الزامات صلح پایدار

چرا به صلح افغانستان امیدی نیست؟

۰۴ مرداد ۱۴۰۰ | ۱۴:۰۰ کد : ۲۰۰۴۳۹۱ اخبار اصلی آسیا و آفریقا
داوود عرفان در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می نویسد: بسیاری از کارشناسان و مردم عادی افغانستان، با خوش‌بینی محض منتظر نتایج درخشان مذاکرات صلح و پایان همیشگی جنگ در افغانستان هستند. من بنا بر دلایلی که شرح خواهم داد، به آینده‌ مذاکرات صلح زیاد خوشبین نیستم.
چرا به صلح افغانستان امیدی نیست؟

نویسنده: داوود عرفان دانش‌آموخته علوم سیاسی، مشاور علمی-پژوهشی موسسه تحصیلات عالی هریوا

دیپلماسی ایرانی: پایان هر جنگی صلح است و هیچ جنگی ابدی نیست. جنگ در افغانستان هم نمی‌تواند از این قاعده مستثنی باشد. بسیاری از کارشناسان و مردم عادی افغانستان، با خوش‌بینی محض منتظر نتایج درخشان مذاکرات صلح و پایان همیشگی جنگ در افغانستان هستند. من بنا بر دلایلی که شرح خواهم داد، به آینده‌ مذاکرات صلح زیاد خوشبین نیستم.

استقرار صلح در هر جامعه‌ای مستلزم شناخت دقیق لایه‌های پنهان و آشکار منازعه است. منازعه در افغانستان در سه لایه‌ داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی خلاصه می‌شود. هر لایه‌ای ریشه‌های مشخص و مختص به خود برای دوام منازعه را دارد. ما به طور خلاصه هر لایه را واکاوی می‌کنیم:

نخست؛ لایه‌ داخلی 

در این لایه، حداقل پنج بحران معروف لاینحل باقی مانده است.

۱. بحران هویت

بحران هویت مهمترین و اساسی‌ترین مانع ملت‌سازی و توسعه در هر کشوری است. این بحران‌ همان بحران هویت ملی است. در جامعه‌ گسسته‌ جزیره‌ای افغانستان، هنوز توافقی در مورد هویت ملی کشور به عمل نیامده است. هرچند جمهوری چند نفره‌ غنی از توزیع اجباری تذکره‌های نفاق، از شادی سر از پا نمی‌شناسند و این پروسه را به عنوان ملت‌سازی به خورد همگان می‌دهد؛ اما این شناسنامه‌ها در درازمدت به بالکانیزه‌شدن افغانستان منجر خواهد شد. مخلص کلام این‌که که هویت ملی با توافق ملی به‌وجود می‌آید نه با اجبار یک گروه!

۲. بحران مشروعیت

حل بحران مشروعیت، مستلزم توافق ملی برای چگونگی انتقال قدرت است. در طول تاریخ افغانستان، در کنار بحران هویت، انتقال قدرت از مجراهایی به جز توافق همگانی صورت گرفته است. تغلب، ولایت‌عهدی و کودتا راه‌های انتقال به قدرت در این جغرافیا بوده‌اند. برای نخستین بار، در کنفرانس بن، تعهد به عمل آمد که قدرت به مردم یعنی صاحبان اصلی آن داده شود که تقلب‌های انتخاباتی حامد کرزی و اشرف غنی، امید به حل این بحران را به یاس تبدیل کرد. نظام متمرکز ریاستی توافق نابجای دیگری بود که از انتقال قدرت به محلات و حل بحران مشروعیت جلوگیری کرد.

۳. بحران نفوذ

شکست در دو بحران فوق و ناتوانی حکومت‌های کرزی و غنی در ایجاد گفتمانی مردم‌محور، باعث شد که در اذهان مردم، به‌جای اعتماد به دولت و نفوذ گفتمان دولت‌سازی، نفرت از این دولت جایگزین شود. وزارت‌هایی چون معارف، تحصیلات عالی و اطلاعات و فرهنگ که می‌توانستند، در نفوذ بین مردم مثمر واقع‌ شوند؛ به کسانی واگذار شدند که نفرت تباری و بی‌عرضگی اداری را نمایش دادند.

