سیاست زدگی دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران
چرخش تهران در سیاست خارجی نتیجه تحمیل اراده پکن و مسکو است
دیپلماسی ایرانی – اکنون هفته ها است که کشور با مجموعهای از حوادث و اتفاقات روبه رو است که از یک طرف ریشه در مسائل مربوط به حوزه سیاست خارجی به ویژه دو نشست وین و بغداد دارد و از طرف دیگر این اتفاقات ناشی از تحرکات سیاسی داخلی به واسطه انتخابات ریاست جمهوری خرداد ماه است. اما در این بین سوالی که ذهن را درگیر می کند ناظر بر این مسئله است که آیا در حال حاضر سیاست خارجی سایه پررنگی بر سیاست داخلی دارد و یا اینکه به دلیل تفوق سیاست داخلی اکنون دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران در آستانه انتخابات ریاست جمهوری سیاست زده شده است؟ دیپلماسی ایرانی در گفت وگو با احمد زیدآبادی، روزنامهنگار و تحلیلگر ارشد مسائل سیاسی و بینالملل به بررسی ابعاد این مسئله پرداخته است که در ادامه متن آن را از نظر می گذرانید:
اکنون هفته هاست که کشور در دو حوزه حساس سیاست خارجی و سیاست داخلی با اتفاقات مهم و سرنوشت سازی دست و پنجه نرم می کند. از یک سو نشست وین و نشست بغداد به منظور احیای برجام، لغو تحریم و ترمیم روابط تهران – ریاض در جریان است و از طرف دیگر همه افراد، احزاب و جریان های سیاسی خود را مهیای انتخابات خردادماه می کنند. به باور شما آن چه که در این مدت برای کشور روی داده نتیجه سایه سنگین سیاست خارجی بر سیاست داخلی است یا بالعکس، این سیاست داخلی است که سیاست خارجی را تحت الشعاع قرار داده و دیپلماسی را سیاست زده کرده است؟
اگر بخواهیم مسئله را این گونه که مطرح کردید، تحلیل کنیم قدری دارای اشکال خواهد بود.
از چه بابت؟
از این بابت که سیاست حاکم بر سیاست داخل و خارج کشور نمی تواند تا به این حد در تعارض با همدیگر قرار داشته باشد. لذا نمی توان گفت که اتفاقات و مسائل چند هفته و حتی چند ماه اخیر نتیجه مستقیم سایه سنگین سیاست خارجی بر مناسبات سیاست داخلی و یا بالعکس، اکنون سیاست داخلی در ایران سیاست خارجی ما را با محوریت دو نشست مهم بغداد و وین تحت الشعاع خود قرار داده و به نحوی دیپلماسی ما سیاست زده شده است. بحث اصلی این است که آیا مجموعه نظام به تصمیمات تازه ای رسیده و در راه جدیدی گام برداشته است که نمونه های عینی و ملموس آن نشست وین و مذاکرت بغداد است یا این که ما در یک بازی از پیش طراحی شده توسط حاکمیت قرار داریم. از طرف دیگر پیگیری دو نشست مهم بغداد و این اقداماتی نیست که بگوییم به تنهایی و با ابتکار عمل دولت و شخص حسن روحانی در دستور کار قرار گرفته است. بدون تردید تیم مذاکره کننده در هر دو نشست با چراغ سبز و تایید شورای عالی امنیت ملی و رهبر این مذاکرات را پیش برده اند. حال در پاسخ مشخص به سوال شما نکته مهم اینجاست که اکنون هر کدام از جریانهای داخلی سعی می کنند که به نام انقلاب و نظام با این مذاکرات برخورد خود را مطابق با اهداف و منافعشان داشته باشند و موضع گیری کنند. این مهم ناشی از بلبشوی عجیب و غریب در صحنه سیاست ایران است که در هیچ جای دنیا، نه وجود داشته است و نه سابقه دارد. پس شرایط امروز نتیجه این بلبشو، در هم ریختگی و سردرگمی جریان های داخلی و کل حاکمیت است، نه این که سیاست خارجی بر سیاست داخلی سایه انداخته و با برعکس دیپلماسی سیاست زده شده است. لذا باید مسائل را از هم تفکیک کرد تا به مسئله مد نظر شما رسید.
