نگاهی به دلایل موافقت اسراییل با طرح صلح عربی
یادداشتی از کریم جعفری
در طول یک هفته گذشته تغییرات مهمی را در سطح سیاستهای کلی کشورهای خاورمیانه شاهد هستیم و طی این مدت شاهد سفر بسیاری از مقامات این کشورها به پایتختهای همدیگر هستیم که در طول 8 سال اخیر بیسابقه بوده است. در مورد دلایل این تغییر رفتار عوامل چندی را مطرح میکنند که در این مجال قصد پرداختن به آن را نداریم، اما در میان این تغییر رفتارها آنچه بیش از همه خود را نشان داده است، اعلام مقامات رژیم اسراییل در پذیرفتن طرح صلح عربی است. سران این رژیم در طول یک هفته اخیر با تغییرى آشکار در گفتار خود از پذیرفتن طرحی سخن راندند که پادشاه عربستان در نشست سران عرب در سال 2002 در بیروت آن را مبنای به رسمیت شناختن رژیم اسراییل کرده بود.
بر اساس این طرح در قبال عقبنشینی اسراییل از سرزمینهای اشغالی – چه فلسطینی و چه عربی - سال 1967 و تشکیل کشور مستقل فلسطینی به پایتختی قدس شریف و بازگشت آوارگان فلسطنی به سرزمین خود، اعراب هم روابط دیپلماتیک خود را با این رژیم از سر گرفته و آن را به رسمیت میشناسند. این طرح از همان ابتدا توسط مقامات اسراییلی رد شد و حتی برخی از مقامات این رژیم مدعی شدند که از مفاد آن آگاهی هم ندارند تا جایی که شیمون پرز رئیس این رژیم که امروز از پذیرفتن این طرح سخن به میان آورده است، در سفر خود به قطر در سال 2007 و در جمع دانشجویان قطری بارها خود را نسبت به این طرح به جهالت زد و از عدم اطلاع از آن سخن گفت. در آن سالی که طرح عربی - که به نظر میرسید با توافق تمام اعراب مطرح شده است – ارائه شد، انتفاضه دوم مسجدالاقصی شکل گرفته بود و رژیم اسراییل به شدت تحت فشار مبارزان فلسطینی بود و اعراب هم که عملا نمیتوانستند و یا نمیخواستند کمکی به آنها کنند، در محاصره شدید بوده و هزاران شهید و زخمی و آواره به همراه ویرانی صدها منزل مسکونی و تخزیب هزاران هکتار از زمینهایشان مواجه شده بودند. حال با گذشت بیش از شش سال از زمان طرح آن، امروز مقامات صهیونیست میگویند با این طرح موافق هستند.
شیمون پرز رئیس رژیم صهیونیستی که روز پنجشنبه برای دیدار با مقامات مصری راهی بندر تفریحی شرمالشیخ شده بود، پس از دیدار با حسنی مبارک رئیس جمهور این کشور بر سخنان ایهود باراک وزیر جنگ این رژیم صحه گذاشت و از موافقت خود با این طرح سخن راند. پرز در کنفرانسی مطبوعاتی تاکید کرد که اسراییل با ابتکارعمل صلح عربی برای ایجاد صلح فراگیر در منطقه موافق است.
وی بار دیگر خود و رژیم اسراییل را طرفدار صلح نشان داد و افزود: هیچگاه در گذشته به اندازه امروز شرایط برای صلح فراهم نبوده و این اشتباه بزرگی است که چنین فرصت طلایی را از دست بدهیم. رییس رژیم اسراییل با واسطه قرار دادن مصر که با این رژیم روابط سیاسی دارد و به نظر آنها از دیگر اعراب قابل اطمینان بیشتری است گفت: من اطمینان دارم که کلید صلح تا اندازه زیادی در دستان حسنی مبارک است و وی با اخلاص و نیتی خالص در راستای تحقق صلح برای تمامی ملتها و افراد منطقه تلاش میکند.
