کتابی که این روزها چندان که باید، خوانده نمی شود!
جریان پرشتاب طالبان
دیپلماسی ایرانی: اشتباه نکنید! کتاب تازه نیست. در سال ۱۳۷۸ به کوشش نویسندگان افغانستانی، محمد هاشم عصمت اللهی، وحید بینش، محمد قاسم دانش بختیاری، محمد اکرم عظیمی و مشکور کابلی که جملگی از متخصصان این حوزه هستند، تالیف و نوشته شده و با تهیه کنندگی مرکز مطالعات فرهنگی بین المللی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و بوسیله انتشارات بین المللی الهدی در همان سال روانه بازار نشر شده است. این کتاب را باید انعکاسی از شیوه حکومت داری طالبان در دوره اول تسلط شان از سال ۱۳۷۵ تا ۱۳۸۰ هجری شمسی بر افغانستان دانست، هر چند که موضوعات مختلفی را دربر می گیرد، سال هایی که توسط جامعه جهانی به رسمیت شناخته نشد، الا عربستان و پاکستان و امارات متحده عربی که آن هم کمکی به استقرار و پایداری مداوم شان نکرد.
حال که طالبان بیش از شش ماه است که سر برآورده و جامعه جهانی را به رسمیت بخشی خود می خواند، تحولات تازه ای را از نظر منطقه ای و بین المللی پیش آورده است. اینکه آیا جهان با آنها مدارا خواهد کرد و رسمیت شان خواهد شناخت، محل سوال است، وگرنه باید شاهد تحولات دیگری در این کشور باشیم؟!
اکنون چرا معرفی این کتاب؟
کشورعزیزمان، ایران اسلامی، به قول محقق، شاعر و مترجم نامی و ایراندوست تاجیکستان، میرزا شکورزاده، مهد تالیف و نشر کتاب است و حداقل در میان بسیاری از کشورهای خاورمیانه کم نظیر.
انتشارات بین المللی الهدی در گذشته در برگردان و نشر آثار مکتوب ادبی و تاریخی حوزه کشورهای آسیای مرکزی از جمله نشر آثار فارسی نویسندگان افغانستانی تا حدی همت گماشته، با این هدف که کشورهای حوزه تمدنی مشترک، آثار مکتوب مشترک بسیار دارند که نشر آنها چه در ایران و چه در کشورهای یاد شده برای توسعه روابط علمی فرهنگی ضرورت دارد. به این دلیل، بازار نشر مشترک در این حوزه هرگز نمی تواند تعطیل باشد، کما اینکه در سال های اخیر شاهد افت جدی در این زمینه هستیم، به طوری که برای شناخت ادبیات معاصر کشورهای آسیای مرکزی باید به دنبال همان کتاب های منتشر شده در سال های نسبتا دور گشت. امروزه شاعران و نویسندگان جدید منطقه چندان برای ما شناخته شده نیستند، گویی فضای انتشاراتی رو به سکون می رود؛ آیا از روی سهل انگاری های دستگاه دیپلماسی فرهنگی رو به سکون می رود، یا سیاست سدی در مقابل آن ایجاد کرده است، چنانکه که از معرفی ریشه های مشترک در بسیاری از زمینه ها محروم گشته ایم. به هر روی، اگر از رویکردهای سیاسی بیرون آییم و از نگاه فرهنگی به موضوعات و مسائل بنگریم، امروز با ظهور دوباره طالبان بازار نشر مشترک با شرایط ویژه ای روبهرو شده است! چنانکه در آن پنج سال حاکمیت گذشته طالبان، جریان نشر کتاب متوقف و یا جهت دار شده بود و امروز هم چنان شرایطی را می توان تصور کرد. هر چند به نظر می رسد، رویکردهای اجرایی در کشورمان در حال حاضر، چشم اندازهای روشنی را گواهی نمی دهد، اما ورود بخش خصوصی به این حوزه می تواند کارساز باشد. شاید هم با اصلاح روش های اداری بتوان اندیشه ها و آثار گذشته و معاصر این حوزه فرهنگی و تمدنی را پیش روی قرار داد.
اگر تجربه دوره اول تسلط طالبان از نظر ما تلخ و نگران کننده بود، این تلخی را در کام خویش نگه می داریم و راه دیپلماسی همه جانبه را پیش می گیریم تا جامعه افغانستانی و ایرانی را همراه باشیم، دو جامعه ای که بنا به اقتضاء، ارتباطات را فعلا به حوزه اقتصاد میل داده و سیاست هم جهانی تر از آن است که طالبان می اندیشد، لذا، نمی تواند راه های چندانی را در این مسیر بگشاید. به هر حال، این پرسش همیشه هست که روابط ایران و طالبان آیا به توسعه روابط فرهنگی که اس الاساس مسائل است خواهد انجامید، و این جریان پرشتاب، شتابی به حرکت خانه فرهنگ نشر مشترک خواهد داد، یا رو به سکون خواهد برد؟!
