سخنان کنث پولاک در کمیته روابط خارجی سنا
سیاست خاورمیانهای آمریکا پس از توافق هستهای با ایران
دیپلماسی ایرانی: متن زیر ترجمه جلسه ادای شهادت (Testimony) کنث پولاک، پژوهشگر ارشد مرکز سابان بروکینگز در حضور کمیته روابط خارجی سنا در تاریخ 5 اوت 2015 است:
آقای رئیس و سناتورهای محترم، مفتخرم که توانستم با حضور در محضر شما به بحث پیرامون توافق برجام (JCPOA) با ایران و خصوصا آثار منطقه ای آن بپردازم. به دلایل زیادی معتقدم که اثر منطقه ای این توافق مهمترین جنبه آن می باشد. به همین دلیل، آمادگی ایالات متحده برای شکل دهی به فضای منطقه و تضمین اینکه برجام، به جای تضعیف منافع آمریکا، در امنیت آمریکا نقش ایفا خواهد کرد را ضروری می دانم. از نظر من، تحقق این مهم در بدو امر به عملکرد آمریکا در منطقه – و نه به مفاد خود توافق - وابسته است. (قضاوت درباره) خوب یا بد بودن این توافق بر پایه اثرش بر آوردگاه های عراق، سوریه، و یمن سنجیده می شود، نه بر اساس سانتریفیوژهای نطنز و فردو.
توافق
اجازه دهید اندیشه ام پیرامون خود این توافق را صادقانه مطرح کنم. قویا – و هر چند با بی رغبتی – معتقدم که ایالات متحده بایستی این توافق را بپذیرد و آن را به طور کامل اجرا نماید. من علاقه ای به توافق برجام ندارم چرا که در بهترین حالت، یک توافق ناقص است. من در جلسات مذاکرات هسته ای با ایران حضور نداشتم و لذا نمی توانم با اطمینان نظر دهم، اما با نظر به نقطه آغازین مذاکرات ما با ایران در دو سال گذشته، معتقد نیستم که آنچه ما در این توافق به آن دست یافتیم اجتناب ناپذیر بود. هنوز بر این باور هستم که اگر دولت اوباما مذاکرات با ایران را به شکل متفاوت از آنی که در جریان بود مدیریت می کرد، ایالات متحده به توافق بهتری دست می یافت. من مشخصا نگران این هستم که پس از 10 تا 15 سال، محدودیت های شدیدی که بر برنامه هسته ای ایران تحمیل شده است خاتمه خواهد یافت. باور اینکه ایران ظرف 10 تا 15 سال آینده بسیار تغییر خواهد کرد و یا احتمالا بنا به دلایلی برنامه سلاح هسته ای را در آن زمان از سر نخواهد گرفت معقول نیست. به همین ترتیب تصور اینکه ایرانی که در آن زمان با آن مواجه هستیم، همین ایرانی که الان می شناسیم باشد و ساخت سلاح هسته را دنبال کند دور از انتظار نیست.
با تمام اینها، من قویا معتقدم که دور زدن وتوی رئیس جمهور و منع (دولت) آمریکا از تعهد به توافق توسط کنگره یک اشتباه است. اولا این یک توافق بد به معنی فاجعه بار نیست. برنامه هسته ای ایران به مدت 15 سال محدود خواهد شد. تقلب در اجرای این توافق دشوار است و برای دولت (اوباما) پیروزی مهمی بود که سرانجام توانست دسترسی بازرسان به هریک از تاسیساتی را که طالب بازرسی از آن باشند تضمین نماید و همچنین اهرم تهدید بازگشت تحریم های سازمان ملل با همکاری تنها چهار متحد اروپایی را حفظ نماید. یکی از مهمترین درس هایی که می بایست از تجربه تلخ عراق یاد می گرفتیم این بود که این توافق آن چیزی است که کنترل موفقیت آمیز تسلیحات را رقم می زند. ضرورتی ندارد که توان کشف تک تک تقلب های ایران را داشته باشیم. این غیرممکن است و ایالات متحده حتی در عراق - که بازرسان دسترسی و اجازه خیلی خیلی بیشتری برای بازرسی داشتند - نیز چنین نکرد. تنها چیزی که لازم است این است که کشور هدف باور کند احتمال اینکه هر گونه فعالیت متقلبانه ای کشف شود قابل توجه است و همچنین بداند احتمال اینکه چنین تقلبی منجر به عواقب تلخ گردد نیز کم نیست. این همان چیزی است که صدام حسین را نهایتا متقاعد به رها کردن برنامه مخفیانه سلاح های کشتار جمعی کرد (هرچند که او این کار را به روش عجیب و غریب خاص خودش انجام داد). برجام صرفا بازدارنده ایران خواهد بود و موجب بی انگیزگی (برای تعقیب برنامه سلاح های هسته ای) این کشور می شود و من فکر می کنم که می توانیم درباره پایبندی ایران به آن اطمینان زیادی داشته باشیم. حقیقتا، تصور می کنم که ایرانی ها به این زودی دست به تقلب قابل توجهی نمی زنند، اگرچه فهمیدن اینکه این مدت 3 سال، یا 5 سال، یا 15 سال و بیشتر است ممکن نیست.
می دانم زمانی که مخالفان اسم این توافق را می شنوند مالامال از خشم می شوند، اما براین باور هستم که پذیرش همین توافق ناقص برای ایالات متحده به مراتب بهتر از هر گزینه واقع بینانه دیگر است. در گذشته مطالب زیادی درباره این گزینه ها نوشته ام، و حتی دو سال قبل هشدار دادم که از این می ترسم که بزودی مجبور به مواجهه با شرایط دشوارتر از اوضاع کنونی شویم. معتقدم منع ایران از دستیابی به سلاح هسته ای از طریق توسل به اقدام نظامی، یک جنگ عظیم و به احتمال زیاد مداخله تمام عیار آمریکا و اشغال ایران را می طلبد. تصور نمی کنم که این کار لازم باشد، و ضمنا در آمریکا تمایلی نیز به انجام آن نیست. باور من این است که عقیده نتانیاهو مبنی بر اینکه ایالات متحده می توانست این توافق را رد، و ایران را به گونه ای به مذاکره بر سر توافق جدیدی - که برای آمریکا بهتر باشد – مجبور کند اشتباه است. تصور می کنم که اگر آمریکا این توافق را رد می کرد، به احتمال خیلی زیاد با وضعیتی به مراتب بدتر مواجه می شدیم. فکر می کنم که در چنین شرایطی، ایران به احتمال زیاد همدلی بین المللی گسترده ای را معطوف خود می نمود و نظام تحریم ها از هم فرو می پاشید (کما اینکه زمانی که در اواخر دهه 90 میلادی مدیر امور خلیج فارس در شورای امنیت ملی آمریکا بودم، مشاهده کردم که همین اتفاق در مورد تحریم های به مراتب شدیدتر عراق رخ داد) و این کشور در موضع قوی تری ظاهر می شد و با محدودیت کمتری که امروز شاهد آن هستیم مواجه می گردید. حقیقتا ترس من این است که در چنین وضعیتی، ایران زمان فرار هسته ای خود را کاهش می داد و حتی زاغه هسته ای خود را برپا می کرد.
