لزوم کمی صبر برای مشاهده اقدامات بعدی
مناسبات جدید بن سلمان با چین بازی با آتش است؟
دیپلماسی ایرانی: چین و عربستان با ایجاد ارتباطات تقریبا راهبردی از دو وجه اقتصادی و امنیتی، نقطه عطف تاریخی در ژئوپولیتیک و ژئواکونومیک منطقه ای را آرامآرام رقم می زنند، منطقه ای به وسعت جزیره العرب تا دریای عمان و فراتر تا اقیانوس هند. بن سلمان رهبر نوگرای جهان عرب دست به بازسازی های عمیق اقتصادی و اجتماعی در داخل و پیرامون می زند، ساختارهای سنتی را به سرعت در هم می شکنند و مخصوصا تا ژرفای ائتلاف های سنتی سیاسی و خارجی دست می برد. چین دوران شی جینپینگ، پس از دهه ها فعلگی برای تولید و اقتصاد جهانی و با انباشت قدرت و ثروت، نقطه خروج واقعی انزوای سیاسی و ژیوپولیتیکی خود را با حضور در عربستان سعودی به دنیا معرفی می کند و با حسابگری دقیق، تحقق آن را در قامت رهبر خودکامه، ماجراجو و بلندپرواز سعودی در ریاض می بیند.
چین که یک ایران عملا همه چیز از دست داده و داغان به تقصیر را، در کیسه دارد و خوب می داند که تهران با انباشت انواع بحران و تنگنا در داخل و پیرامون، نه راه پس دارد و نه راه پیش، دست به طراحی جدید زده است. چین که ظاهراً متحد سرکش و محاسبه ناپذیرش پوتین را در باتلاق اوراسیا گرفتار می بیند و این قدرت بزرگ هسته ای را نیز ظاهرا در کیسه دارد و راه رویکردش به سوی غرب را هرچه مسدودتر می بیند، آنگونه راهبردهای جدیدی را به محک تجربه می سپارد که در قاموس سیاسی این آسیایی همیشه محافظه کار و مرموز، کمتر سابقه داشته است. این درست که چین بر خلاف غربی ها، اساسا به پتانسیل های ملی متکی است، کمتر میل به ائتلاف سازی های بین المللی دارد و نمی خواهد چندان بابت ائتلاف هزینه بدهد و خطر کند، به رفتارهای کجدارومریز با متحدان آسیبدیدۀ خود، تهران و مسکو روی نهاده است. چین این دو را اینک مخل به نظامات امن و مستقر جهانی که پکن فقط در سایه آن می تواند همچنان به رشد و بالندگی خود ادامه می دهد می بیند و از قبَل آنها منفعت چندانی را نصیب خود نمی بیند.
اما این تمام ماجرا نیست و ساده سازی مقولات بین المللی امروز است. شی جین پینگ که با قبضه تمام عیار قدرت در سال ۲۰۱۲, با خودکامگی هرچه بیشتر که برخی آن را بازگشت به "استبداد مائوئی" می بینند، با اتکا به اقتصاد و مالیه مقتدرش دست به تهاجم زده است. چاره ای جز این هم برایش باقی نمانده است: واقعیت این است که شی در تمام جبهه های پیرامونی، خارجی، امنیتی، فناوری و صادراتی به در محکم و بسته غربی ها خورده و در داخل نیز بهتدریج آثار مشکلات رخ می نماید. کلیت دنیای غرب علیرغم تمام تنگناها و بحران ها، اکنون تقریبا همگی چین را در ردیف اول تهدید ملی و امنیتی خود قرار داده و جبهه ضدچینی واحد و منسجمی را ساخته و پرداخته کرده اند. چین خود را در پیرامون دور و نزدیکش توسط ائتلاف های جدید و ممالک رقیب که در حلقه اول شامل ایالات متحده، ژاپن، استرالیا و هند و در حلقه های بعدی شامل اروپا، بریتانیا، کره و سایر آسیایی هاست و قبل از جنگ اوکراین در پیمانهایی نظیر آوکوس و کواد نمود بارز و تهدید کننده ای بخود گرفته بود، در محاصره احساس می کند. در همین حال غرب هنوز مهیای بازگرداندن روسیه و جدا کردن آن از پکن است. اروپا و مخصوصا رهبران آلمان و فرانسه همچنان مترصد این فرصت هستند و دقیقه ای را برای اتخاذ تصمیمات اساسی در این راهبرد از دست نمی دهند.
اروپا همسایۀ همکیش روسیه است، بیش از هزار سال خوب و بد با آن سر کرده و اینک به انرژی و منابع سرشار آن نیاز دارد و اساسا امنیت خود را وابسته به تفاهم و زندگی با روسیه می بیند. هنری کیسینجر، معمار سیاست خارجی آمریکا، در این اواخر عمر مکررا به این نکته تاکید کرده و معکوس دیپلماسی خود در دهه هفتاد که جداسازی چین از اتحاد شوروی بود را، پیشنهاد داده است. بهزعم او در شرایط امروز جهانی تهدیدات چین به امری بازگشتناپذیر برای دنیای غرب تبدیل شده است.
چینی ها دیگر نمی خواهند فقط تولید کنندگان ارزان کالا برای تمام دنیا باشند، به رفاه و ثروت نسبی رسیده اند و عنقریب است که تولید ارزان دیگر ممکن نباشد و چین مجبور شود مانند آمریکا با ابزارهای مالی و سرمایه ای و فنآوری وارد عرصه های جهانی شود. چین این مهم را از هم اکنون به مرحله اجرا گذاشته است. درست همینجاست که ایالات متحده و متحدان اینها را بر نمی تابند و چنانچه در این دنیای تفاهم و سازش، به نوعی تقسیم کار و تقسیم حوزه های منافع نرسند، مواجهه و تشدید آن امری قطعی است.