پرز افزود: مصر به خصوص با توجه به شرایط منطقهای و بینالمللی کنونی نقش بسیار مهمی در روند صلح دارد و ما به همکاری با یکدیگر ادامه میدهیم. مصر کشوری پیشرو است و حسنی مبارک از اطمینان مردم منطقه برخوردار بوده و در سخنان خود صادق است. باید در نهایت راهی پیدا کرد تا خاورمیانه را از بحران نجات دهیم. ما نیز خواستار ملت فلسطینی آزاد و مستقلی هستیم که در سایه امنیت در کشور خود زندگی کنند.
حال چه شده است که اسراییلیها به ناگاه خود را طرفدار صلح نشان داده و طرح عربی را با تمام مفاد آن به یاد میآورند و خواستار حرکت در این مسیر هستند و چرا در هنگام طرح آن در سال 2002 با آن مخالفت میکردند؟ برای این تغییر رویکرد مقامات اسراییلی مىتوان موارد چندی را برشمرد که نشان دهنده تضعیف موقعیت این رژیم در منطقه است و میتوان گفت که آنها این سخن را از روی ضعف بیان میکنند و نه قدرت. در سال 2002 و در بحبوحه انتفاضه مسجدالاقصی، آنها بر این باور بودند که اگر طرح اعراب را بپذیرند حمل بر ضعف آنها خواهد شد و چه بسا اعراب پس از آن خواستهای دیگری را هم مطرح کنند؛ تحلیلی که آنها در آن دوره ارائه میدانند حاکی از آن بود که قدرت نظامی و اطلاعاتی این رژیم به همراه نزدیکی بیش از اندازه به دولت آمریکا در زمانی که جورج بوش شعار مبارزه با تروریسم را پس از حوادث 11 سپتامبر سر داده بود، میتواند همچنان معادلات را به نفع این رژیم حفظ کند و آنها قادر خواهند بود در برابر چالشهای احتمالی ایستاده و خود را حفظ کنند، اما این خوش باوری دیری نپايید و با تغییر کلی روندهای سیاسی و نظامی در خاورمیانه شرایط به گونهای پیش رفت که آنها انتظار آن را نداشتند. این تغییر شرایط را میتوان اینگونه برشمرد:
1- در سال 2006 جنبش حماس توانست در انتخابات پارلمانی در فلسطین پیروز شده و عملا دولت را در اختیار خود بگیرد. بر سر کار آمدن حماس در فلسطین جنبش فتح و سران آن را که در بحث مذاکره و صلح بودند از بسیاری از امور خارج ساخت. مقامات حماس با تاکید بر این نکته که به هیچ عنوان حاضر نیستند رژیم اسراییل را به رسمیت بشناسند، از پایبندی خود به مقاومت سخن رانده و با قدرتمند شدن گردانهای عزالدین قسام شاخه نظامی خود، راه را برای مقابله با حملات ارتش عبری فراهم کرده و عملا موفق شدند به نوعی توازن ترس را با این رژیم برقرار سازند. موشکهای دستساز فلسطینی به کابوسی همیشگی برای شهرکنشینان اطراف نوار غزه تبدیل شده بود ارتش اسراییل علیرغم حملات پیدرپی خود نتوانست از شلیک موشکها جلوگیری کرده و از وارد شدن با داخل باریکه غزه هم واهمه داشت.
2- در تابستان سال 2006 جنگ 33 روزه میان اسراییل و مقاومت اسلامی لبنان رخ داد که طی آن ارتش عبری قافیه را به رزمندگان لبنانی باخت و ناچار شد شکست را پذیرا شود. این شکست بحرانهای بسیاری را در داخل این رژیم به وجود آورد که در تاریخ 60 ساله این رژیم بیسابقه بود. نخستین شکست ارتش اسراییل در این نبرد رقم خورد و باغث شد تا بسیاری از مقامات این رژیم – چه سیاسی و چه نظامی – از سمتهای خود استعفا دهند. بنابراین در بعد نظامی هم مقامات اسراییلی به این نکته پی بردند که دوران یکهتازی آنها در برابر اعراب به سر آمده و نمیتوانند در جنگ به پیروزی برسند بنابراین باید راهکار سیاسی را در پیش بگیرند، هر چند آنها هنوز هم منتظر بودند تا حادثهای شکل بگیرد.