۴. بحران توزیع

اگر تعریف دیوید استون از سیاست که آن را توزیع آمرانه‌ ارزش‌ها می‌داند، بدانیم؛ حکومت‌های افغانستان آگاهانه یا ناآگاهانه از توزیع عادلانه قدرت و ثروت سر باز زدند. توزیع ارزش‌های مادی که انکشاف متوازن را می‌طلبید، هیچ‌گاه روستاهای افغانستان و ولایات کوچک را ارضا نساخت و در کلان‌شهر این توزیع ناعادلانه باعث عمیق‌شدن شکاف‌ بین فقیر و غنی شد. توزیع ارزش‌های معنوی هم با تبعیض آشکار مواجه شد که شکاف‌های قومی، زبانی و منطقه‌ای را بیشتر دامن زد. سه نمونه‌ بارز تبعیض سیستماتیک دشمنی با زبان فارسی، تحمیل تذکره‌های قومی غیرقانونی و سهمیه‌بندی کنکور قابل استناد است.

۵. بحران مشارکت

همپوشانی چهار بحران فوق، باعث شد که مشارکت مردم در مشارکت سیاسی به شدت پایین بیاید. آخرین انتخابات ریاست‌جمهوری عمق بحران مشارکت را نشان داد.

تا جایی که مشاهده می‌شود، در مذاکرات صلح افغانستان هیچ‌گونه بحثی برای حل این بحران‌های مزمن صورت نگرفته و هیچ اراده‌ای هم برای حل این بحران‌های عمیق وجود ندارد.

دوم؛ حلقه‌ منطقه‌ای

ژئوپولتیک تیغ دولبه است، با مدیریت خوب کشوری را به رفاه می‌رساند و با مدیریت ضعیف مملکتی را به خاک سیاه می‌نشاند. ژئوپولتیک حساس افغانستان با مدیریت ضعیف سیاست‌مداران، بلای جان مردم این کشور شده است. در منطقه‌ای که افغانستان می‌تواند نقطه‌ وصل اقتصاد جنوب آسیا، خاورمیانه و آسیای میانه شود، این کشور با دو همسایه‌ بزرگ خود سال‌هاست که در تنش مرز و آب به سر می‌برد، در حالی‌که با قواعد حاکم بر حقوق بین‌الملل به راحتی می‌توان این مشکلات را حل کرد. در سیاست خارجی هر کشوری بازی برد-برد از اولویت برخوردار است، این بازی جز با سیاست علمی، صبوری، منطق‌گرایی و حوصله به ثمر نمی‌رسد. افغانستان نمی‌تواند تا ابد مشکل ارضی با پاکستان و مشکل آب با ایران را استخوان لای زخم روابط منطقه‌ای خویش باقی گذارد. با خروج ناتو از افغانستان، همگرایی منطقه‌ای تنها گزینه‌ دیپلماسی منطقه‌ای ماست.

از سوی دیگر، عدم توازن سیاست خارجی افغانستان با هند و پاکستان، باعث شده که این ‌دو کشور در افغانستان تسویه حساب کنند.

در مذاکرات صلح، بر مشکلات منطقه‌ای سرپوش گذاشته می‌شود و هیچ بحث و گفت وگویی در این مورد بین هیات‌های مذاکره‌کننده و کشورهای منطقه‌ای به صورت شفاف و روشن صورت نگرفته است. تا زمانی که توافق منطقه‌ای در مورد آینده‌ افغانستان به عمل نیاید، هرگونه تلاشی برای صلح، آب در هاون کوبیدن است.

