سفر نرامپ به منطقه فقط بحران ها را تشدید می کند
ایالات متحده؛ خیره به شرق آسیا گرفتار در آچمز خاورمیانه
علی ترابی،کارشناس ارشد مطالعات آمریکای شمالی
دیپلماسی ایرانی: درایالات متحده، تاریخچه ی برآمدن با چالش های ناشی از موازنه قدرت در سطح بین الملل منجر به برگزیدن استراتژی ها و چرخش های گوناگونی در ائتلاف ها و اتحادها شده است؛ به عنوان نمونه، حفظ قاره آمریکا از دستبرد اروپاییان در سده نوزدهم منجر به اعلام دکترین مونروئه1 شد. مهار شوروی در سده بیست نیکسون را بر آن داشت تا دست به بازسازی رابطه ی چین و ایالات متحده بزند. در زمان ریاست جمهوری اوباما اتحاد با کشورهای شورای همکاری خلیج فارس در سایه تولید نفت شیل و عوامل دیگر دچار ترک و شکستگی شد و روابط در حوزه ترنس آتلانتیک اهمیت بیشتری یافت، چنان چه اوباما در ژاپن خود را یک پسیفیکی نامید و هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه ی وقت آن کشور، در دانشگاه جرج تاون دکترین چرخش به آسیا2 را پی افکند. اکنون این پرسش به ذهن متبادر می شود که آیا سفر اخیر دونالد ترامپ به عربستان سعودی تاثیری بر حوزه پسیفیک و مهار چین خواهد داشت یا خیر؟
عربستان همواره پس از جنگ جهانی دوم تا به امروز از نفت به عنوان یک سلاح سیاسی3 بهره برده است؛ گاهی این سلاح را خود به عنوان یک ابزار سیاسی علیه رقبا و سایر بازیگران استفاده کرده است؛ به عنوان نمونه، اسکات واکر در کتاب پادشاهان نفتی به بررسی کاربست نفت توسط عربستان به عنوان یک سلاح سیاسی علیه ایران در دوران محمد رضا پهلوی پرداخته است. عربستان استراتژی نفت به عنوان سلاح سیاسی را همچنین در عصر تحریم های ضد ایران توسط ایالات متحده در خدمت هم پیمانانی چون ایالات متحده وبرخی از کشورهای اروپایی گذاشت.
پس از به بازار عرضه شدن شیل نفت توسط ایالات متحده، عربستان درگیر در چرخ دنده های رقابت و بقا در نقش یک ابر قدرت نفتی بوده است؛ از آن جا که روسیه نیز دیگر قطب جهانی انرژی بوده است، پس نقطه مشترک هر دو کشور قرار گرفتن در سایه تولید انرژی از منابع نامتعارف نفتی شیل ایالات متحده است. اکنون عربستان با نزدیکی به روسیه می تواند امتیاز گیری لازم در برابر ایالات متحده - که با چالش موازنه قدرت ناشی از هم گرایی ایران و روسیه قرار گرفته- را عینیت بخشد، پس تا بدین جا باید گفت یکی از دلایل سفر ترامپ به عربستان سعودی بهبودبخشی به رابطه عربستان-ایالات متحده است که در عصر اوباما به سردی گراییده بود تا نزدیکی احتمالی عربستان سعودی به روسیه و شکل گیری یک محور احتمالی نوین و شوم برای این کشور را خنثی کند.
و اما دلیل دوم سفر ترامپ به عربستان سعودی و اسراییل شکل بخشی به محوریت عبری- عربی برای مهار و فشار بر ایران به عنوان یک بازیگر منطقه ای است که این روزها با برگزاری انتخاباتی دموکراتیک و داشتن پیشینه مبارزه با تروریزم تحسین تحلیلگران مستقل را برانگیخته است. موضع گیری قطر در این میان به وجود آورنده یک نقطه ی آچمز و خلاف خواسته عربستان در صفحه شطرنج سیاسی این منطقه شده است.
ایالات متحده با نزدیکی به عربستان به طور خواسته و ناخواسته با کاربست سیاست "موازنه ازراه دور"4 در عصر افول هژمونیک خودش در حال گام برداشتن به سوی فعال تر کردن متحدانش در برآمدن با چالش ها است. آیا اگر ایالات متحده نتواند سمفونی به بازی کشاندن هم پیمانان منطقه ای اش در منطقه جنوب غرب آسیا را به درستی رهبری کند، زمینه حضور قوی تر در منطقه پسیفیک و رونمایی از فاز نوین سیاست مهار چین کلید خواهد خورد؟
جهان کنونی عرصه حاکمیت نظم لیبرال، عرصه حاکمیت سرکشان غیر لیبرال و عرصه بی نظمی ناشی از تروریزم است. ایالات متحده در نقش لیدرشیپ نظم لیبرال برای مهار بازیگران سرکش غیر لیبرالی چون ایران، روسیه، کره شمالی و چین از یک سو و خشکاندن سر چشمه منابع بازیگران عرصه بی نظمی که شامل القاعده، داعش و..هستند، دست به سوی بازیگران هم پیمانش دراز کرده است. در این سفر نزدیک شدن به هم پیمانانی چون عربستان و هم قطارانش در منطقه غرب آسیا در دستور کار قرار گرفت ولی چنین به نظر می رسد که این تاکتیک و استراتژی هم مانند داستان فرستادن قاتل مشهور انگلیسی سده نوزدهمی – جک. د. ریپر5 برای رهبری تیم کالبد شکافی مقتولان خودش است. این نزدیکی نه فقط منجر به خشکاندن ریشه های ناامنی و تروریزم نمی شود، بلکه ریختن نفت بر روی آتش خاورمیانه و شمال افریقا است و ایالات متحده ی گیر کرده در تله آچمز خاورمیانه را در گام برداشتن به سوی حوزه پسیفیک و مهار چین در بندهای بیشتر فرو می برد.
1- The Monroe Doctrine
2- Pivot to Asia
3- Oil as a Political Weapon
4- Offshore Balancing
5- Jack the Ripper
نظر شما :