اخلاق جهانی، حقوق و گفت‌وگوی فرهنگ‌ها

۰۸ آبان ۱۳۸۷ | ۰۰:۱۲ کد : ۳۰۳۱ اخبار اصلی
متن کامل سخنرانی سیّد محمّد خاتمی در دانشگاه وین
اخلاق جهانی، حقوق و گفت‌وگوی فرهنگ‌ها
بنام خدا
آقای رئیس
استادان ارجمند
دانشجویان عزیز
خانم ها وآقایان
برای من حضور در دانشگاه بزرگ و پرسابقة وین و در میان صاحب نظران نام آور حوزة حقوق و علوم سیاسی مایه خوشوقتی است و خوشوقتی بیشتر اینکه در این جمع می توانیم در باب موضوع مهمی چون ”اخلاق جهانی، حقوق و گفت و گوی فرهنگ ها“ گفت و گو کنیم. بحث درباره اخلاق جهانی منحصر به مباحث شناخته شده در حوزه فلسفه نخواهد بود، بلکه لازم است بحث کنیم که چگونه می توانیم راهی به مبانی روشن، قابل اجرا و احکام آور اخلاقی پیدا کنیم که در سایه آن احکام، قدرتهای بزرگ و کوچک جهان موظف و مکلف به رعایت حقوق اساسی انسان و کرامت و احترام نسبت به آحاد بشر شوند. و فکر می کنم با رجوع به جوهر ادیان الهی، بخصوص اسلام و مسیحیت، که هر دو بر اخلاق تکیه دارند می توان نه تنها میان پیروان راستین ادیان ابراهیمی همدلی ایجاد کرد، بلکه موجب همراهی و همگامی آنان برای درمان آلام امروز بشر و مهار کردن قدرتهای بداخلاقی شد که جز به زور و اشغال و سرکوب و ترور نمی اندیشند.

اجازه می خواهم در اینجا به طرح و توصیف موضوع مورد نظر این نشست بپردازم و زمینه گفت و گو در این مورد را فراهم آورم.
یکم: اخلاق جهانی
جهان پیش روی ما دارای ارتباطی فشرده تر از گذشته و حرکتی شتابنده تر می شود، در نتیجه به مبانی و معیارهای مشترک برای بهتر زیستن بیشتر نیاز پیدا می کند. جهانی شدن و ورود به عصر اطلاعات را چه فرصتی برای نوع بشر و چه تهدید یا ترکیبی از فرصت و تهدید برای او قلمداد کنیم، نیازمند موازینی جهانی در حوزة اخلاق است. وقتی همه فاصله ها در زمان و مکان در حال کم شدن است، باید برای نزدیکی یکدست و یکنواخت چاره ای اندیشید. می توان برای این بیم یا امید بشر فهرست گوناگونی از متغیرها و شاخص های جدید فراهم کرد:
1-برخی صاحبنظران بر این باورند که حد و مرززدایی (deterritorialization) یا منطقه¬زدایی به عنوان متغیری اجتماعی مهم ترین وجه جهانی شدن است، چون حضور تأثیر گذار رسانه های ارتباطی موجب شده است که روندها و رخدادهای گوناگون بتوانند در هر جا و مکانی از جهان به وقوع بپیوندند. در واقع، دیگر ”سرزمین“ به معنای سنتی آن یعنی یک مکان قابل تشخیص از نظر جغرافیایی و یا یک مکان خاص از نظر اجتماعی در معرض تغییرات پرشتاب است. در این تغییر نه تنها مرزها که جامعة ملی، نظام جوامع بین المللی و نوع بشر یعنی چهار عنصر مهم حیات انسانی دستخوش دگرگونی اند. می توان در برابر این دگرگونی، انبوهی از مسائل جدید را که نیازمند تبیینِ جدید و پاسخ هایی جدید اند برشمرد:

