سردرگمی دولت امریکا در برابر واقعیتی به نام ایران
دکترین "مرد دیوانه" ترامپ در قبال تهران جواب داده است؟!
دکتر عبدالرحمن ولایتی، پژوهشگر روابط بین الملل و تحلیل گر مسایل آمریکا
دیپلماسی ایرانی: رابطه دولتین ایران و آمریکا با وجودی که از عقبه تاریخی آنچنان طولانی برخوردار نیست ولی از همان دوران شکل گیری و تثبیت دارای اهمیت خاص و محل توجه نظام بین الملل بوده است. در واقع با فاکتور از عصر بی خبری قاجار و حضور حاجی واشینگتن بعنوان اولین دیپلمات رسمی ایران در ینگه دنیا (ایالات متحده آمریکا) به اصطلاح فاجاری، تحقیقا به غیر از فضاحت حاجی در قامت سفیر که کانون توجه ارباب جراید آن زمان شد برآیند خاص دیگری به دنبال نداشت تا اینکه اولین رد پای روابط ایران و آمریکا در محافل عمومی با حضور مسیونری به نام هاوارد باسکورویل در طیف مجاهدان مشروطه در تاریخ ایران ثبیت شد که در کوران مبارزات در صف مجاهدان شهید نیز قرار گرفت. بعد از آن حضور و نقش درخشان آمریکا در اذهان مردم ایران، با یک دوره فترت در روابطین مواجه می شویم تا معمای کودتای 28 مرداد و سرنگونی دولت محمد مصدق که در واقع تقطه عطف رسمی روابط دولتین از همین تاریخ و در فرم یک بدبینی تثبیت می شود که امروز دیگر با اعتراف مادلین آلبرایت نقش منفی دولت آمریکا در کودتا در تاریخ روابط دو کشور ثبت رسمی شده است. تا اینکه با رویداد انقلاب اسلامی و سرنگونی نظام پادشاهی و شکل گیری دولت جمهوری با رویکرد اسلامی در ایران و با بروز یکسری حوادث در کوران انقلاب و بالاخص تسخیر سفارت و جنگ تحمیلی هشت ساله، رابطه دولتین بصورت علنی و واضح وارد فاز تخاصم و تقابل شد که از آن برهه و یا به تعبیری روشن تر از همان اوان پیروزی انقلاب دولت آمریکا در دو فرم دموکرات و جمهوریخواه از هیچ راهبردی برای فشار و تحریم و بایکوت دولت جمهوری اسلامی ایران با هدف سرنگونی و تغییر رژیم دریغ نکرده است.
در همین راستا و با درنظر داشتن مقدمه فوق دولت اخیر ایالات متحده آمریکا به رهبری دونالد ترامپ از همان لحظه جلوس بر کرسی اتاق بیضی شکل کاخ سفید با اتخاذ بک راهبرد و دکترین چکشی خواستار تعیین تکلیف معماهای فرسایشی نظام بین الملل در بسیاری از نقاط جهان شد که از مساله دولتها و کشورها تا معاهدات و توافق و تفاهمنامه ها و پیمان و سازمان و قطعنامه را شامل می شد. در این میان جهان بینی وی و تیم همراهش یک بینش برخاسته از بنیادگرایی رادیکال و فاشیسم سفید آمریکایی بود که من حیث المجموع با عبارت "آمریکای اول" کلید خورد.
دونالد ترامپ برای نیل به مقصود و اهداف کد گذاری کرده خود، الگویی را برای کابینه اش تعریف کرد که تحت عنوان دکترین "مرد دیوانه" یاد می شود در این دکترین با اعمال یکسری تاکتیکهای ضربتی و سنگین سیاسی – اقتصادی طرف مقابل را وارد فاز ابهام و ناامیدی کرده و در همان شرایط هدف و پلان تعریفی را به امضای طرف می رسانند و در واقع امتیازات خود را بر وی در یک حالت واماندگی تحمیل می کنند.
