای تلاش‌های خود داشته باشد. هرچند که من معتقدم این مسئله نمی تواند قرین توفیق چندان جدی باشد. اما از طرف دیگر نباید این مهم را فراموش کنیم که وضعیت نهایی در پرونده ما به اقدامات و رفتارهای خود ایران باز می گردد. به هر حال ما اکنون دست برتر را داریم. چون از یک طرف دیگر اهرم تحریم و فشار ایالات متحده آمریکا کارکرد خود را از دست داده است. به هر حال تحریم‌ها آن فشاری که باید می گذاشتند را گذاشته اند و دیگر بیش از این حربه تحریم نمی تواند تحولات را به نفع ایالات متحده آمریکا تغییر دهد. از طرف دیگر اکنون شرایط میدانی در غرب آسیا به سود ایالات متحده آمریکا نیست، کما این که مناسبات دیپلماتیک هم اکنون نشان از رشد روابط با جمهوری اسلامی ایران دارد که نمونه بارز آن به سفر اخیر آقای ظریف به چین و روسیه باز می گردد. مضافا این که ما چند روز پیش شاهد حضور مقتدی صدر در تهران بودیم که نشان نفوذ جمهوری اسلام در منطقه دارد. بنابراین اکنون دست ما در برابر تقابل با ایالات متحده آمریکا بالا است. در کنار آن همین اقدامات ما در کاهش تعهدات برجامی سبب شده است که ما یک تقابل جدی در حوزه موازنه قوا و موازنه وحشت داشته باشیم. لذا بدیهی است که ایران نباید در هیچ کدام از این مسائل از برجام گرفته تا دیپلماسی منطقه‌ای و توان موشکی کوچکترین امتیازی به اروپایی‌ها و آمریکا بدهد. 
پیرو این نکات اگر در یک نگاه خوشبینانه فرانسوی ها بتوانند خط اعتباری ۱۵ میلیارد دلاری را از آمریکا بگیرند ابتدا باید در سایه فروش نفت ایران و بازگرداندن پول آن به کشور و نیز آزادی عمل جمهوری اسلامی ایران در مدیریت این سرمایه باشد، نه اینکه ایران نتواند کوچکترین دخل و تصرفی در این پول داشته باشد. دوم اینکه باید این اطمینان و تضمین به جمهوری اسلامی ایران داده شود که تعدیل سیاست ها و کاهش تنش صورت گرفته، نه یک اقدام تاکتیکی که راهبرد بلند مدت باشد و گرنه با اعطای یک خط اعتباری ۱۵ میلیارد دلاری در فاصله چند ماه قبل از انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا نمی‌تواند سبب شود که ایران در انجام اقدامات خود تردید داشته باشد، چون هیچ گونه تضمینی وجود ندارد که در آینده دوباره این اقدامات و اعطای خط اعتباری وجود داشته باشد. بنابراین ایران نباید کوچکترین امتیازی اروپا و آمریکا بدهد. چه مقامات فرانسوی به آمریکا بروند یا نروند. چه جان‌بولتون در ساختار سیاسی کاخ سفید حضور داشته باشد یا نداشته باشد، مهم این است که ما نباید به طرف غربی امتیاز بدهیم.

جان بولتون چند روز پیش از برکناریش از سمت مشاور امنیت ملی کاخ سفید و همزمان با سفر کرنل فروتا، دبیر کل موقت آژانس بین المللی انرژی اتمی به تهران در یک مواضع معنادار صراحتا عنوان داشت که ایالات متحده آمریکا بی‌صبرانه منتظر گزارش دبیر موقت این آژانس است که این سخنان واکنش کاظم غریب آبادی، سفیر و نماینده دائم کشورمان نزد سازمان های بین المللی در وین را در پی داشت و عنوان کرد آژانس بین‌المللی انرژی اتمی نهاد وابسته به ساختار سیاسی آمریکا نیست. البته آقای غریب‌آبادی چارشنبه جاری هم عنوان داشتند که برخی تحرکات و تلاش‌ها در جهت تخریب همکاری سازنده ایران و آژانس بین‌المللی انرژی و سیاسی کردن پرونده هسته‌ای ایران در دستور کار قرار دارد، به خصوص آنکه بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل هم طی روزهای اخیر برخی اتهامات واهی را در رابطه با فعالیت های صلح آمیز هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران مطرح کرده است. آیا در سایه این نکات امکان دارد پرونده هسته ای ایران به سمت سیاسی شدن کشیده شود؟ در این صورت آیا حذف جان بولتون می‌تواند باعث کاهش و یا شکست این تلاش‌های کاخ سفید و تل‌آویو شود؟

