چه آینده ای پیش روست
سرنوشت سوریه در دستان بشار اسد
نویسنده: رامین فخاری، دانشجوی ارشد مطالعات خاورمیانه دانشگاه علامه طباطبایی
دیپلماسی ایرانی: موضوع اولی که درباره بشار اسد و زنده یاد حافظ اسد، رئیس جمهوری کنونی و رئیس جمهوری فقید سوریه می توان مطرح کرد این است که این دو پدر و پسر برخلاف بخشی از کشورهای عربی منطقه هیچ گاه در تضاد با ایران نبوده اند و از بعد منافع ملی ایران تداوم حضور خاندان اسد در سوریه به نفع ایران بوده است.
موضوع دومی که می توان مطرح کرد این است که باید یک فلش بک به دوران خزان های عربی و جنگ داخلی سوریه بین سال های ۲۰۱۱ تا تا اتمام آن در حدود سال سال ۲۰۱۷ و ۲۰۱۸ بزنیم. بدون تردید نیروهایی که علیه بشار اسد در سوریه می جنگیدند جزء قرون وسطی ترین و خونخوارترین نیروهای قرن گذشته بودند و این مساله باید ذکر شود که در دوران جنگ سوریه تقریبا همه چیز از دست رفته بود و تروریست ها به نزدیکی کاخ بشار اسد نیز رسیده بودند، اما شجاعت قابل ستایش بشار اسد و همسرش و جانفشانی های مردم و ارتش سوریه منجر به این شد که ایران و روسیه نیز برای حمایت از وی وارد کارزار شوند و کشور سوریه به دام تروریست های داعش و جبهه النصره نیفتد و از این دیدگاه ایستادگی بشار اسد در برابر داعش و جبهه النصره بسیار ستودنی است و بدون تردید در تاریخ منطقه از این دیدگاه از وی بعنوان یک قهرمان یاد خواهد شد.
اما این پارداوکس نیز وجود دارد که خواه ناخواه در سوریه شاهد حکومت یک اقلیت علوی بر یک اکثریت سنی هستیم. موضوع دیگری که نیز وجود دارد این است که می توان بشار اسد را از دیدگاهایی با معمر قذافی مقایسه کرد؛ هر دوی آنها بسیار میهن پرست بوده اند و خواهان پیشرفت اعتلای کشورهای خود بوده و هستند ولی در هر حال ذات قدرت همانند آب است و اگر برای سال ها ها در یک گوشه ساکن بماند و روان نباشد فاسد می شود. در نتیجه حتی تداوم حکومت های دیکتاتوری مصلح مانند قذافی نیز در طول تاریخ در نهایت نتایج مطلوبی دربر نداشته و حتی درمورد لیبی منجر به این شده است که در یک برهه حساس تاریخی تمام زیرساخت ها و آبادانی هایی که آن دیکتاتور مصلح در طول چهل سال بنا کرده بود به تلی از خاک مبدل و به ویرانه تبدیل شود. در صورتی که اگر زنده یاد قذافی در امور سیاسی کشور قدری سعه صدر به خرج داده بود و بخشی از سایر نیروهای سیاسی را در قدرت شریک کرده بود امکان اجتناب از ویرانی لیبی و نابودی حکومت قذافی وجود داشت.
خوشبختانه در ایران علی رغم انتقادهای موجود به شورای نگهبان تا حدی مشارکت سیاسی وجود دارد و مساله ای که ایران را از لیبی یا سوریه می تواند متمایز کند این است که در هر حال در همه انتخابات کشور به چند نیروی سیاسی با چند سلیقه مختلف امکان حضور در انتخابات داده شده و ایران را به یک شبه دموکراسی در منطقه استبداد زده خاورمیانه مبدل کرده است.
اما درباره سوریه نیز باید این مساله را اضافه کرد که بشار اسد هم اکنون قهرمان ملی کشورش است ولی در صورت تداوم وضع فعلی و این مساله که تا ابد اداره سوریه بر عهده وی باشد می تواند منجر به این شود که با سرنوشتی مشابه قذافی از صحنه خداحافظی کند، اما در صورتی که بشار اسد پس از بازگشت کامل آرامش به سوریه اقدام به اصلاحات سیاسی و پیاده سازی پولورالیسم سیاسی کند و مردم این کشور را در قدرت سهیم کند – که البته این سهیم شدن در قدرت می تواند در چارچوب تبدیل پست ریاست جمهوری به یک پست تشریفاتی و یا به عنوان نماد ملی سوریه و شریک کردن مردم در قدرت در چارچوب انتخاب نخست وزیر و کابینه اش باشد – می تواند یک نام نیک دیگر از خود در تاریخ سوریه و منطقه ثبت کند. ولی در صورتی که بشار اسد بخواهد سوریه را با تداوم وضع موجود اداره کند هر رخدادی قابل تصور است، مثلا آمریکا در جنگ اول خلیج فارس صدام را برنداشت ولی در جنگ دوم خلیج فارس علاوه بر برداشتن صدام عراق را ویران کرد. در صورتی که در عراق یک حکومت دموکراتیک وجود داشت آمریکا بهانه ای برای حمله به عراق پیدا نمی کرد. یا این امکان وجود دارد که بعد از یک یا دو دهه دیگر که شرایط در سوریه کمی آرام شد دوباره بخشی از مردم این کشور با فراموش کردن خاطره تاریخی خزان های عربی سعی در ایجاد انقلاب در این کشور کنند و عدم شراکت مردم در قدرت منجر به تکرار یک تسلسل تاریخی شود.
این مساله در تاریخ جهان نمودهای بسیاری داشته است، اشخاصی که حاضر به واگذاری قدرت بوده اند معمولا در اوج و با نام نیک با صحنه سیاست خدا حافظی کرده اند ولی اشخاصی که حاضر به این کار نبوده اند در نهایت مانند قذافی و یا ناپلئون در اوج به زیر کشیده شده اند. هر چند که هم قذافی و هم ناپلئون خدمات زیادی برای کشور خود انجام دادند. در نتیجه باید گفت که پس از بازگشت آرامش به سوریه این بشار اسد است که می تواند مسیر تاریخی خود را انتخاب کند.
نظر شما :