پیرو نکته شما اگر بخواهیم تفکیکی در این خصوص داشته باشیم بیشترین مسئله ناظر به نشست وین است. به هر حال به موازات برگزاری نشست وین شاهد جریان تخریب، توهین، و حتی تهدید و اعراب علیه دولت، دستگاه سیاست خارجی و تیم مذاکره کننده بودیم که نهایتاً به بیانیه شدیدالحن پنج شنبه دو هفته پیش وزارت امور خارجه کشیده شد. بسیاری بر این باورند به دلیل افزایش امیدها مبنی بر بازگشت آمریکا به توافق هستهای، لغو تحریم ها و احیای برجام ذیل نشست وین اکنون جریان های منتقد دولت نگرانی جدی بابت این برگ برنده حامیان برجام در انتخابات پیش رو دارند. لذا سایه رقابت جناح ها و باندهای قدرت در داخل بر نشست وین سنگینی می کند و عملا دیپلماسی به آفت سیاست زدگی دچار شده است. از طرف دیگر برخی هم معتقدند که نشست مذکور در این بازه زمانی برای افزایش وزن و جایگاه برخی افراد مشخص مانند محمدجواد ظریف شکل گرفته است. با این وصف ما شاهد گسترده تر شدن سایه سیاست خارجی بر عرصه سیاست داخلی هستیم. اینجاست که می توان گفت اتفافات و حوادث اخیر در کشور یا ناشی از سایه سنگینی سیاست خارجی بر سیاست داخلی است یا این که دیپلماسی سیاست زده شده است؟
به هر حال آن چیزی که در نشست وین در حال پیگیری است بخشی از سیاست داخلی است. چون سیاست خارجی و دیپلماسی عملاً مکمل سیاست داخلی است. یعنی روند سیاست داخلی قطعاً حدود و ثغور سیاست هستهای، سیاست موشکی، سیاست منطقه ای و دیگر سیاست های ایران را تعیین می کند. بحث بر سر این است که آیا آن چیزی که در نشست وین در موردش توافق می شود مورد وفاق کلیه جریان های داخلی در داخل کشور است یا خیر؟ چون روند طی شده توسط تیم مذاکره کننده در نشست وین مورد پذیرش و قبول همه جریان های سیاسی در داخل نیست و احتمال دارد خروجی نشست وین منافع و اهداف برخی از این جریان ها در داخل کشور را تحت الشعاع خود قرار دهد، برخی جریان با تاختن به این نشست و شلوغ کاری در تلاشند فضا را مخدوش کنند. در حالی که مشکل اساسی این جریان آن است که مذاکرات وین، نه با تصمیم و خواست دولت، بلکه تایید شورای عالی امنیت ملی و در مرتبه بالاتر رهبر عملیاتی شده است. دولت در این زمینه نقش کارگزار و مجری را بر عهده دارد. چون اساسا نه چیزی بیش از این برای دولت تعریف شده و نه دولت هم توان و اختیاری در تعیین راهبردهای سیاست خارجی دارد که بتواند تمایلات و خواسته های خود را به دیگر نهادها و ارگان ها انتصابی تحمیل کند. لذا اکنون سیستم و حاکمیت با یک پارادوکس بسیار جدی مواجه است. از یک طرف نظام با توجه به چالش ها و مشکلات داخلی چاره ای جز مذاکره ندارد. از طرف دیگر این تصمیم به مذاکره نظام با واکنش منفی جریان های همسو مواجه شده است. چون این روند به متضرر شدن این جریان ها میانجامد. پس اینجاست که به گفته پیشین خود می رسم که شرایط کنونی نتیجه یک بلبشو و آشفتگی در داخل کشور است. یعنی در داخل هیچگونه اجماع و برنامهریزی کامل، مدون و مشخصی برای همسویی، همنوایی و تعامل سیاست داخلی و خارجی پیش بینی نشده است. چرا که اساساً این جریان های منتقد نمی توانند بگویند که با مواضع رهبر پیرامون مذاکرات مخالف هستند. لذا به جای نقد حاکمیت و رهبری سعی میکنند مجریان مذاکره و تیم مذاکره کننده را آماج حملات خود قرار دهند تا این گونه القا کنند نشست وین نتیجه تصمیم خودسرانه حسن روحانی، محمد جواد ظریف و تیم مذاکره کننده و از آن مهمتر فشار دولت به رهبر است. یعنی گویی که دولت مذاکرت وین را به حاکمیت تحمیل کرده است. لذا این جریان ها با شلوغ کاری صحنه سیاست داخلی و خارجی را به هم زده اند تا این مهم را به خورد مردم دهند. در حالی که بازی سیاسی کنونی نتیجه تصمیم نظام و رهبر برای مذاکره است، نه خواست دولت و یا وزارت امور خارجه.
اما به نظر میرسد یک دوگانگی جدی هم در نگاه حاکمیت وجود دارد. از یک طرف تشویق به مذاکره می کند، از طرف دیگر فضا برای تخریب و انتقاد علیه دولت و وزارت امور خارجه را به دلیل همین نشست وین که پیرو نکته شما با اذن و چراغ سبز او داده شده را باز گذاشته است. گویی حاکمیت بنایی برای قبول مسئولیت بابت مذاکرات وین و احیای برجام ندارد، کما اینکه در ۸ سال گذشته هم شاهد این روند بوده ایم. این سیاست نمود عینی همان مثل معروف است که «به آهو می گوید بدو، به تازی می گوید بگیر»؟
همانگونه که پیشتر عنوان کردم اکنون سیستم و نظام به دلیل سایه سنگین مشکلات و بحرانهای داخلی مجبور است در برخی از مسائل کلان و جدی تصمیم نهایی خود را بگیرد. چرا که دیگر تعلل و تاخیر در تصمیم گیری پیرامون مسائل جایز نیست. بنیه و توان اقتصادی کشور به ضعیف ترین حالت خود رسیده و خزانه کشور خالی شده است. مضافا کشور هم در آستانه برگزاری انتخابات با انتقادات جدی مردمی روبه رو است به گونه ای که بستر شکل گیری اعتراضات هم بالاست. اما با وجود این شرایط، حاکمیت امروز نمی تواند از برخی مسائل عدول و عقب نشنی کند؛ مسائلی که تا پیش از این در مواضع، سخنرانی ها و تحلیلها به عنوان خطوط قرمز نظام جمهوری اسلامی ایران مطرح شده بودند و چون حاکمیت به یک باره نمی تواند عنوان کند که در حال تغییر مسیر است، لذا سعی می کند با همان دوگانگی که اشاره کردید یک بلبشو و شلوغ کاری سیاسی راه بیندازد تا فضا مخدوش شود. بدیهی است که در این بلبشو عدهای هم به دنبال تخریب، توهین، تهدید و ارعاب باشند تا بتوانند اهداف و منافع خود را پیش ببرند. اینها علاوه بر آن است که در این بلبشو هدف مذاکرات اکنون به صورت معکوس به مردم ارائه شده است. یعنی سیستم سعی دارد به افکار عمومی در داخل این گونه القا کند که قدرت های جهان و به خصوص ایالات متحده آمریکا چون در اعمال تحریمها و پیگیری سیاست فشار حداکثری به شکست رسیده است سعی میکند با مذاکرات وین اهداف خود را از مسیر دیگری محقق کند و این پیروزی برای جمهوری اسلامی ایران و شکست غرب است. اما در حقیقت نشست وین ناشی از عقب نشینی نظام از شعارها و خطوط قرمز اعلامی خود به دلیل مشکلات و چالش های ناشی از تحریم و سیاست فشار حداکثری است و چون در این بین یک نیروی قهریه و فائقه ای وجود ندارد که شرایط و اوضاع را مدیریت کند، تصمیم صریح و قاطعی بگیرد و مرزبندی ها را برای همه جریان ها داخلی روشن کند، وضعیت امروز به وجود می آید که هر فرد، حزب و جریانی با عینک منافع خود، مذاکرات را به چالش می کشد. به همین دلیل دیپلماسی یک خوانش سیاسی پیدا می کند. تمام این دعواها در این برهه حساس برای گرفتن کرسی پاستور است تا بتوانند از رانت های دولتی آن منتفع شوند. لذا بخشی از بلبشوی کنونی کشور خود را در این دعواها نشان میدهد.
