دونالد ترامپ و برنامه صلحآمیز هستهای ایران
مذاکره با فشار ممکن نیست
نویسنده: رسول محمدی گهروئی، دانشآموخته کارشناسی ارشد روابط بینالملل از دانش تربیت مدرس
دیپلماسی ایرانی: قطعاً یکی از مهمترین مشکلات پیچیده سیاست خارجی دونالد ترامپ پس از تصدی ریاستجمهوری آمریکا صنعت هستهای و برنامه موشکهای بالستیک و دوربرد ایران است. او در مقام ریاستجمهوری آمریکا برخلاف شعارها و وعدههای کارزارهای انتخاباتی مجبور خواهد بود واقعیات موجود میدانی در منطقه غرب آسیا از جمله قدرت بلامنازع نظامی و توان دفاعی ایران را بپذیرد و هر گونه تصمیمگیری در مورد برنامه هستهای و موشکهای دوربرد را چندین مرتبه مرور و بررسی کند. قطعاً آسانترین راه برای ترامپ بازگشت به سیاست «فشار حداکثری» است. این راهبرد با گسترش تحریمهای آمریکا علیه جمهوری اسلامی و تشدید تحریمهای همهجانبه اقتصادی، مالی و ... برای وادارکردن ایران به توقف و یا محدودکردن برنامههای هستهای و موشکهای بالستیک ادامه خواهد یافت. آنچه در این میان اثبات شده این است که فشار حداکثری با تمام تبعات منفی که بر اقتصاد ملی و معیشت عمومی مردم به همراه داشت نتوانست ایران را به مذاکره و قبول درخواستهای یکجانبه و زیاده خواهانه آمریکا و غرب مجبور کند.
تجربه نشان داده که ایران بدون تسلیمشدن در برابر تحریمهای اقتصادی آمریکا و بازگشت به میز مذاکره، با ایجاد ائتلاف بین المللی متشکل از شرکای تجاری آسیایی خود و اتخاذ سیاست اقتصاد مقاومتی به راهاندازی و بهرهبرداری از سانتریفیوژهای نسل جدید و پیشرفتهتر و تولید اورانیوم با عیار خلوص بالاتر و همچنین افزایش ذخایر کلی خود، ادامه داده است.
البته در این مورد ترامپ نظر دیگری دارد، او در مناظرات انتخاباتی خود مدعی شده بود که اگر دولت بایدن سیاست فشار حداکثری را با همان سازوکار و چارچوبی که وی در 4 سال ابتدای ریاست جمهوریش وضع کرده بود کماکان حفظ می کرد، سرانجام این فشار حداکثری نتیجه می داد؟! ادعایی که قطعا قابل اثبات نیست.
تجربه سایر کشورهایی که در موارد مشابه در معرض سیاست فشار حداکثری قرار گرفتهاند نشان میدهد که ابتدا این سیاستها، به یک اجماع و همراهسازی جهانی نیاز دارد که باوجود شکافهای هویتی و نیازهای اقتصادی قدرتهای بزرگ نظیر چین و روسیه مطمئناً این سیاست در اجماعسازی دچار خلل خواهد شد، قابلپیشبینی است که راهبرد چین و روسیه در دورزدن تحریمهای آمریکا یا نادیدهگرفتن آنهاست. از طرفی امکان دستیابی به نتایج موردنظر و دلخواه همیشه در تحریم اقتصادی قابلپیشبینی نیست و این البته به زمان و اقدامات دیپلماتیک مداوم، نظارتهای مستمر و.... نیاز دارد که همگی اثربخشی فشار حداکثری اقتصادی را زیر سؤال خواهد بود.
