تحول اجباری در مجارستان
چرخشی در دفاع از دموکراسی تا استبدادگرایی (بخش اول)
نویسنده: پائول لندوای
دیپلماسی ایرانی: روند فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پایان سلطه و تمرکز آن بر اروپای شرقی در سال 1989 آغاز شد؛ اما در مجارستان هنوز نشانه ای از این مساله دیده نمی شد. مسکو هنوز حدود 70 هزار سرباز، هزار تانک و هزار و 500 خودروی زرهی داشت. یانوش کادار که در مجارستان رژیم سرکوب گر متحد شوروی را تشکیل داده بود، پس از سه دهه حکومت، سال پیش از این تحولات در میانه وخامت شرایط اقتصادی و به دلیل مبتلا شدن به سرطان، کناره گیری کرده بود. اما رژیمی که با مرکزیت حزب کارگران سوسیالیست مجارستان کادار تشکیل شده بود، همچنان با تکیه بر یک دستگاه امنیتی عظیم و شبکه ای از شبه نظامیان مسلح در قدرت ماند.
با این حال، زمان با گروه های مخالف که به دنبال بهره برداری از فروپاشی شوروی بودند، یار بود. آنها 16 ژوئن تظاهرات گسترده ای در میدان قهرمانان در مرکز بوداپست برگزار کردند. در این گردهمایی که هم مراسم یادبود بود و هم تجمعی اعتراض آمیز، حدود 250 هزار نفر حضور داشتند. در وسط میدان یک بنای یادبود وجود داشت که6 تابوت روی پله های آن گذاشته بودند. 5 تای آنها حاوی بقایای اجساد رهبران اصلی قیام علیه شوروی در 1956 بودند که در جریان محاکمه های پنهانی به اعدام محکوم شدند. تابوت ششم خالی و نمادی از 300 نفر دیگری بود که به دلیل ایفای نقش در قیام اعدام شدند. مردم در ادامه گردهمایی تابوت ها را دفن کردند تا آرامگاهی که شوروی از این افراد دریغ کرده بود را به آنها بدهند.
این گردهمایی که به طور زنده از تلویزیون مجارستان پخش می شد، با شش سخنرانی به پایان رسید. آخرین سخنرانی را ویکتور اوربان، یک فعال نسبتا ناشناس 26 ساله با ریش نامرتب، انجام داد. این سخنرانی تنها 7 دقیقه طول کشید، اما جمعیت حاضر در میدان و بیننده های تلویزیونی را به هیجان آورد. اوربان که سال پیش از این مراسم به تاسیس اتحاد دموکرات های جوان (فیدس) کمک کرده بود، گفت: «اگر به قدرت خود اعتماد داشته باشیم، می توانیم به دیکتاتوری کمونیستی پایان دهیم.»
اگر به اندازه کافی مصمم باشیم، می توانیم حزب حاکم را به مواجهه با انتخابات آزاد وادار کنیم. اگر ایده های سال 1956 را فراموش نکنیم، به دولتی رای خواهیم داد که بلافاصله مذاکره درباره خروج فوری نیروهای روسی را آغاز کند. اگر به اندازه کافی شجاعت داشته باشیم، تنها در آن زمان خواهیم توانست به اراده انقلاب خود را تحقق بخشیم.
در مجارستان آن زمان چنین مخالفت صریحی با شوری غیرعادی بود. این سخنرانی سبب شد که اوربان در داخل مجارستان مشهور شود و در خارج مورد توجه قرار بگیرد. در آن به نظر می رسید که او نوید آینده روشن و دمکراتیک مجارستان را می دهد. اما اکنون که 30 سال از آن روز گذشته، تحولی عجیب رخ داده و اوربان از یکی از امیدوارکننده ترین مدافعان دموکراسی مجارستان به فرشته مرگ آن تبدیل شده است. اوربان در 10 سال گذشته در مقام نخست وزیر مجارستان به طور سیستماتیک نهادهای دموکراتیک این کشور را برچیده، حاکمیت قانون را تضعیف کرده، نظارت های قانونی را از بین برده، رسانه های مستقل را تحت فشار گذاشته و نظام دزدسالاری را بنا نهاده که به رفقا پاداش می دهد و منتقدان را مجازات می کند. دولت او بر سرکوب های آشکار متکی نیست. در مقابل، او با افزایش شمار جیره خورهای بی خاصیت، ارتشی از افراد وفادار را گرد خود جمع آورده که خیلی فراتر از دولت، پلیس، خدمات امنیتی و ارتش فعالیت می کنند. مجارستان امروزی را در بهترین حالت می توان «دموکراسی غیرلیبرال» توصیف کرد؛ اوربان خود برای توضیح دیدگاهش از کشور از این واژه استفاده کرده است. اما دیگران بر این باورند که کشور دولت دموکراتیک را به کلی پشت سر گذاشته و اکنون یک حکومت استبدادی تمام عیار دارد.