پیرو نکات شما شاهد یک تناقض و پارادوکس بین سیاست داخلی و سیاست خارجی هستیم. یعنی بر خلاف پررنگ تر شدن امیدها ذیل دو نشست وین و بغداد برای لغو تحریم ها، احیای برجام، کاهش تنش با عربستان سعودی و بهبود مناسبات منطقهای شاهد هستیم که فضای داخلی در آستانه انتخابات روز به روز در حال بسته تر شدن است. این مهم از رد صلاحیت های گسترده کاندیدهای انتخابات شورای شهر و نیز ارزیابی اکثر قریب به اتفاق کارشناسان در خصوص عملکرد به شدت تنگ نظرانه شورای نگهبان پیرامون حذف گسترده بسیاری از گزینه های ریاست جمهوری بسیار محتمل است، کما این که درخواست های مکرر برخی رسانه ها و افراد برای محدودتر کردن فیلتر شورای نگهبان نظیر درخواست روزنامه کیهان هم موید این مسئله است. خودتان این دوگانگی را چگونه ارزیابی می کنید، چرا برخلاف بازشدن فضای سیاست خارجی کشور باید سیاست داخلی محدود تر، بسته تر و تنگ تر شود؟
نظام اکنون فضا را در دو سطح تعریف می کند، اولین سطح مربوط به فضای نهادها، ارگانها و قوای تصمیم گیر در این سیستم و میزان و نوع مشارکت مردم در آن است. در این خصوص نظام واقعا این باور را دارد که حکومت ارث پدری اوست. گویی که نظام یک گروه معدود، یک فرقه و طبقه خاص را تعریف کرده است که باید همه نهادها، ارگان ها و قوا زیر چتر آنها باشند. لذا هر کسی در هر سطح، جایگاه، پست و مقامی غیر از نگاه آنها فکر کند یک نفوذی است. یعنی به باور این طیف نفوذی، نه یک فرد تعلیم دیده در سرویسهای جاسوسی خارجی، بلکه هر کسی است که با فکر و عقیده آنها موافق نباشد و حتی با آن همراهی نکند. اما به نظر می رسد که اکنون سیستم به یک تعریف و جمعبندی جدیدی هم رسیده است که ناظر به فضای خارج از نهادها تصمیمگیری در سیستم جمهوری اسلامی ایران است. در این فضا حاکمیت اکنون به این نتیجه رسیده است که می تواند با تعدیل برخی مواضع مانند مسئله حجاب، آزادی بیان و امثالهم یک بازی را در دستور کار قرار دهد که قدرت بدون مسئولیت را در اختیار ارگان ها و نهادهای انتصابی قرار دهد. در این بین اگر انتقادهای داخلی هم مطرح شد نباید با پاسخ چندان جدی مواجه شود. به باور این طیف اکنون حاکمیت در حال باز کردن فضای اجتماعی است در حالی که حقیقتاً نظام فضای سیاسی را به شدت محدود و بسته کرده است و با نگاه تنگ نظرانه تر از گذشته آن را مدیریت می کند. البته تلقی این طیف از حکومت داری بیش از این نیست. واقعاً این گروه حکومت را ارث پدر خود میدانند که هیچ کس جز حزب اللهی ها حق نفس کشیدن در آن را ندارد.
