از توهم توطئه تا دستکاری های ژنتیکی و تغذیه های نامناسب
تفسیری پارادیمیک بر پاندمی کرونا
نویسنده: دکتر عبدالرحمن ولایتی- تحلیل گر و پژوهشگر روابط بین الملل
دیپلماسی ایرانی: از جمله حوادث و اتفاقات تاریخ جامعه بشری که به نحوی همه شئونات زندگی جامعه انسانی را تحت تاثیر قرار داده و به حاشیه کشانده است شیوع و همه گیری گسترده میکروبی (باکتریایی- ویروسی) در بعد جهانی است که در این میان علاوه بر خروج افراد جامعه از مدار معمولی زندگی، تلفات و مرگ و میر گسترده ای را نیز به دنبال داشته است. از جمله تاثیرگزار آن، می توان به پاندمی طاعون در سه برهه از مقطع تاریخ حیات بشری و در طول قرن معاصر به همه گیری بیماری وبا اشاره کرد که اجتماع انسانی را در بیشتر کشورها زمین گیر کرده و عوارض عمیقی از خود به جا گذاشته است. ولی با همه این تهدیدات بیولوژیکی که جامعه بشری تجربه کرده بود بعد از ورود به موج سوم (عصر فناوری) و بلاخص موج چهارم (عصر دیجیتال) زیست اجتماعی انسانی با استناد به مکتب فکری و اجتماعی آلوین تافلر، جوامع انسانی با فراغ خاطر و طمانینه به زندگی می نگریست و چنین مقاطع نحسی را متصور نبود. همه اینها به نوعی در اعتماد بسیار نزدیک به مطلقی بود که توسعه علم تجربی و پوزیتویستی فیمابین خود و انسان نوعی ایجاد کرده بود که کشف و ضبط عمق اقیانوس ها تا کرانه های فضا دلیل متقنی بر این اعتماد بود. ولی متاسفانه ظهور پاندمی بیولوژیکی ویروس کرونا همه این دیوار راسخ اعتماد را به یک باره فرو ریخت و بشریت به اوهام حاصل از این اعتماد کاذب پی برده و انهدام حیات اجتماع خود را بسیار شکننده و نزدیک دید.
اکنون ویروس کووید-۱۹ بیشتر مرزهای جغرافیایی نظام بین المللی را در نوردیده و بی محابا و بدون ملاحظات طبقات اجتماعی و انسانی به تاخت و تاز مشغول است. کلیات نظام جهانی به نوعی همدل و هم نوا برای مقابله و مهار آن به فرم اضطرار و هشدار جدی در آمده و به جهت شیوع و خاستگاه انتشار آن از یک دولت ابرقدرت شائبه هایی را چاشنی خود کرده است که نیاز به آنالیز و تحلیل آن به نحوی در شفافیت موضوع موثر خواهد بود.
ویروس کرونای پاندمیک معروف به کووید ۱۹ که از منطقه ووهان چین شیوع شد با توجه به علائم ابتدایی مشابه سرماخوردگی و آنفلونزا زیاد مورد توجه و حساسیت واقع نشد تا اینکه در تنی چند از افراد درگیر منطقه یک دفعه به علائم حاد تنفسی منجر و نهایتا به مرگ افراد منتهی شد. از آن لحظه به طور گسترده در شهر ووهان به همه گیری عمومی کشید و بیشتر ساکنان منطقه را درگیر کرد که بدنبال آن شرایط فوق بحران و قرنطینه عمومی در ووهان اعلام شد. مطالعات آزمایشگاهی روی افراد فوتی نشان داد ویروس از نوع کرونا و جهش یافته است که مهمترین وجه تمایزش که بعد خطرناک آن نیز به شمار می رود دوره طولانی نهفتگی آن به مدت چهارده روز و درگیری شدید و حاد مجاری تنفسی است که در صورت بی توجهی عمومی به یک بحران بی سابقه تاریخی بدل می شود که کنترل پاندمی آن غیرممکن خواهد بود. با بروز این شرایط و با وجود کنترل شدید دولت چین متاسفانه اپیدمی جزئی از خصلت فیزیولوژیکی موجودات میکروبی است که با تکیه بر این خصلت در عرض کمتر از یک ماه همه گیری جهانی شده و فرم پاندمی آن از سوی سازمان بهداشت جهانی تثبیت شد. در این بین گمانه زنی ها در مورد منشاء و خاستگاه ویروس بسیار بالا گرفت و سوژه بسیاری از محافل تحلیلی و تفسیری شد که در این بین نگارنده به عنوان عضوی از جامعه روابط بین الملل نگاهی به این تفاسیر و گمانه زنی ها در قالب پارادایمیک و گفتمانی پرداخته است.