بالا رفتن آگاهی نسبت به جهان، توجه به ارزش های پسا مادی گرایانه، افزایش روندها و جنبش ها و نهادهای جهانی، موضوعیت یافتن مسأله تنوع و تکثر فرهنگی، تبدیل حقوق مدنی به مسأله ای جهانی، پیچیده تر شدن مفهوم ”خود“ به سبب طرح عوامل جنسیتی و نژادی و قومی و مذهبی، انعطاف پذیری نظام های بین المللی، پیدایش بیشتر دل مشغولی های عموم بشری چون صلح و محیط زیست و شهروندی جهانی و جامعة مدنی در کنار ظهور جنبش های بنیاد گرایانه دینی و قومی. به بیان دیگر عناصری چون فرهنگ، هویت، قومیت و جنسیت به صورت روزافزونی در کانون مسائل ملّی، منطقه ای و بین المللی قرار گرفته اند.
آیا می توان از کنار این مسائل که هر روز بیشتر با زندگی افراد، امور جوامع و مناسبات جهانی پیوند می خورند گذشت؟
2-گروهی نیز در برابر پیدایش افق جهانی شدن به فرهنگ تکیه دارند. آنان معتقدند که عنصرِ اصلی جهانی شدن بر بستری قرار دارد که می توان ان را سبک فرهنگی نامید. از این رو جهانی شدن، شبکه ای را فرا روی انسان و جامعه می نهد که به سرعت گسترش یابنده و متراکم شونده و مرکب از پیوندها و وابستگی های متقابل است، این خود وجه مشخص زندگی مدرن به شمار می آید.
استعاره هایی چون دهکده جهانی، همجواری و در تعابیر جدید جهانی همسایگی در جهان چند فرهنگی معرف نزدیکی فزاینده جهانیان به یکدیگر و بی واسطگی روابط اجتماعی است. به این ترتیب پدیدة همجواری، ما را به فراسوی وضعیت رایج ارتباط می برد و ارزش های نوظهوری وارد حوزة معرفت و زندگی ما می شود. این پدیده، رخدادی یک بعدی نیست، روندی چند وجهی است که پارادایم ها و گفتمان های مختلفی را در عرصه های سیاسی، حقوقی، اخلاقی، علمی، اقتصادی، فرهنگی و زیست محیطی به وجود می آورد.

آیا می توان همسایگی در جهان چند فرهنگی را فارغ از قاعده های اخلاقی مشترک سامان داد؟ آیا می توان در این روند جهانی-محلی شدن (Glocalization) از کنار قواعدی مانند عام گرایی- خاص گرایی به آسانی گذشت؟
3-گروهی دیگر با تأکید بر جهانی شدن اقتصاد، مسألة پیش روی ما را جا به جایی بافت تجربه‌های زندگی می‌دانند. به زعم آنان در اوضاع مدرنیتة متأخر معنی زندگی کردن اقتصادی انسان در جهان با نحوة زیستن او در دوره های پیشین فرق کرده است. هر چند همگان به صورت محلی زندگی می کنند، اما دنیاهای پدیدار شدة افراد عمدتاً جهانی اند. یک اقتصاد کاملاً جهانی، در متن حتی همه مبادلات تجاری منطقه ای و ملی حضور دارد.
آیا می توان در چنین اقیانوسی که مجموعه ای پیچیده از جریان های متعدد اقتصادی وسیاسی و فرهنگی به آن معنا می دهد بدون جهت نماها و لنگرهای اخلاقی مشترک کشتی حیات انسانی را به پیش برد؟

