صفبندی و زورآزمایی کشورهای قدرتمند جهان در قرن بیستویک
چرا وقوع جنگ اتمی غیرممکن است؟
نویسنده: محمد یوسف رؤفی، دانشآموختهٔ علوم سیاسی و روابط بینالملل دانشگاه کابل
دیپلماسی ایرانی: نظام بینالملل محیطیست که در آن رقابتها، رفتارها و جهتگیری دولتها متأثر از محیط بین دولتهاست. رقابتهای که میان دولتها در سطوح بزرگ وجود داشته، همواره ترتیبات قدیمی را دگرگون کرده و الگوهای جدیدی از همکاری و تعارض را خلق میکند.
رقابت، همکاری و تعارض میان دولتهای قدرتمند قبل از صنعتی شدن جهان به صورت نامنظم و پراکنده بود اما، با برپائی انقلاب صنعتی در اروپا کنشها و واکنشها میان کشورهای اروپایی منسجمتر شد. طوریکه رقابت کشورهای صنعتی برسر مستعمرههایشان ایجاد ائتلافها و اتحادها را سبب شد. بروز اختلاف میان اروپائیان برسر مستعمرههایشان از جمله دلایل عمدهٔ وقوع جنگ اول جهانی بود. جنگی که میان صفوف متحدین و متفقین میان سالهای ۱۹۱۴-۱۹۱۸میلادی رخ داد.
این نخستین جنگ بینالمللی بود که پس از انقلاب صنعتی رخ داد و در آن ماشینآلات جنگی پیشرفته وارد نبرد شدند. نتیجهٔ آن میلیونها کشته و زخمی، تجزیه و تقسیم امپراتوریها در آسیا و اروپا بود. میراث جنگ برای جهان اسلام تجزیه و تقسیم امپراتوری عثمانی میان برندهگان جنگ بود.
در پایان جنگ، متفقین با سیاستهای اشتباه از جمله تحمیل پیمان ورسای بر آلمان، زمینهٔ جنگ دوم جهانی را هموار کردند. جنگی که از ۱۹۳۹-۱۹۴۵ میان کشورهای محور و متفقین رخ داد و به مراتب پیشترفتهتر، کُشندهتر و پرهزینهتر از جنگ اول جهانی بود. پس از این جنگ اتحادجماهیرشوروی و ایالات متحده آمریکا توانستند زودتر از دیگران به سلاحهای پیشرفته و اقتصاد نیرومند دست یابند. در نتیجه نظام دو قطبی بر محوریت این دو کشور شکل گرفت و جهان به دو قطب شرق و غرب تقسیم شد که هردو قطب توانایی دفع همدیگر خود را داشتند.
رقابت میان دو بلوک به نام جنگ سرد شهرت یافت. در این دوره هردو قطب بیشتر مصروف جنگهای تبلیغاتی، فعالیتهای جاسوسی و رقابتهای فضایی بودند. جماهیر شوروی ادعای ایجاد جهان کمونیستی را داشت و ایالات متحده ادعای جهان آزاد و دموکراتیک را داشت. اما در اصل این ادعاها ابزاری برای گسترش سلطه طرفین بود که آنرا با روش «دولتسازی» در کشورهای دیگر پیاده میکردند.
پس از فروپاشی شوروی، آمریکا مبدل به تنها ابرقدرت جهان شد و نظام دوقطبی به نظام یک قطبی مبدل شد. آمریکا با اعلان دکترین جورج اچ دبلیو بوش، رهبری اقتصادی – امنیتی جهان را گرفت. توافقات بر سر کاهش تسلیحات اتومی و عدم گسترش ناتو به طرف شرق اروپا میان آمریکا و روسیه حاصل شد. اما این توافقات عملی نشدند. اختلافات دو طرف در موضوعات چون جنگ عراق، بحران اویستا و جابه جایی سپر دفاع موشکی آمریکا در لهستان، حمایت آمریکا از استقلالطلبان کوزوو و جذب کشورهای اروپای شرقی در پیمان ناتو سبب شد تا صفبندی جدید میان روسیه و غرب شکل بگیرد.
این صفبندی در بحران سوریه درشتتر شد. طوریکه قدرتهای جهانی در این بحران؛ ایالات متحده آمریکا، بریتانیا، فرانسه و آلمان همراه با متحدین منطقهای شان یعنی عربستان، ترکیه و اسرائیل کنار هم در مقابل روسیه فدراتیف منحیث قدرت جهانی، ایران و دولت سوریه منحیث قدرتهای منطقهای درمقابل هم صفبندی کردند.