این توافق ممکن است آن چیزی که ما می خواهیم، یا حتی آن توافقی که می توانست از آب درآید نباشد، اما در هر صورت توافقی است که الان داریم. من قانع شده ام که این تنها توافقی است که می توانیم داشته باشیم، و اگر این توافق را رد می کردیم تاسف ما بیشتر از تاسفمان به خاطر پذیرش آن می شد.
بخش دشوار قضیه
برجام از نظر من یک توافق نسبتا خوب برای 15 سال است، اما بعد 15 سال چیزی معلوم نیست و باید بر سر آن صرفا شرط بندی کرد. این احتمال وجود دارد که ایران پس از 15 سال نسبت به ما و متحدانمان مهربان تر، ملایم تر و هماهنگ تر شود، یا حداقل در محاسبه هزینه – فایده های داشتن بمب هسته ای منطقی تر گردد.
بنابراین، مهمترین بخش ارزیابی من از این توافق به چگونگی تعامل آمریکا با ایران در این 15 سال مربوط است. آیا می توانیم شرایط را به گونه ای طراحی کنیم که احتمال اینکه یک ایران بهتری پس از 15 سال از درون آن بیرون بیاید بیشتر شود؟ شاید لازم باشد که به مورد مهمتری اشاره کرد که نباید چشم خود را به روی این واقعیت ببندیم که سلاح هسته ای ایران هرگز یک تهدید واقعی بر ضد منافع آمریکا نبود. غیرممکن است که ایران از بمب هسته ای استفاده کند، چه برسد به اینکه یکی از آنها را به تروریست ها بدهد. دلیل اینکه ما و متحدانمان به شدت بر برنامه هسته ای ایران مترکز شده ایم این است که وجود زاغه هسته ای در ایران موضع این کشور در خاورمیانه را تهاجمی تر می کند، و یا اقدامات تضعیف کننده ایران در سایر کشورهای منطقه را بیشتر می نماید. خاورمیانه به اندازه کافی بی ثبات است و نیاز به بی ثباتی بیشتر ندارد. این است دلیل اینکه چرا نگران سیاست خاورمیانه ای آمریکا در پرتو این توافق هستم. دغدغه من در این مورد بیش از نگرانی درباره جنبه های مثبت و منفی خود توافق است.
هنوز 15 سال تا زمانی که یک بار دیگر نگران زاغه هسته ای ایران شویم وقت داریم. البته ایران نیز طی این مدت شمشیرش را غلاف نخواهد کرد، جاه طلبی های منطقه ای خود را رها نمی کند، و این طور نیست که ناگهان آمریکا و متحدانش را در آغوش بکشد. اگر بخواهیم بر اساس اظهارات رهبر عالی ایران قضاوت کنیم، باید بگویم غیرممکن است سیاست این کشور باصفاتر و منعطف تر شود، و (حتی) به سوی تقابل بیشتر هم خواهد رفت، کما اینکه تهران درصدد است تا نشان دهد هنوز عصای جادویی انقلابش را گم نکرده است و دارد بررسی می کند که آیا توافق برجام، آمریکا را برای کم کردن مداخله اش در منطقه توجیه می نماید یا نه؟
حقیقتا، این چیزی است که من بیشتر از هر چیز از آن واهمه دارم. دولت «خسته از جنگ» و «خسته از خاورمیانه» آمریکا به برجام اشاره می کند و می گوید: «نگاه کنید. ما بزرگترین تهدید علیه منافع آمریکا و متحدانمان در خاورمیانه را برطرف کردیم؛ و الان می توانیم بیش از گذشته، از منطقه عقب نشینی کنیم». ترس من از این است که برجام مستمسکی (برای دولت آمریکا) شود تا بار دیگر سیاست «چرخش به سمت آسیا» - که در بهترین حالت چیزی جز بهانه ای برای دور شدن از خاورمیانه، و عواقب مصیبت بار برای عراق و جاهای دیگر نبود - را مطرح نماید.
الان سوال اساسی درباره اشاعه (هسته ای) در منطقه – که تمام فکر و ذکر ما شده - نیست. سوال جدی مربوط به جنگ های داخلی و نیابتی است که در حال حاضر خاورمیانه را به هم ریخته، و نقش احتمالی آمریکا در منطقه را پس از توافق هسته ای با ایران نیز آشفته می نماید. این موارد هستند که تعیین می کنند که آیا توافق هسته ای با ایران به ثبات بیشتر در خاورمیانه منجر خواهد شد یا به بی ثباتی بیشتر؟ و آیا این توافق نهایتا به سود امنیت ملی آمریکا است و یا آن را تضعیف خواهد کرد؟
ایران
برای اینکه دینامیک منطقه پس از توافق هسته ای با ایران را ارزیابی کنیم مهم است که بدانیم رفتار خود ایران پس از این توافق چگونه خواهد بود؟ مثل همیشه، دست ما برای پیش بینی رفتار آینده ایران خالی است. ایران یک سیستم سیاسی غیرشفاف و پیچیده ای دارد که بین جناح ها تقسیم شده است و در راس آن رهبر عالی ایران قرار دارد. تصمیمات ایشان اغلب بر پایه برد – برد (splitting the Solomon baby) اتخاذ می شود. حقیقتا بسیار محتمل است که زمانی که برجام مورد توافق تمام طرف های مذاکره قرار گرفت، در تهران بحث بر سر سیاست خارجی ایران (که همیشه هم بوده است) بین میانه روها و اصلاح طلبان - با این ادعا که این توافق نقطه آغازین بازگشایی درهای ایران به جامعه جهانی و حتی آشتی با آمریکا است – دربگیرد. از سویی دیگر، جناح های تندرو و محافظه کار ایران ناگزیر ادعا خواهند کرد که لازمه این توافق چنین چیزی که اصلاح طلبان و میانه روها می گویند نیست، بلکه در عوض، ایران می تواند و باید بر تلاش هایش برای صدور انقلاب و بیرون راندن ایالات متحده و متحدانش از منطقه بیفزاید.