و اما در باره کتاب، روش تحقیق در این اثر، توصیفی و تبیینی ست.
در فصل اول، بافت و ترکیب قومی سیاسی و مذهبی طالبان توصیف و تببین شده است. برای جامعه افغانستان ۵۵ قوم بر شمرده شده که مهمترین شان، پشتون ها، تاجیک ها، هزاره ها، ازبک ها، ترکمن ها و ایماق ها هستند. اس.ام.شیرو کوکوروف پیشگام نظریه خصوصیات قومی در ۱۹۵۳م، در وصف زندگی قبیله ای بیان می دارد که واحدهای قومی، پروسه هایی پویا هستند نه ایستا و ساکن که می توان چنین سیری را در تاریخ دو قرن و نیم حکومت های پشتونی در افغانستان دید و از میان سه سیستم بزرگ قبیله ای درانی، غلزایی (غلجایی) و کرلانی، حکمرانی از آن درانی ها بوده است.
درباره ویژگی های پشتون ها و تبارشان اعم از ایرانی بودن و ایرانی – ترک بودن و ویژگی های قبیله ای شان نکاتی در کتاب آمده که می تواند خواننده را در شناخت اندیشه و رفتار سیاسی طالبان راهنما باشد. نویسندگان افغانستانی ادعا می کنند که همین نگاه قبیله گرایانه، طالبان پشتون را نه تنها دست نشانده قدرت های بیگانه ساخته، بلکه مهمتر از آن در ابتناء نظریات و عمل سیاسی شان به شریعت و در ارتباط با جامعه علمی فرهنگی دچار چالش کرده است.
از فحوای مطالب این فصل می توان دریافت که این ساختار قومی قبیله ای در نظام سیاسی طالبان در طول ۲۵۰ سال حکمرانی، تجربه ناموفقی را پشت سر گذاشته و خسارات جبران ناپذیری را به جامعه افغانستان وارد کرده است. و آمیخته شدن این ساختار با وهابیت و آموزه های مدرسه دیوبند نه تنها نتوانسته در کشف و اجرای شریعت حنفی موفق شود، بلکه وهابی گری بر شریعت گرایی بچربد.
در فصل دوم، زمینه های ظهور طالبان که اولین بار در سال ۱۳۷۴ هجری شمسی به وقوع پیوست، و از ۱۳۷۵ تا ۱۳۸۰ بر افغانستان مسلط شد، بررسی شده است. دوره ای که بحران ها فاز جدیدی را پیدا کردند و قرار شد اجرای شریعت به تمام و کمال، جامعه افغانستان را فرابگیرد و هر آنچه مظهر غیر آن است را به کناری نهد. اما آنچه از سوی رهبران طالبان نمایان شد، تبیین شریعت و تطبیق عقلایی آن در اجرا نبود، بلکه احکام شریعت به خشن ترین نحو به اجرا درآمد و طالبان توانستند از عدم بلوغ سیاسی و کارندانی سران دولت مجاهدین و احیانا اسلام گریزی شان و ناتوانی در تشکیل دولت فراگیرملی بهره برده و بر اریکه قدرت سوار شوند. حاکمیت طالبان اما با مشروعیت سیاسی جهانی و ملی هم همراه نشد. در این فصل اشاره شده که در تاریخ افغانستان، ساختار قدرت مبتنی بر مشروعیت کاریزماتیک-سنتی چه در دوره های پادشاهی و چه از زمان برآمدن جمهوریت ها، هر بار جامعه را با بحران روبهرو کرده است. و چنین است که مفاهیمی مانند توسعه از جامعه رخت بر می بندد و کشور را به عقب ماندگی می کشاند. این نیست مگر حاصل فقدان قانون اساسی قابل قبول ملت که خود محصول غلبه روابط عاطفی، جهت گیری های فردی، معیارهای سنتی و کارکردهای پراکنده در مقابل تخصص گرایی است که در نظریه پارسونز بر آنها اشاره دارد.
در این فصل با برتری جویی قومی و ساختار سنتی حکومت پس از مرگ نادر شاه افشار در ۱۷۴۷م تا دوره معاصر اشاراتی رفته و مورد نقد قرار گرفته است، ساختاری که هر دوره فرایند صلح و امنیت در افغانستان را به مخاطره انداخته و به فقر عمومی و بحران اقتصادی دامن زده است. با توجه به تالیف کتاب در دوره سلطه اول طالبان، در باره نحوه ظهور از راه مناسبات و درگیری میان طالبان و سایر احزاب، به زوایای پیدا و پنهان آن و نقش عوامل داخلی و خارجی در رشد این جریان آشنا خواهیم شد. در این کتاب بر نقش جمعیت العلمای اسلام پاکستان، رویکرد سازمان اطلاعات ارتش پاکستان، نقش پنهان آمریکا، نقش عربستان سعودی و به تبع آنها نقش ژئوپلتیک افغانستان در دست درازی قدرت های اول اقتصادی، از عوامل اصلی در بروز و رشد طالبان تاکید شده است.
