کرونا با آینده روابط بین الملل چه می کند؟
کرونا و تاکید مجدد بر قرن چشم بادامیها
نویسنده: سید رضا تقوی نژاد، دانشجوی دکترای روابط بین الملل دانشگاه علامه طباطبایی
دیپلماسی ایرانی: پس از جنگ جهانی دوم برای اولین بار است، که بحرانی مثل شیوع کرونا به این گستردگی کل دنیا را فراگرفته به نحوی که این روزها حدود نیمی از جمعیت جهان در قرنطینه خانگی به سر می¬برند، بیش از یکمیلیون و صد هزار نفر در سراسر جهان به آن مبتلا و حدود 60 هزار نفر قربانی شدند. این در حالی است که در بخش عمده ای از جهان شیوع این بیماری هنوز به نقطه اوج خود نرسیده و در بسیاری دیگر از مناطق دنیا که از نظر بهداشتی و فقر در سطح پایینی قرار دارند (آفریقا، خاورمیانه، آمریکای لاتین و آسیای جنوبی و مرکزی) بر اساس آمارها هنوز حضور چشمگیری نداشته است. باید منتظر بود و دید در این مناطق چه خواهد کرد. با این همه تمامی عرصه¬های فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، امنیتی و... را در سراسر جهان با شوک بیسابقه ای روبه رو کرده است.
شاید بتوان گفت پس از حوزههای بهداشتی و درمانی جالبترین بحثها و معماهای مربوط به کرونا را در عرصه علمی و عملی بینالمللی شاهد بودیم. در این بین چند فرضیه بیش از همه در تحلیلهای گوناگون به چشم خورده است. یکی مقایسه الگوی مدیریت دولت اقتدارگرای (الگوی اجماع پکن) چینی و در مقابل الگوی لیبرال دموکراسی (اجماع واشینگتن) آمریکایی در مدیریت و کنترل این بیماری. دوم، رشد انزواگرایی و ملیگرایی اقتصادی و بسته شدن مرزهای بین دولتها همانند بحران اقتصادی سال 1929. سوم، تحولات و تغییرات ژئوپلیتیکی پس از کرونا و... ما در این یادداشت قصد داریم با بررسی این سه فرضیه ببینیم چقدر در توضیح شرایط و واقعیتهای موجود و آینده بیماری کرونا موفق بودند؟ و آیا میتوان با ترکیب آنها یا جدای از آنها فرضیه دیگری مطرح کرد که وضعیت امروز و فردای روابط بینالملل را با آن توضیح داد یا نه؟ فرضیههای دیگری از جمله حمله بیولوژیک بودن کرونا، بحران اقتصادی که به دنبال خواهد داشت، جنگ لفظی بین چین و آمریکا و مشابه اینها با توجه به ماهیتی که دارند و با توجه به این که بحران هنوز تمام نشده است نه قابل پیشبینی و نه قابل رد کردن هستند، بنابراین در اینجا بررسی نمیشوند.