اظهارات مختلف آیت الله خامنه ای در هفته های اخیر مرا به این نتیجه رسانده است که ایشان یک دید صرفا تجاری نسبت به برجام دارد. برجام توافق سرراستی برای ایشان است. کاهش تحریم ها در برابر پذیرش محدودیت برنامه هسته ای، نه بیشتر و نه کمتر. غیرممکن به نظر می رسد که ایشان مصالحه بیشتر با آمریکا را اجازه دهد، هر چند که همه ما می توانیم امیدوار باشیم که وزیر خارجه جواد ظریف و رئیس جمهور حسن روحانی ایشان را برای غیر از این متقاعد نمایند.
ایران همیشه اینطور بوده که سیاست های جداگانه ای را در قبال کشورهای مختلف منطقه طراحی کرده است. ایران در هر کشوری یک رشته منافع خاص دارد و با بحث بر سر چگونگی نوع سیاستی که باید در قبال آن کشور اتخاذ کرد، رویکرد خود را تنظیم می نماید. طراحی سیاست ایران در قبال یک کشور خاص، حاصل برهم کنش سیاست داخلی و پیچیده ایران با دیدگاه های مختلف راهبردی این کشور است. همین الان، سیاست ایران در سوریه بر اساس منافع و سیاست های مرتبط با سوریه است. در عراق نیز بر پایه منافع و سیاست های مرتبط با عراق سیاستش را طراحی می کند. در مورد بحرین، عربستان، و یمن نیز به همین ترتیب عمل می نماید. به نظر می رسد که توافق هسته ای نه منافع این کشور (در دیگر کشورها) و نه سیاستش را – حداقل در کوتاه مدت – احتمالا تغییر چندانی ندهد. برعکس، اقدامات ایران در این کشورها دقیقا در هماهنگی با آنچه که در تلاش برای رسیدن به آنها است می باشد، و غیرممکن است که توافق هسته ای به طریقی بتواند آن را تحت تاثیر قرار دهد.
قابل توجه آنکه، به نظر می رسد که ایرانی ها در سراسر منطقه از سیاست های کنونی خود تا حدودی احساس راحتی نیز دارند. احتمالا اینطور باور کرده اند که همه چیز بر وفق مراد آنها می باشد. متحدان شیعه شان بر عراق، لبنان، و یمن (علیرغم عقب نشینی های تاکتیکی اخیر یمنی ها) سلطه دارند. رژیم اسد در سوریه با مشکلات زیادی مواجه و از موانع مختلف در رنج است، اما همچنان بر سر قدرت است. ایران متعهد به کمک به اسد است و سربازان حزب الله و متحدان عراقی ایران از موضع علویان سوریه حمایت می کنند. بیشتر گزارش ها حکایت از آن دارند که ایران نسبت به گذشته، از کنترل بیشتری بر باقی مانده سوریه اسد برخوردار است. بنابراین، احتمالا احساس ایران این است که علیرغم از دست رفتن کنترل دمشق بر سوریه، موضع اش در دمشق تقویت شده است. تهران همچنین این احساس را دارد که می توانست در بحرین بهتر عمل کند، اما بحرین – در میان کشورهایی که ایران به آنها توجه دارد – تنها جایی است که تهران ممکن است بر این عقیده باشد که در آنجا پیروز نشده است.
خلاصه آنکه سایر چیزها تغییر نکرده است و به نظر می رسد که ممکن نیست سیاست ایران در قبال منطقه، در نتیجه توافق هسته ای با 5+1 تحول جدی پیدا کند. دلیل خاصی که نشان دهد ایران در یکی از کشورهای مذکور قصد بالا بردن دستش به علامت تسلیم را دارد وجود ندارد. ضمنا دلیلی برای اینکه باور کنیم ایران در پی افزایش مداخله تهاجمی در این کشورها است نیز در دست نیست، جز اینکه بگوییم ایران به خاطر مشغله مذاکرات هسته ای، به گونه ای احساس محدودیت برای انجام چنین چیزی می کرده است.
البته سایر موارد ممکن است وضعیت مشابهی نداشته باشند. شاید [آیت الله] خامنه ای احساس کند که توافق هسته ای، امتیاز بزرگی برای روحانی و چپ های ایرانی محسوب می شود و از این رو لازم باشد تا به تندروهای جناح راست بگوید توافق هسته ای به معنی دست کشیدن تهران از ایدئولوژی [امام] خمینی و ترک مخاصمه با ایالات متحده نیست. اگر قضیه به این شکل پیش رود، ایران ممکن است در حوزه های خاص، فعالیت های مخرب خود را افزایش دهد.
اسرائیل مثال روشن در این زمینه است. ایران ممکن است برای متقاعد کردن حزب الله، حماس، جهاد اسلامی فلسطین و سایرین به منظور افزایش حملات به اسرائیل تلاش نماید. انجام چنین کاری، برای ایران تقریبا «بی هزینه» است. اسرائیل نمی تواند مستقیما از ایران انتقام بگیرد، اما هر کسی می داند که ایران پشت این حملات قرار دارد، و از آنجایی که دولت نتانیاهو راه های مختلف (نفوذ) فلسطینیان به اسرائیل را بسته است، ایران برای این کار به سازمان های مردمی متوسل خواهد شد. اما مشکل اینجاست که ایران ممکن است توان انجام چنین حملاتی را (با توسل به حماس و حزب الله) نداشته باشد. حزب الله و حماس هر دو شدیدا نسبت به انتخاب گزینه جنگ با اسرائیل محتاط هستند، و دلیلش هم این است که هیچ یک در پاسخ به عملیات های ایذایی اسرائیل وارد جنگ نشدند. حوادث بهار عربی و جنگ داخلی سوریه موجب جدایی حماس از ایران شد، و جنگ شدید (سوریه) دست و بال حزب الله را بسته است، به طوریکه هیچ یک از این دو احتمالا به درخواست ایران برای حمله به اسرائیل گوش نمی دهند. شورای همکاری خلیج (فارس) در پی جدا کردن کامل حماس از ایران و بردن آن به اردوگاه اعرب سنی است. جهاد اسلامی فلسطین و سایر گروه های نیابتی (ایران) به نوبه خود احتمالا با همان فشار ضد ایرانی که حماس با آن روبرو است مواجه خواهند شد، و ضمنا ضعیف تر از گذشته هستند و احتمالا عبور از سپر دفاعی اسرائیل - که امروز پیچیده تر از هر زمان دیگر است – برای آنها دشوار می باشد.
بحرین مورد محتمل دیگری در این رابطه است، چرا که اکثریت جمعیت این کشور شیعه هستند و رژیم بحرین - و متحد سعودی اش - آنها را از حقوق خود محروم کرده اند. بحرین نیز از آن مکان هایی است که ایران توان رو کردن برگه انقلابی خود را دارد. اما ایران در این کشور نیز محدودیت های خود را دارد. برخی شیعیان بحرین علنا کمک های ایران را می پذیرند، اما به نظر می رسد خیلی از آنها ترجیح می دهند چنین نکنند. آنها می دانند که اخراجشان از بحرین به عنوان عوامل ایران، کارشان برای وارد آوردن فشار بین المللی بر رژیم منامه به منظور اصلاحات را دشوارتر می کند. به علاوه، سعودی ها حساسیت زیادی نسبت به بحرین دارند، و ایرانی ها باید نگران این باشند که فشار به بحرین ممکن است منجر به این شود که سعودی ها در جایی که ایرانی ها آسیب پذیری بیشتری دارند تلافی کنند.