فصل سوم، عملکرد طالبان را محور بررسی قرار داده است. مسائلی مانند حقوق سیاسی و اجتماعی زنان مانند کار، تحصیل، پوشش زنان، مقررات سختگیرانه و محرومیت شان از این حقوق و توجیهات طالبان نسبت به این سختگیری ها و عملکرد اداره امر به معروف و نهی از منکر در اجباری کردن ریش بلند و استفاده از مندیل (عمامه) و چادر زنان، منع حمام های عمومی، اجبار در تراشیدن موی سر، منع موسیقی و عکاسی و فیلم برداری، سختگیری در اقامه نماز جماعت و واکنش های داخلی و خارجی در این زمینه ها گزارش هایی داده شده است. ناگفته نماند در فرازهایی از کتاب بر اجازه کشت خشخاش و تولید تریاک و هروئین به وسیله طالبان پرداخته می شود و این سوال را پیش روی خواننده قرار می دهد که این امر که ناقض حقوق انسانی است چگونه از نظر طالبان قابل توجیه است!
اقدامات و خشونت های طالبان در عرصه نظامی در برابر غیر پشتون های شمال داستان طولانی دارد که مواردی از آنها بیان شده؛ کشتار غم انگیر هزاره ها به طوری که واکنش های تند جهانی را به دنبال داشته است. باید گفت در این دوره، طالبان سوار بر نابسامانی های اجتماعی و اقتصادی مانده از گذشته از جمله اشغال ارتش روسیه هم شده است، چنانکه دولت قبلی را هم عاجز از حل آن ها کرد. این زمینه ها نه تنها بر بحران اجتماعی و اقتصادی دامن زد، بلکه جامعه را از نظر فرهنگی هم دچار بحران کرد؛ منع انتشار نشریات، منع رادیو و تلویزیون، سینما و هر آنچه نام و عنوان غیر اسلامی دارد، بروز یافت. فارسی زدایی هم به انحاء مختلف رخ می نمود، با این توجیه که افغانستان سرزمین پشتون هاست و سایر اقوام، مهاجر هستند. آنها هر آنچه آداب و رسوم تاریخی و باستانی مانند نوروز بود را ممنوع کردند. تخریب آثار باستانی از جمله آثار ولایت تاریخی بامیان که شاخص ترین آن بزرگترین مجسمه ایستاده بوداست، واکنش جهانی را در پی داشت.
فصل چهارم و آخر، شاید پیچیده ترین و پرچالش ترین فصل کتاب باشد، آنجا که پای روابط سیاسی با کشورهایی همچون آمریکا، پاکستان و عربستان سعودی به میان می آید به طوری که خواهید دانست که این ظهور و بروز طالبان محصول کشمکش های سیاسی کشورهایی است که منافع خود را در این سرزمین می جویند.
تلاش پاکستان به عنوان حامی استراتژیک طالبان در به رسمیت دادن آن و در ابتدا حمایت آمریکا و عربستان سعودی با توجه به سرمایه گذاری کلان شرکت های نفتی آمریکا و سعودی در پروژه خط لوله نفت و گاز ترکمنستان به پاکستان از طریق افغانستان چنین می نمایاند که افغانستان برای قدرت های نظامی و نفتی اهمیت زیادی دارد، اما محل بحث است که چرا در مقطعی بعد از نقض قوانین بین المللی توسط طالبان، از سوی آمریکا و عربستان منزوی می شود. حضور اسامه بن لادن در افغانستان و چالش های این حضور در ارتباط با آمریکا پس از یازده سپتامبر ۲۰۰۱ بین آمریکا و سعودی از نکات قابل توجه این فصل است که حتی موجب تیرگی روابط طالبان با این دو کشور شد، چرا که طالبان حاضر به تحویل بن لادن به آمریکا و عربستان نمی شد، در شرایطی که رابطه اش با پاکستان هیچ گاه دچار خدشه نشد.
در این فصل به روابط سیاسی طالبان با جمهوری اسلامی ایران نیز پرداخته شده که به سه دوره بی تفاوتی (در آغاز تسلط)، خصومت (۱۳۷۴ هجری شمسی) و اوج خصومت (۱۳۷۷، همزمان با شهادت دیپلمات های ایرانی در مزار شریف) تقسیم شده است. گفتنی است، موضع گیری مقام معظم رهبری و سایر مقامات سیاسی کشور در قبال این ترور بی رحمانه بسیار تند و تهدیدآمیز بود که با صبر سیاسی به درگیری نظامی نیانجامید. روابط طالبان با کشورهای آسیای میانه و روسیه و هندوستان و سازمان های بین المللی و بن لادن از بخش های خواندنی کتاب است که می تواند عوامل همگرایی و واگرایی این کشورها را در ارتباط سیاسی با طالبان بنمایاند.
نظر شما :