گزارش نشست نقد کتاب

نباید از غربیان بت بسازیم

۱۳ شهریور ۱۳۸۷ | ۱۸:۵۴ کد : ۲۵۹۹ آمریکا
نویسنده خبر: جواد ماه‌زاده
عصر روز دوشنبه 11 شهریور نشست بررسی کتاب "نقد تواریخ هرودوت" نوشته اسپنسر دی اسکالا با ترجمه محمد بقایی در حالی برگزار شد که مترجم کتاب و منتقد حاضر در نشست، بحثی دیالوگ وار درباره نگاه تاریخی هرودوت به ایران باستان داشتند.
نباید از غربیان بت بسازیم
عصر روز دوشنبه 11 شهریور نشست بررسی کتاب "نقد تواریخ هرودوت" نوشته اسپنسر دی اسکالا با ترجمه محمد بقایی در حالی برگزار شد که مترجم کتاب و منتقد حاضر در نشست، بحثی دیالوگ وار درباره نگاه تاریخی هرودوت به ایران باستان داشتند.
دکتر محمد بقایی (ماکان) در ابتدا گفت: وقتی دی اسکالا این کتاب را برای بررسی انتخاب کرد قصدش این بود که عامه مردم از چند و چون تواریخ هرودوت آگاه شوند. او تمام 9 کتاب این مورخ یونانی را شرح می کند ولی باید در نظر داشته باشیم که کلمه تواریخ به معنی "جمع تاریخ" نیست و در یونان باستان معنی "تحقیقات" داشته است. هرودوت کتاب را خودش به 9 فصل تقسیم نکرده و این فصل بندی در دوره رنسانس انجام شده است. او نخستین نویسنده تاریخ هم نیست زیرا تحقیقات نشان داده که کسانی بوده اند قبل از او که درباره تاریخ نوشته اند.
 
تقصیر خود ماست اگر خلیج فارس را عربی می خوانند
 
وی ادامه داد: این گمان می رود که هرودوت به نوعی آنها را معدوم کرده باشد چون این قضیه در آتن آن زمان سابقه داشت. مثلا افلاطون که فردی متکبر بود می خواست هر 60 اثر دموکلیتوس را بخرد و نابود کند کما اینکه در چند مورد این کار را انجام داد. هرودوت مقدار زیادی تحت تاثیر ایلیاد است. او جنگ ایران و یونان را مثل ایلیاد به یک زن منسوب می کند و معتقد است که آتوسا – همسر داریوش – که غده ای در سینه اش داشت تحت تاثیر حرف پزشکش داریوش را ترغیب کرد تا به یونان حمله کند و... پس هرودوت مقدار زیادی خیال پردازی کرده و تا اندازه زیادی هم تحت تاثیر داستان پردازی شرقی بوده است فلذا کتاب او اثری مستند محسوب نمی شود.
این محقق صحبت های خود را با این پرسش که "چرا ما روی این کتاب کار نمی کنیم؟" ادامه داد: متاسفانه 80 درصد مطالب صفحات اندیشه مطبوعات ما را هایدگر و فوکو و نیچه هابرماس و... پر کرده است. آثار ما نقد نمی شود و یکباره می بینیم که فیلمی چون "300" ساخته می شود و بعد گاردین مولوی را افغانی خطاب می کند و خلیج فارس خلیج عربی خوانده می شود و بر سر جزایر ما ادعای مالکیت می کنند و... باید بگویم هر چه هست تقصیر خود ماست.
بقایی اضافه کرد:هرودوت حدود سال 420 ق. م از دنیا رفت. او 12 تا 20 سال از عمرش را صرف همین کتاب به عنوان قدیمی ترین اثر تاریخی جهان کرد و غربی ها هم هر چه را او نوشته درست می دانند چون همراه با ارسطو و افلاطون جزو پایه های فرهنگ و مدنیت غرب است و آنها نمی خواهند این پایه ها لق باشد. اما در ایران امثال پیرنیا، پورداوود، تقی زاده و... حرف های هرودوت را یک مشت خیالات می دانند و شکست ایران را در یونان به شکلی دیگر تحلیل کرده اند. پیرنیا نظرش بر کمبود سلاح و ضعف آرایش جنگی و عدم آشنایی ایرانیان با منطقه یونان و... است اما کسروی همچون دکارت فکر می کند. این دو بر این عقیده اند که آنچه باعث شکست ایران شد تفرقه و عدم انسجام و هماهنگی بود. گفته می شود حداکثر سپاه ایران 100 هزار نفر بوده که از سپاهی اندک شکست خوردند و دلیل آن تفرقه بوده است. باید بدانیم که جنگاوران ایرانی عمدتا در مسیر حرکت سپاه جمع می شدند و بنابراین مزدور بودند و عرق و علاقه ای به اهداف و آرمان ها نداشتند. به عقیده من، نظر دکارت و کسروی در مورد شکست ایران قابل قبول تر از نظر پیرنیا و پورداوود است.
 