پس چرا با این وجود فضای سیاست خارجی بر خلاف بسته تر شدن فضای سیاست داخلی در حال مذاکره و تعامل، هم با ایالات متحده آمریکا و هم با عربستان سعودی است؟
واقعیت این است که به دلیل افزایش فشارهای ناشی از تشدید مشکلات داخلی، سیستم راه حل را، نه در باز کردن فضای داخل، بلکه در باز کردن سیاست خارجی دیده است. ضمن این که اساساً نقش آمریکا در قبال نشست وین و سهم عربستان در نشست بغداد برای مذاکره تهران و ریاض بخش کوچکی از این پروژه گشایش دیپلماتیک اخیر ایران است. بخش کلیدی و مهم آن به تحرکات و نگاه غایی مسکو و پکن بازمیگردد. در حقیقت چین و روسیه به عنوان دو بازیگر کلان جامعه جهانی نگاه خود را به جمهوری اسلامی تحمیل کرده اند. از این رو تهران به ناچار در مسیر باز کردن سیاست خارجی خود گام برداشته است. چرا که ایران به نحوی خود را وامدار این دو کشور می داند و منافع راهبردی خود را به آنها گرده زده است، لذا نمی تواند به آنها «نه» بگوید. با این وصف نظام در شرایطی قرار گرفته است که به ناچار و مطابق با خواست این دو کشور باید چرخشی در سیاست خارجی هم داشته باشد. از این رو بهترین فرصت برای تغییر مناسبات ژئوپلتیک و امنیتی منطقه مطابق با منافع روسیه و چین شکل گرفته است. از یک طرف چینی ها برای قدرتمند کردن اقتصاد خود سعی دارند با همه بازیگران این منطقه بدون هیچ گونه تنشی روابط تجاری خود را افزایش دهند لذا تلاش دارند مسیرهای تعامل با خطر و تهدیدی مواجه نشود. بنابراین پکن در نظر دارد که همه بازیگران حاضر در منطقه به دنبال تحقق فضایی عاری از تنش همراه با افزایش ثبات و امنیت باشند تا بتواند منافع تجاری و اقتصادی خود را تامین کند. این مهم مستلزم آن است که همه بازیگران دخیل، چرخش جدی در سیاست خارجی و دیپلماسی خود با محوریت تنش زدایی داشته باشند. در نتیجه جمهوری اسلامی ایران هم مانند عربستان سعودی در این ریل گذاری چینی ها قرار گرفته است. کما این که من معتقدم که عربستان سعودی، نه به دلیل تغییر شرایط ناشی از روی کار آمدن جو بایدن، بلکه با وعده و حمایت چینی ها و روس ها به سمت مذاکره با ایران ذیل نشسته بغداد رفته اند تا بام گام اول در نشست وین، گامهای بعدی برداشته شود که با توجه به شواهد امر به نظر می رسد روسها و چینیها منتظر برداشته شدن گام اول در نشست وین نشدهاند و همزمان با نشست وین گام بعدی یعنی نشست بغداد را در دستور کار ایران و عربستان قرار داده اند تا مناسبات منطقهای ایران و تنش تهران – ریاض هم مدیریت شود. مضافا روسیه نیز توان و تمایلی برای درگیری در منطقه ندارد. اکنون روسیه دچار یک چالش و بحران با مجموعه ای از بازیگران از اروپا تا آمریکا شده است. بنابراین کرملین سعی دارد نفوذ کنونی خود را در مناطقی مانند سوریه بدون افزایش تنش تثبیت کند. برای همین منظور روسیه تلاش جدی در قبال کشاندن ایران به مذاکرات وین داشته است. در سایه این نکات اگر جمهوری اسلامی ایران به این مذاکرات نه می گفت پیش از آنکه با واکنش منفی طرف های اروپایی و ایالات متحده آمریکا روبهرو میشد، امکان داشت اعتراض پکن و مسکو را به همراه داشته باشند. هم چنانی که به گفته آقای ظریف در همان فایل صوتی مبنی بر اینکه آقای لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه به همتای ایرانی خود گفته است که آیا او (ظریف) اجازه ای برای گفت وگو با آمریکایی ها را دارد یا خیر به عنوان کارشکنی روس ها در به نتیجه رساندن برجام تعبیر شد. اما در حقیقت این مواضع لاوروف به واقع فشاری برای پذیرش توافق از سوی ایران به همان شکل مد نظر روس ها است. یعنی به نظر من سخنانی که آقای ظریف از زبان وزیر امور خارجه روسیه خود مطرح کرده در این چارچوب قابل ارزیابی است. چون به واقع روسیه هیچ گاه ضد برجام عمل نکرده است. کما اینکه در همان مذاکرات برای توافق برجام روسیه از این پتانسیل برخوردار بود که مذاکرات را به شکست بکشاند، ولی این کار را نکرد. بنابراین چرخش ایران در سیاست خارجی، هم به دلیل نگاه تحمیلی چین و روسیه و همچنین به واسطه افزایش فشارها و مشکلات داخلی کشور است که اکنون برخی از گروه ها و جریان های داخلی را نگران کرده، برخی را به شعف آورده و برخی را هم بر سر دوراهی قرار داده است. هم چنانی که تغییر سیاست خارجی ایران در صحنه بیرونی هم با مخالفان و موافقان جدی همراه است.