اگر اقدامات فشار حداکثری برای آمریکا نتایج سریع و دلخواه را به همراه نداشته باشد قطعاً درخواست ها از سوی طیف تندرو وابسته به لابی رژیم صهیونیستی برای حمله و اقدام نظامی یکجانبه ایالات متحده و یا کمک لجستیکی و تسلیحاتی آمریکا به اسرائیل برای اقدام نظامی این کشور به پشتیبانی آمریکا به سایتهای هستهای ایران افزایش خواهد یافت. بهمنظور اجرای اقدام نظامی آمریکا یا اسرائیل علیه برنامه صلحآمیز هستهای ایران صرفاً داشتن توان، قابلیت نظامی و اراده تصمیمگیرندگان کافی نیست. آنچه بیش از همه آمریکا و غرب به آن نیاز دارند "امنیتیسازی و اجماع سازی" پرونده هستهای ایران به تهدیدی قریبالوقوع در نزد افکار عمومی ملتهای جهان و القای ترس و ناامنی در میان همسایگان ایران بالاخص سران کشورهای عرب حوزه خلیجفارس است. شواهد نشان میدهد علیرغم تبلیغات و ادعاهای آمریکا و غرب افکار عمومی جهان با سیاستهای یکجانبه، مزورانه و قریب کارانه بهخوبی آشنا هستند و از این منظر قدرت نرم مؤلفههای اعلامی و اعمالی سیاست خارجی ایران از جمله حمایت از کشورهای جهان سوم، دفاع همهجانبه از مقاومت مردمی فلسطین و... پایگاه قدرتی در نزد ملل آزادیخواه جهان است. حتی درون آمریکا، مالیاتدهندگان آمریکایی هنوز دروغهای دولت بوش پسر درباره وجود سلاحهای کشتارجمعی در عراق و پیامدهای فاجعهبار این جنگ را فراموش نکردهاند. این فریبکاری به بدبینی و بیاعتمادی افکار عمومی آمریکا نسبت به ادعاهای مشابه درباره خطرات بالقوه برنامه هستهای ایران منجر شده است. آنان با خود میگویند اگر در مورد عراق به ما دروغ گفته شد چرا در مورد ایران نگویند؟! در نتیجه حمله نظامی به تأسیسات هستهای ایران در داخل آمریکا و برای مالیاتدهندگان آمریکایی هیچگونه توجیه و مشروعیت عقلانی و اقتصادی نخواهد داشت.
فراموش نکنیم که ترامپ در مبارزه انتخاباتی خود و در حمله و زیرسؤالبردن سیاست بینالملل دموکراتها، خود را پایاندهنده به آنچه «جنگهای ابدی» آمریکا در خاورمیانه عنوان شده، نامیده و درعینحال به خود می بالید که «تنها رئیسجمهور در هفتاد و دو سال گذشته» است که «هیچ جنگی را در کارنامه خود نداشته است». آمریکاییها خوب میدانند که توسل به نیروی نظامی، چه با اقدام مستقیم ایالات متحده و چه با تشویق اسرائیل به حمله به تأسیسات هستهای ایران میتواند یک قمار بزرگ باشد و فراتر و لجامگسیختهتر از رؤیاهای برنامهریزان خود عمل کند و عصر جدیدی از تنازعات بیپایان را در خاورمیانه آغاز کند و یا مانند حمله به عراق، ممکن است جعبه پاندورای مشکلاتی را به روی آمریکاییها باز کند که منطقه و ایالات متحده را برای سالهای آینده گرفتار خود خواهد کرد.
اکنون آمریکا با مشکلات جدی بینالمللی دیگری نیز مواجه است، حمله روسیه به اوکراین و خطرات بالقوه سرایت یک جنگ فراگیر به سایر کشورهای اروپایی و متحدان آمریکا در ناتو و قدرت روزافزون نظامی چین به پشتوانه نیروی غولآسای اقتصادی و تجاری این کشور زخم کهنهای را سرباز کرده به نام تایوان. آمریکا استقلال و تمامیت ارضی تایوان را خط قرمز خود در برابر چین اعلام کرده و تأکید کرده هر گونه تهاجم و تعرض مرزی چین به تایوان با عواقب سنگین اقتصادی و نظامی و سیاسی برای چین به همراه خواهد بود. در نتیجه، بخش مهم از توان دیپلماتیک و سیاسی آمریکا حداقل تا چندین ماه اول شروع ریاستجمهوری ترامپ به حلوفصل این چالشها مشغول خواهد بود.