آخرین مورد احتمالی، یمن است. ایران منافع مستقیم اندکی در یمن دارد، و متحدان اسمی ایران در این کشور (حوثی ها) علی رغم ناتوانی در بازپس گیری عدن، همچنان برتری نظامی دارند. بنابراین ایران یک متحد نسبتا قدرتمند در یمن دارد و چیز زیادی برای از دست دادن در آنجا ندارد. اما باز هم می گویم درباره روابط ایران با حوثی ها مبالغه شده است، و یمن یکی دیگر از آن جاهایی است که عربستان فوق العاده نسبت به آن حساس است. نتیجتا باید گفت که برای ایران دشوار است که در موارد فوق الذکر دست به خرابکاری بزند.
همانطوری که این تحلیل نشان می دهد، محتملترین سمت و سویی که ایران پس از توافق هسته ای خواهد داشت، ادامه همان راهبرد منطقه ای است که طی سه سال گذشته داشت. این راهبرد برای منافع آمریکا و متحدانش به اشکال مختلف مضر است. به هر حال خطر بزرگتری که در اینجا هست این است که ایران، رفتار آمریکا پس از توافق هسته ای را به حساب انفصال بیشتر آمریکا از خاورمیانه بگذارد. اگر چنین باشد، احتمال اینکه ایران اهداف وسیعتر و سیاست هجومی تری را در منطقه دنبال کند زیاد است، چرا که به این باور رسیده است که ایالات متحده رغبتی (یا توانایی) برای ممانعت از تحرکات ایران ندارد. بنابراین مهمترین فاکتور تعیین کننده رفتار ایران پس از توافق هسته ای، بیشتربه چگونگی واکنش آمریکا مربوط می شود تا عوامل نشات گرفته از سیاست و یا راهبرد ایران.
اسرائیل
اجازه دهید تا به سوال درباره واکنش احتمالی اسرائیل به توافق هسته ای بپردازم. فکر می کنم در اینجا پرداختن به واقعیتی اظهر من الشمس مهم باشد. اولا بسیار غیرمحتمل است که در صورتی که برجام توسط تمام طرف ها اجرایی شود، اسرائیل به ایران حمله کند. همانطوری که در جایی دیگر با ذکر جزئیات تشریح کرده ام، اسرائیل در حال حاضر هم به دلیل فنی – نظامی و هم به دلائل سیاسی از گزینه نظامی خوب برخوردار نیست. دلیل اینکه اسرائیل علیرغم ویژگی های ذاتی اش و تهدیدات مکرر از اواخر دهه 90 میلادی، از حمله به ایران استنکاف کرده همین است.
حتی شرایط سیاسی در وضعیت جاری بدتر است و تا پس از اجرای توافق نیز به همین منوال باقی خواهد ماند. وضعیت کنونی را در نظر بگیرید: ایران به تازگی توافق با آمریکا و سایر قدرت های بزرگ را امضا کرده، با محدودیت های برنامه هسته ای موافقت نموده، بازرسی های شدیدتر از گذشته را پذیرفته، و بر این موضوع که برای ساخت سلاح هسته ای تلاش نخواهد کرد تاکید مجدد ورزیده است. اگر اسرائیل بخواهد در این شرایط به ایران حمله کند، مطمئنا یک فضای بین المللی ضد اسرائیلی علیه اش ایجاد می شود.
سوال درباره چگونگی واکنش جامعه جهانی در قبال حمله اسرائیل به ایران جزو مواردی است که خود اسرائیلی ها باید به آن بپردازند. در صورتی که اسرائیل به ایران حمله کند، این خطر هست که ایران در واکنش به این حمله، از برجام و احتمالا ان پی تی خارج شود، بازرسان را اخراج نماید و اعلام کند که در پی سلاح هسته ای است چرا که سلاح های متعارف اش و حرف جامعه بین المللی برای ممانعت از حمله بی دلیل اسرائیل، کفایت نمی کند. ایرانی ها همچنین بی تردید رفع تحریم های باقیمانده را درخواست خواهند نمود (و احتمالا طالب اعمال تحریم بر اسرائیل خواهند شد). اگر هم چنین اقدامی نکنند، با چراغ سبز خیلی از کشورها – و احتمالا P5+1 – شروع به شکستن تحریم ها (باقیمانده) می کنند.
مشکل اسرائیلی ها (برای حمله به ایران) این است که در این شرایط خشم تمام دنیا را به خاطر حمله و تخریب توافقی که از نظر اکثر افراد بهترین راه برای ممانعت ایران از دستیابی به سلاح هسته ای است را برخواهند انگیخت و در اینصورت احتمالا کشورها اراده کمی برای حفظ تحریم ها بر ایران خواهند داشت. هیچ سناریویی بهتر از این مورد (حمله اسرائیل به ایران) برای فرار ایران از قفس تحریم ها قابل تصور نیست.
بنابراین، غیرممکن است که حمله نظامی اسرائیل به ایران در چنین شرایطی به ممانعت ایران از دستیابی به سلاح هسته ای کمکی کند. چنین حمله ای به احتمال زیاد موجب دستیابی ایران به سلاح هسته ای و در خطر افتادن مهار ایران توسط جامعه بین المللی خواهد شد.
هرچند که وجود این مشکلات، واکنش نظامی اسرائیل به ایران را ناممکن ساخته است، اما این به این معنی نیست که اسرائیل دست روی دست بگذارد و توافق برجام و دنیای جدید حاصل از آن را بپذیرد.
- اولا تردید دارم که اسرائیلی ها عملیات مخفی علیه ایران و برنامه هسته ای این کشور را افزایش دهند. ممکن است دانشمندان ایرانی بیشتری را به شکل مرموز در تهران ترور کنند. تاسیسات حساس بیشتری را در ایران منفجر نمایند، و ویروس های بیشتری برای اختلال شبکه های ایرانی تولید کنند. ممکن است پول بیشتری به فعالان دموکراسی و اقلیت های طایفه ای (در ایران) پرداخت کنند. اما حتی در این موارد نیز اسرائیلی ها ممکن است تا حدودی خویشتنداری از خود نشان دهند. اعتقاد بر این است که ایرانی ها از قابلیت های فوق العاده پیشرفته ای در جنگ سایبری برخوردار هستند و حتی دولت راستگرای اسرائیل ممکن است خواهان واکنش تند ایران که اقتصاد اسرائیل را تحت تاثیر قرار دهد نباشد.
