امریکا دیگر نمی تواند بی تفاوت باشد
رویکرد جدید چین به خاورمیانه
نویسنده: گای برتون، (Guy Burton)
دیپلماسی ایرانی: پوشش های اخیر رسانه ای بر این موضوع تاکید می کنند که چین با سرمایه گذاری 400 میلیارد دلاری اش در ایران، زنگ خطر را برای سیاستمداران آمریکایی به صدا در آورده است. به این ترتیب چین می رود تا به یک تهدید جهانی و خاورمیانه به یک میدان برای رویارویی های جهانی تبدیل شود. علاوه بر تمایل چین برای همکاری با دشمنان ایالات متحده، توسعه بندر چند منظوره در جیبوتی تهدید دیگری عنوان می شود، چرا که چین می تواند در آنجا کشتی های نظامی مستقر کند.
در حقیقت اهداف منطقه ای چین و پیامدهای آن روشن نیست. چین روابط گسترده ای با ایران و حضور پررنگی در شاخ آفریقا دارد. از سوی دیگر روابط چین با دشمنان ایران از جمله عربستان سعودی، امارات متحده عربی و اسرائیل نیز بر کسی پوشیده نیست. چین در سوریه از حکومت اسد حمایت می کند اما در یمن، طرف عربستان را می گیرد. چین تا به حال تلاش کرده با عدم دخالت مستقیم در رویارویی های منطقه ای، توازن در روابط را مدیریت کند. این کنار ایستادن و ناظر بودن در بسیاری از رویارویی ها بیش از آنکه تصویر یک حامی را القا کند کشوری را نشان می دهد که بیشتر اوقات جا خالی می کند.
با ارزیابی اولین تماس های چین با منطقه در دهه 1950، می بینیم که حالا پاسخ چین به جنگ و رقابت، دگرش یافته است. پکن در ابتدا شیوه جنگجویانه تری را برگزید ولی به یکباره از آن رویکرد عقب نشینی کرد. در تمامی دوران جنگ سرد و پس از آن، دخالت چین کمتر از رویارویی ها و بازیگران منطقه ای متاثر شد و بیشتر تحت تاثیر نفوذ خارجی، از جمله رقابتش با شوروی، هژمونی آمریکایی و جنگ سرد قرار داشت.
زمزمه های اولیه از کمونیسم چینی در خاورمیانه امیدوار کننده نبود و بسیاری از رژیم های محافظه کار منطقه علاقه ای به برقراری روابط دیپلماتیک با چین نداشتند. اولین روابط پکن را می توان با جوامع ناسیونالیست عرب در مصر، اریتره، الجزایر و خاورمیانه مشاهده کرد. اواسط دهه 60 اوج مشارکت چین بود که شامل تامین مالی، تجهیزات و آموزش به شورشیان نیز می شد. چین در حمایت از این جنبش ها با شوروی رقابت می کرد و این رقابت خود مشوق دخالت های چینی بود.
با پایان انقلاب فرهنگی در خانه و به قدرت رسیدن دنگ شیائوپینگ پس از مائو تسه تونگ در اواخر دهه 1970، دگرش در سیاست های چین با پذیریش در سیستم های بین المللی از سوی سازمان ملل، روی گردانی از رویارویی و انقلاب سرعت گرفت. در طول دهه های 80 و 90 قرن گذشته میلادی، چین روابط تجاری را در اولویت قرار داد. این روابط فروش مخفیانه سلاح به اسرائیل تا روابط آشکار با ایران و عراق را در بر می گرفت. تا اوایل دهه 1990 چین به یک وارد کننده خالص نفت تبدیل شده بود. به این ترتیب روابط با کشورهای خلیج فارس گسترش و عمق یافت که سرمایه گذاری در بخش انرژی و فراتر از آن را نیز شامل می شد.
رشد اقتصادی چین با رشد هژمون منطقه ای ایالات متحده همزمان شد. چین از دخالت های ایالات متحده انتقاد می کرد اما همچنان عدم رویارویی مستقیم را در دستور کار داشت. در سال 1997، چین برای بهبود روابط با واشنگتن، از کمک به برنامه هسته ای ایران منصرف شد و حتی در حمله آمریکا به عراق در سال 2003 برخلاف فرانسه و روسیه، سکوت کرد. به رغم انتقادات، چین اقدامات فعالانه ای را برای حمایت و مدیریت رویارویی های منطقه ای به کار گرفت. میانجی گری بر سر توافق هسته ایران و بین دولت سودان و کشورهای غربی در جریان بحران دارفور نمونه ای از این دست است. در هر دو مورد دخالت چین به مدد قدرت اقتصادی اش محقق شد. از سوی دیگر، چین می ترسید که عدم دخالت ممکن است پکن را به حاشیه براند. حتی به رغم آن که چین به عنوان یک میانجی وارد میدان شد اما در دستیابی به اهدافش ناکام بود. چین عمدتا بر حل کانون اصلی درگیری و پرهیز از مشارکت بیشتر یا پذیرش نقش فعالانه تر تمرکز داشت.
با نگاه به آینده، چین ممکن است راهبرد فعلی خود را ادامه دهد. با این حال دلایلی وجود دارد که تردیدهایی را بر می انگیزد. اول، شی جی پینگ نسبت به همتایان گذشته اش سیاست خارجه خشن تری را در پیش گرفته است. دوم، دوره هژمونی آمریکایی و پذیرش ضمنی ایالات متحده از حضور چین در منطقه، ممکن است به پایان خود رسیده باشد.
در نهایت اینکه، طرح یک کمربند یک جاده می تواند سرآغاز یک رویارویی در منطقه باشد. همچنان که این طرح در خاورمیانه به عنوان یک پروژه زیر بنایی و تامین مالی شکل می گیرد، می تواند به رقابت بیشتری از سوی کشورها برای جلب رضایت و سرمایه چینی منتهی شود. نتیجه شاید این باشد که چین دیگر کنار نایستد و به یک شرکت کننده فعال تبدیل شود.
منبع: روسی (موسسه سلطنتی خدمات دفاعی انگلیس) / تحریریه دیپلماسی ایرانی/11
نظر شما :