1. اولین فرضیه بسیار مهم که در نوشتههای مختلف دیده شد؛ به بحث و جدل بین طرفداران الگوی مدیریت دولت اقتدارگرای چینی در کنترل بحران در مقابل الگوی لیبرال دموکراسی امریکایی میپردازند؛ این دو الگو تحت تأثیر تحولات الگوهای توسعه از 1990 بهعنوان اجماع پکن و اجماع واشینگتن نیز مطرح بودند. این بحث ابتدا توسط طرفداران الگوی دولت اقتدارگرا مطرح شد؛ که از موفقیت چین در کنترل بحران با وجود شرایط جمعیتی، بهداشتی و... شگفتزده شده بودند؛ و تلاش کردند نشان دهند که تحولات و بحرانهای جهانی به سمتی پیش میرود که الگوی دولت اقتدارگرای مدل چینی نسبت به دولتهای لیبرال دموکراسی غربی بهتر میتواند منافع ملی یک کشور را تأمین کند. در مقابل رقبا با سرعت زیادی به انتقاد از نحوی اطلاعرسانی و مشکوک بودن آمارهای چین و در نهایت مدیریت اقتدارگرایانه بحران توسط چین پرداختند. در رأس این پاسخها مقالهای در روزنامه نیویورکتایمز بود که با تشریح موفقیت کره جنوبی (کشوری که توسعه آن تحت الگوی اجماع واشینگتن قرار میگیرد) تلاش کردند موفقیت چین را به حاشیه ببرند. هر چه زمان گذشت و کرونا کشورهای بیشتری را درگیر کرد، با وجود بحرانهای شدیدی که در ایتالیا، اسپانیا، فرانسه و هم اکنون خود ایالات متحده ایجاد کرد، ولی مدیریت مناسب آلمان، ژاپن، کره جنوبی و...که تحت الگوی اجماع واشینگتن (دموکراسیهای غربی) قرار میگیرند، نشان داد که این فرضیه چندان با واقعیت تطابق ندارد و الگوهای لیبرال دموکراسی نیز توانایی مدیریت این بحران را به خوبی چین یا حتی بهتر از آن را دارند.
2. فرضیه دوم به پیشبینی رشد انزواگرایی و بسته شدن مرزهای کشورها به روی یکدیگر و کاهش بسیار زیاد تعاملات بینالمللی در تمامی حوزهها اشاره می¬کند که در نتیجه آن دولتها بار دیگر نقش اصلی را در مدیریت داخلی و سیاست خارجی به عهده خواهند گرفت؛ نقشی که در نتیجه جهانی شدن و افزایش بازیگران بینالمللی پس از جنگ جهانی دوم به مرور زمان از دولتها گرفته شده بود و بعد از فروپاشی شوروی و گسترش الگوی توسعه نئولیبرال توسعه اقتصادی در جهان به حداقل ممکن کاهش یافته بود. این فرضیه را تحلیلگران با کنار هم گذاشتن آمارها و شواهد از کاهش قابلتوجه تعاملات و روابط بینالمللی کشورها از ابتدای بحران تاکنون همراه با رشد راستگرایی، پوپولیسم و نژادپرستی و سیاستهای انزواگرایه ترامپ و برگزیت مطرح کردند که قبل از کرونا نیز مطرح بودند و به ظاهر نیز بسیار به واقعیت نزدیک است؛ ولی آنچه بیش از همه روشن است دهکده جهانی که در نتیجه رشد بیسابقه تعاملات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و امنیتی پس از جنگ جهانی دوم شروع به شکلگیری کرد با یک بحران معکوس نخواهد شد، هرچند ممکن است تا مدتی پس از بحران دولتها سیاستهای شبه انزواگرایانهای برای سروسامان دادن به شرایط داخلی خودشان اتخاذ کنند ولی بدون شک رشتههای وابستگی متقابل بین دولتها و ملتها چنان این دهکده جهانی را در هم پیوند زده که بازگشت به حالت گذشته به یک انقلاب جهانی در یک بازه زمانی بسیار گستردهتر از شیوع و پایان بحران کرونا نیاز دارد.