با توجه به این نکته پایانی شما آیا انتشار فایل صوتی ظریف و یا خرابکاری نطنز می تواند خسارت جانبی این چرخش در سیاست خارجی ایران باشد که به زعم شما اکنون برخی از گروه ها و جریان های داخلی را نگران کرده، برخی را به شعف آورده و برخی را هم بر سر دوراهی قرار داده است. هم چنانی که تغییر سیاست خارجی ایران در صحنه بیرونی هم با مخالفان و موافقان جدی همراه است؟
من نمی توانم اتفاقی که در نطنز روی داد و یا انتشار فایل صوتی محمد جواد ظریف را خسارات جانبی این چرخش سیاست خارجی تلقی کنم. چرا که این دو مسئله اساساً ماهیتی متفاوت از همدیگر دارند. به هر حال اسرائیل به دلیل نگرانی از خروجی نشست وین برای لغو تحریمها و احیای برجام سعی کرد خرابکاری در تاسیسات هستهای نطنز را در دستور کار خود قرار دهد که روند و پروسه وین را متوقف کند و یا حداقل دور مذاکرت را کُند کند. ضمن این که تل آویو با خرابکاری در نطنز سعی کرد ایران را از نقطه گریز هسته ای دور کند تا دست پایینتری در مذاکرات وین داشته باشد. این در حالی است که ماجرای فایل صوتی متفاوت است. به واقع محمد جواد ظریف از زمانی که سکاندار سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در هشت سال گذشته شد عملاً به دوگانگی نظام در حوزه سیاست خارجی و دیپلماسی دامن زد. یعنی در حقیقت با روی کار آمدن ظریف نگاه دوگانه نظام در قبال تعامل یا تقابل با بازیگران منطقهای و جهانی روشن تر شد. اکنون سوالی که در ذهن افکار عمومی شکل گرفته این است که نظام جمهوری اسلامی ایران تکلیف خود را با نظم بینالمللی روشن کرده است یا خیر؟ آیا واقعاً این نظام به دنبال تقابل با نظم بینالمللی است و یا به فکر تعامل با آن است؟ چون هر گاه زمزمه مذاکره و تعامل با جهان پیش می آید نظام عنوان می کند که من این نظم بین المللی بر گرفته از مناسبات قدرت و تبعیض را قبول ندارم، اما زمانی که به سمت تقابل با این سیستم می رود، نظام مواضعی در خصوص گفت وگو و تعامل با جهان را مطرح میکند. پس خود نظام هم هنوز تکلیفش با خودش روشن نیست. چون هر دوی این دیدگاههای تقابلی و تعاملی در ایران مخالفان و موافقان خود را دارد. به هر حال مخالفان تعامل با نظم جهانی نهادهای قدرت را در اختیار دارند و حامیان این تعامل اکثریت جامعه هستند که حاکمیت نمیتواند آنها را نادیده بگیرید. در این چهل سال هم نظام توان ایجاد توازن، تعادل و بالانس بین این دو نگاه را نداشته است. زیرا این دو نگاه هیچ نقطه اشتراک و وسطی ندارند. لذا در حالی که محمد جواد ظریف نماد جریان تعامل با نظام بین الملل بود عملا شاهد فشار نیروهایی علیه او در این هشت سال بودیم که به فکر تقابل با این سیستم جهانی بودند. از این رو ماجرای انتشار فایل صوتی جنجالی که تا اینجا فقط به افزایش هجمه ها علیه شخص ظریف ختم شده است می تواند ناشی از این دوگانگی باشد. چون نیروهای مخالف تعامل سعی کرده اند تا با این هجمه ها یا نشست وین را مختل کنند و یا حداقل این نشست توسط دولت آتی در جمهوری اسلامی ایران پی گرفته شود، نه دولت روحانی. لذا اتفاقاتی که روی داده است نتیجه همین وضعیت مبهم و بلبشویی است که من چندین بار بر آن تاکید داشته ام. بی شک در این فضای مبهم، غبارآلود و بلبشوی سیاسی تفکیک جزء به جزء مسائل و تحلیل دقیق شرایط کار بسیار سختی است. چرا که عملاً شاهد تحرک طیف گستردهای از بازیگران داخلی و خارجی هستیم؛ بازیگرانی متعدد، متفاوت و حتی متضاد که درهم تنیدگی منافع برخی از آنها با همدیگر و یا تعارض اهداف برخی با طیف های دیگر شرایط به شدت پیچیده و بغرنج کرده، به گونهای که حتی این تحلیل هم به ذهن متبادر می شود که شاید مدیریت این وضعیت از دست خود نظام هم در رفته است.
در بستر همین بلبشویی که اشاره کردید واکنش دولت در پی انتشار این فایل را چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا استعفای حسام الدین آشنا از «ریاست مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری» و نیز مواضع حسن روحانی در جلسه چهارشنبه هفته گذشته هیئت دولت مبنی بر اینکه برخی از گفته های ظریف در فایل صوتی مذکور مواضع دولت و شخص رئیسجمهور نیست این بلبشو را بیشتر نکرد. به هر حال اکنون سوال بسیار مهم افکار عمومی این است که این فایل توسط چه کسی، چه نهادی و یا چه ارگانی و با چه هدفی منتشر شد؟ آیا همین اتفاقات نمیتواند دولت را به متهم ردیف اول انتشار این فایل بدل کند؟
نمی توان با قاطعیت این مسئله را مطرح کرد. اما امکان دارد به دلیل همین کارشکنیها و فضای تخریبها علیه مذاکرات وین، برخی دستگاه های دولتی و عده ای این تصور را داشتند که با انتشار این فایل میتوانند واکنش جدی در برابر این تخریب ها داشته باشند. در صورتی که به نظر من آنها به تمام ابعاد انتشار این فایل و تبعات و آثار منفی و مخرب آن در داخل و خارج فکر نکردند. اما در خصوص مواضع چهارشنبه هفته گذشته حسن روحانی پیرامون فایل باید گفت که چون سخنان ظریف با یک صراحت کلام همراه بود بنابراین در این شرایط و بلبشویی سیاسی روحانی نمیتوانست آن مواضع را تکرار کند و یا حمایتی از وزیر امور خارجه خود داشته باشد. چون در این صورت شاهد تشدید این بلبشو به دلیل درگیری نهادهای قدرت با رئیس جمهور می بودیم. پس به دلیل آن که روحانی این سخنان را قابل دفاع نیافته تلاش داشته است با فاصله گرفتن و به نحوی تبری جستن از آن، حاشیه امنی برای خود و دولت در ماههای پایانی ایجاد کند. به هر حال اگر چه به نظر میرسد که روحانی هم مانند ظریف می اندیشد، اما گفتن این سخنان با این صراحت کلام در بلبشوی سیاسی کنونی چندان به مصلحت نیست.