پارادایم اول؛ ویروس کووید-۱۹ – مهندسی ژنتیک و دستکاری شده و هوشمند – منبعث از اتاق فکر (Think Tank) های سیاست بین الملل
دلیل مقوم این پارادایم فوق که ویروس را حاصل مهندسی ژنتیک و دستکاری و هدایت شده از آزمایشگاه های بیولوژیکی می دانند نتیجه رقابت فیمابین دول قدرتمند جهانی برای اهداف هژمونی آینده نظام بین الملل است که در واقع نبردی بیولوژیک بین جمهوری خلق چین و ایالات متحده آمریکا قلمداد می شود. در این میان هر مرکز، نهاد، موسسه و فردی به تابعیت از منشور و مانفیست نهادی و در بستر تئوری توطئه این سلاح بیولوژیک را به گفتمان مقابل خود نسبت می دهد و به احتمال با این اقدام به نظر هوشمندانه اهداف خاص خود را دنبال می کند. یکی از دلایلی که به زعم نگارنده نیز قوام پارادایم فوق است بینش فعلی حاکم بر کاخ سفید و شخص دونالد ترامپ با هویت یک راست نئولیبرال افراطی که با رویکرد دکترین" اول آمریکا"( American First) است که نگاهش به نظام بین الملل در وهله اول دولت ایالات متحده آمریکا و بعد دیگر دولت های جهانی است. حتی این فرم بینش را در مجموعه دولت های شورای امنیت نیز ملحوظ می کند. او با این دکترین زیر میز بیشتر معاهدات و تفاهمات مهم و دیرینه بین المللی می زند و به شکل عریان یک ساختارشکن محض است. در این میان دولت جمهوری خلق چین که در این سال ها از شاخص های اقتصادی بسیار بهتری نسبت به آمریکا برخوردار بوده با مکتب فلسفی حاکم بر دولت خود (کمونیسم از نوع مائو زدونگ) درست نقطه مقابل دولت آمریکا کرسی اول مکتب کاپیتالیسم ایستاده است. این فضا سازی فیمابین دولت آمریکا و جین منجر به یک رقابت سرد شبیه به سبک تله توسیدید شده و تمام معادلات سیاسی نظام بین الملل را تحت تاثیر قرار داده است به طوری که کمتر اتفاق سیاسی، امنیتی، فرهنگی و اقتصادی را در جهان می توان سراغ گرفت که ذیل معادله رقابت چین – آمریکا نباشد.
این موضوع بیولوژیک جهانی نیز با توجه به رویکرد قهرانه کاخ سفید و تیم ترامپ نسبت به دولت چین به نوعی می تواند در راستای سیاست تاخیر در رشد چین قلمداد شود و یک چالش جدی در جهت تمرکززدایی از سیاستهای توسعه اقتصادی چین بوده باشد. ولی در این بین تحلیل بعید و غیر انسانی دیگری نیز در بستر این پارادایم وجود دارد که بیشتر معطوف به شیطنت بیرحمانه سیاسی دولت چین با پشتوانه فلسفی مکتب کمونیسم که نگاهی صرف مادی و حیوانی به انسان داشته و اجتماع انسانی پویا و دینامیک برای نیل به جامعه آرمانی کمونیسم از الزامات بنیادین آن محسوب می شود به شمار آورد که برای دستیابی به این آرمان حذف عناصری از اجتماع (افراد کهنسال و بیمار و ضعیف) ضروری به نظر می رسد، چرا که اصل لازم برای نیل به جامعه آرمانی اشتراکی، دستیابی به کرسی هژمونیک بین المللی در رقابت با جهان کاپیتالیسم است. در این راستا هر گونه راهبردی محلی از اعراب اخلاق عمومی نخواهد داشت که دولت چین اگر این تحلیل احتمالی را فرض بگیریم با این راهبرد بی رحمانه بیولوژیک با یک تیر چند هدف را همزمان نشانه گرفته است.
