روسیه بازنده خواهد ماند
اوکراین، عقب افتادگی شرق و «اغفال» حکومت های غربی
دیپلماسی ایرانی: اوکراین برای روسیه؛ همچون قلب در بدن است، این مساله نه فقط هیئت حاکمه روسیه بلکه برای مردم روسیه را نیز شامل می شود. بر این اساس، اوکراین برای روس ها «الگو» است و اگر اوکراین غربی شود، آن طور که غرب مغرضانه تلاش می کند، زیرپای کرملین خالی می شود. موضوعی که غرب به خوبی از آن آگاه است و برای همین برای رسیدن به این هدف تلاش می کند. حتی می توان گفت جنگ اوکراین برای روسیه به مثابه حفظ قلب روسیه و برای غرب، غربی کردن اوکراین است.
برای رسیدن به آتش بس، روسیه عضویت اوکراین در ناتو را ممنوع می داند و نمی توان انتظار داشت در چارچوب معادله فعلی، روزی به آن تن دهد، عضویتش در اتحادیه اروپایی را نیز مشروط می پذیرد. متقابلا اوکراین می خواهد که روسیه به غیر از کریمه؛ از سرزمین های اوکراین خارج شود. دولت اوکراین اگرچه تمامیت ارضی خود را شامل کریمه هم می داند اما در نهایت در ته ذهن خود، آنجا را روسی می داند. کما اینکه از سال 2015 تا سال 2022 – قبل از آغاز جنگ – کار جدی برای پس گرفتن کریمه نکرد.
با این حال غرب با ابزار ناتو در پیشروی به طرف شرق موفق بوده است. در گذشته آلمان مرز شرق و غرب بود، الآن این اوکراین است که مرز شرق و غرب است. مردم و دولت های اروپای شرقی و کلا شرقی ها برای پیوستن به موسسات غربی اعم از ناتو و اتحادیه اروپایی مشتاق هستند .
اگر بخواهیم شرق و غرب را مقایسه کنیم، به روشنی و بدون درنگ درمی یابیم که در همه زمینه ها غرب پیشرفت کرده و شرق عقب مانده است. این عقب ماندگی در برابر شرق حتی روسیه را نیز شامل می شود. با وجودی که روسیه در عصر ولادیمیر پوتین تلاش بسیاری کرد عقب افتادگی ها را جبران کند، اقتصاد مدرنی بسازد و خود را در سطح یک ابرقدرت بالفعل بالا بکشد، اما با همه این احوال، همچنان از غرب عقبتر است و این عقب افتادگی همچنان عمیق است. با جنگ اوکراین و تحریم های سنگینی که در تمامی حوزه های اقتصادی و تکنولوژیک از سوی غرب متوجه روسیه شده این عقب افتادگی عمیق تر هم شده است.
غربی ها؛ با توجه به تغییرات و تعدد و تکثر در نوع حکومت داری خود که توسط احزاب مختلف به وجود آمده و دولت های گوناگونی را به وجود می آورند، دولت های «تک فرمانه» در شرق را «اغفال» می کنند. این سیاست همیشگی غرب در برابر شرق بوده است. مثلا، دونالد ریگان را در برابر میخائل گورباچف و جورج بوش پدر را در برابر بوریس یلتسین در نظر بگیرید که هر دو قول عدم پیشروی ناتو به سمت شرق را داده بودند، بر اساس این قول ها بود که نوعی تفاهم میان روسیه با ایالات متحده امریکا و متعاقبا غرب به وجود آمده بود، ولی دولت های بعدی در غرب استدلال و منطق دیگری را اجرا کردند و این عملا این تفاهم را نادیده گرفتند و به آن پشت پا زدند.
نتیجهگیری
۱ – ولادیمیر پوتین ۲۳ سال بر مسند قدرت است و در قدرت سخت، قوی ولی در مقابل قدرت نرم که مسائلی چون وسوسه پیوستن کشورها به موسسات اروپایی از جمله نهادهای ناکارامد غربی را شامل می شود، ناتوان است و این مسیر همچنان ادامه دارد، تا آنجا که باید گفت ارمنستان، آذربایجان، قرقیزستان، قزاقستان و حتی بلاروس در نوبت های بعدی هستند.
۲ - سیستم حکومت داری روسیه؛ «نمایش تک نفره قدرت» (one man show) بوده است و مقبولیت از جانب نخبگان داخلی و بین المللی ندارد .چنین سیستمی در مقاطعی صلب و انعطاف ناپذیر می شود و سرسختی هایی را از خود نشان می دهد که ممکن است حتی در چارچوب منطق سیاسی و تعاملات دیپلماتیک نگنجد. با روسیه باید با توجه به حاکم بودن چنین نوع سیستمی تعامل کرد. کاری که اوکراین در دوره زمامداری ولودیمیر زلنسکی از آن غفلت کرد و با خیال پشتوانه غرب جنگ با روسیه را پذیرفت.
با همه این احوال به نظر می رسد آینده برای غرب مثبت و برای روسیه منفی باشد.
نظر شما :