علاوه بر تناقض اول ذیل بازشدن فضای سیاست خارجی بر خلاف بسته شدن فضای سیاست داخلی شاهد تناقض دیگری در عرصه سیاست داخلی هستیم. یعنی همانگونه که شواهد، قرائن، تحلیل ها و ارزیابی ها حاکی از تنگ نظری، فشار و محدودیت بیشتر در سیاست داخلی در انتخابات ریاست جمهوری است از طرف دیگر شاهد هستیم که احزاب، جریان ها و افراد به دنبال شرکت در این انتخابات هستند. پس اگر سیاست داخلی در حال بسته تر شدن است که به نظر میآید چنین است چرا شاهد همراهی افراد و جریان های داخلی هستیم به گونهای که اکنون سیدمصطفی تاج زاده هم خود را کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری کرده است؟
این را باید از خود این افراد پرسید، اما به نظر من چون هیچ گونه برنامه ریزی مدون و مشخص و چشماندازی در حوزه سیاست ورزی ایران وجود ندارد، لذا نهایت سیاست وزری هر کدام از این افراد و جریان ها حضور در انتخابات است تا به واسطه فضای انتخاباتی و تبلیغاتی مواضع خود را مطرح کرده و مخاطبینی برای آنها پیدا کنند.
آیا تقلیل پیدا کردن سیاست ورزی تمام این افراد و جریان ها به صرف شرکت در انتخابات نتیجه همین فضای بسته سیاسی در داخل نیست؟
قطعاً بسته بودن فضای سیاسی هم بر عدم سیاست ورزی افراد و جریان ها تاثیرگذار است، اما در طول این سال ها احزاب داخلی هم دچار یک نوع کِرِخی سیاسی و به تبعش درگیر شدن در یک چرخه معیوب و ناتمام از سیاست ورزی منفعل شده اند و دائما همان شعارها و مواضع خود را تکرار می کنند. چرا که اکنون ما با فقدان یک سیاست ورزی کارآمد، چالاک و توانایی که بتواند برنامه مشخص، مدون راهبردی و عملیاتی برای همه مشکلات کشور از سیاسی تا اقتصادی، معیشتی، فرهنگی، اجتماعی و غیره مواجهیم. همه دعواها اکنون بر سر گرفتن کرسی پاستور است که خود نیز با یک پارادوکس بدل شده است. اکنون که فضای انتخاباتی در کشور حاکم است همه عنوان میکنند رئیسجمهور بیشترین قدرت اجرایی و اختیار را دارد، زمانی که به قدرت می رسند می گویند رئیس جمهور دارای بیشترین مسئولیت و کمترین اختیار و توان اجرایی است. شما به روسای جمهور در دورههای پیشین نگاه کنید همگی در این خصوص اشتراک نظر دارند.
بگذارید تناقض دیگری را هم مطرح کنیم که به نظر میرسد در عرصه سیاست داخلی، حداقل در چهاردهه انقلاب تقریباً بی سابقه است، آن هم به تشتت، تضاد و تعارض گفتمان سیاسی در میان اصلاحطلبان بازمی گردد. در این رابطه قطعا مناظره جنجالی سیدمصطفی تاجزاده با زاکانی در هر شرایط سیاسی انتخاباتی و غیر انتخاباتی کاملاً قابل درک است چرا که این دو از دو گفتمان کاملاً متفاوت و متضاد سر بر می آورند، کما اینکه با همین نگاه، مناظره تاجزاده با نبویان، مناظره تاجزاده با محبی و یا مناظره حضرتعالی با مهدیان در خصوص روح الله زم و ... نیز کاملاً قابل درک و تحلیل است. اما در طول دو سال اخیر شاهد برگزاری مناظرههایی بودیم که اساساً حکایت از یک انشقاق بسیار جدی در طیف اصلاح طلب دارد، کما اینکه شاهد دو دور مناظره حضرتعالی با سیدمصطفی تاجزاده پیرامون نقد کارنامه اصلاحطلبان و حضور یا عدم حضور نظامیان در انتخابات بودیم. اگر چه به تاکید چند باره شما که من هم بر ان صحه می گذارم احمد زیدآبادی خود را وام دار گفتمان اصلاح طلبی دوم خرداد نمی داند، بلکه یک رفرمیست فراحزبی است، اما به هر حال بیشترین قرابت معنایی و اشتراک گفتمانی را با اصلاح طلبان دوم خردادی دارید، پس مناظره شما با تاجزاده می