اولی در راستای همان تعدیل طیفی از جمعیت (کهنسال و بیمار) و دومی تزریق شوک روانی و هولناک مرگ مسری بر بنگاه های کلان و خرد اقتصادی جهان و کنترل و تسلط بر آنها و سومی ارسال پیام و سیگنال تهدید به نظام بین الملل و متفاوت از نورم های کلاسیک قدرت مبنی بر به هم ریختگی نظم جهانی با الگوی لیبرال.
روی هم رفته هر دو این تفاسیر که صرفا یک برداشت بوده و بدون دسترسی به دیتا و اطلاعات مرتبط است در پارادایم سیاسی می توان تحلیل غالب به شمار آورد که محافل مصرفی متناسب با خود را دارد و در پارادایم خود با عنوان جنگ بیولوژیک تعریف می شود.
پارادایم دوم؛ نگاه علمی و تجربی ناشی از خطای انسانی در تغییر ذائقه غذایی جامعه چینی
این پارادایم که می توان از آن به نگاه دانشگاهی و آکادمیک نیز یاد کرد پاندمی کووید۱۹ را حاصل دستبرد نوع انسان در بخشی از کره خاکی مصداقا چین – ووهان به قلمرو حیوانات وحشی می پندارد و تعریف الگوی غذایی جدید و خارج از عرف قدیمی و عمومی که منجر به بهم ریختگی مرز زیست این قسم از حیوانات وحشی با جامعه انسانی شده است را عامل پاندمی ویروس می داند. میکروارگانیسم های غیر پاتوژن موجود در سلول های این حیوانات را با تسری به سلول های انسانی در فرم پاتوژنیک نشان می دهد که در تاریخ حیات انسان نمونه های بیماریزایی متعددی را می توان برشمرد که سارس و مرس و کمی قبل تر ویروس اچ آی وی از جمله این تعدی انسان به اکوسیستم حیوانی به شمار می رود. نمونه اکنون کووید-۱۹ نیز از تجاوز مشمئز کننده بخشی از ساکنان شهر ووهان چین به قلمرو پستانداران نامانوس از جمله خفاش و مورچه خوار می توان برشمرد که در تاریخ عمر بشر امری به نوعی معمول بوده و ریشه در کنجکاوی نوع بشر نسبت به محیط اطراف خود دارد. حامیان این پارادایم نگاهی منصفانه، اخلاقی و انسانی به حوادث و رویدادهای بشری دارند و با تجویز ملاحظات شدیدا بهداشتی و درمانی موضوع را بسیار بزرگ جلوه داده و سطح آن را از زاویه علم اپیدمیولوژی خطرناک دانسته و اجتماع عمومی را از هرگونه ساده انگاری پرهیز می کنند. در مقابل هرگونه تصور دستکاری سیاسی و مهندسی بیولوژیک را به اصطلاح علم پزشکی پارانویای شخصیتی ( paranoia disorder personality) می دانند که البته دیدگاهی به غایت زلال و صاف به نظر می رسد.