ازاینرو سیاست ترامپ در ماههای آتی سیاست اعمال تحریمهای همهجانبه و فشار حداکثری با پشتوانه تبلیغ "روی میز قرارگرفتن همه گزینهها از جمله اقدام نظامی" بهمنظور ارعاب و تشویق بخشهایی از نیروهای داخلی ایران به انجام مذاکره و همچنین ایجاد ترس و وحشت در میان افکار عمومی و مردم ایران و تبدیل انجام مذاکره به یک خواست عمومی خواهد بود. آمریکا به دنبال ایجاد باور عمومی گرهخوردن گشایش اقتصادی و معیشتی مردم با انجام مذاکرات مستقیم و قبول شروط تحمیلی این کشور است. در واقع تهدیدات و عملیات روانی حمله قریبالوقوع آمریکا به تأسیسات هستهای ایران مثال این عبارت سنگ بزرگ نشانه نزدن است.
برخی تحلیلگران اینگونه بیان داشتهاند که با سقوط حکومت بشار اسد در سوریه و مشکلات متعدد جبهه مقاومت که بهواقع در بخشهایی این محور را به لطمات جدی و جبرانناپذیر دچار کرده است، بهناچار جمهوری اسلامی ایران به مذاکره و پذیرفتن شروط آمریکا و غرب در موضوع هستهای تن خواهد داد. اما لازم به ذکر است که جمهوری اسلامی ایران هیچگاه امنیت ملی و ارتقا و توانمندسازی نیروی دفاعی و رزمی خود را وابسته و تابع بود یا نبود نیروهای محور مقاومت نکرده است. ایران بهخوبی میدانست که در دفاع و مواجهه با یک حمله نظامی به تأسیسات هستهای خود، هیچکدام از متحدان منطقهای خود در جبهه مقاومت توانایی و قدرت دفاع هوایی در قالب پدافند پیشرفته هوایی و یا توانایی وارد کردن ضربه متقابل و اثرگذار به منافع آمریکا و اسرائیل را نخواهند داشت.
در پایان حتی در صورت یک حمله گسترده و همهجانبه به تأسیسات هستهای ایران آنچه نصیب آمریکا خواهد شد کندسازی روند و فعالیتهای صلحآمیز هستهای ایران است؛ زیرا ایران با اتکا به نیروی داخلی و دانش بومی به "علم و دانش فنی" تولید و غنیسازی و بهرهبرداری از اورانیوم غنی شده دستیافته است. از طرفی هرگونه حمله نظامی این مشروعیت را به ایران خواهد داد که ضمن خارجشدن از سازمان بینالمللی انرژی هستهای، اخراج بازرسان، خروج از پیمان منع تولید و گسترش سلاحهای نامتعارف تمامی فعالیتهای خود را این بار بدون اطلاع و همکاری با آژانس و البته بهصورت مخفیانه و زیر زمینی از سر گیرد.
در پایان، ترامپ درگذشته با سیاست فشار حداکثری تلاش کرد ایران را به مذاکره مجبور کند، اما این راهبرد با مقاومت ایران و جلب همکاری و مشارکت سایر کشورها در دورزدن تحریمها شکست خورد. استفاده از گزینه نظامی، به دلیل هزینههای اقتصادی، عدم حمایت افکار عمومی و تجربههای تلخ گذشته نظیر عراق، گزینهای پرخطر و نامطمئن برای ترامپ است. در نهایت، مسیر دیپلماتیک، هرچند دشوارتر از گذشته، تنها راه معقول برای حلوفصل این چالش به نظر میرسد. پیشرفتهای هستهای ایران، قدرت چانهزنی کشور را افزایش داده و مسیر ترامپ را برای حلوفصل پرونده هستهای ایران را پیچیدهتر کرده است. قطعاً تصمیمگیری درباره ایران همچنان یکی از چالشهای بزرگ سیاست خارجی آمریکا در دوران ریاستجمهوری ترامپ باقی خواهد ماند.
نظر شما :