4-برخی جهانی شدن و مفاهیم مهمی درحوزة سیاست چون دموکراسی را درکانون توجهات نظری و تجارب عملی قرار می دهند. در اندیشة آنان تحولات حاصل از فرایند جهانی شدن، همة چارچوب ها از جمله چارچوب ملت را می شکند و قدرت دولت-ملت ها را به طور مداوم تضعیف می‌کند. از این نظر مسیر جهانی شدن هر قدر مبهم هم باشد، اما از این رو روشن است که جهانی شدن را منادی پایان دوره سلطة جهانی دولت-ملت ها به منزلة الگوی اصلی سامان سیاسی بداند. در اینجاست که صاحب نظران سیاست در دو سوی عالم ضرورت دفاع از عام گرایی را در حوزة سیاست و اخلاق یادآور می شوند و دموکراسی را در عصر جهانی راهی برای برون رفت از بحران های روزگارنو می‌دانند. در فهم آنان جهان کنونی به دلیل آنکه تحت سیطرة عقلانیت ابزاری و منافع برآمده از قدرت اقتصادی و سیاسی است مواجه با از دست رفتن معنا، تزلزل هویت جمعی، بیگانگی و شیئی‌گونگی است. در این فرایندِ جهانی که چشم اندازهای نگران کننده ای از حاکمیت زور، خشونت، نابرابری و فقر ترسیم می کند، باید به عقلانیت ارتباطی و الگوهای مبتنی بر درک و کنش مشترک رو آورد. عقلانیت ارتباطی محصولی تک ذهنی نیست، عنصری بین الاذهانی است که به فعالیت ها و داوری های بین ذهنی وابسته است. در این نگاه، گسترش حوزة عقلانیت ارتباطی مستلزم گسترش توانائی های گفتاری و ارتباطی است. به عبارت دیگر، در شاخص ترین وجه از استعدادهای انسانی که استعداد گفت و گو و تصمیم گیری های عقلانی است می توان پایه دستاوردهای بزرگ بشر را چون حاکمیت ملی، شیوهای دموکراتیک حکومتگری، حقوق بشر و همة سازوکارهایی که انسان ها را به هم پیوند می‌دهند و در برابر هم پاسخگو می کنند، نهاد. در واقع سخن محوری در این وجه از نگاه به جهانی شدن این است که دیگر نه ساختار دولت و نه سازوکار بازار بلکه فقط فرایند تصمیم سازی جمعی می تواند الگویی از مشروعیت عمومی به وجود آورد. به این ترتیب اگر قرار باشد دموکراسی بعد از افول قدرت و نقش دولت-ملت ها به حیات خود ادامه دهد، باید نوعی احساس مشترک جهانی و التزام به مشارکت همگانی در نگرش شهروندان جهان به وجود آید.
این ادراک سیاسی بر پایه کدام قاعدة اخلاقی قرار دارد و چه جنبه هایی از آن صورت عام و چه جنبه هایی از آن صورت خاص به خود گیرد؟

می توان بر این تقسیم بندی چهارگانه و پرسش هایی که بر آنها مترتب است، طبقات و سؤالهای دیگر افزود، اما این افزودن میدان ضرورت کار را چندان فراختر نمی کند: ما از همیشه وابسته تر به یکدیگریم از این رو نیازمند تر به یک نظم اخلاقی جهانی هستیم, ما باید بتوانیم پنجرة دل ها و ذهن هایمان را به روی یکدیگر بگشاییم و به حرمت اجتماع جهانی و زیست بوم جهانی، فرهنگ همبستگی را پاس داریم و به کار بندیم.
پرسش اساسی از همین جا آغاز می شود: با کدام مبنا و از کدام منظر می توانیم این گشودگی فرهنگی و سیاسی را در همین تفاوت و تکثر به وجود آوریم؟