4- حمله آمریکا به عراق که انتظار میرفت به سادگی صورت گیرد و پس از آن مقدمات حمله به سوریه فراهم شود، عملا با فرو رفتن ارتش آمریکا در درگیریهای خونین در عراق به نتیجهای ختم نشد، کما اینکه آمریکاییها در افغانستان هم درگیر بودند و توان عمل در جبهههای دیگر را نداشتند. همین امر تا پس از جنگ 33 روزه هم ادامه داشت و آمریکا ناکام از اجرای طرح خاورمیانه بزرگ که در آن اسراییل برای منطقه تعیین تکلیف میکرد، ناچار شد راهکارهای خود را تغییر دهد که این تغییر سیاست عملا به نفع اسراییل تمام نشد.
3- رژیم اسراییل در طول چندماه گذشته مذاکراتی غیر مستقیم را با مقامات سوریها برای بازگرداندن بلندیهای جولان در مقابل صلح انجام داد. در این مذاکرات مهمترین خواستهای طرف اسراییلی از سوریه عبارت بود از بیرون کردن رهبران گروههای فلسطینی از دمشق و خودداری از حمایت از آنها؛ دست برداشتن از حمایت از حزبالله لبنان و قطع کمکهای نظامی به مقاومت لبنان؛ خاتمه دادن به روابط حسنه و استراتژیک با ایران. سوریها در این مذاکرات به هیچ یک خواستهای رژیم اسراییل تن در ندادند و با پافشاری بر مواضع خود، عملا این رژیم را بنبست قرار دادند.
4- حمله به ایران که اسراییل و برخی از کشورهای عربی انتظار آن را میکشیدند به همان دلایلی که در بالا گفته شد؛ عملی نگردید و با مشخص شدن میزان عکسالعمل ایران برای طرف آمریکایی، آنها حتی مانع از هرگونه ماجراجویی اسراییل علیه ایران شده و به این ترتیب ایران خود را به عنوان کشور قدرتمند منطقه معرفی کرد که آمریکاییها ناچارند برای حل بحرانهایی که در خاورمیانه آفریدهاند، با ایران وارد مذاکره شوند.
5- در طرف دیگر ماجرا اعراب قرار دارند که در طول 6 سال گذشته تلاش داشتهاند تا به هر ترتیب ممکن روابط خود را با رژیم اسراییل بهبود بخشیده و این رژیم را به رسمیت بشناسند، حال که اسراییلیها در تمام اقدامات خود به بنبست رسیدهاند، با اعلام موافقت خود با طرح صلح عربی، راه را برای این کشورها فراهم کردهاند تا بار دیگر پرونده سازش را باز کنند.
هر چند میتوان به موارد بالا نکاتی دیگر را هم افزود، اما با مذاکراتی که برخی از دیپلماتهای سعودی و اسراییلی از چندی پیش در شهر آکسفورد در انگلیس انجام میدادند، به خوبی مشخص بود که باید منتظر خبرهایی در مورد مذاکره و سازش اعراب و اسراییل هم بود. کشورهای عرب موسوم به محور اعتدال امروز به این نتیجه رسیدهاند که تنها راه مقابله آنها با ایران در غیاب قدرت از دست رفته آمریکا در منطقه، مذاکره و سازش با همدیگر است، در حالی که اسراییلیها فعلا در مقام ضعف قرار دارند و رفتن اعراب به سمت آنها میتواند دورهای را که اسراییلیها برای تجدید حیات به آن نیاز دارند، در اختیار این رژیم قرار دهد.
نظر شما :