- ثانیا فکر می کنم که به احتمال زیاد اسرائیلی ها در واکنش به توافق هسته ای ایران در پی دریافت کمک های بیشتری از آمریکا هستند. تصور می کنم که اشتون کارتر وزیر دفاع در سفر ماه گذشته اش به اورشلیم (بیت المقدس)، فهرست خریدهای اسرائیل را به طور تلویحی دریافت کرده باشد. انتظار من این است که اسرائیل درصدد تقویت قابلیت های نظامی اش برای ضربه زدن به اهداف ایرانی، ممانعت از حمله های تلافی جویانه موشکی ایران و متحدان اش، و تضمین قابلیت سیستم مقابله به مثل نظامی اسرائیل (second-strike capability) باشد. به نظر می رسد که جنگنده های F-35s، تامین مالی بیشتر موشک های ضد بالیستیک اسرائیل و سیستم ضد موشکی گنبد آهنین، و بمب های سنگرشکن (bunker-busting) از مطالبات قطعی اسرائیل هستند. ضمنا اسرائیل ممکن است سایر تسلیحات و قابلیت های نظامی ای که سابقا در اختیار اسرائیل گذاشته نمی شد را درخواست نماید، زیرا از یک سو نیاز راهبردی به این تجهیزات را احساس می کند، و از سوی دیگر احتمالا بر این باور است که امروز آمریکا بیش از هر زمانی مایل به فراهم کردن این تجهیزات برای اسرائیل، به عنوان حق السکوت توافق هسته ای می باشد. اسرائیل همچنین ممکن است از نرمش آمریکا، برای خرید زیردریایی های بیشتری که مجهز به موشک های کروز هستند بهره ببرد، زیرا این نوع زیردریایی، در کانون قابلیت نظامی اسرائیل برای عملیات های مقابله به مثل قرار دارد.
سرانجام آنکه توافق هسته ای با ایران ممکن است اسرائیل را به سمت موضع تهاجمی تر در قبال همسایگانش سوق دهد. اسرائیلی ها بی تردید ادعا خواهند کرد که این توافق موجب شده است که آنها امنیت کمتری احساس کنند، بنابراین مایل به ریسک کردن در سایر موضوعات امنیتی مربوط به اسرائیل – مشخصا افزایش خطر از ناحیه فلسطینیان، و خطرات بالقوه از ناحیه سوریه و همچنین لبنان – نیستند (اسرائیلی ها با دولت های اردن و مصر کاملا راحت هستند و غیرممکن است در این دو کشور اقداماتی کنند که منجر به تضعیف یا ازبین رفتن همکاری آنها با اسرائیل گردد). برای مثال، اسرائیل ممکن است حزب الله لبنان و/یا حماس در غزه را درهم بکوبد تا به آنها بفهماند که زمانی که متحد ایرانی شان در حال خارج شدن از زیر بار تحریم ها و احتمالا قدرت نمایی در منطقه است، به فکر حمله جدیدی بر ضد اسرائیل نباشند.
قابل توجه آنکه برخی مقامات اسرائیلی ممکن است طرفدار چنین اقداماتی باشند چون باور قلبی شان این است که این اقدامات برای تضمین امنیتشان پس از توافقی که از نظر آنها فاجعه بار است ضروری می باشد. سایر مقامات اسرائیلی ممکن است نسبت به درستی چنین اقداماتی تردید داشته باشند، اما به خاطر نارضایتی از برجام، اقداماتی را که به باور آنها آمریکا و جامعه جهانی در غیر شرایط کنونی حاضر به پذیرش اش نیستند، توجیه می کنند.
عربستان
نمی توان به این شکلی که در بالا به ارزیابی رفتارهای احتمالی ایران و اسرائیل پس از توافق هسته ای پرداختیم، واکنش احتمالی عربستان را بررسی کنیم، زیرا باید در نظر داشته باشیم که پیش بینی رفتار احتمالی این کشور واقعا دشوار است. نمی توان به جد گفت که سعودی ها از حامیان توافق هسته ای با ایران هستند. اگر قرار باشد که ایران به سلاح هسته ای دست یابد، عربستان نیز به احتمال قوی دنبال آن خواهد رفت. مقامات سعودی مکررا به شکل خصوصی به مقامات آمریکایی (از جمله خود من) هشدار داده اند که اگر ایران از آستانه هسته ای شدن عبور کند، عربستان اقدام مقتضی را انجام خواهد داد – و هیچ چیز نمی تواند مانع آنها شود – زیرا آنها نمی توانند در دنیایی که ایران سلاح هسته ای داشته باشد و عربستان نداشته باشد زندگی کنند. شاهزاده ترکی فیصل – رئیس سابق دستگاه اطلاعاتی عربستان – تا جایی پیش رفته که این هشدار را به شکل علنی تکرار کرده است برای مثال ترکی الفیصل در سال 2011 گفت : «به نفع ما است که ایران سلاح هسته ای نداشته باشد، زیرا چنین چیزی عربستان را – که (تاکنون) روابط خارجی دقیق و حساب شده و به دور از هیجان داشته است – مجبور به تعقیب سیاستی می کند که ممکن است عواقب غیرقابل تصور و احتمالا چشمگیری داشته باشد.»
با وجود این، سعودی ها اغلب زیرکی و خلاقیتی بیشتر از آنی که دیگران تصور می کنند دارند. حتی اگر قرار بود که ایران صاحب سلاح هسته ای شود، و یا زمان فرار هسته ای (breakout) را کاهش دهد، سعودی ها ممکن بود که علنا مسیر هسته ای شدن و یا خرید سلاح هسته ای را دنبال نکنند. راه های زیادی وجود دارند که سعودی ها می توانند با غیرشفاف عمل کردن، ایران و سایرین را شگفت زده کنند که آیا عربستان بدون اعلام ملحق شدن به باشگاه هسته ای از قابلیت هسته ای برخوردار شده است؟ ریاض می تواند تاسیسات هسته ای خود را بسازد و غنی سازی را – حتی با استخدام عده زیادی از پاکستانی ها و سایر خارجی ها – در همان مسیری که ایران پیش گرفت آغاز نماید. یکی از طرح های مورد علاقه اسرائیل این است که یک روزی با تصاویر ماهواره ای ناگهان کشف کند که 6 جنگنده F-16s پاکستانی با قابلیت حمل سلاح های هسته ای در پایگاه هوایی عربستان مستقر شده اند. پاکستانی ها مدت مدیدی در حمایت نظامی، تامین تجهیزات، و حتی شکل دهی کامل ساختار دفاعی سعودی سهیم بوده اند، بنابراین آنچه که گفتم چیز عجیبی نیست. در اینجا است که برای هر کس ممکن است این سوال پیش بیاید که آیا این جنگده های F-16s سلاح هسته ای (به پایگاه هوایی عربستان) آورده اند؟ و سعودی ها هم می توانند تعمدا از پاسخ به این سوال طفره بروند. ایرانی ها و تمام دنیا، نیز پاسخ به این سوال را نخواهند دانست. آنگاه، هیچ مدرک دال بر دستیابی عربستان به سلاح هسته ای در دسترس نخواهد بود، و لذا نمی توان بر اساس مبنای مشخصی تحریم ها را علیه عربستان اعمال کرد. ایرانی ها ناگهان صبح از خواب بیدار می شوند و می بینند که باید دستیابی عربستان به سلاح هسته ای را در محاسباتشان وارد کنند.