 در سیاسی کردن پرونده هسته‌ای ایران مسئله بسیار مهمی که نباید فراموش کرد که این مهم بازمی گردد که اکنون نباید از موضع ضعف عمل کنیم. به نظر من اگر این تلاش ها بتواند در آینده برخی تحولات را ضد ایران رقم بزند دیگر دلیلی برای ماندنتهران در توافق هسته‌ای وجود ندارد. لذا اگر غرب بخواهد همان مسیر سال‌های پیش از برجام را دوباره در دستور کار خود قرار دهد، لزومی ندارد ما بخواهیم خود را وابسته و متعهد به برجام کنیم و به موازات آن باید فشارها را در منطقه غرب آسیا را افزایش دهیم. چون در آمریکا چیزی به نام فشار بیشتر بر ایران وجود ندارد. لذا اگر کاخ سفید و تل آویو بخواهند از مسیر آژانس برنامه خود را پیش ببرند، دیگر باید برجام را یک باره کنار گذاشت. البته در این میان اروپایی ها تبعات منفی آن را بسیار خوب درک می کنند. لذا از هر تلاشی برای حفظ آن و عدم سیاسی کردن پرونده هسته ای ایران جلوگیری خواهند کرد.

آیا تفاوت رفتار در دولت حسن روحانی پیرامون فعالیت‌های هسته‌ای ایران با دولت محمود احمدی نژاد اجازه سیاسی کردن پرونده ما در آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و شورای حکام را خواهد داد. حتی این شفافیت عملکرد دولت دوازدهم در گام های کاهش تعهدات برجامی نیز مشهود است؟

نباید این سوال را اینگونه مطرح کرد که دولت‌های پیشین زیر سوال بروند. دولت آقای سید محمد خاتمی و محمود احمدی نژاد در قبال پرونده هسته‌ای ایران دچار برخی اشتباهات و به موازات آن دستاوردهایی بوده اند، کما اینکه دولت یازدهم و دوازدهم نیز توانستند در برخی از موارد موفق عمل کنند و برخی از موارد هم اشتباهاتی داشته باشد. بنابراین نباید این گونه استنباط کرد که شرایط عملکرد دولت ها سبب شده است که ما با چالش هایی در پرونده هسته مواجه باشیم. اتفاقا در همان دولت آقای احمدی نژاد به واسطه سرعت بالای جمهوری اسلامی ایران در ارتقای توان و دانش صلح آمیز هسته ای بود که اکنون به امیتاز تهران در مذاکرت بدل شده است. 
 

کلید واژه ها: محمد مرندی ایران آمریکا جان بولتون دونالد ترامپ برجام


( ۷ )

نظر شما :

خشایار ۲۳ شهریور ۱۳۹۸ | ۲۳:۲۸
اگر نفوذ و یا حضور نظامی در کشور های دیگر خوب بود شک نکنید به هر قیمتی انگلستان مستعمرات اش را نگه میداشت و توانایی ان را هم داشت پس تا قبول نکنیم قدرت در دنیای امروز از اقتصاد پویا و صنعت به روز می اید نه اینکه مثلا وجود مقتدی صدر برای ما قدرت است! مشکلات کشور ما حل نخواهد شد مثال ساده ان هم کره جنوبی است ایا نفوذ کره جنوبی چه نظر از اقتصادی چه فرهنگی در سطح جهان بیشتر است یا ایران؟ یا همین ترکیه همسایه که مردم داخل کشور بیشتر دنبال کالای ترک هستند تا وطنی!
سیدکاظم موسوی ۲۴ شهریور ۱۳۹۸ | ۰۹:۰۱
آقای مرندی ما شاهد این هستیم که در حالی که هزینه های سیاسی و اقتصادی مقابله با اسراییل بر دوش ایران است کشورهای عربی نیز از موقعیت استفاده کرده و با غرب و اسراییل همپیمان شده و حتی بر علیه موجودیت ایران توطئه می کنند به نظر شما بهتر نیست در مسئله عرب و اسراییل کمی عاقلانه تر رفتار شود و هزینه های جنگ و صلح بر گردن کشورهای عربی بازگردانده شود تا کشور درگیر آپارتاید هسته ای و محرومیت های اقتصادی و مالی نشود؟ تا کی و کجا می توانیم چنین هزینه هایی بدهیم و خود را با ابرقدرتهای جهان درگیر کنیم؟