سوم؛ حلقه‌ بین‌المللی

از آنجا که دو قدرت جهانی چین و روسیه در مجاورت افغانستان قرار دارند و سه قدرت منطقه‌ای هند، ایران و پاکستان در همسایگی این کشور قرار دارند و ردپای قدرت‌های منطقه‌ای دیگری چون ترکیه، عربستان، قطر و امارات هم در این منطقه قابل ردیابی است؛ همپوشانی عمیقی بین لایه‌ی منطقه‌ای و بین‌المللی به‌وجود آمده است‌. در این حلقه، دو موضوع مهم  قابل ارزیابی است: 

۱‌. رقابت اقتصادی چین و آمریکا 

برنامه‌ بلندپروازانه‌ یک راه یک کمربند چین که به راه ابریشم جدید معروف شده، نگرانی آمریکا را برانگیخته است. در این برنامه، چین درصدد وصل آسیای میانه به خاورمیانه است. اختصاص بیش از ۶۰ میلیارد دلار چین بیانگر اهمیت این طرح بلندپروازانه است. مثلث چین، پاکستان و سعودی با تمرکز بر بندر تجارتی گوادر سعی در ناکام کردن مثلث هند، ایران و افغانستان در بندر چابهار با حمایت ضمنی آمریکاست. آمریکا با خروج از افغانستان زمینه‌ساز ایجاد باتلاق امنیتی در منطقه و بالا بردن هزینه برای چین و روسیه است. از جانب دیگر، تحریم ایران، بحران عراق و احتمال سرریز شدن بحران امنیتی افغانستان به پاکستان، می‌تواند نقشه‌ چین را با چالش‌های جدی‌تری مواجه کند.

۲. افغانستان؛ منطقه‌ ضعیف خلاء قدرت 

آمریکا با خروج از افغانستان، عملا این کشور را به منطقه‌ ضعیف خلا قدرت تبدیل کرده است. پیامد چنین وضعیتی کانالیزه‌شدن زباله‌های امنیتی منطقه به افغانستان و ایجاد منطقه‌ شورشگری در سین‌کیانگ چین و کشورهای آسیای میانه به عنوان مناطق فضای حیاتی چین و روسیه است.

به نظر می‌رسد با چنین وضعیتی، قدرت‌های جهانی سه راه‌حل احتمالی را در نظر دارند:

- ایجاد نظام مشارکتی دموکراتیک و همه‌شول بیطرف؛

- دور زدن ژئوپولتیک افغانستان با ایجاد راهی در پامیر بدخشان؛ 

- دامن زدن به جنگ داخلی در افغانستان و تجزیه‌ منطقه.

نتیجه‌گیری

با توجه به توضیحات بالا؛ صلح در افغانستان بدون ریشه‌یابی دلایل منازعه در سه حلقه امکان‌پذیر نیست. سیاست‌مداران افغانستان باید با درک حساسیت وضعیت کنونی افغانستان، منطقه و جهان درصدد حل ریشه‌ای منازعه در سه حلقه فوق باشند. آنان می‌توانند با کمک از احزاب، گروه‌های اجتماعی و کارشناسان سیاست و روابط بین‌الملل، تصمیم‌های تاریخی اتخاذ کنند و برای همیشه این کشور را به ثبات و رفاه رهنمون سازند.

کلید واژه ها: افغانستان صلح در افغانستان طالبان خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان


( ۹ )

نظر شما :