با رویارویی این جبهات برابر همدیگر جنگ سوم جهانی به صورت اعلان ناشدهٔ آغاز شد و هر دو طرف به حمایت نظامی، لجستیکی و مالی گروههای طرفدار خویش میپرداختند.
گذشته از این، تنشهای بینالمللی دیگری نیز میان دوطرف سبب وخامت اوضاع شد از جمله الحاق کریمیه به روسیه. اما، اختلاف درمورد عضویت اوکراین به ناتو و آغاز جنگ در آنجا سبب شد تا در این جنگ صفبندیها میان طرفین گستردهتر شوند. نزدیکی تاریخی چین و روسیه و حمایت کره شمالی، ایران و بلاروس از روسیه و در مقابل، آمریکا با متحدین دیرینهاش چون فرانسه، بریتانیا و آلمان به حمایت از دولت اوکراین در برابر روسیه صفبندی جدیدی را در سطح نظام بینالملل به وجود آورد. جنگی که امروز در میدان اوکراین به صورت «اعلان ناشده» جریان دارد، میان قدرتهای جهانی و منطقهایست به صورت فعال اما، غیرمستقیم در این بحران دخالت دارند.
صفبندیهای جدید و رقابتهای جاری در سطح نظام بینالملل، حکایت از چند قطبی شدن جهان دارد که والتز از آن همواره یاد میکند.
موضوع دیگری که موازی با این صفبندی تازه بینالمللی پیوسته از آن یاد میشود وقوع جنگ اتمیست. تهدیدات مبنی بر وقوع جنگ اتمی میان طرفین درگیر مانند تهدید بحران موشکی کوبا، بسیار است. اما، بنا بر دو دلیل عمده این درگیری که نتیجهٔ آن محو بشریت باشد، رخ نمیدهد: نخست اینکه طبق بررسیهای تاریخی مخصوصاً بررسی دوره جنگ سرد، آنتونی گیدنیز در مورد وقوع جنگ اتمی میان شوروی و آمریکا بر این نظر بود که ترومن دیوار برلین استالین را نشکست، کارتر با بایکوت المپیک روسیه حمله شوروی به افغانستان را پاسخ داد و ریگان حمله برژنف بر خطوط هوایی کره جنوبی را که در آن شهروندان آمریکا کشته شدند، پاسخ نداد. این رؤسای جمهور بزدل نبودند بلکه به سادهگی به سمت جنگی که منافع حیاتی آمریکا در آن نبود، نمیرفتند. حتی اگر بوش گرجستان را عضو ناتو میساخت بازهم با سربازان روس وارد جنگ نمیشد، چون هیچکس در آمریکا گرجستان را بر مقابلهٔ رو در رو با روسیه ترجیح نمیدهد. بدون شک که ایالات متحده امریکا و متحدین آن نیز، اوکراین را بر منافع حیاتی خود ترجیح نمیدهند که وارد جنگ اتمی با روسیه شوند.
دلیل دوم اینکه هر دو طرف درگیر جنگ و رقابت به خوبی میدانند که جنگ اتمی برندهای نخواهد داشت و اگر اقدام به چنین کاری کنند، هردو طرف و حتی جهان نابود خواهد شد.
درنتیجه میتوان گفت که از ابتدا تا حال، تمام رقابتهایی که به جنگهای ویرانگر منجر شده اند ریشه در منفعتطلبیها و زیادهطلبیهای سران قدرتهای جهانی داشته است. در این میان واژههای آبادسازی «استعمار»، ایدئولوژیهایی مانند سوسیالیسم و کمونیسم، شعارهایی مانند مبارزه با تروریسم، و… همه و همه رو پوشی بر زیادهطلبیهای نابهجای ابرقدرتهای جهان بوده است. از جنگ اول و دوم جهانی که به صورت گرم رخ داد الی جنگ سردی که میان دو بلوک اتفاق افتاد تا همین حالا که صفبندی جدید میان شرق و غرب به وجود آمده و جنگی که میان آنان به صورت اعلان ناشدهٔ آن جاریست، تلفات و خسارات هنگفتی به جهان و جهانیان وارد کرده است. این رقابتها که در آن چین و روسیه تلاش دارند تا هژمونی ایالات متحده را به چالش کشیده و جایگاه خویش را در نظام بینالملل منحیث قدرتهای جهانی تثبیت کنند ویا تلاش غرب برای پیروزی در این جنگ، هردو موضوع خبر از نظم جدید جهانی در آیندههای نزدیک میدهد.
نظر شما :