به نظر می رسد جوانی که با لفاظی های پرشور خود مجارستانی ها را در سال 1989 برانگیخت، ایده آل گرا نبود؛ یک فرصت طلب بود که داشت طعم قدرت را می چشید. هیچ ناراحتی روحی یا تحولی نمی تواند چرخش ایدئولوژیکی او در سال های بعد را توجیه کنید؛ این چرخش ظاهرا بیشتر نتیجه یک سری محاسبات سیاسی زیرکانه بوده است. اوربان در اقدامی که با اراده انقلابیون مجارستان فاصله زیادی داشت، تمایل خود به قدرت را تحقق بخشید.
اقتدارگرایی که زمانی یک لیبرال جوان بود
اوربان در سال 1963 در دهکده کوچکی از آلکسوتدوبوز، در نزدیکی بوداپست، متولد شد. او، والدین و برادر کوچکترش ابتدا در خانه شلوغ پدربزرگ و مادربزرگش زندگی می کردند. وقتی ویکتور 10 ساله بود، به دلیل مشاجره مادر و مادربزرگش، به همراه خانواده اش به خانه ای ویران در انتهای خیابان اصلی دهکده بزرگتر فلکسات نقل مکان کردند. او در خانه ای منظم، اما به شدت فقیر بزرگ شد. اوربان به خاطر می آورد که او و خواهر و برادرهایش در کودکی مجبور بودند به سختی در مزارع کار کنند: چغندر از خاک بیرون بکشند، سیب زمینی ها را دسته کنند و به خوک ها و مرغ ها غذا بدهند. خانه آب لوله کشی نداشت. اوربان سال ها بعد استفاده از حمام برای اولین مرتبه در سن 15 سالگی با دوش آب گرم از طریق باز کردن شیر آب را یک «تجربه فراموش نشدنی» توصیف کرد.
شرایط مالی خانواده اوربان در دهه های 1970 و 1980 بهتر شد چون پدرش مدرک دانشگاهی گرفته بود و در حزب حاکم کارگران سوسیالیست در حال ترقی بود. اوربان دانش آموز باهوشی بود و والدینش او را به یک مدرسه گرامر برگزیده فرستادند. اما سال ها بعد او در مصاحبه ای خود را در دوران کودکی «به طرز باورنکردنی بد» توصیف کرد. بدرفتار، گستاخ و خشن. او افزود: «در خانه مدام با نظم و انضباط مشکل داشتم. پدرم سالی یکی دو بار کتکم می زد.» د دوران جوانی، خدمت اجباری کوتاه مدت در ارتش و سال های تحصیل در دانشگاه هم خلق و خوی چندان تغییری نکرد: «اگر یک ضربه بخورم، دو تا می زنم.»
یکی از فیلم های مورد علاقه اوربان «روزی روزگاری در غرب» که یک فیلم وسترن ساخت 1968 به کارگردانی سرجیو لئون است، در دهه 1970 و زمانی که او یک نوجوان بود وارد مجارستان شد. داستان فیلم به قتل یک خانواده مربوط می شود؛ در پایان، شخصیت انتقام گیر که نقش آن را چارلز برونسون بازی کرده، به سرکرده گروه گانگستری پشت این کشتار شلیک می کند و بدین ترتیب، عدالت برقرار می شود. اوربان یک مرتبه به یک زندگی نامه نویس در توضیح آنچه از فیلم آموخته، گفت: «پایداری و پیروزی. اینکه قهرمان می تواند شلیک کند و می داند چطور مشت بزند کافی نیست؛ او همچنین باید بداند چطور از مغز خود استفاده کند و بلندی طبع نشان دهد. این خیلی مهم است. باید دشمن خود را بشناسید و او را درک کنید. باید بدانید که چه چیزی بر او تاثیر می گذارد و آنگاه، وقتی زمانش رسید، نباید از جنگ عقب بکشید؛ باید حمله کنید و پیروز شوید.»
(این مطلب ادامه دارد.)
منبع: فارن افرز / مترجم: طلا تسلیمی
نظر شما :