به گمان من پاسخ را در نخستین سطح باید از حوزة اخلاق جست. فارغ از قاعدة اخلاق جهانی نمی توان در پی نظم بهتر جهانی رفت. دست به کارشدن همة ما برای تأمین عدالت، آزادی، صلح، پیشرفت حقوق بشر، پاسداشت طبیعت و حفظ کرة زمین اکنون یک ضرورت است، ما همه در قبال یک نظم جهانی بهتر مسئولیت داریم. یک نظم جهانی بهتر را نمی توان فقظ با توصیه، قرارداد و قانون پدید آورد و اعمال کرد. تحقق صلح، عدالت، آزادی، مدارا و محیط زیست پایدار به بینش و امادگی همة مردان و زنان برای عمل عادلانه بستگی دارد. حقوق بدون اخلاق به صورت جامع و شاملی به دست نمی آید و بدون یک اخلاق جهانی واقع گرا نمی توان به همزیستی و به زیستی در پرتو نظم جهانی بهتر دست یافت.
اخلاق جهانی، تسلط یک ایدئولوژی جهانی بر همه و یا حتی یک دین بر ادیان دیگر نیست. مراد از اخلاق جهانی اجماعی اساسی در باب ارزش های الزام آور، معیارهای فسخ ناپذیر و رفتارهای سودمند شخصی است و حتی می توان این امر را به عنوان ارزشی که همه دینهای الهی به آن فراخوانده اند در نظر گرفت. ما نباید فقط برای خود زندگی کنیم، باید به دیگران نیز خدمت کنیم. ما نباید هیچ شخص و جامعه ای را به گونه های مختلف مورد سوءاستفاده قرار دهیم. ما باید برای ایجاد نظم اجتماعی و اقتصادی عادلانه ای بکوشیم که در آن هرکس بتواند برای نیل به توان کامل انسانی خود از فرصت و مجالی برابر با دیگران برخوردار باشد.
می توان اصول و چارچوب های این اخلاق جهانی را در ژرفای تعالیم دینی نیز جستجو کرد. در تعالیم دینی، بخصوص ادیان ابراهیمی اخلاقی وجود دارد که می تواند دردها و رنج های جهانی را به مدد عقل و ارادة انسان تقلیل دهد. می توان از میان ادیان، اساس اجماع برای این اخلاق جهانی را استخراج کرد، لااقل این امر می تواند موضوع مهم گفت و گوی میان ادیان باشد. این اخلاق برای مشکلات گوناگون و فراوان جهان الزاماً راه حل های مستقیمی ارائه نمی کند اما می تواند مبنای اخلاقی یک نظم فردی و جهانی را فراهم سازد. فهمی از دین که با اخلاق بشری و جهانی و نیز مردم سالاری سازگار باشد می‌تواند دنیایی انسانی را فراروی جهانیان بگشاید. این گونه فهم، مقدمه ای بر تدارک یک توافق و اجماع اساسی است؛ توافق و اجماع اساسیِ حداقل در باب ارزشهای الزام آور، معیارهای فسخ ناپذیر و رفتارهای موثر اخلاقی، کاهش کشاکش های قومی، دینی، ملی و بین المللی و به حاشیه راندگی اقتصادی و سیاسی و اجتماعی را در دنیای همبستة کنونی به دنبال دارد. آیا بدون توافق و اجماع اساسی در باب یک اخلاق جهانی می توان اجتماعات انسانی را از تهدید به استبداد، تبعیض و نابسامانی مصون داشت؟

دوم: حقوق انسان به اعتبار گوهر انسانی اش موجودی ذی حق است. از این رو خود باید موضوع حقوق باشد. این به آن معناست که هر انسانی، فارغ از جنس، رنگ، زبان، دین، توانایی جسمی و ذهنی، نگرش سیاسی، پایگاه اجنماعی و یا خاستگاه ملی، دارای کرامت است و هر فرد و نهاد و دولتی باید این کرامت را پاس بدارد.
این اصل مستلزم معیارهای ملموسی است که ما انسانها باید به آنها سخت ملتزم باشیم. برخی از این لوازم از این قرار است:
1- آموزه های ادیان الهی بر انسان و کرامت انسانی تأکید فراوان دارند. از عهد عتیق و جدید تا قرآن مجید همگی انسان را به عنوان گل سرسبد آفرینش و موجودی برخوردار از کرامت ذاتی معرفی کرده اند. در این متون انسان شبیه به خداوند و جانشین او در زمین قلمداد شده است. مفاهیم مهمی چون عدالت، رحمت، عقلانیت، حریت، انصاف، احسان و تعاون در زبان دین، بنیان های تبیین حقوق بشر و تضمین کرامت اورا نهاده اند.
2- آنچه در عصر ما نیز به عنوان حقوق بشر شناخته شده است بخشی از میراث گرانقدر جامعه بشری در مسیر دستیابی به کرامت انسانی است. بشریت برای نیل به این دستاوردها تجربه های سنگینی را پشت سر نهاده و هزینه های فراوانی پرداخته است. این البته به آن معنا نیست که مباحث یاد شده به ویژه بخش نوپای آن که از قرن گذشته پدیدار شده از انگاره ها و نگرش های قوم مدارانه و بومی مبراست. مباحث مطرح شده در این قلمرو هم در زمینة نظر و هم در میدان عمل نیازمند تأملات جدی، پالایش و بازنگری است. از جمله کاستی ها در این زمینه آن است که ادبیات حقوقی به ویژه حقوق بشر یعنی آموزه های جدید و تفسیرهای نو از آنها، روایتی محدود به غرب دارد و در انحصار بخش خاصی از جامعة نخبگان بشری مانده است.

