آنچه در عربستان و امارات دنبال می شود
«پاویون دبی» و الگو توسعه پوپولیستی
دیپلماسی ایرانی: در ماه مه سال جاری میلادی بود که دفتر بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیم صهیونیستی طرحی با عنوان «غزه ۲۰۳۵» را ارائه کرده است که با تصاویر تولید شده توسط هوش مصنوعی حاضر شده بود و در آن می شد آسمانخراشهای فوق مدرن، سکوهای نفتی فراساحلی، میدانهای انرژی خورشیدی و جزئیات دیگری را دید که چشماندازی تکنوکراتیک و عمومی از پیشرفت شهری را تداعی میکرد.
برای اجرای این طرح تا سال ۲۰۳۵، بنیامین نتانیاهو پیشنهاد میدهد که پس از گذراندن ۱۲ ماه برای «آزادسازی» منطقه از حماس، غزه تحت نظارت بحرین، اردن، عربستان سعودی و مراکش قرار گیرد و سپس به فلسطینیها (در صورت باقی ماندن در سرانجام نسل کشی) تحت یک «حاکمیت خودگردان» مبهم بازگردانده شود که آن هم شامل مسیری برای استقلال دولتی نمیشود. این طرح که قرار است در پی رنجهای غیرقابل تصور اجرا شود، چیزی جز تصرف آشکار زمین و یک چشمانداز استعماری خونآشامانه نیست.
یکی از جنبههای عجیب طرح «غزه ۲۰۳۵»، برنامه بنیامین نتانیاهو برای اتصال غزه از طریق یک راهآهن سریعالسیر به نئوم، پروژه ۱.۵ تریلیون دلاری عربستان سعودی است. البته آنچه در این میان گفته نمی شود، موضوع «فرهنگ شویی» کشورهای عربی است که در آن با استفاده از موضوعات فرهنگی و ورزشی سعی می کنند تا توجهات را از موضوعات مختلف انسانی و حقوقی دور کنند. برای مثال، همین راهآهن سریعالسیر موسوم به نئوم را در نظر بگیرید که بعد از موضوع قتل جمال خاشقجی به رسانه ها راه پیدا کرد. موضوعات خرید بازیکنان مشهور همچون رونالدو یا باشگاه های مطرح چون منچستر سیتی و پاریسن ژرمن هم در راستا سیاست های تبلیغاتی و فرهنگ شویی بود که بعد از صحبت های مربوط به گرمایش زمین انجام شد تا تبلیغی برای صنعت نفت کشورهای حاشیه خلیج فارس باشد. همین هم باعث شد تا بنیامین نتانیاهو تلاش کند تا در اقدامی مشابه با دنباله روی این سیاست، نسل کشی و حملات استعماری خود به کشورهای منطقه را در پشت «غزه ۲۰۳۵» پنهان کند.
البته این طرح جدید نبود. در سال ۲۰۱۷ میلادی همین شرکتی که غزه ۲۰۳۵ را طراحی کرده طرحی با عنوان Gaza Connected که مشابه پروژه اخیر است را ارائه کرده بود.
«پاویون دبی»
بگذریم از این موضوع که در ماه آوریل، بلومبرگ گزارش داد که به جای ۱.۵ میلیون نفری که عربستان سعودی تصور میکرد تا سال ۲۰۳۰ در آسمانخراش افقی اصلی خود زندگی کنند، پیشبینیهای جدید به عددی نزدیک به ۳۰۰ هزار نفر رسیده و طرح اصلی ساخت ۱۷۰ کیلومتر خط ساحلی نیز به ۲.۴ کیلومتر ناچیز کاهش یافته است، باید به این نکته اشاره کرد که اساسا «پاویون دبی» یا تبلیغ الگو توسعه شبیه به آنچه برخی امیرنشین ها دنبال آن رفته اند موضوع تبلیغاتی جدید نیست. اندکی قبل تر از حمله ایالات متحده و بریتانیا به عراق هم صحبت از تبدیل این کشور به دبی می شد. راجع به اوکراین هم صحبت هایی شبیه به همین می شد. این کشور قرار بود روزی چنان «پیشرفت» کند که حتی قادر به رقابت با آلمان در اروپا باشد. اگر به گرجستان سفر کرده باشید حتما «دبی» قفقاز را با قمارخانه های آن می توانید مشاهده کنید. تا همین اواخر هم صحبت از باکو به عنوان «دبی قفقاز» یا «دبی آینده قفقاز» می شد تا بدین ترتیب جمهوری آذربایجان در بحبوحه به هم ریختگی ها نسبت به صادرات نفت و گاز روسیه به اروپا بتواند خود را به عنوان جایگزین مطرح کند.