در آن سوی داستان بن سلمان قرار دارد که پس از قبضۀ قدرت در ریاض، ظرف مدت کوتاهی دست به تحرکات متلاطم و ناموزون سیاسی زده و علاوه بر سرکوب نیروهای سنتگرای داخلی، مدرنسازی شتابزده و ساختارشکن، تهاجم به مناسبات کم و بیش متوازن همجواری از جمله محاصره و تحریم قطر، رویاروییهای بی ملاحظه با ایران، فاجعه جبران ناپذیر قتل فجیع خاشقجی، روزنامه نگار ناراضی سعودی و از همه مهمتر تجاوز به یمن و جنگ و کشتار در این همسایه فقیر عرب، مخاطرات زیادی را تاکنون بجان خریده است. سلسله تحرکات بن سلمان در حالی که ممالک بزرگ و تاثیرگذار عرب و غیرعرب از جمله مصر، عراق، سوریه و ایران هریک بهنوعی در حاشیه قرار گرفته اند نشان از سوداهایی در سر شاهزاده دارد که شاید خارج از ظرفیت مملکت سعودی و در یک شرایط خارق العاده، خارج از مدیریت و کنترل این رهبر جوان عرب باشد. حاکمیت سیاسی و رسمی خاندان سعود به مدت قریب یکصد و بیست سال در اتحاد و اتکا به غرب و در دهه های گذشته نوعا تحت قیمومت ایالات متحده، به ثبات و بالندگی امروز خود رسیده است. گرچه در شرایط امروز منطقه، بهنظر می رسد که ایالات متحده و غربیها آن نگاه راهبردی گذشته را به این منطقه ندارند و نوعی خلأ قدرت با بازیگری ترکیه، ایران، سعودی و اسرائیل در آن شکل گرفته، لیکن شبه جزیره عربستان سعودی و حوزه های پیرامونی آن از جمیع جهات کماکان یک ذخیره استراتژیک غیرقابل جایگزین برای غرب محسوب می شود و واگذاری آن به رقیبان نوظهور، امری خارج از قاعده و تصور است.
بهنظر می رسد که شی، رهبر چین، تحت شرایطی که اجمالا به آن اشاره شد در اقدامی نوعا فرار به جلو به قمار بزرگی دست زده چنانچه بخواهد در پاسخ به چالش های سنگین برخاسته از دنیاهای غربی، در بلوک غرب آسیا، حوزه خلیج فارس و اسرائیل رخنه واقعی کند و تغییرات ژیوپولیتیکی سهل و آسانی را رقم بزند. همینطور بن سلمان خودکامه و بدسابقه که غرب به او مظنون و وی را فاقد ارزش های بنیادین یک متحد پایدار و موجه می شناسند و هزینه های سرمایه گذاری روی چنین عنصری را بالا و غیرصرفه ارزیابی می کند، نیز دچار اشتباه محاسبه است چنانچه خواسته باشد، متحد جدید، مقتدر و ثروتمندی را جایگزین کند که دغدغه دموکراسی و حقوق بشری ندارد و با او راحت تر می تواند منویات خود را به کرسی بنشاند.
گرچه شرایط امروز جهانی با دهه هفتاد میلادی و جنگ سال ۱۹۷۳ مصر و سوریه با اسرائیل بکلی متفاوت است، لیکن اشاره کوتاه به یک رخداد سیاسی در آن زمان شاید در مناسبات امروزی نیز مورد توجه قرار امعان نظر قرار گیرد. ملک فیصل، پادشاه وقت سعودی در بحبوبه جنگ رمضان که با پیشروی سریع و ابتدایی اعراب در جبهه اسرائیل همراه بود و جهان عرب را بهشدت برانگیخته و هیجانی کرده بود، به تحریم همه جانبه نفتی دنیای غرب اقدام کرد و شوک انرژی کم سابقه ای را در غرب دامن زد. (گفتنی است که شاه ایران در همان زمان، به نفع ممالک غربی و نوعا تقویت جبهه اسرائیل شیرهای نفتاش را تا آخر باز کرده بود). وقتی که فیصل کمی بعدتر در سال ۱۹۷۵ در یک جریان داخلِ خاندانی توسط یک شاهزادۀ سعودی بقتل رسید، خیلی ها این را بحساب آن اقدام پادشاه سعودی گذاشتند و حساب کار خود را کردند. شاه ایران هم که بعدها در شاخ و شانه کشیدن های مقطعی با غربی ها، خود را (شاید مانند بن سلمان امروز) به پشتیبانی اسرائیلی ها مستظهر می دید، شاید بعدها فهمید که اینها چگونه در اوج بحران و انقلاب، آب شدند و به زمین فرو رفتند!
اجمال کلام اینکه، قبل از ارزیابی های شتابزده پیرامون مناسبات تازه شکل گرفته میان عربستان و چین، به عبارت بهتر میان بن سلمان و شی جین پینگ، بهتر است بیشتر صبر و تامل کنیم و کمی هم منتظر تحولات بعدی بمانیم. دنیای عرب، رهبران با رویکردهای سیاسی متغیر، نامتعادل و غیرهنجارمند با تقدیرهای سیاسی متفاوت، کم به خود ندیده است: ناصر، سادات، اسد، صدام، قذافی و ...
نظر شما :