یونان سرزمین پنداربافان و دروغ پردازان بزرگ هم هست
 
سپس میرجلال الدین کزازی استاد ادبیات و اسطوره شناس ضمن رد وجهه نقدگونه کتاب "نقد تواریخ هرودوت" گفت: اگر نقد کتاب اینی است که ما در این کتاب می بینیم بهتر است ما ایرانیان هرگز گرد چنین نقدی نگردیم. به اعتقاد من دیباچه کوتاه دکتر بقایی و پانوشته های او بر کتاب بسیار سودمندتر و نقادانه تر از متن کتاب است. شگفت زده شدم کسی (نویسنده کتاب) که استاد دانشگاه هاروارد است و در تاریخ باختر و خاور کارشناس است نقدی این چنین خام و تنک و عامیانه نوشته است. من پروایی ندارم که بگویم کتاب هرودوت افسانه ای است که گاه رگه هایی تاریخ گونه در آن وجود دارد. بر او خرده نمی گیرم که چرا افسانه نوشته است – پاره ای از شاهکارهای ادبی جهان افسانه ای است – بلکه خرده من از کتاب هرودوت این است که کتاب تاریخ تصور شده است. او را پدر تاریخ نامیده اند و این اثر را برترین آبشخور برای شناخت تاریخ باستان. نیز می گویند یونان سرزمین بزرگان است اما به همان سان گویا سرزمین پنداربافان و دروغ پردازان بزرگ هم هست.
وی ادامه داد: برای پی بردن به بی پایه بودنشان نیازی به برهان نیست. وقتی می خواهید درستی اندیشه ای را بشناسید به نوشته (برهان "نوشته بنیاد") بازمی گردید. در این گونه برهان ها همیشه چند و چون و گمان پذیرفتنی است چون می تواند نادرست باشد اما در برهان "خرد بنیاد" چند و چونی موجود نیست چون با خرد و منطق روبروییم. برای اینکه افسانه ای بودن تاریخ هرودوت را بفهمیم نیازی به برهان نوشته بنیاد نداریم و برهان خودبنیاد بسنده است. در صفحه 33 کتاب آمده است که جنگ های ایران و یونان بر سر زن بوده است؛ این شیوه برخورد یکسره یونانی است. در صفحه 38 از زیرکی یونانیان و نادانی ایرانیان سخن رفته است ضمن اینکه کوروش هم فردی خودپسند نامیده شده است. آیا شهریاری که در سراسر تاریخ بی همتاست و موقع کشورگشایی آیین مردم را گرامی می دارد و آنان را به خون درنمی غلتاند و آنها را در باورهایشان آزاد می گذارد خودپسند است؟ این کتاب نیازی به نقد ندارد و اگر دارد باید نقد افسانه شناسی باشد نه نقد تاریخ. من کار محمد بقایی را ارج می نهم که انگیزه ای ساخته تا خواننده ایرانی با این کتاب آشنا شود و باور کند که این اثر آبشخور تاریخ نیست و حتی در پاره ای زمینه ضد تاریخ است.
 
این کتاب باعث می شود بتی را که از غرب ساخته ایم بشکنیم
 
کزازی تصریح کرد: این کتاب مایه شگفتی من شد. ما ایرانیان روا نیست که خام نسنجیده از فرنگیان و باختریان پیروی کنیم. این کتاب باعث می شود بتی را که از غرب ساخته ایم بشکنیم و نقد کودکانه استاد دانشگاه هاروارد ما را در این راه کمک می کند.
در ادامه، مترجم کتاب در پاسخ به میرجلال الدین کزازی گفت: این نقد را یک آمریکایی نوشته است که صبح که از خواب بلند می شود در فضا بوی می سی سی پی و مک دونالد و... وجود دارد. این کتاب را انتخاب کردم تا نشان دهم که یک آمریکایی بر آن شد تا چنین نقدی بنویسد. او این کتاب را برای عامه مردم نوشته است. البته کتاب خالی از انتقاد به هرودوت هم نیست و نویسنده نیز او را پژوهشگری ارزشمند نمی داند. من به عنوان یک واسط فرهنگی احساس می کنم هر چه را راجع به ایران نوشته می شود باید ترجمه کرد تا بتوانیم از آنها به عنوان منبع استفاده کنیم. باید بپذیریم که هرودوت حرف های درستی هم داشته و اتفاقا اگر نمی نوشت بخش عظیمی از تاریخ هخامنشی ما هم برجا نمی ماند.
کزازی در پاسخ گفت: هر کس به تاریخ و فرهنگ ایران بپردازد ناچار بدان دل خواهد بست. خرده بر آنانی است که این کتاب را آبشخور تاریخ می دانند. البته قبول دارم که آثاری که حتی بر پایه کینه توزی و دشمنی درباره ایران می شود را نیز باید ترجمه کرد تا بدانیم درباره ما چه می نویسند. موضوع اینجاست که ما نباید از غربیان بت بسازیم. گمان نکنیم هرچه را آنها می نویسند بی چندوچون است. ما از دید فرهنگ و هوش - این دو سرمایه اصلی آبادانی و پیشرفت - غنی هستیم. پس چرا وامانده ایم؟ پاسخ من این است که ما پایه را بر پیروی نهاده ایم. دستاوردها در دانش های پایه شاید جهانی باشند ولی در قلمرو علوم انسانی دستاوردها جهانی نیستند چون سرشت شان با تاریخ و جغرافیا و فرهنگ و... در پیوند است و هر جا با جای دیگر تفاوت دارد. ما حتی روش تحقیق را هم خودمان باید بیابیم نه اینکه از آنها الگو بگیریم. ما خود را فرو نهاده ایم. مشروطیت درهایی را بر ما گشود و درهایی را هم بر روی ما بست؛ آن درهایی که بست گذشته ما بود. ما زمانی خواهیم شکفت که به خودمان بازگردیم. برای اینکه فیلم "300" برایمان نسازند باید خود تاریخ ایران را با روش شناسی ایرانی بنویسیم.
جواد  ماه‌زاده

نویسنده خبر


نظر شما :