3. فرضیه سوم تحولات در ژئوپلیتیک جهانی شامل تغییر جایگاه و نقش کشورها را پس از بحران کرونا اجتنابناپذیر میدانند. عمده این فرضیه نیز در نتیجه موفقیت چین و کشورهای شرق آسیا از یک طرف و ناتوانی برخی کشورهای اروپایی و ایالات متحده در کنترل بحران مطرح شد. مطرح کنندگان این فرضیه در درون کشورهای غربی و خارج از آنها بر این باورند که این بحران در نقش یک جنگ هژمونیک در نهایت باعث خواهد شد، بسیاری از کشورهای تأثیرگذار دنیا در روابط خود با ایالات متحده به عنوان هژمون مستقر و چین به عنوان قدرت چالشگر که درصدد عبور از ایالات متحده است، تجدید نظر خواهند کرد و در نهایت پروسه تغییر هژمونی جهانی (جایگزینی چین به جای آمریکا) در جریان این بحران تا حد زیادی پیش خواهد رفت. مطمئناً موفقیت چین در مرحله اول کنترل بیماری و پس از آن اقدام این کشور در همکاری و کمک به کشورهایی که در کنترل بحران ناکام بودند به خصوص در اروپا و از طرف دیگر ناکامی نسبی ایالات متحده در کنترل بیماری در داخل این کشور در تحقق این فرضیه مؤثر خواهد بود، ولی اگر کمی با تاریخ و تحولات روابط بین¬الملل و چگونگی و شرایط لازم برای تغییر هژمونی جهانی اطلاعاتی داشته باشیم به این نتیجه میرسیم که چنین پیشبینی بسیار از واقعیت به دور است و شاید کشوری مثل چین بتواند منافع سیاسی و اقتصادی از این بحران به دست بیاورد، ولی تحول شرایط در این حد در جهت منافع این کشور بعید به نظر میرسد.
با این حال هر سه فرضیه مهم و اساسی بالا بر مبنای دلایل و شواهد قابلتوجهی مطرح شدند و تا حدی نیز میتوان آنها را درست دانست؛ بدین معنی که مطمئناً پس از کرونا بسیاری به نقش و تأثیر مدیریت دولتی و حتی الگوی اقتدارگرای آن در کنترل شرایط بحرانی را بیشتر درک خواهند کرد و مطابق فرضیه دوم به دلیل تأثیر بسیار زیادی که بخصوص از نظر اقتصادی و سیاسی بر کشورها داشت تا مدتی دولتها را در لاک خودشان فرو خواهد برد و مطابق فرضیه سوم اگر به آمار و شواهد موجود در چین در کنترل بیماری و سپس کمک همکاری این کشور به بسیاری از کشورهای جهان بنگریم بدون شک میتوان چین را تا حد زیادی برنده بحران کرونا دانست؛ ولی از یک طرف با گرفتن مخرج مشترک از همه فرضیههای بالا و از طرف دیگر با نادیده گرفتن آنها و توجه به شواهد و مدارک دیگر یک فرضیه جدید میتوان مطرح کرد.
اگر آمارهای (کل موارد مبتلا به کرونا، مرگومیر ناشی از کرونا، بهبودیافتگان از کرونا، موارد مبتلا با وضعیت وخیم و تعداد مرگ و میر به ازای هر یکمیلیون نفر و تعداد مبتلا به ازای یکمیلیون نفر) مربوط به سایت https://www.worldometers.info/coronavirus/ را معیار فرضیه جدید قرار دهیم، می¬توان جدای از سه فرضیه بالا به فرضیهای مشابه "قرن آسیایی" رسید، که مدت¬ها قبل در پاسخ به رشد و توسعه اقتصادی شگفتانگیز کشورهای جنوب شرق آسیا مطرح شد. بر اساس این آمارها می¬توان با قطعیت گفت جهان پس از کرونا چشم بادامیتر از گذشته به راه خود ادامه خواهد داد و کشورهای آسیای جنوب شرقی که همواره درصدد بهبود جایگاه و نقش خودشان در تحولات جهانی بودند، از این بحران به عنوان نقطه عطف استفاده خواهند کرد. برای تائید یا رد این فرضیه تنها میتوان به مقایسه آمار کرونایی کشورهایی آسیایی جنوب شرقی، با اتحادیه اروپا و امریکای شمالی پرداخت تا به قدرت مدیریت و کنترل بحران کشورهای این منطقه با دیگر مناطق توسعهیافته جهان به ویژه اروپا و امریکای شمالی فارغ از این که این کشورها در چه دسته بندی سیاسی، اقتصادی و ... قرار میگیرند، درک شود.
نظر شما :