تواند عمق این گسل را نشان دهد. اما به نظر می رسد عمق انشقاق بیشتر از این هم هست. زمانی که مناظره سیدمصطفی تاجزاده با کرباسچی را مورد مداقه قرار می دهیم عمق تضادها به مراتب پررنگتر میشود چرا که اکنون این دو دور مناظره بین طرفین (تاجزاده و کرباسچی) طی دو سال گذشته عملا از یک تقابل حزبی درون اصلاح طلبی با محوریت (کارگزاران - اتحاد ملت) به یک دعوا و کینه شخصی کارگزارانی ها با سیدمصطفی تاجزاده بدل شده است. حال چرایی شکل گیری این تناقض و گسل در میان گفتمان اصلاح طلبی باید در چه عواملی جستجو کرد؟
بی شک به هر میزان که شاهد سخت تر شدن شرایط و اوضاع سیاسی در داخل کشور باشیم یقیناً شکل گیری تضاد درون گفتمانی هم بسیار طبیعی است. در این صورت زمانی که یک راه حل مشترک برای خروج از این وضعیت وجود نداشته باشد، هر فرد، حزب و جریانی هم با نگاه خود یک راه حل را ارائه می کند و تاکید بر این راه حل های شخصی و فردی به دامن زدن بر اختلافات و به تبعش پررنگ تر شدن انشقاق درونی منجر می شود. ضمن این که من بارها بر این نکته تاکید داشته ام کما این که در گفت وگوهای پیشین با شما هم عنوان کردم به واقع گفتمان اصلاحطلبی اکنون با یک بحران هویتی مواجه است. این بحران به دلیل رویگردانی پایگاه اجتماعی از این جریان است. چرا که از نگاه افکار عمومی اصلاح طلبان توان و حتی صداقت لازم برای پیشبرد برخی از امور را ندارند. مضافا پیرو نکات قبلی به دلیل نبود فضای باز سیاسی که بتوان در سایه کار تشکیلاتی و حزبی منظم و مدونی به معنای دقیق کلمه را سامان داد و متعاقبش سیاست ورزی را به نقطه ای از پختگی تمامعیار رساند تا نهایتا به تعمیق گفتمان سیاسی، اشتراک نظر و همراهی و همسویی منجر شود، شرایطی به وجود می آید که شاهد تک صدایی ها و به موازاتش شکلگیری تضادها، تعارض ها و تناقض های گفتمانی درون حزبی میشویم که هر فردی مجزا از نگاه حزبی از مجرای رسانهها سعی دارد مواضع خود را مطرح کند و هر کسی از نگاه و دریچه ذهن خود مسائل را تحلیل و ارزیابی می کند. لذا بحران کنونی که اصلاحطلبان دوم خردادی با آن دست به گریبان هستند یک بحران راهبردی، عمیق و جدی است که عوارض آن در مناظره هایی که شما به آن اشاره کردید قابل مشاهده است. البته باید این نکته را هم اشاره کرد که اصولگرایان هم وضعیت بهتری از اصلاحطلبان ندارند.
بله نکته شما کاملا درست است، اما مسئله اینجاست که این میزان از تشتت در میان اصلاحطلبان، آن هم در فضای انتخاباتی که هم در انتخابات مجلس یازدهم و هم در انتخابات خرداد ماه پیش رو کاملا هویداست بیسابقه بوده است.
این یک روند کاملا طبیعی است. قطعا در سایه سیاست و عملکرد اصلاح طلبان در طول این سالها ما به این نقطه می رسیدیم. بی تردید آن روند گذشته اصلاح طلبان نمی توانست تا ابد ادامه پیدا کند. ضمن اینکه اصلاح طلبان مهارت خاصی در پنهانکردن تضادها دارند. اما زمانی که قدرت را در دست می گیرند این تضادها به شدیدترین شکل و حالت ممکن بروز پیدا می کند. کما این که در همین هشت سال گذشته که اصلاح طلبان به نحوی دولت را در اختیار داشتند سبب شد که این تضادها اوج پیدا کند. مطمئن باشید اگر قدرت دولت در اختیار اصلاحطلبان نبود اکنون شدت تضاد و تعارض در درون اصلاحطلبان کمتر بود. چون با گرفتن قدرت در دولت، اصلاحطلبان باید تصمیم عینی و ملموسی برای حل مشکلات و اداره کشور بگیرند. آنجا دیگر خبری از شعار نیست، به همین دلیل تضادها بروز می کند.