مطالعه در ریشه های تاریخی و فلسفی حقوق بشر نشانگر آن است که اگرچه شمار قابل توجهی از دستاوردهای حقوق بشری از بنیان ها و ریشه های عمیق و انسانی برخورداراست، اما ارزش ها و هنجارهای کنونی و حتی مبانی فلسفی و معرفتیِ آن، گاه متأثر از نوعی نگاه غربی به انسان و در برگیرندة گونه ای از هژمونی و چیرگی طلبی سیاسی است. نگرانی نسبت به استفادة ابزاری از حقوق بشر و اجرای دوگانة آن در جهان کنونی از همین جا به وجود می آید و همچنان ادامه دارد. اگر به رفع این کاستی فکر نشود، حقوق بشر با بحران مفاهیم روبرو می شود و بیم آن می رود که مقصود از بشری که برای حقوق او دل می سوزد، نوع خاصی از انسان غربی شود.

3- جهانی که در آن به سر می بریم به دلیل همان گرایش به سوی ادغام، یکسان سازی وهژمونی طلبی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی رو به سوی دیگری نیز دارد. میل به تنوع فرهنگی و تکثرگرایی، رویة دیگر جهان ماست که طلب حقوقی ویژه ای نیز در پی داشته است. بیانیة جهانی یونسکو دربارة تنوع فرهنگی که در سال 2001 به تصویب رسید و دستورالعمل بیست گانة آن در نخستین اجلاس جهانی جامعة اطلاعاتی ژنو که در سال 2003 مورد بحث و تبادل نظر قرار گرفت، وجه جدیدی از مطالبات حقوقی است که صورت قدیم تر آن در بیانیة جهانی حقوق بشر به تصویر در آمده است. در این بیانیه تنوع فرهنگی بخشی از میراث مشترک انسانی قلمداد شده که به عنوان منبع تبادل، اختراع و خلاقیت برای حیات نوع بشر ضروری به شمار می آید و به آن سبب باید برای تأمین منافع نسل های فعلی و آیندة انسانی در عداد حقوق اساسی انسان مورد توجه باشد. چهار عنصر اصلی این بیانیه عبارتند از تنوع فرهنگی و تکثر گرایی، تنوع فرهنگی و حقوق بشر، تنوع فرهنگی و خلاقیت، تنوع فرهنگی و همبستگی بین المللی که در همه جا دفاع از تنوع فرهنگی را به عنوان یک ضرورت اخلاقی و از احترام به ارزش انسانی جدا نشدنی می داند. دفاع از تنوع فرهنگی مستلزم تعهد به حقوق بشر و آزادی های اساسی است و به طور خاص، حقوق اقلیت ها و مردم بومی را مدنظر قرار می دهد. این بیانیه اعلام می دارد که تنوع فرهنگی به همان اندازه برای حیات انسانی ضروری است که تنوع زیستی برای طبیعت. تکثر گرایی فرهنگی از دموکراسی جدا نیست و کسی نباید به بهانة تنوع فرهنگی، حقوق بشر را که باقوانین بین المللی ضمانت شده است، زیر پا بگذارد و یا حوزة آن را محدود سازد.