اما همه آنچه که مطرح شد صرفا فرضیاتی هستند که مناسب شرایط حال نمی باشند. اگر برجام مورد تصویب ایران قرار بگیرد، به این معنی است که این کشور در حضور جامعه جهانی قول داده است که صاحب سلاح هسته ای نشود. این موجب می گردد که جامعه جهانی (به استثنای اسرائیل) فرض را بر برائت بگذارد مگر اینکه خلافش ثابت شود. با چنین زمینه ای، انتظار نمی رود که سعودی ها به دنبال سلاح هسته ای بروند.
سعودی ها در تمام این سال ها به دلائل موجهی دنبال سلاح هسته ای نرفته اند (و پاکستانی ها نیز به دلائل خوبی چنین سلاحی را به سعودی ها نداده اند). به علاوه، اگر به دنبال سلاح هسته ای می رفتند باعث می شد که دنیا نگاه خوبی به سعودی ها نداشته باشد. ایران به تازگی توافق با P5+1 امضا کرده، و موافقت نموده است که هرگز بمب اتمی نسازد، و محدودیت های برنامه هسته ای را پذیرفته است تا جهان را مطمئن نماید که ایران نمی تواند سلاح هسته ای داشته باشد و ضمنا به دنبال آن نیز نیست. با چنین وضعیتی، اگر سعودی ها از کسی بمب بخرند، ناگهان هم خودشان و هم هر کسی که به آنها بمب فروخته است منفور دنیا خواهند شد. در اینصورت، همدلی دنیا متوجه ایران می گردد و جهانیان، به خاطر اینکه سعودی ها دقیقا همان کاری را کردند که ایرانیان با انجام ندادنش موافقت نموده اند، اعمال تحریم علیه آنها (و تامین کننده بمب اتمی شان) را درخواست خواهند کرد. هزینه چنین پیشامدهایی برای سعودی ها منطقی نیست، و بخشی از علت اینکه چرا پاکستان علیرغم داشتن پیوندهای تاریخی با عربستان، در حوزه موضوعات نظامی(هسته ای) از ریاض فاصله گرفته است همین می باشد.
با تمام این حرفها، سعودی ها ممکن است به طرق دیگری واکنش نشان دهند.
- اولا، باید انتظار داشته باشیم که عربستان اعلام کند که قصد داشتن برنامه هسته ای مختص خود - و دقیقا بر اساس همان سطحی که برجام به ایران اجازه داده است – را دارند. چنین پیشامدی هم برای ایرانی ها یک هشدار جدی است و هم برای غرب. برای ایرانی ها از آن جهت هشدار دهنده است که سعودی ها در قابلیت های هسته ای گام به گام با آنها رقابت خواهند کرد. برای غرب از آن جهت هشدار است که اگر ایران را مجبور به انجام تعهدات جدید نکند، شاهد اشاعه هسته ای بیشتری در خاورمیانه خواهد بود.
- ثانیا، واکنش محتمل دیگر عربستان این است که حمایت از گروه های سنی مختلفی را که در منطقه در حال جنگ با متحدان و نایبان ایران هستند افزایش دهد. به نظر می رسد که سعودی ها با ایرانیان هم عقیده هستند که تهران در حال «برنده شدن» در لبنان، عراق، و یمن است. سوریه موردی است که نمی توان با چنین قطعیتی نظر داد، هرچند که متحدان ایران در سوریه اصلا شکست نخورده اند، و ایران در حال افزایش حمایتش از آنها است. به نظر می رسد که سعودی ها معتقدند که ایران در حال بسط نفوذ جدی در عمان و در جوامع شیعی کشورهای خلیج (فارس) است. بنابراین در حالی که ایران احتمالا خواهان حفظ همین سمت و سو است، سعودی ها ممکن است دست به قمار با ریسک بالاتری بزنند.
متاسفانه، یک خطر بزرگتری در اینجا هست. سعودی ها و متحدان عرب سنی آنها احتمالا از این می ترسند که آمریکا به بهانه توافق هسته ای با ایران قصد «خروج از خاورمیانه» را داشته باشد. کشورهای خلیج (فارس) اینطور باور کرده اند که دولت اوباما چنین قصدی دارد. تمام مقامات خلیج (فارس) به طور خصوصی دولت اوباما را به خاطر واکنش ضعیف در قبال ایران لعنت می کنند، و این موضوع در نشست ماه مه 2015 در کمپ دیوید – یعنی جایی که این مقامات ادعا کردند که ایالات متحده هیچ تضمین جدیدی برای عقب راندن ایران ارائه نداده است – به اوج خود رسید. خطر اینجا است که کشورهای خلیج (فارس) به جای کنار آمدن با تهران – که برخی از آن هراس دارند – به احتمال زیاد قصد رویارویی با تهران و تلاش برای بازدارندگی و حتی عقب راندن ایران و متحدانش را داشته باشند. حمله هوایی کشورهای شورای همکاری خلیج (فارس) به یمن مثال روشنی از این قضیه است. این اقدام حکایت از عدول شگفت انگیز این شورا از مواضع سابقش دارد. آنها پیش از این هرگز با نیروهای مسلح خود در کشوری دیگر دخالت مستقیم نمی کردند و تنها استثنا مربوط به پشتیبانی از نیروهای آمریکایی در جنگ خلیج فارس در سال های 1991-1990 بود.
مشکل اینجاست که کشورهای خلیج (فارس) به قدر کافی قدرتمند نیستند که بتوانند به تنهایی از عهده ایران برآیند، و اگر اقدام تحریک آمیزی علیه ایران کنند – حتی اگر این اقدام به قصد بازدارندگی هجمه ایران باشد – فقط موجب تحریک ایران برای چنین هجمه ای می شوند، و یا اینکه این کشورها ممکن است به آسانی قابلیت های محدود خود را (در برابر ایران) دست بالا بگیرند که این می تواند عواقب دهشتناکی برای ثبات سیاسی خود آنها داشته باشد. اگر ایالات متحده برای اطمینان دادن به کشورهای خلیج (فارس) و بازدارندگی ایران در منطقه حضور نداشته باشد، اوضاع ممکن است به شدت افتضاح شود.