حال که به دو دور مناظره حضرتعالی با آقای تاجزاده اشاره کردم بگذارید تناقض دیگری را هم مطرح کنم که ناظر به نقد سید مصطفی تاجزاده مبنی بر پیشنهاد شما در خصوص انتخاب عبدالله نوری به عنوان گزینه اصلاح طلبان در انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ است. آن زمان آقای تاجزاده با این تحلیل که انتخاب آقای نوری به عنوان گزینه نهایی اصلاح طلبان میتواند به عنوان پالس منفی و مخربی از جانب جریان چپ به حاکمیت و نظام برای بر هم زدن انتخابات تلقی شود، نه تلاشی مدنی برای حضور در انتخابات، کما اینکه همین نقد در مناظره اول پیرامون نقد کارنامه اصلاح طلبان مجددا از زبان آقای تاجزاده علیه شما مطرح شد، اما در این فضای بسته سیاسی که قطعاً بسته تر هم خواهد شد شاهد اعلام کاندیداتوری سیدمصطفی تاجزاده هستیم. فارغ از اینکه این اقدام یک اقدام شخصی است و یا حزبی، آیا همین اعلام کاندیداتوری وی مجرد از تایید صلاحیت ایشان که محال به نظر می رسد، نقض غرض گفته هایشان در نقد پیشنهاد شما برای حضور عبدالله نوری نیست. چرا که قطعاً نظام با همان چشمی که به عبدالله نوری نگاه می کند، مصطفی تاجزاده را هم با همان عینک می بیند. خصوصا که بعد از ۸۸ این نگاه به مراتب تقویت شد. پس چرا آن موقع نامزدی عبدالله نوری پالس منفی برای تقابل سیاسی اصلاح طلبان با نظام بود، اما اکنون خود آقای تاجزاده که سابقه زندانی سیاسی دارد و از نگاه برخی جریان های داخلی، نه یک اصلاح طلب که حتی یک نفوذی، جاسوس و برانداز تلقی می شود خود را محق کاندیداتوری می داند؟ چطور به باور آقای تاجزاده حضور عبدالله نوری در انتخابات ۸۸ از نگاه نظام برهم زننده بازی بود، اما کاندیداتوری وی در ۱۴۰۰ برای حاکمیت قابل پذیرش خواهد بود؟
به نکته بسیار مهمی اشاره کردید. من قبل از سال ۸۸ گفت وگویی را با آقای تاجزاده در خصوص اعلام حمایت از عبدالله نوری به عنوان گزینه اصلاح طلبان در انتخابات ریاست جمهوری داشتم که مورد نقد ایشان بود. اما نکته جالب اینجاست که امروز آقای تاجزاده برای کاندیداتوری خود در انتخابات پیش رو مواضع و استدلال هایی را مطرح میکنند که من آن را ۱۲ سال پیش برای حمایت از عبدالله نوری مطرح کردم با این تفاوت که در آن زمان میشد در سایه تایید و یا رد صلاحیت فردی مانند عبدالله نوری به یک اجماع سازی جدی در میان اصلاح طلبان رسید و به تبعش اصلاح طلبان می توانستند به یک تعالی درون گفتمانی برسند. اما امروز حتی تحقق آن مسئله هم دیگه امکان پذیر نیست. به دلیل آنکه با این میزان از تضاد و تعارض در میان اصلاح طلبان دیگر گزینه واحدی وجود برای انتخابات ریاست جمهوری ندارد. ضمن اینکه با تایید و یا رد صلاحیت این افراد دیگر این میزان از تضادها پر شدنی نیست. واقعاً در این ۱۲ سال فرصت بی بدیلی در سال ۸۸ از دست رفت. حال باید خود سید مصطفی تاجزاده پاسخ این سوال مهم شما را بدهد که چرا سال ۸۸ آن نقد را به مواضع من مبنی بر اعلام حمایت از عبدالله نوری مطرح کرده است، اما حالا خودش با همان استدلال های ۱۲ سال پیش من در این شرایط اعلام کاندیداتوری می کند. آن زمان فرصت و شانس برای موفقیت بود، الان حتی همان شانس حداقلی، نه برای آقای تاجزاده و نه برای هیچ گزینه اصلاح طلبی وجود ندارد.
در سایه این شرایط، نه با حضور سیدمصطفی تاج زاده و به طریق اولی کسانی چون عبدالله نوری، سید محمد خاتمی، میرحسین موسوی و ...، حتی اگر شاهد زنده شدن محمد مصدق باشیم و وی حاضر به کار کردن در چهارچوب نظام جمهوری اسلامی ایران باشد و از فیلتر شورای نگهبان هم بگذرد آیا قهر مردم صندوق رای به آشتی بدل می شود؟ آیا اساساً حاکمیت با بازی مهره های سیاسی می تواند صندوقها را پر کند؟
من بعید می دانم. همانگونه که اشاره کردم به دلیل همان وخامت اوضاع اکنون سیستم به یک بازنگری در عرصه سیاست خارجی برای تاثیرگذاری مثبت در فضای داخلی دست زده است. این مهم از نشست بغداد و وین قابل درک است، اما اگر به موازات آن حاکمیت اعتراف صریحی به باز کردن فضای سیاست داخلی داشت و متناسب با این شرایط فرد مناسبی را به کار میگرفت و به موازاتش همه نیروهای مخالف و منتقد را هم مدیریت میکرد و در عین حال همه توان، امکانات و نیروها را هم در طول سیاست های دستگاه اجرایی کشور بسیج می کرد، افق های روشنی در کشور شکل می گرفت. اما متاسفانه برخلاف چرخش کلان در سیاست خارجی، فضای سیاست داخلی در حال بسته تر شدن است و افزایش تنش ها و رقابت های باندها و جریان های قدرت، عملاً کشور را در داخل به یک بن بست و شکست تمامعیار کشانده است. این مهم بی نهایت خطرناک است. چرا که می تواند کشور را کاملاً بیثبات کند. همانگونه که آن چرخش در سیاست خارجی عملاً اجتناب ناپذیر است ما باید برای بهبود، چرخشی هم در داخل داشته باشیم. حال این که در این شرایط هر گزینه ای که روی کار بیاید می تواند یک انقلاب در افزایش مشارکت ایجاد کند، قدری دور از ذهن است. چون جامعه دچار یاس از انتخابات شده است. از طرف دیگر من بارها عنوان داشته ام که نیروهای اصلاح طلب و میانه رو توان اداره کردن این وضعیت را ندارند. باید این فضا را در اختیار خود جریان همسو با نظام گذاشت. چون حداقل اگر قرار است مخالفت و انتقادی به عملکرد آنها وجود داشته باشد از سوی جریان های همسو با آنان است. در حالی که حضور اصلاحطلبان در این مسند قطعاً این شکاف ها گسترده تر و عمیق تر می کند. مطمئن باشید با روی کار آمدن جریان همسو با نظام در انتخابات پیش رو ایران، کره شمالی نمی شود.
نظر شما :