به همین سیاق یکی از اهداف کابینه رادیکال دونالد ترامپ تعیین تکلیف تخاصم فرسایشی با دولت ایران بود که در همان بدو ورود معاهده اتمی برجام را کان لم یکن و ملغی کرده و به طور یک طرفه از آن خارج شد و به دنبال آن مجموعه تحریم های گسترده ای را در همه ابعاد بر دولت ایران تحمیل کرد که در کریدور کاخ سفید با کد استراتژی "فشار حداکثری" نام گرفت.
تاکتیک "فشار حداکثری" بر آن است تا شریان های اقتصادی ایران را مسدود کرده و از این طریق یک شکاف عمیق و شکننده فی مابین دولت و ملت ابران را ایجاد کرده و عنصر مقوم اعتماد را مابین دولت و ملت خدشه دار کند و در ادامه با تداوم این فشار و فروپاشی نظام اقتصادی کشور مردم ایران را در حجم گسترده و متشکل از همه لایه ها علیه دولت و سیستم بشوراند که رمزگشایی از این استراتژی برخلاف رویه های دولتهای پیشین که بر طبقه متوسط شهری متمرکز بود این بار معطوف به طبقه و لایه فقیر و نابرخوردار جامعه است که در قالب شورش بساط امنیت مستحکم جامعه و دولت ایران را برهم زده و آن را وارد فاز سوریه ای و لیبیایی شدن کنند که این تاکتیک آرمان تیم به اصطلاح B کاخ سفید هست که شامل ائتلاف نتانیاهو، بولتون، محمدبن سلمان، محمدبن زاید می شود.
استراتژی فشار حداکثری آنقدر برای ترامپ و کابینه اش دلگرم کننده بود که وی هر بار که به بهانه ای پشت تریبون بین المللی و حتی ملی قرار می گرفت دولت ایران را در آستانه فروپاشی و انهدام خطاب می کرد. در این راستا هشدار جدی نیز به همپیمانان خود وارد کرده بود و حتی تنبیهات شدیدی نیز علیه دولت هایی که به هر نحوی در اعمال راهبرد فشار حداکثری علیه ایران عدول کنند در نظر گرفته بود. در واقع وی شمشیر را برای دولت ایران به نوعی کاملا از رو بسته بود و با کراوات قرمز چنان مستحکم و با اعتماد به نفس حرف می زد که در بسیاری موارد هیجاناتش باعث برهم زدن عرف مراودات بین المللی شده و همگان را به تعجب وا می داشت.
با تداوم استراتژی فشار حداکثری که به واقع یک تاکتیک گاز انبری بود در گام اول یکسری گسل هایی را در جامعه ایران ایجاد کرد به جهت اینکه شاهراه اقتصادی ایران یعنی صنعت نفت و پتروشیمی و همچنین سیستم مبادلات تجاری یا همان اصطلاح مرسوم جهانی سوئیفت را بر روی دولت ایران مسدود کرد و با ورود دولت ایران به فضای کاملا بسته فشار حداکثری شرایط همکاری حتی برای شرکای دیرینه سیاسی و اقتصادی ایران از جمله چین، روسیه، هند، ژاپن و کره هم سخت شد. در واقع دولت ایران وارد تجربه عرصه ای شد که شبیه و حتی شاید شدیدتر از دوران اوایل انقلاب و جنگ بود. به جهت اینکه نورمهای اجتماعی آن زمان مبنای عاطفی و حیثیتی داشت ولی الآن و در این برهه بیشتر عقلانی و منفعت طلبانه است و این همان عنصری بود که در مقابل تحریم فشار حداکثری شرایط را برای دولت ایران سخت تر کرد.