طرح پر سر و صدا آسمان خراش افقی عربستان سعودی
تبلیغات این الگو حتی در ایران نیز مشاهده میشود. دبی و عربستان سعودی بارها بهعنوان نمونههای موفق توسعه معرفی شدهاند و مقایسه کالاها، زیرساختها و حتی رویدادهایی مانند کنسرتهای برگزار شده در دبی و جده در فضای رسانهای و عمومی بهعنوان معیارهای پیشرفت مورد توجه قرار گرفته است. علاوه بر این، جشنوارهها و رویدادهای هنری کشورهای عربی، با گسترش فرهنگ فضای مجازی، به صحنهای برای نمایش و جذب مخاطب تبدیل شدهاند. این کشورها تلاش دارند با استفاده از ابزارهای فرهنگی، همانند ترکیه در صنعت فیلمسازی، تصویری مطلوب از خود ارائه دهند.
اما عجیبترین نمونه از این روند را میتوان راجع به سوریه مشاهده کرد. این که چگونه میتوان پذیرفت کشوری که موجودیت آن همچنان در خطر است و زیرساختهایش طی سالها جنگ به شدت تخریب شدهاند، به «دبی» یا حتی جدی تر از آن به «دبی دموکراتیک» تبدیل شود، حیرتانگیز است. چنین تصورات خوشبینانهای، محصول گسترش پوپولیسم مجازی و عصر شبکههای اجتماعی است که امکان رواج ایدههای غیرواقعی و تبلیغات بیپشتوانه را فراهم کرده است.
مشکل اصلی در اینجاست که در موضوع پاویون دبی توسعه اقتصادی به شکلی پوپولیستی مطرح میشود و از واقعیتهای موجود فاصله میگیرد. بدون شک، هر ملتی حق دارد در رفاه و آسایش زندگی کند. اما این پرسش مطرح است که آیا بدون توجه به زیرساختهای واقعی و الزامات اساسی توسعه، میتوان کشورهایی مانند سوریه را در مسیر دبی شدن تصور کرد؟
برای مثال، سوریه که نزدیک به ۱۵ میلیون نفر از جمعیت آن نیازمند کمکهای بشردوستانه هستند و خسارتهای جنگ در آن به میلیاردها دلار میرسد، چگونه میتواند به رشدی مشابه دبی دست یابد؟ برخی ممکن است استدلال کنند که رهبران سلفی سوریه، از نظر فکری، شباهتهایی به حاکمان وهابی در حاشیه خلیج فارس دارند و حتی در صورت ایجاد حکومتی سلفی، ممکن است مسیری مشابه کشورهای حاشیه خلیج فارس در پیش بگیرند. اما مشکل اساسی، منابع مالی و عدم دسترسی به منابع نفتی مشابه امارات و عربستان سعودی برای سوریه است. بدون دسترسی به منابع عظیم نفتی و جمعیت کم، مانند آنچه در دبی مشاهده میشود، تحقق چنین رویاهایی برای کشوری مانند سوریه عملاً غیرممکن به نظر میرسد. در نهایت، این صحبت ها بیشتر از آنکه بازتابدهنده واقعیتهای توسعهای باشند، تلاشی برای خلق توهمی از پیشرفت هستند که به ابزارهای تبلیغاتی و پوپولیستی متکیاند.