4- به روشنی دیده می شود که امروز دو گرایش به سوی جهان شمولی و نسبیت بر اخلاق و حقوق سایه افکنده است. از یک سو جهان شمولی افراطی به سلطة روایت خاصی از مفاهیم حقوق بشری می انجامد و از سوی دیگر نسبیّت فرهنگی گه هر جامعه ای را در داشتن حقوق بشری خاص خود مجاز می کند مسألة حقوق بشر را در مقیاس جهانی اساساً منتفی می شمارد. چگونه می توان میان این جهان شمولی و تنوع فرهنگی توازن به وجود آورد و به نوعی جهان شمولی نسبی یا بین‌الاذهانی دست یافت؟
پرسش های اساسی در این مبحث و زمینه ها و آثار و مولفه های حقوقی آن نهفته است. شاید بتوان گفت که اگرچه فرهنگ های گوناگون پیش فرض ها، ترجیح ها و پاسخ های متفاوتی در برابر پرسش ها و نیازهای اساسی بشر داشته و دارند، اما این واقعیت سبب نمی شود و یا نباید بشود که در خلق دانش و وضع حقوق فرافرهنگی و امکان گفت و گو و نقد میان فرهنگی انسداد به وجود آید. به لحاظ عملی بشر می تواند در کنش و واکنشی سازنده و گفت و گویی خلاق، به موازین اخلاقی و حقوقی جهان شمول دست یابد و آنها را ملاک سنجش های فرافرهنگی و بین فرهنگی قرار دهد. به عبارت دیگر اگرچه به لحاظ نظری می توان پذیرفت که امکان نسبیت فرهنگی در پاسخ گویی به سؤال های اساسی بشر وجود دارد ولی به لحاظ عملی می توان برسر موازین و معیارهای مشترکی توافق کرد که بتوانند حوزة عملی و اخلاق و حقوق فرهنگی را بسنجند.

تدوین این گونه اصول و ارزش های بنیادین اخلاقی و مجموعه ای از حقوق جهان¬شمول بشر فقط از طریق شکل‌گیری فهمی بین الاذهانی در میان فرهنگ ها و جوامع بوجود می آید. با منطق زور و مهندسی اجتماعی و اعمال خشونت سیاسی در عصر جدید نمی توان چنین فهم مشترک و اجماعی را ایجاد کرد. این نوع مراوده بین الاذهانی می‌تواند دو نتیجة موثر و کارکردی برای جامعه و جهان کنونی داشته باشد:

نخست اینکه حوزه هایی از استقلال فرهنگی خلق می شود که در آنها جوامع مختلف می توانند ارزشهای خود را حفظ کنند و به آسانی تسلیم فشارهای یک جانبه‌گرا و فرافرهنگی نشوند. به عبارت دیگر امکان انعطاف پذیری در شکل دادن به نوعی از نسبیت گرایی معقول فرهنگی و تمدنی و عدم شکل گیری ادغام فرهنگی، هژمونی و غربی سازی بوجود می آید.
دوم اینکه معیارهایی فرافرهنگی ساخته می شود که براساس آنها می توان ارزش های مشترک اخلاقی و حقوق جهانشمول بشری را تعریف کرد. به زبان دیگر توانایی و زیبایی گفت و گوی بین فرهنگ ها با شکل دادن به توافق میان فرهنگی در برساختن چنین ملاک های جهانی تجلی می‌یابد. ملاک ها و قواعدی که نه بر اساس زور و تحمیل، بلکه بر پایة اقناع و عمل معتقدانه ساخته می‌شوند.
سوم: گفت و گوی فرهنگ ها

گفت و گوی فرهنگ ها را می توان راهی برای نزدیک کردن فاصلة میان نسبیت و تنوع فرهنگی با اخلاق جهانشمول و توافقی به حساب آورد. گفت و گو در تمام عرصه های فلسفی و اجتماعی و حتی علمی به عنوان راه کشف و انتقال حقیقت شناخته شده است. علاوه بر شناخت که از بینش حاصل می‌شود، دیالوگ در مسائلی که متعلق به فهم نیز هست اصلی ترین راه به شمار می رود. معناداری از فهم بر می آید و برای فهم دیگران باید با آنان سخن گفت. علم در معنای قرن هفدهمی و هجدهمی آن کمتر به فهم اعتنا می کرد و صرفاً بر شناخت عقلی و تجربی تکیه داشت. اما امروز فرضیه ها و شیوه های جدیدی در حوزة علم، دستیابی به حقیقت را از طریق فهم مشترک میسر می کند. از همین رو، نیاز امروز ما به دیالوگ به مراتب بیشتر از گذشته است. پیش تر ها گفته ام که ”امروز هم مثل گذشته باید دست از ادعای مالکیت حقیقت برداریم. مطلق بودن حقیقت در ذاتِ خود باید ما را بر آن دارد تا در ذیل ان حقیقت یگانه مطلق، گوناگونی بشری را در فرهنگ، دین، زبان و رنگ نه تنها بپذیریم بلکه آن را یک امتیاز و یک فرصت بی نظیر برای بنای جهانی مبتنی بر صلح، آزادی و عدالت بدانیم و این در صورتی است که ما دست از ناشنوایی عمدی که به آن تظاهر می کنیم برداریم“.