نقش آمریکا
هر سوالی که در رابطه با ژئوپلیتیک خاورمیانه مطرح می شود، ناگزیر و نهایتا آن سوال به ایالات متحده مربوط می گردد. محور تحلیلی که پیشتر ارائه شد، چگونگی واکنش آمریکا به توافق هسته ای با ایران بود، چرا که نوع رویکرد آمریکا تعیین کننده آن است که آیا این توافق به سود ثبات منطقه – و نتیجتا به نفع منافع آمریکا - است و یا به ضرر این دو؟ ایالات متحده در میان کشورهای این کره خاکی بیشترین نقش را در تعیین سرنوشت خود – حتی در منطقه غیرقابل پیش بینی و پرآشوبی همچون خاورمیانه - ایفا می کند.
از تاریخ معاصر منطقه و تحلیلی که ارائه نمودم، دو نکته قابل توجه است:
- اولا، هر چند که راهبرد ایران ضد آمریکایی، مخالفت با حفظ وضع (نظم) موجود، ضد یهودی، هجومی، و توسعه طلبانه است، اما ایران بی ملاحظه نیست و در مقابل قدرت آمریکا نوعا با احتیاط کامل عمل می نماید. هر زمان که آمریکا از قدرتش بهره می گیرد، ایران نوعا عقب نشینی می کند. استثنای این قاعده، عراق سال 2007 بود که ایرانی ها در ابتدا از حمایت شبه نظامیان ضد آمریکایی عراق دست نکشیدند تا زمانی که این شبه نظامیان طی عملیات صولة الفرسان (عملیات بصره) و متعاقب آن عملیات عراق – آمریکا در امتداد دجله سُفلی شکست خوردند و از عراق رانده شدند. همانطوری که در عراق امروز شاهد هستیم، ایرانیان فهمیده اند که برآوردشان از اراده آمریکا و توان ایالات متحده برای اقدام، در آن زمان اشتباه بوده است، اما بار دیگر به دنبال نبرد با آمریکا برای نفوذ سیاسی در بغداد هستند، هر چند که تمایلی برای به چالش کشیدن قدرت نظامی آمریکا – حتی از طریق جنگ نیابتی – ندارند.
- نکته دومی که در اینجا مطرح می کنم درست نقطه مقابل نکته اول است. کشورهای شورای همکاری خلیج فارس (که مثل همیشه عربستان آنها را رهبری می کند)، در غیاب رهبری و حضور نظامی آمریکا در منطقه هراسان می شوند. زمانی که می ترسند شروع به انتقادهای تند می کنند و راه افراط در پیش می گیرند و خود را به دردسر می اندازند. باز هم می گویم که حمله هوایی بی سابقه اعضای شورای همکاری خلیج (فارس) به یمن نمونه روشنی از این قضیه است. همانطوری که کشورهای عربی خلیج فارس می گویند، ایالات متحده – حداقل در 35 سال گذشته – هرگز تا این اندازه از منطقه فاصله نگرفته بود. به همین دلیل این کشورها معتقدند که همانطوری که انفصال آمریکا از منطقه استثنایی بود، ما نیز باید دست به اقدام استثنایی بزنیم تا هزینه نبود آمریکا را جبران کنیم. من همچنان بر این باور هستم که مداخله شورای همکاری خلیج فارس در یمن یک اقدام غیرلازم، غیر مفید، و ناشی از یک تصمیم شتاب زده برای متوقف کردن شبح «تسخیر» یمن توسط ایران بود. مقامات شورای همکاری خلیج فارس در جلسات خصوصی هیچ ابایی ندارند که بگویند مداخله در یمن به خاطر اجباری بود که احساس می کردند، زیرا آمریکا به جای متوقف کردن و یا شکست دادن ایران، این کشور را درآغوش گرفت. هر چند که تمام این سخنان یک مشت اغراق گویی است، اما این نکته را روشن می کند که کشورهای شورای همکاری خلیج در غیاب نقش قوی آمریکا برای عقب راندن ایران، به سمت خودزنی می روند – و این شرایط را نه بهتر، که بدتر می کند.
پیشنهاد دولت اوباما به کشورهای خلیج (فارس) در کمپ دیوید مرهم هراسشان نبود و تضمینی نداد که ایالات متحده آمادگی پرداختن به دغدغه های امنیتی آنها را دارد. نگرانی آنها قابل درک است. واشنگتن هیچ توافق امنیتی جدید و حتی یک سپر هسته ای به آنها پیشنهاد نکرد نه سلاح های جدیدی، نه آموزش جدیدی. چرخش به سمت ایران به کنار. (دولت اوباما) حتی برای اینکه این کشورها را متقاعد کند که آمریکا واقعا متعهد به امنیت خلیج (فارس) است، یا به آنها اطمینان مجدد دهد که توافق هسته ای با ایران به معنی ترک خاورمیانه توسط آمریکا نیست نیز هیچ کاری نکرد.
حقیقتا من تردید دارم که ایالات متحده برای اطمینان مجدد دادن به کشورهای خلیج (فارس)، مبنی بر اینکه با آنها منافع مشترک دارد و قصد خالی کردن میدان به نفع ایران را ندارد، تنها یک راه داشته باشد. اما برای اینکه آمریکا به ایرانیان نشان دهد که نه دنبال ترک خاورمیانه است و نه از اینکه توافق هسته ای را برای متوقف کردن فعالیت های تهاجمی دائمی ایران در خاورمیانه به خطر اندازد خیلی ابایی دارد، احتمالا تنها یک راه وجود دارد. احتمالا لازم است که ایرانیان را وادار به ترک سیاست منطقه ای فرصت طلبانه و تهاجمی شان نمود.
در اینجا سه احتمال مطرح است، و البته هر سه یک نتیجه در بردارند. یمن جای درستی برای مقابله آمریکا با ایران نیست. یمن آنقدر مهم نیست که بتوان سرمایه گذاری ایالات متحده در آنجا را توجیه کرد. واشنگتن بایست از هر اقدامی که به سعودی ها و شورای همکاری خلیج فارس برای خاتمه دادن به – و نه تقویت - مداخله شان در یمن کمک می نماید فروگذار نکند. عراق نیز گزینه غلط برای آمریکا است. ایرانی ها در آنجا (عراق) بیش از اندازه قوی هستند. عراق برای ایرانیان فوق العاده مهم است، و عراقی ها نیز بخت حل و فصل مشکلات و بازگرداندن ثبات به کشورشان را دارند – اما رژیمشان چنان شکننده است که احتمالا تاب جنگ ایران و آمریکا در خاکشان را ندارد. هم ما و هم ایرانی ها نیازمند این هستیم که گرفتاری های عراق سامان یابند، و عراق نیز برای تحقق چنین امری به کمک ما نیاز دارد. بنابریان رویارویی با ایران در عراق، در این زمان اشتباه است.