Reza ۰۴ مرداد ۱۴۰۰ | ۱۸:۱۵
در افغانستان طالبان با استفاده از دین و دولت با استفاده از قومیت خواهان تحکیم حاکمیت پشتونها در افغانستان اند. طالبان دست پرورده پاکستان اند و ادعایی درباره دیورند ندارند اما پشتونهای دولتی ادعای دروغین و قدیمی حاکمیت بر نیمی از پاکستان را دارند و از این طریق حمایت بخشی از پشتونها را با خود دارند. در این میان بقیه اقوام قربانی آرمان گرایی و اختلافات پشتونهای دولتی و طالبانی شده اند و هنوز به درک کامل از عمق بحران نرسیده اند. این صلحی هم که همگی دنبالش هستند بین پشتونهای سکولار که به دنبال تسلط قومی پشتونها بر دیگر اقوام هستند و پشتونهای طالبان که به دنبال حاکمیت پشتونها با توسل به دلایل مذهبی هستند مییاشد و سایر اقوام سهم کمی از صلح خواهند داشت و در جنگ هم بیشترین قربانی را میدهند.
عبدالستار کابل ۰۴ مرداد ۱۴۰۰ | ۱۸:۳۹
دقیقا هویت ملی باید بر اساس توافق ملی صورت پذیرد که بر عکس در افغانستان هویت تحمیلی "اوغان یا افغان" توسط چند مریض روانی همفکران کرزی غنی بدون استفسار از ملت صورت گرفته که اصلا قابل پذیرش نبوده ، نیست و نخواهد بود. واقعا که نظام موجود اصلا مشروعیت ندارد، کردی و غنی هردو با تقلب در انتخابات و نوعی کودتا با کمک برداران خارجی خود از در و پنجره های ارگ ریاست جمهوری خود را آویزان کرده اند و حاضر نیستند که آنرا به صاحبان اصلی اش که اکثریت قاطع جامعه است بسپارند. دشمنی با ایران و پاکستان از تریبیون دولتی برای حفظ قدرت و کرسی دولت از کرسی شروع و تا غنی ادامه دارد. دررنهایت اینکه این نیم مریض و روانی غرق در رویای امپراطوری خیالی خود ساخته و خود بافته بنام دورانی که دنیا بدان میخندد نه بفکر ملت سازی اند و نه توان و ظرفیت ملت سازی را دارند. شاید آخر سرنوشت تجزیه افغانستان یا خراسان شرقی توسط همین حلقه خبیثه مریض رقم زده شود. و پختونستان از بطن آن متولد شود. و این تجزیه هم شاید بقیمت ریختن خون های ناحق که همین حلقه خبیثه و مریض مسئول آن است صورت پذیرد.
peace ۰۴ مرداد ۱۴۰۰ | ۲۰:۰۵
تصویر زیبائی که هر افغانستانی باید ببیند وتفنگها را برای همیشه دفن کنند .
بیدار شو ۰۴ مرداد ۱۴۰۰ | ۲۰:۴۰
چرا به صلح امیدی باشد؟؟؟ چه کسانی در راس نظام اند؟؟ از کجا آمده اند؟؟ کی آنها را در راس نظام نصب کرد؟؟ و چرا؟؟ چه اهدافی را دنبال میکنند؟؟ پروژه و برنامه کی را تطبیق میکنند؟؟ و چرا؟؟ چند میگیرند؟؟ و از کی میگیرند؟؟ و برای چه میگیرند؟؟؟
عادالت راهی بسوی صلح ۰۵ مرداد ۱۴۰۰ | ۱۷:۵۵
عدالت مفت بدست نمیآید، و حق داده نمیشود بلکه گرفته میشود، هر افغانستانی برای تحقق عدالت و امنیت مردم باید از تفنگ استفاده کنند نه مانند طالبان و یا نیرو های دولتی که از میل تفنگ نان میخورند و خون ناحق ریختانده میشود. نه طالبان و نه دولت مردان فاسد و نوکر های خارجی در افغانستان بفکر تحقق عدالت نبوده نیستند.
کرامت سلیمی ۰۷ بهمن ۱۴۰۱ | ۰۹:۲۹
رفتن به سوی دنیای بدون جنگ به خودی خود رخ نمی دهد . تا زمانی که رسانه ها برای افشای دروغهایی مثل سلاح هسته ای ، نیروگاه هسته ای ، تکنولوژی هارپ و .... به صورت جدی و مستمر وارد عمل نشوند دنیا به همین شکل زشت و پر از جنگ و ویرانی باقی خواهد ماند. رسانه ها عادت کرده اند که فقط اخبار تکراری بی ارزش را منتشر کنند. ایا با انتشار چنین اخباری می توان انتظار داشت آگاهی جمعی بالا رود و ملتها از جنگ و درگیری متنفر شوند؟ ایا رسانه ها نباید بیشتر از این احساس مسئولیت کنند که به جای اخبار بی اهمیت دیکته شده ، باید برای افشای دروغها یی که در لباس حقیقت در باورها هستند ، وارد صحنه شوند.؟ واقعا که فکر کردن و درست اندیشیدن ، از سخت ترین کارهاست.