ولی با گذشت زمان از اعمال فشار حداکثری روند سیستمیک دولت ایران به جای وخامت به تعبیر نموداری رو به تعادل گام برداشت و این نتیجه برخلاف تصورات تیم رادیکال ترامپ موجب سردرگمی استراتژی "فشار حداکثری" شده و به بیانی منجر به عصبانیت کاخ سفید و شخص ترامپ و همراهاتش شده و در یک اقدام عجالتی دستور به حرکت ناو جنگی و مسبوق به سابقه آبراهام لینکلن به سمت خلیج فارس داده و فضای نظام بین الملل را در یک حالت استند بای جنگی قرار داده است. فضایی که با توجه به رفتار حاکم بر تیم فعلی کاخ سفید متشکل از حلقه جان بولتون و مایک پمپیو و شخص غیرقابل پیش بینی ترامپ دور از ذهن نبوده و به نحوی طی حاکمیت بر رهبری دولت آمریکا برای افکار عمومی حهانی قابل انتظار بود. در واقع تغییر تاکتیک آمریکا از رویکرد سیاسی به امنیتی از نوع کلاسیک نشان از سردرگمی ترامپ و یارانش در مواجهه با بایکوت دولت ایران دارد. داستان استراتژی فشار حداکثری زمانی جالب می شود که طی روزهای پیشین با وجود دستور به حرکت ناو رونالد ریگان به خلیج فارس مضافا بر ناو پیشین لینکلن، نطق های ترامپ به وضوح نشان از عقبگرد در راهبردش نسبت به دولت جمهوری اسلامی ایران دارد جایی که با تزلزل در کلام و بیانش در نشست با شینزو آبه به وضوح اعلام می کند "تهران شایسته قدرت برتر منطقه ای است " و یا پمپئو در سوئیس می گوید؛ "آماده ایم بدون پیش شرط مذاکره کنیم".
همه اینها نشان دهنده سردرگمی ترامپ و قبول واقعیتی به نام ایران است.
در نهایت باید گفت که کابینه مستقر در کاخ سفید که بعضی از آنها نیز مشخصا از آبشخور ذهنی اپوزیسیون تغذیه می کند که به نام دونالد ترامپ در عرصه نظام بین الملل با رویکرد ساختارشکنانه سوار بر کرسی هژمونیک جولان می دهد در شناخت بافت اجتماعی کشور ایران و تعریف نسبتش با دولت حاکم دچار اشتباه استرانژیکی شده که در سیاق کشورهای شمال آفریقا و اعراب و حتی کره شمالی قرار داده است و به بر محور سیاست متعارف با اعمال راهبرد فشار حداکثری سرنگونی و انهدام قریب الوقوع نظام جمهوری اسلامی را پیشگویی کرده بود. پس از گذشت مدتی از اعمال مستقیم راهبرد با تمام قوا به وضوح در برداشت و اعمال خود عقب نشینی را به شکل عریان نشان می دهد چرا که شخص ترامپ و مشاورانش به سادگی می دانند که در صورت ورود به جنگ و نبرد نظامی کلاسیک دولت ایران علاوه بر تقابل کلاسیک که در یک ابهام کامل برای دولت آمریکاست مهمترین دغدغه آمریکا قدرت نبرد غیرمتعارف و پارتیزانی جمهوری اسلامی ایران است که دامنه آن برای واشینگتن به واقع مشخص نیست. البته مضافا بر آن دولت آمریکا به نبرد نظامی وارد نمی شود که پایان آن دست خودش نباشد و تقابل نظامی با ایران دقیقا مصداق عینی این نگرانی آمریکاست.
در واقع اعزام عناصر نبرد کلاسیک آمریکا به خلیج فارس و دامن زنی به امکان حمله نظامی به تهران در راستای همان الگو و دکترین "مرد دیوانه" است که این بار در رویکرد نظامی از جانب کاخ سفید به منصه ظهور رسیده است. پس با توجه به تحرکات واشینگتن – تهران امکان مذاکره با رویکرد جدید و با تدبیر دولت جمهوری اسلامی ایران و عقب نشینی جزئی واشینگتن دور از دسترس نیست. البته یک سناریو دیگر نیز در پستوی تحرکات واشینگتن – تهران در جریان است که در واقع رویکرد رادیکال بر تهران و متشنج و ملتهب نشان دادن اوضاع پوششی برای اجرای پروژه معامله قرن کوشنر و فیصله تاریخی فلسطین و اسرائیل است که در پیشینه سیاست بیت الملل مسبوق به سابقه است.
نظر شما :