و اما مورد سوریه. اگر آمریکا قصد دارد تا بعد از توافق هسته ای به تهران و متحدان منطقه ای ما نشان دهد که میدان را خالی نمی کنیم و به ایران اجازه دستاوردهای بیشتر نمی دهیم، بی تردید سوریه جای نشان دادن اراده مان است. متحدان ایران در سوریه در ماه های اخیر به شکل قابل توجهی ضعیف شده اند. متحدان عرب ما مشتاق این هستند که رهبری را در آنجا در دست بگیریم. رئیس جمهور اوباما متعهد به اقدام در سوریه می باشد، هر چند که اقدامات عملی اش به شکل تاسف باری کمتر از لفاظی اش است. در اینجا نمی خواهم چگونگی تلاش های آمریکا، و یا ارزیابی احتمال موفقیت اقدامات آمریکا (در سوریه) را – به شرطی که ایالات متحده مایل به اقدامات لازم برای این کار باشد – تبیین نمایم (اقدامات لازم احتمالا شامل حملات هوایی شدیدتر از حملات کنونی خواهد بود، اما پیاده نظام ارتش در این عملیات ها درگیر نمی شود). صادقانه عرض می کنم که پس از توافق هسته ای با ایران، اجرای راهبرد اعلام شده توسط دولت اوباما در قبال سوریه بهترین و تنها راه ممکن برای مهار رویارویی خطرناک ایران و متحدان عرب آمریکا – که در حال بدتر شدن است – می باشد.
بریتانیا حدود 45 سال پیش اعلام کرد که در حال خروج از شرق کانال سوئز است و خاورمیانه را در بغل آمریکا انداخت. زمانی که به این فکر می کنم که چگونه از عهده این مسئولیت ناخواسته بر آمدیم، به خاطر تلاش هایمان برای اقدامات قاطعانه و موفق شگفت زده می شوم. ایالات متحد از عملیات ملخ (Operation Praying Mantis) در سال 1988 تا عملیات توفان صحرا، تا روند صلح خاورمیانه در دهه 1990، اشغال عراق در سال 2003، و تا خروج از عراق در 2011 دائما در جستجوی موفقیت نظامی – سیاسی ای که خروج از خاورمیانه را برایش ممکن سازد بوده، اما هرگز به چنین چیزی دست نیافته است. حتی زمانی که به موفقیت هایی دست یافتیم، نتوانستیم تمام مشکلات این بخش پردردسر جهان (خاورمیانه) را حل و فصل کنیم. عزم ما برای خروج از خاورمیانه تنها مشکلات بعدی را بدتر می کند.
هرچند که توافق برجام اصلا یک توافق کامل و بی نقص نیست، اما یک دستاورد – هر چند ضعیف - محسوب می شود. برجام این قابلیت را دارد که خاورمیانه را در آینده – قطعا برای 10 تا 15 سال، و احتمالا زمانی طولانی تر از 15 سال – مکانی نسبتا امن تر بنماید. اما این تنها در صورتی تحقق خواهد یافت که ایالات متحده از تمایلش برای اینکه این توافق را تبدیل به بهانه دیگری برای خروج از خاورمیانه کند دست بردارد. شاید اگر بگویم که تنها راه ممکن برای اینکه برجام خاورمیانه را بهتر – و نه بدتر – کند این است که آمریکا از این توافق برای ادامه مسئولیت اش در منطقه بهره بگیرد، از نظر آمریکایی ها یک پارادوکس باشد. اما این برای اطمینان دادن مجدد به متحدان مان و همچنین مهار موضع هجومی شان لازم است. این کار برای بازدارندگی ایران و اینکه به آنها نشان دهیم که اجازه نخواهیم داد تا در پوشش توافق هسته ای، مواضع هجومی داشته باشند ضروری است. بر این باور هستم که اگر چنین کنیم، آنگاه برجام می تواند بخش مهمی از سیاست کلی تر و مسئولانه تر آمریکا در قبال خاورمیانه باشد. بدون داشتن یک سیاست کلی تر و مسئولانه تر آمریکا در قبال منطقه، نه برجام و نه حتی توافق «کامل» و رویایی با ایران چیزی بیشتر از خوراک کمیته اعطای جایزه (صلح) نوبل نخواهد بود.
*کنث پولاک در خلال سال های 1995 - 1988 به عنوان تحلیلگر نظامی ایران و عراق کار خود را در سیا آغاز کرد. وی طی این مدت سرپرستی نویسندگان راهبرد و عملیات های نظامی آمریکا در عراق طی جنگ اول خلیج فارس را بر اساس اسناد محرمانه – که از طبقه بندی خارج شده بودند - به عهده داشت. در 1996 -1995 مدیر امور جنوب آسیا و خاورنزدیک شورای امنیت ملی آمریکا، و در 2000 -1999 مدیر امور خلیج فارس شورای مذکور بود. به علاوه، پولاک استاد پژوهشگر «موسسه مطالعات راهبرد ملی در دانشگاه دفاع ملی» بوده است. وی در این سمت، عمدتا بر روی موضوعات بلند مدت مرتبط با امور نظامی و سیاسی خاورمیانه تحقیق کرده است. مدیریت مطالعات امنیت ملی در شورای روابط خارجی و عضو پژوهشی «موسسه واشنگتن در امور شرق نزدیک» از دیگر سمت های وی در گذشته می باشند. در فاصله سال های 2012-2009 مدیریت «مرکز سابان بروکینگز» را به عهده داشته و در حال حاضر از پژوهشگران ارشد این اندیشکده می باشد. پولاک کارشناسی را از دانشگاه ییل و دکتری علوم سیاسی را از ام آی تی دریافت کرده است. برخی از کتب نوشته شده توسط وی به قرار زیر هستند (بعضی از این آثار با همکاری نویسندگان همکار نوشته شده است):
- The Arab Awakening: America and the Transformation of the Middle East
- A Path Out of the Desert: A Grand Strategy for America in the Middle East
- Unfinished Business: An American Strategy for Iraq Moving Forward
- Which Path to Persia: Options for a New American Strategy Toward Iran
- Things Fall Apart: Containing the Spillover of a Civil War in Iraq
- The Persian Puzzle: The Conflict Between Iran and America
- Arabs at War: Military Effectiveness, 1948-1991
- The Threatening Storm: The Case for Invading Iraq
- A Switch in Time: A New Strategy for America in Iraq
- The Seven Deadly Sins of Iraqi Reconstruction
- Unthinkable: Iran, the Bomb, and American Strategy
منبع: بروکینگز/ مترجم: حامد ضرغامی
نظر شما :