گفت و گوی میان فرهنگها و تمدنها که ترکیب مفهومی معناداری است، در همین افق معنا یافته است و از طریق محور قرار دادن ذهن در مقابل عین و مشاهدة دستاوردهای زندگی جمعی بشر، می‌کوشد سازوکارهای جدیدی برای زندگی انسان و جامعه بگشاید.
با گفت و گو، زبان مشترک پیدا می شود و با زبان مشترک، فکر مشترک شکل می گیرد و با فکر مشترک، رویکرد مشترک در مقابل جهان و حوادث جهانی به وجود می آید. از این رو حاصل گفت و گو در نهایت همدلی و همزبانی است. اما سخن اصلی این است که آیا این گفت و گو در قالب نظامها و شبکه های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کنونی ممکن است؟ به نظر من ”آری“، اما نمی دانم نظر شما در این باره چیست؟
راهبرد گفت و گوی فرهنگ ها از این حیث که در جستجوی جانشینی خرد به جای قدرت در عرصة مناسبات ملی و بین المللی است، راهبردی گشاینده در برابر انسداد روابط انسانی واجتماعی است و تبیین و تدقیق مفهومی و کاربردی آن می‌تواند افق های جدیدی در عرصه های درون فرهنگی و بیرون فرهنگی بگشاید. الگوی گفت و گوی فرهنگ ها واحد عمل را نه افراد بلکه در وهلة نخست، فرهنگ ها قرار داده است. به این معنا موضوع اساسی در این الگو، نه فرد بلکه ساحت های جمعی است. اما از آنجا که گفت و گو نیازمند گشودگی، گوش سپردن و همدلی است، بر پذیرش تنوع و تکثر و شخصیت و هویت مستقل در طرفین گفت و گو تأکید دارد. این امور تنها از این دیدگاه محل توجه نیست که عرصة بین المللی را ملتزم به خرد می کند، بلکه گشودگی و همدلی، قبل از آنکه عرصه های سیاسی و اقتصادی را تحت تأثیر قرار دهد، عرصه های فرهنگی و اجتماعی را متأثر می کند.
در این فرایند، قاعدة مسلط بر هر نوع مواجهة انسانی گفت و گو است. از این رو مراودات میان فردی، مراودات میان گروه های فرهیخته و اندیشمند و هنرمند و نیز مراودات میان سیاستمداران را می‌توان در این پارادایم بر قاعدة گفت و گو و گشودگی و همدلی و مهربانی و الگوی متکی بر شناسایی هویت مستقل طرف مقابل استوار کرد. الگوی سامان دهندة گفت و گو بر پذیرش طرف ها و حوزه های متکثر فرهنگی متکی است.

این نوع گفت و گو معرفت بین الاذهانی و توافق اخلاقی و حقوقی را مد نظر دارد؛ معرفت و توافقی که به جای افراط در نظر به توازن میان جهان شمولی و نسبیت و به جای زیاده روی در عمل به تعامل میان قواعد مشترک جهانی و هویت های منتوع فرهنگی می اندیشد. این گفت و گو اگرچه رویکردی حداقل گراست اما در دنیای واقعی هم مطلوب است و هم ممکن.
اگر اندیشه و زبان را در این راه به کار گیریم و دربارة امکان و لوازم و سازوکارهای آن باب گفت وگو را بگشاییم، می توانیم افق هایی گشوده تر از حال پیش رو ببینیم پس چشم ها را بشوییم و جور دیگر ببینیم.

نظر شما :