پارادایم سوم؛ نگاه سنتی با خاصیت توده وار
این پارادایم که شاید طیف بیشتری از جامعه انسانی بلاخص ژیوپلتیک جهان سوم را به خود اختصاص دهد همه این هشدارهای پزشکی و علمی را در ارتباط با پاندمی کووید-۱۹ بی اساس و بی پایه پنداشته و اعتقادی به این فرآیندها ندارند و همه امور را بر پایه باورهای سنتی خود حلاجی می کند و هیچ تعهدی به ملاحظات پزشکی و بهداشتی و خطرات ناشی از مرگ و میر آن ندارند و یا در واقع به سبب سبک و فرم زندگی شان که تا حدودی نامانوس با مبانی علمی بوده و به شکل بیشتر طبیعی است به نوعی تغییر فرم زندگی برای این طیف جماعت از طبیعی به مدرن و علمی در نوع خود یک ترک عادت و حتی قبح به شمار می رود. برای همین با وجود حجم گسترده برنامه های رسانه های تصویری و مجازی به تحولات پاندمی کرونا هنوز رعایت الزامات و موازین آن برای این طیف محسوس و ملموس نیست. حامیان این پارادایم همه این شرایط بحرانی پیش آمده را بر سبیل سیاست از نوع حربه مدیریتی دولتمردان می پندارنند و به زندگی معمول و رایج خود مشغولند ولی نقطه تاسف بار داستان برای این طیف از پارادایم این است که بعد از گذشت زمانی از نقطعه اوج ماجرا و لمس نزدیک خطرات آن در حلقه نزدیک و خانوادگی عمق فاجعه را درک کرده و دوباره به سبک خود به اصطلاح شکسته و بسته اندک پرهیز را روا می دارند ولی در نهایت همواره در هر حادثه ای در اوج تلفات نمودار به سر می برند.
در نهایت
می توان نتیجه گرفت که رویدادها و حوادث طبیعی جزئی از فرآیند زیست و حیات مادی جامعه بشری است که نمودار تاریخی زیست بشر از عصر ماقبل تاریخ تا عصر حاضر گویای این امر است. در طول این مدت از حیات حوادثی مخوف تر از این اتفاق افتاده و به فراخور شرایط عصر به نسبت تلفاتی را نیز به دنبال داشته است ولی آنچه حادثه کووید-۱۹ را از حوادث قبلی متمایز می کند عدم آمادگی جامعه انسانی با این تیپ حوادث عصرهای پیشین است، چرا که با قاطعیت می توان اذعان کرد که به طور مشخص از نیمه دوم قرن بیستم با توجه به سیر رشد فوق صعودی پیشرفت های علمی بلاخص در حوزه پزشکی اعتماد مستحکمی بین لابراتوارهای علمی و پزشکی با جامعه بشری شکل گرفته بود که تصور این قسم پاندمی های کشنده برای بشریت قابل هضم نبوده و صرفا در قالب فیلم ها و سناریوهای ساختگی مشهود بود. به جهت همین جامعه بشری فارغ از میزان توسعه یافتگی با شوک مورتالیته نسبی مواجه شده اند و هشتک #قرنطینه# به واژه مشترک همه جوامع تبدیل شده است. البته در این بین دیوار اعتماد بین علم و بشر گسل عمیقی را در بر داشت و جامعه انسانی به ضعف بنیادین خود بیشتر از پیش پی برد و این نکته را دریافت که هیچ تضمینی در کار نیست در هر صورت با این شرایط پیش آمده فرم قرنطینه جهانی، هر دولت و جامعه ای باید مدیریت لازم را در راستای کنترل و پیشگیری این موقعیت بحرانی به عمل آورد. اینکه هر حرف و سخن و تعبیر و تحلیلی در ارتباط با حادثه را در جایگاه ثانوی قرار دهد چرا که هر طیف و قشری به تناسب ساختار پارادایمیک ذهنی از منشاء و خاستگاه آن تعریفی ارائه خواهد داد. ولی این تبصره را نباید نادیده انگاشت که همه این اتفاقات منحوس و شوم به نوعی ریشه در دستکاری انسان نوعی در فرم طبیعی اکوسیستم داشته که معمولا پارادایم نوع اول نیز مدیریت آن را بدست گرفته است که شواهد تاریخی دلیلی بر این مدعاست.
نظر شما :