تاسف برانگیزتر و نگران کننده تر از بحث واقع بینی در اینجا جدا شدن موضوع توسعه سیاسی از توسعه اقتصادی است. این جداسازی نه تنها در رویکردهایی که از سوی قدرتهای خارجی مانند ایالات متحده و رژیم صهیونیستی ارائه میشود مشهود است، بلکه در گفتمانهای داخلی نیز به شکلی واضح خود را نشان میدهد. در این رویکردها، توسعه اقتصادی به عنوان ابزاری برای نمایش پیشرفت مطرح میشود، اما این توسعه اغلب فاقد عمق و پیوستگی لازم با الزامات اجتماعی و سیاسی است.
چنین نگرشی میتواند به ایجاد تصویری سطحی از پیشرفت منجر شود که در آن رشد اقتصادی محدود به شاخصهایی مانند افزایش تولید ناخالص داخلی یا ساخت زیرساختهای لوکس است، اما در بطن جامعه، مشکلات بنیادی مانند فقدان مشارکت مردمی، ضعف حاکمیت قانون، و نبود عدالت اجتماعی پابرجا میماند. این نوع توسعه، در بهترین حالت، ناپایدار است؛ چرا که بدون تقویت نهادهای مردم سالار و ایجاد بسترهایی برای گفتوگو و مشارکت شهروندان، نمیتوان انتظار داشت که رشد اقتصادی به بهبود کیفیت زندگی و رفاه عمومی منجر شود.
برای مثال، توسعه ای اقتصادی که صرفا از طریق سرمایهگذاری های خارجی و یا بهره برداری از منابع طبیعی حاصل شود، بدون شفافیت، نظارت مردمی و شفافیت، میتواند به فساد سیستماتیک، نابرابریهای گستردهتر و حتی نارضایتیهای اجتماعی منجر شود. این در حالی است که توسعه واقعی باید با توانمندسازی مردم و مشارکت آنان در فرآیند تصمیمگیری همراه باشد.
اگر به نمونههایی از کشورهایی نگاه کنیم که الگوهای مشابه پاویون دبی را دنبال کردهاند، متوجه میشویم که عدم توجه به توسعه سیاسی چگونه میتواند چالشهای عمیقی ایجاد کند. برای مثال، در برخی کشورهای منطقه، توسعه اقتصادی با سرمایهگذاریهای کلان و پروژههای عظیم همراه بوده است، اما چون این تحولات بر بستر سیاسی مناسب و مشارکت واقعی مردم استوار نبودهاند، در بسیاری از موارد نارضایتی عمومی و عدم ثبات بلندمدت را به دنبال داشتهاند.
سوال کلیدی این است: آیا میتوان بدون توسعه سیاسی و بدون ایجاد فضایی برای مشارکت واقعی مردمی، آیندهای شایسته و پایدار برای یک کشور ساخت؟ پاسخ به این سؤال به تجربیات تاریخی و اصول توسعه پایدار اشاره دارد. بدون حاکمیت قانون، شفافیت، و احترام به حقوق شهروندان، توسعه اقتصادی ممکن است در کوتاهمدت موفق به نمایش رشد شود، اما در بلندمدت نمیتواند به بهبود واقعی زندگی مردم و ساخت جامعهای باثبات و عادلانه منجر شود.
بنابراین، اگر هدف ما ساخت آیندهای شایسته نام و شان کشورمان است، نمیتوان توسعه سیاسی را از توسعه اقتصادی جدا کرد. توسعهای که مردم را به حاشیه براند و صرفا به ایجاد زیرساختهای مادی یا جذب سرمایهگذاران خارجی محدود شود، نه تنها ناپایدار خواهد بود، بلکه ممکن است به بازتولید همان مشکلاتی بینجامد که از ابتدا در پی حل آنها بودهایم. توسعه اقتصادی زمانی معنا و ارزش واقعی پیدا میکند که در کنار آن، عدالت اجتماعی، مشارکت سیاسی، و احترام به حقوق انسانی نیز به عنوان اجزای جداییناپذیر این فرآیند در نظر گرفته شوند.
نظر شما :